انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بازخوانی سرچشمه اثر هنری در دیدگاه مارتین هایدگر

علی اکبری و آرمان حیدری

رساله‌ای که امروز به نام سرچشمه اثر هنری مشهور است، همان است که هایدگر در ۱۹۵۰ در کتاب بی‌راهه‌های جنگلی منتشر کرد. هایدگر در ۱۳ نوامبر ۱۹۳۵ در (انجمن علم و هنر) فرایبورگ خطابه‌ای با عنوان «درباره سرچشمه اثر هنری» ارائه کرد و در ژانویه ۱۹۳۶ بر اساس متن نوشته‌شده خطابه، یک‌بار دیگر به دعوت دانشