پدرسالاری یکی از مفاهیم جدال برانگیز به ویژه در کشورهای سنتی است که همواره از جانب دیدگاه های سیاسی و نظریه های جنسیتی مورد نقد واقع گردیده است. هدف این نوشتار، نه بیان الگوهای اجتماعی پدرسالاری که به راه انداختن بحثی درباره جامعه شناسی احساسات در این زمینه است. احساس یا روحیه ی پدرسالاری آن چیزی است که در پدرسالاری به عنوان باورهای معرفت شناختی وجود داشته و در گزاره های اجتماعی یا زبان روزمره ی مردم قابل مشاهده است. اگر احساسات را نمود فضای زیسته ی قومی تلقی کنیم، یا بازیافته ای از جهان زیسته ی طبیعی در زبان، همچون حسی که مردم اردبیل از کوه سبلان در احساسات روزمره ی خود از این واژه گرفته اند و حتی به خلق گزاره هایی در خصوص تعاملات اقتصادی این واژه انجامیده است[i] ، می توان این نوع تجربه را در وجود پدر و ارزشهای خویشاوندی نیز در نظر گرفت. در این پرداخت، بیشتر به واکاوی روحیه ی پدرسالاری از طریق مردم نگاری نشانه های موجود در رفتار مردم شهر توجه می شود.
تجربه ها از پدرسالاری:
نوشتههای مرتبط
مطالعات زنان[ii] به تأثیرات پدرسالاری در بافت خانواده توجه کرده و خشونت علیه زنان را ناشی از توزیع نابرابر قدرت و ایجاد ارزشهای متفاوت جنسیتی برای زنان و مردان دانسته است. بیشتر زنان[iii] مراجعه کننده به یک مرکز مشاوره در هنگام به چالش کشاندن ارزشهای رئیسی و مرئوسی در خانواده مورد صدمه قرار می گیرند. تا جایی که مردان مقاومت زنان علیه این بافت را نپذیرفته و مانع امکاناتی همچون تحصیل و اشتغال برای زنان خود شده اند. چرا که مدرنیته با تجهیز شناختی زنان به ارزشها و منابعی مهم چون تحصیلات و اشتغال که آگاهی زنان را به نابرابر یجنسیتی در خانواده افزایش داده و علاقه ی آنان را در بازتعریف هویت خود در جامعه مدرن به شیوه هایی متفاوت از هویتهای تعیین شده سنتی گسترش داده، موجب پرورش پتانسیلهای مقاومتی آنان شده است.
طی بررسی های جامعه شناسی سیاسی ایران[iv]، پدرسالاری در فرهنگ ایرانی موجب ایجاد خصلت تابعانه برای ایرانیان بوده و آن ها را زیر ساختار حاکمه قرارداده است تا به اوامر آن تن داده و در مقابل تصمیماتش به جز اطاعت، عکس العمل دیگری نشان ندهند. از این رو با ایجاد یک رابطه ی دوری میان تابعین و حاکمان، جنبه ی حاکمیتی و تابعیتی هر یک از این نقشها تقویت شده و رفته رفته به شکل گرفتن گفتار پدرسالارانه در سیاست ایرانی انجامیده است. به نظر بشیریه این گفتار در فرهنگ سیاسی ایرانی همواره به مثابه ی مانعی در برابر توسعه و دموکراسی بوده و موجبات عقب افتادگی سیاسی ایرانی را فراهم کرده است.
دیدگاه دیگری[v] معتقد است قانون [ِ جدید] به جهت وجود روحیه ی پدرسالاری نتوانسته است به خوبی در جامعه ایرانی ساری و جاری گردد. تا جایی که نوعی رفتار قانون گریزانه در مردم ایجاد می کند و مردم به جای پیشبرد فعالیت های خود در زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از طریق قانون، از راه مجاری فراقانونی و یا به عبارتی مجاری خویشاوندی و ارتباطی به نیازهای خود پاسخ گویند. به نظر او افرادی که سمت دولتی دارند سعی می کنند در همۀ نهادها و سازمان ها آشنا پیدا کرده و اگر لازم باشد سهمی برای آنان در نظر گیرند تا به این ترتیب بتوانند به فعالیت هایشان ادامه دهند. این امر به حدی جا افتاده است که شهروندان عاری از این ارتباطات، هر چند بر روی کاغذ قانون، حقوق دارند ولی در عمل فاقد پشتیبان بوده و احساس ناامنی می کنند.
پدرسالاری در الگوهای متفاوت جهانی نمود داشته است. هشام شرابی معتقد است در سرزمین های عرب نوعی پدرسالاری جدید وجود دارد که به زعم قاسمی[vi] طی اتفاقات اخیر خاورمیانه به شکل دادن اعتراضات جدید علیه این نوع از حکومت ها انجامید. علیرغم تفاوت هایی در میان کشورهای مختلف یا حضور برخی از نهادهای جامعه مدنی در این کشورها، اتوریته ی رهبری و ساختار قومی این کشورها از عوامل مهمی بوده که در چند سال اخیر به شکل گرفتن اعتراضاتی هم انجامید. در این کشورها هر قدر پدرسالاری قویتر بود، اعتراضات شکل گرفته میان مردم بر علیه اقتدار موجود یا پدرسالاری موجود، تجارب خشن تری را تجربه کردند. بر این اساس پدرسالاری یا قبیله گرایی موجود در فرهنگ این کشورها، به شکل گرفتن نهادهای نیمه مدرن و حکومتی انجامیده و با نوعی گفتمان جدید، اتوریته و اقتدار سازمانی نیز می تواند بیافریند.
اما شهر امروزی که فضای زیسته ی مدرنی به شمار می رود نیز از این گلستان طبقی برده است. از گذشته، کدخداهای محله در شهرهای ایران[vii] منتصب کلانتر یا حاکم بوده و اختیار محله را بدون ساختار رسمی، نقدینگی و نیروی انسانی در اختیار داشته و به تنظیم روابط محله و حکومت می پرداختند. لذا همین امر هم در شکل نگرفتن قواعد شهروندی در شهرهای ایران موثر بوده است. بزرگان محله حتی در مواردی روابط را در جهت منافع خود تنظیم می کردند، ولو این که به ضرر سایر محلات شهر باشد و به این گونه، مدلی از خرده حکمرانی شهری به صورت کدخدامنشی شکل گرفته بود. در محله های مهاجران نیز شکلهای فعال و منفعل حکمرانی محله در مناطق مهاجرنشین و حاشیه های شهری بوده که گاه در اثر ابتکاراتی در زمینه ی شوراهای اسلامی به شکل گرفتن شهرداری افتخاری در برخی شهرهای ایران انجامیده است.
به بیانی دیگر[viii]، علی رغم برخی تغییر و تحولات ساختاری کارکردی در نظام اقتصادی اجتماعی ایران یعنی در بخش سخت افزاری جامعه ی شهری تهران از چند دهه ی اخیر به این سو گروه ها و اقشار کارمند، کارگر و کاسب منطقه ی ده تهران به مثابه ی فرودست شهری کماکان متأثر از نظام طبقاتی و قشربندی نظام استبدادی و با تأثیر پذیری از نظام شخصیتی استبدادی تاریخی و با اثر تعیین کننده ی تفسیر و کنش ماندگار به صورت دیالکتیک ماندگی، نظام شخصیتی نابارور و خاص گرا را در خود بازتولید می کنند؛ به طوری که نظام شخصیتی نابارور در آن ها هم ساخت اجتماعی استبدادی را بازتولید کرده و هم ساخت استبدادی ذهن را تداوم می بخشد که این مسئله از موانع بازدارنده ی توسعه ی اجتماعی انسانی جامعه ی شهری و از عوامل اساسی سخت جانی و عدم پویایی و حرکت لازم جامعه به سوی هویت جمعی عام یعنی هویت مدنی ایرانی است.
گزارش میدانی:
این تجربه به بررسی های میدانی در خصوص روحیه ی پدرسالار می پردازد. همچون روشی که به بررسی ضرب المثل ها[ix] می پردازد، به دیدن زبان و یا نمودهای زیسته ی موجود در جامعه ی شهری[x] پرداخته و به ارائه ی تحلیل های نشانه شناختی از این گفتمان یا به قول سریع القلم، گفتار پدرسالاری آن هم در روح آئین شهری اقدام می کند. نشانه ها در این تحقیق در تعاملات روزمره، روابط و تجربیات زیسته ی انسان ها نهفته است و نیازمند شهود همدلانه ی محقق در فهم نشانه ها و دلالت های آن ها در زندگی روزمره ی مردم است. از آن جایی که محقق، خود غرق در زندگی و تجارب تعاملات اجتماعی با مردم شهر و ارتباط با تجارب مختلف زندگی دارد، شهود یا در امتداد افق دیگران قرار گرفتن، امری نامیسر نیست، ولو این که دست یابی به غایت نیز آرمانی است.
یکی از نشانه های موجود در تعاملات روزمره ی مردم، تجربه ی زیسته ای به نام بزرگ خاندان است. گذشته از دلبستگی مردم عادی به پدر و نقش اجتماعی او، در میان برخی از خانواده ها، پیرمرد جا افتاده ای به عنوان ریش سفید و بزرگ یک خانواده ی مطرح وجود دارد که به نوعی رهبری این خانواده را بر عهده دارد. قهرها و آشتی ها، خط و خطوط زندگی و منش افراد را او تعیین می کند و گاه خروج از نصایح و دوراندیشی های او، خروج از مصلحت و خطرناک توصیف می شود. این صورت، نشان از درونی شدن باورهای وی در خانواده و اطرافیان وی بوده و ارزشهای فردی او را به قبیله و خویشاوندان او گسترش می دهد.
این، صورت خانواده های بزرگی در شهر می باشد که با حضور فرهنگی اش موجب تمسک بخش هایی از مردم شهر به ایشان می شود. عده ی زیادی نیز به خاطر ارتباطات فامیلی و گسترده شدن این خانواده، به آن ها وصل می شوند و ارزشهای این فرد بزرگ در بخش اعظمی از شهر گسترش می یابد. این قبیل افراد، در تعاملات اجتماعی و ارزشهای شهری اثرگذار و تعیین کننده اند و به همین خاطر مورد توجه بسیاری از افرادی هستند که در سیستم جدید شهری نیازمند جلب توجه گروه های مردمی هستند. این خاندان ها میدان اجتماعی و یا الگوهای روابط دومین از تعاملات شهری را نیز شکل داده و رفته رفته تبدیل به نوعی شبکه اجتماعی در شهر می شوند.
یکی از این افراد از مدت ها در بازارهای مرکز شهر حضور اقتصادی چشمگیر دارد و در ادامه بسیاری از اهالی خانواده ی وی نیز مشغول به اجرای مجدد شغل ارزشمند او هستند. منش و خوی و حتی الگوی زندگی وی، از طریق درونی کردن منش اجتماعی وی توسط خویشاوندان، فرزندان و نوه های وی اکتساب شده و به یادگیری اجتماعی آنان و بازتولید انبوه نقش اجتماعی وی می انجامد. تجربه ی زندگی، آموزش باورهای پدر به صورت الگوی یا قواعد اقتصادی بوده و به تدریج به یک کردار نیک و برخاسته از آرمان های او تبدیل می شود. انجام آن موجب فخر و حتی ایجاد هویت قوی تر در یک خانواده می شود. تا جایی که بسیاری از مردم این خانواده را با این شغل می شناسند.
این الگو در خصوص زیست شهرنشینان جا افتاده وجود دارد. اما الگوهای مشابه زیادی در حاشیه نشینان مهاجر نیز دیده می شود که به خلق پسرانی مانند پدر، به مشاغلی چون کشاوزر، راننده، کارگر و یا معامله گر شهری می انجامد. آن ها این شغل را به همراه نقش پدری در حضور وی آموزش می بینند. بسیاری از این خانواده ها، تشکیل یک شرکت خانوادگی و یا شغل مشارکتی داده و به اتفاق هم کار می کنند. هر کس در این شهر زندگی کند، بسیاری از آدمهایی را می شناسد که به اتفاق پسرانش کاری را انجام می دهند و نمونه های آن در شهرهای دیگر نیز وجود دارد که شرکتهای پدر و پسری زیادی را تجربه کرده اند. پسران، همچون کارمندان ارشدی هستند که محرم راز و به نوعی معاون پدر هستند.
چنین تعاملاتی موجب گشته است که پسران در پیش پدران کار و زندگی کنند و یکی از نمادهای بسیار نافذ و شیرینی که دیده می شود، پدری با کلاه لبه دار است که پسرش رانندگی می کند و دو زن که از آن پدر و پسر است، در پشت خودرو نشسته اند. پدران پیر زیادی وجود دارند که تکنیک ها را دست پسران خود که آشنا با امور جدید هستند، داده و خود بر رکاب ایشان می نشینند و از احترام و عزت بالایی برخوردار هستند. مفهوم عزت و احترام، از سایه ی تبار فامیلی شبیه اربابان قدیمی است که با فرزندان پیرامون یک پدر تقویت می شود. در میهمانی ها، حضور پسران در دور و بر ایشان یکی از صحنه های تماشایی است و وجود چنین پسرانی برای پدر فخر حساب می شود.
بسیاری از پدران هم مراقب چشم زخم دیگران اند تا حضور پسرانش آن را در کنار آن ها که ناشی از ابهت و یا شادکامی آنان است، افسون نکنند. عدم وجود پسر نیز درچنین جامعه ای نقص و حتی المقدور، تفاوت محسوب می شود. جمعیت شهری هر چه به سمت نسلهای میان سال جدید پیش می رود، پدرانی چنین کمترند و می توان گفت بسیاری از پسرانی که در کنار پدران شان هستند، به دلیل غرق شدن در گفتمان های دموکراتیک و عدم التزام یا وجود زمینه ی منزلتی در خانواده ی خود برای بازتولید چنین شرایطی، متفاوت از والدین خود هستند ولی همچنان به حضور خود در کنار بت خویشاوندی خود، محظوظ و مقید هستند.
الگوهای تکامل یافته تر پدرسالاری تربیتی و اقتصادی، در کارگاه های صنعتی که افراد به صورت تجربی در آن آموزش می بینند، وجود دارد. افراد در کنار آموزش پدرسالاری، آموزش تجربی حرفه را هم از استاد کارگاه می بینند و مهارت آن ها به تدریج افزایش می یابد. نکته ی مهم این است که اکثر کارکنان کارگاه ها از فامیل ها و افراد نزدیک به صاحب کارگاه انتخاب شده و گاه بسیاری از کارگاه ها از اعضای یک خانواده تشکیل شده اند. آموزش هایی که افراد می بینند اعم از شیوه ی کنترل امور، انجام معاملات و حتی روش مردم داری و کسب سرمایه اجتماعی، تلفیقی از سرمایه تعاملی جدید و ادغام آن در منش پدرسالاری است.
آن ها از طریق منش مربی و مالک کارگاه، آموزش پدرسالاری می بینند و خوی و رفتار وی را درونی می کنند و تبدیل به بازیگری می شوند که بتوانند نقش وی را به خوبی بازی کنند. آنان شیفته و مرید استاد خود هستند و سجایای اخلاقی او را می ستایند و از راه همین ستایش است که آموزش می بینند. افراد با طی کردن این دوره های روحی و تجربی به تدریج در این سیستم کاری رشد می کنند و به مقام ارشدی می رسند. ارشد ترین فرد احتمال دارد به زودی از این جمع خداحافظی کرده و کارگاهی جدید راه اندازی کند. حضور رئیس کارگاه، به عنوان پدر تجاری فرد در عروسی و تشکیل دادن حلقه ای از دوستان و بزرگان صننف مربوطه در مراسم عروسی وی و پذیرش معنوی او در این صنف یکی از مراحلی است که وی تجربه می کند.
مفهومی که از اقتدار در نزد مردم وجود دارد، الگویی است برای کنترل و حفظ شأن و ارزش خانواده و راهی است برای اداره ی زندگی روزمره ی هر فردی که دارای خانواده ایی است. مدام این جمله ها در گوش ها خوانده می شود که “مرد باید بتواند خانواده خودش رو کنترل کند” ” مرد جلوی(افسار) زندگی اش را باید به دست گیرد” و ” مردانگی داشتن” به عنوان الگویی از فتوت و گاه الگویی از قدرت و لیاقت محسوب می شود. علی الظاهر این یک نوع اقتدار سنتی است و مخصوص خانواده و زندگی شخصی، اما نهیب ان در سیستم های کاری و اداری هم می پیچد و پدرسالاری موجود در زندگی شخصی انسان ها در تعاملات مدرن آن ها نیز بازنمود می یابد. مردانگی الگویی از لیاقت و گاه اقتدار محسوب می شود تا جایی که گاه به برخی زنان نیز نسبت القاب مردانه داده شده، یا در کودکی با واژه های مشهور به مردان نام گذاری شده اند.
زنی که بتواند گروهی را اداره کند و یا اختیار و سرپرستی خانواده ی خود را بر عهده گیرد، مرد صفت و مقتدر قلمداد می شود و این باور که او یک روحیه ی مردانه دارد نیز گاه تقویت می شود. گذشته از این که لیاقت یک زن در اداره ی خود و خانواده اش، امری مربوط به ویژگی های مسئولیت پذیری و “قدرت” وی مربوط است، باورهای موجود و گزاره های موجود در افواه عمومی، تکیه بر تعریف صفت مردانه دارند و به نوعی الگوی جنسیتی فردی به نفع باور مردانه، مورد نفی واقع می گردد. گذشته از این، زنانی که مشاغل مدرن و توانمند هستند، در بسیاری از موارد توانسته اند این الگو را بشکنند، اما چنین الگویی به خصوص در میان مردمی که فاصله ی فرهنگی با الگوهای جنسیتی مدرن دارند مشهود است.
مشابه این الگو، انگاره ی موفقیت اقتصادی، تشخص و تسلط در زندگی روزمره، معمولا از طریق واژه ی “غیرت” اطلاق می شود. به علاوه، امروزه غیرت اصطلاحی نرم برای چرخش های ذهنی و عملی افراد در غلبه بر انواع و اقسام موضوعات پیش آمده برای زندگی روزمره است. مرد باغیرت، می تواند به سرعت از شهرداری مجوز گرفته و خانه ی خود را بسازد؛ او در فقدان کار، هر مشغله ی جدیدی که فرصت شد را شروع می کند. غیرت میتواند موجب غلبه ی فرد بر تکنیک های فکری رایج گردیده و او را در برابر امور جدید غالب کند. این انگاره می تواند فرد را در برابر سختی ها و مشقات روزگار سرسخت نگاه داشته و او را به عنوان فردی مبتکر مطرح کند. پیشینه ی غیرت، در توانایی رزم و قدرت فردی ایل نشینانی است که می توانند از انجام امور محوله سربلند گذر کرده و به انجام دادن اموری که سایرین به علت سختی ها و یا هراس از انجام آن کناره می جویند، تن بسپارد.
مردان بزرگ قبیله عمدتاً از میان این الگو ها هستند که امروزه به مرد همه کاره ی ماهر شهری تغییر ماهیت داده تا او بتواند در بازار شهر و یا انواع و اقسام سیستم های کارگری خو کند. انگار گردنه های سخت و فعالیت های دشوار ایلی و روستایی، در شهر به صورت مهارت ها و تکنیک های جدید تغییر ماهیت داده اند، اما فردیت روستایی و ایلی که می تواند منجر به تقویت فرد و الگو شدن او به عنوان قهرمان قبیله بیانجامد، از بین نرفته است. قهرمان از زین اسب پایین آمده و در خیابان های شهر سوار ماشین شده است. او اینک به شکل دادن احساس بومی خود در بازار شهر و رغبت مردم به دست گرمی در انواع پیشامدهای اقتصاد شهری می پردازد. از سوی دیگر، این روحیه موجب تقویت انگاره های قومی در شهر شده و به صفت غالب صنعتگران و مدیران موفق نیز تبدیل می شود.
بدن مردانه، فضای عمومی را احاطه کرده و با جلوه های نمایشی همچون سبیل، کلاه لبه دار، تسبیح و هیبت مردانه در شهر نمود می یابد. در کنار نسبت کمی از زنانی که امروزه می توانند رانندگان خودرو باشند، مردان زیادی به صورت تک سرنشینان و رانندگان ماهر شهر حضور دارند. در محلات حاشیه ای و خانواده های روستایی این قضیه نمود بیشتری دارد و رانندگی در آن یک نوع داشتن اختیار کوچ و تعاملات و دیدن جهان و حضور در همه جا محسوب می شود. مردان عموما شاغل هستند و بیرون از خانه زیست می کنند و داعیه دار تعاملات اقتصادی و رتق و فتق امور هستند و زنان، ظریف و ضعیف در خانه حضور دارند.
در روستاها، مردان چوپان هستند و به کوه ها عروج می کنند و با حیوانات وحشی و بلایای طبیعی پنجه می افکنند و زنان مانند کارگران خانگی آماده ی ارائه ی خدمات خانگی و یا دوشیدن شیر گوسفندان هستند. سایه ای از این روابط در حاشیه های شهر نیز تداوم می یابد؛ مردان مالکان خانه و فضای تجربه و حاکمان جهان زیسته اند و زنان، پیروان و تکرار کنندگان اوامر و معناهای تولید شده توسط مردان هستند. پسران و دختران نیز باز اجرا کننده ی نقش پدری در زندگی روزمره و گویندگان تصمیمات و سخن های پدر در تعاملات اجتماعی هستند. به این گونه سازمان خانگی و خویشاوندی، در دست پدر و پدربزرگ و اولیاء خانواده بوده و فرزندان و زنان همچون سایه ها و مروجان هیبت و شوکت پدری هستند.
در جامعه ی سنتی و میان قبایل، پسر آینه و یا سایه ی پدر است و میراث دار سلسله و احیاگر چهره و صفات او است. پسر دوستی یکی از ویژگی های پدرسالاری است که به تداوم نقش پدر و در نهایت به تقویت پدرسالاری می انجامد. مردم، شباهت پدران و بزرگان خاندان را در پسران او می جویند و داشتن پسری لایق و کاردان، آرزوی همه است. وجود پسران متعدد، یک منزلت اجتماعی و انگاره ی قدرت بوده و به نوعی استحکام کمر و قامت فرد محسوب می شود. برادر نیز در جامعه ی مردسالار چنین نقشی داشته و می تواند روحیه ی مردانه ی یک گروه را تقویت کند. این الگو با تحصیلات دختران و افزایش حضور اقتصادی و اجتماعی آنان در زندگی رفته رفته رنگ می بازد.
در گروه های حاشیه شهر و یا افرادی که به تأسی از روحیه ی قومی قبیله ای زندگی می کنند، مردان، آینه دار زندگی و خویشاوندی هستند و باید دل خواهران و زنان قبیله و حتی فامیل های شهروندان را نیز گرم نگاه دارند. مرگ فرزندان پسر گاه موجب می شود مادری تا آخر عمر لباس سیاه پوشیده، ترک لذت کرده، از زندگی خود و چهره ی دیگران نقاب بگیرد. مردم داخل شهر و طبقات متوسط این چنین نیستند، ولی انگاره ی پسر هنوز مانند یک کهن الگو و مثال جاودانه در شهر وجود داشته و از طریق گسترش تعاملات شغلی (عمدتا کارگری) مهاجران جدید و حاشیه نشینان شهر که طبقات پایین شهر محسوب می شوند، با کل اعضای شهر ترویج می گردد.
فرهنگ یا وجدان جمعی
باورهای جاودانه، پدرسالاری می تواند باورهای جاودانه ای خلق کند که در روح جمعی یک جامعه به صورت کهن الگوهای فرهنگی حضور داشته باشد. “باورهای احساسی” همچون نگاه خیره به تاریخ زیسته، حضور پدربزرگها در کنار کرسی و داستان های اسطوره ای او از زندگی بزرگان و روایت تاریخ در ادبیات شفاهی مردم حضور دارد. نقش جاودانه ی او در زندگی زیسته ی امروزی مانند جای خالی ای است که در خیالات عمومی مردم فقدان آن احساس می شود. فقدان فضای زیسته، حسی است که به باوری جاودان و روایاتی از این نقش منجر شده و به صورت روایات و داستان های تارخی ذکر می شود. “باورهای بصری” یا تخیل عمومی از این نقش به عنوان پیرمرد ریش سفیدی[xi] به جای مانده که حضورش به صورت یک نقش ارزشمند در جامعه ایلی و یا محلی حضور داشت. این تیپ یا ژست اجتماعی به یک تصویر رایج در جامعه تبدیل شده و همواره از طریق نقشهای اجتماعی و تیپ های عمده ی جامعه تولید می شود.
تصویر ذهنی می تواند به یک انگاره از هویت بدنی منجر شده و همواره بازتولید شود. این تصویر، به صورت هویتی آرمانی از بزرگی و حضور اجتماعی تبدیل شده و با بازتولید مجدد آن در ذهن مردم شهر جاودانه شده است. “باورهای تربیتی”، از طریق جملاتی همچون ضرب المثل ها و اشارات اخلاقی و تربیتی به صورت مدلی از راه گشایی بزرگان در ذهن مردم وجود دارد. مردم در رفتارهای اجتماعی خود و بازخوردهای آن، همواره به بازاندیشی و تأمل می پردازند و برای قیاس آن به سوی انگاره های کهن ذهنی برمی گردند که نصایح پدری، سخن های نغز و ضرب المثلهای موجود را تقویت و مجددا به انگاره های اخلاقی تبدیل می کند. باورها احساسی، بصری و تربیتی پدرسالار، همچون فقدان یک بزرگتر و مالک جملات ارزشمند در تقابل با باورهای دموکراتیک آموزشی و بصری شهر قرار می گیرد.
استعاره ی بومی قدرت، الگوی نقش شهری از یک مرد موفق، به صورت یک “قهرمان” همچون پدر قوم، بتواند خود بسنده و قاهر باشد، تعریف شده است. این الگو در حین بازتولید مهاجرت در شهر در طی سالیان گذشته، همواره به صورت نقش مردانه ی غیرتمند در ذهن مردم وجود داشته است. اگرچه این الگو در سیستم پیچیده ی شهری موفق نبوده و همواره به صورت کارگر ساده و یا مهارتهای تجاری سوداگرانه حضور دارد، اما به دلیل غلبه ی گروه های مهاجر، انگاره ای برتر است. ضمنا روحیه ی محلی نیز که به دلیل نبودن پیشینه ی صنعتی و مدرنیسم شهری فعالیت های سوداگرانه، یا کاسبی و انجام معاملات کالایی را در خود داشته نیز این الگو را پذیرش کرده و در شهر به رسمیت شناخته است. به همین دلیل نقشهای مردانه عمومیت داشته و با تعریف این نقش به عنوان فعالیت اقتصادی شهری، عموما مردان دارای نقشهای اقتصادی بوده و فضای عمومی شهر را در تسخیر خود در آورده اند.
این امر به برتری تصویر مردانه در فضاهای عمومی، فراغتی و حتی خیابان های شهر انجامیده و مانع حضور مشروع و آزادانه ی زنان در شهر است. در مواردی که اخیرا زنان در شهر حضور دارند نیز همواره دید منفی به این حضور وجود داشته است. نقشهای غالب اقتصادی و حتی سیاسی مردانه با شبکه ای که می آفریند، شهر را زیر چمبره ی خود داشته و موجب تقویت هژمونی مردانه می شود. از این رو همواره به باورهایی که در جامعه ی مدرن از سوی تحصیلات و نیازهای اجتماعی زنان ارائه می شود را زیر قدرت آن قرار گرفته و به صورت مردانه ای بازتعریف می شود. موضوع دیگری که مهم است، مهاجرت پیوسته از سوی جوامع ایلی و روستایی و وجود انگاره های قبیله ای و کدخدایی نزد آنها است که با این باورهای موجود در شهر همواره تقویت شده و به زعم حاشیه نشینی و بازسازی فضاهای قومی شان، گفتمان محلی آنان را احیا و تقویت می کند.
پدر در آینه ی سیستم شهری
خرده فرهنگهای شهری، گروه های فامیلی و قبیله ای در شهر همدیگر را حمایت کرده و رفته رفته به شکل گیری سیستم های اجتماعی که سرمایه ی اعتماد و پذیرش همدیگر را می نمایند، تبدیل می شود. چنین فرهنگی تا جایی در ذهن شهرنشینان نفوذ دارد که وجود فامیل و یا آشنا در سازمان ها را به یک انگاره ی رایج حل امور زندگی تبدیل کرده اند. گروه های قبیله ای که در حاشیه ی شهر اسکان دارند و از بزرگ قبیله تبعیت دارند، خود فرصتی برای تبلیغات برای جلب مشارکت توسط کاربران سیاسی و اقتصادی به شمار می روند. همین رفتار، مجددا این گروه ها را تقویت کرده و در شهر مورد پذیرش قرار می دهد. رفته رفته سرمایه های خویشاوندی در شهر به یک مهره ی رایج رشد اقتصادی و سیاسی تبدیل شده و قدرت حضور اجتماعی افراد از طریق وابستگی به این گروه ها افزایش می یابد. تا جایی که این نوع احساس حضور و تحرک، به یک نوع الگوی پنهان از مدیریت تبدیل شده و در ذهن همه جا افتاده است.
در اثر به اشتراک گذاشتن این نوع روابط، خرده فرهنگ هایی در شهر شکل می گیرد و به شکل گرفتن شبه گروه های اجتماعی در تقابل با شبکه هایی که سیستم جدید به تأسی از روحیه ی دموکراتیک می آفریند می انجامد. شبکه های قدیمی همچون محله ها، اجتماعات فرهنگی و شبکه های صنفی نیز متاثر از این خرده فرهنگ ها قرار گرفته و به آفرینش ذهنیت شبکه ای جدید، متأثر از پدرسالاری در شهر منجر می شود. در عین حال بسیاری از بخشهای غیر رسمی جامعه همچون بخشهای غیر دولتی، گروه های مدنی و کارگاه های خصوصی از این رفتار متاثر شده و به شکل دادن پدرسالاری و پذیرش روحیه ی پدرسالاری به عنوان شیوه ی تربیتی در شهر انجامیده است. تا جایی که بازتولید تصویر تعاملات پدران خاندان ها در ذهن مردم به یک نوع رفتار مقبول و مشروع در تعاملات اجتماعی و اقتصادی تبدیل می شود.
سیستم و تربیت پدرسالار، با تکرار رفتارهایی که ذکر شد، پدرسالاری به یک الگوی بروکراتیک در سازمان های جمعی تبدیل شده و به خلق اسطوره های پدری منجر می شود. مدیران، منشی ها و کاربران مالی سیستم ها به بزرگان و اعازم سازمان تبدیل می شوند. در سازمان ها، عموماً مدیران به صورت پدران معنوی و حتی پدران احساسی کارکنان تبدیل می شوند و عموم پرسنل به وی به شکل محترمانه ای می نگرند. پدرسالاری سازمانی، قدرت نمادین و مشروعین نمادین می آفریند و مانع اعتراض و حتی دیالوگ در سازمان می شود. به تدریج، مدیریت به صورت تخصص، جای خود را به کسب احترام و پذیرش جمعی برای فرد می دهد و به تدریج رشته های مدیریتی از مدیریت[xii] سازمان ها رخت بربسته اند. کسب الگوهای برتری در سازمان ها، از طریق درونی کردن باورهایی این چنین برای ارتقا و ایجاد تعاملات پیدا و پنهان با مدیران شده است. یکی از استعاره هایی که خلق شده است، امور یا کار “اجرایی” است که متخصصان رشته های مختلف آن را به عنوان فرصت های مدیریت خود ذکر می کنند.
افراد برای این که بتوانند این نوع روحیه ی مدیریتی را کسب کنند، باید آن را آموزش ببینند و کسانی که بیشتر به تخصص خود تکیه دارند، فرصت کسب چنین جایگاه هایی را ندارند. چنین نوع مدیریتی از دیر باز بر شهر احاطه داشته و افرادی که در سالیان گذشته هم مدیریت کرده اند، با کسب این روحیه به این رتبه رسیده اند و به تدریج این الگو به یک نوع نهاد تربیتی تبدیل شده است. در چنین نهادی، افراد برای کسب چنین رتبه ای، باید آموزش پدرسالاری ببینند تا رفته رفته به جایگاه اصلی خود که در دست داشتن گروهی از انسان ها به صورت مدیریت یا حاکمیت بر بخشهای عمومی، اقتصادی و بازاری است، دست یابند. از این رو، تخصص و مهارتهای مدرن که می تواند شوق و ذوق افراد را برای تجربه تحریک کند، جای خود را به تحرک بروکراتیک و کسب پایگاه های اقتدار داده و بروکراسی عقلانی را به پدرسالاری بروکراتیک تبدیل کرده است.
بحث و نتیجه گیری
پدر، تصویری است که انسان شهرنشین امروزی، از کودکی خود و تصویر غالب پدر که از گذشته حاکم زندگی و تجربه ی زیسته ی جماعت پیشین بود، دارد. تصویری که از محله ها، طبیعت و قهرمانی قبیله به شهر آمده و به صورت های مختلف، خود را آراسته و بر وجدان شهر غلبه کرده است. دگرگونی فضای زیسته، گسترش ابزاری و جغرافیایی شهر و مهاجرت جمع کثیری از مردم، نتوانسته است این وجدان جمعی را تغییر دهد. پایبندی به انگاره های ازلی قومی، پایبندی به تصویر کودکی که از گذشته به ارث رسیده است و حفظ شأن پدر در تعاملات شهری موجب شده است این تصویر، جامعه ی شهرنشین امروزی را هم به دلالت واداشته و صورت بندی کند.
این تصویر در جملات، اسطوره های اجتماعی چون احترام و منزلت اجتماعی، نقشهای بزرگی و اقتدار می افتد و آن ها را در جامعه ای که رو به ابزارهای مدرن دارد، به دست خود می گیرد. تصویر روابط شبکه ای که با پدر سازمان می گرفتند، بر روابط جدید شهری می افتد و روح آن ها را به سخره می گیرد. جنسیت که در شهر جدید و طراحی دموکراتیک آن مقوله ای مدرن و آموزش دیده و فرا جنسیتی است، به صورت تصویری گرفتار باورهای پدرسالارانه شده و در سایه ی آن گم می شود. باورهای شهرنشینان از جهت مهاجرت پیرامون به شهر که به تشکیل قبیله نشینی سازمان یافته انجامیده، از پدرسالاری اشباع می شود و علیه ارزشهای جدید و دموکراسی ابزاری قد علم می کند. سیستم هایی که قرار است به صورت تجربه ای از فعالیت های مدرن طراحی شوند، گرفتار خرده فرهنگ ها و شبکه های سازمان یافته ی شهری می شوند که روح پدرسالاری و غلبه بر تعاملات شهری را با هم دارند.
منابع و توضیحات
[i] محمد زینالی اُناری، ۱۳۹۴، فضا وجود نشانه پدیدارشناسی اجتماعی سبلان در زندگی شهری مردم اردبیل، اولین همایش ملی گردشگری پایدار با رویکرد گردشگری ورزشی، سلامت و محیط زیست، اردبیل
[ii] شهلا اعزازی، ۱۳۷۶، جامعه شناسی خانواده، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ص۲۱۲
[iii] بهجت یزدخواستی، ۱۳۸۷، ارزشهای پدرسالاری و خشونت علیه زنان، مطالعات زنان، سال ششم، شماره ۳، ص ۵۵-۷۹
[iv] بشیریه، حسین، (۱۳۸۸)، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران انتشارات گام نو
[v] سریع القلم، محمود،(۱۳۸۷)، فرهنگ سیاسی ایران، تهران، انتشارات پژوهشکدۀ مطالعات اجتماعی و فرهنگی، ۱۸۹
[vi] محمدعلی قاسمی، ۱۳۹۱، پدرسالاری جدیدتأملی در تعامل دولت و شهروندان در قیام های ۲۰۷۷ جهان عرب، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال پانزدهم، شماره اول(مسلسل ۵۵)، ص ۳۷-۵۸
[vii] حسین ایمانی جاجرمی، ۱۳۸۴، ویژگی تاریخی فرهنگی و تحولات معاصر مدیریت محله ی شهری در ایران مطالعه موردی شهرداری محله در تربت حیدریه، نامه انسان شناسی، سال چهارم، شماره ۸، ص ۱۷-۲۹(۲۷)
[viii] حمید رزاقی، ۱۳۸۲، مسائل نظام های شخصیتی اقشار کارگر کارمند و کاسب مطالعه موردی منطقه ده شهر تهران، نامه انسان شناسی، شماره سوم، ۱۳۳-۱۶۵
[ix] محمد رسولی، جلوههای «پدرسالاری» در «فرهنگ سیاسی» ما ایرانیان، انسان شناسی و فرهنگ؛ عباسیان،علی اکبر،۱۳۸۷، فرهنگ سیاسی در امثال و حکم فارسی، تهران، نشراختران.
[x] محل تحقیق و تجربه ی زیسته ی محقق، شهر اردبیل می باشد.
[xi] نقش بصری یا ژست پیرمردانی که اهل دین و ایمان و راهنمایی قوم و یکی از بزرگان محله و شهر بودند، اهمیت دارد. بسیاری از مردم این دوره و زمانه، جهان پیرامون شان را از طریق چنین نقش های اجتماعی در یافته اند. اما با قرار گرفتن در تجارب مدرن، خود چنین نقشی را بازسازی نکرده و بر روی بدن شان متنی دیگر گون پرداخته اند. این تغییر، در دگرگونی عینی تأثیر مهمی دارد. نکته ی مهم این است که نسلهای جدید، پدرانی با ژست پدربزرگان را ندارند و متن های بدن، گویای تجارب مدرن هستند و نه ژست های فنا فی الله و مرشد گونه.
[xii] خود این موضوع که “مدیریت” چقدر درست جا افتاده هم باید مورد توجه قرار گیرد.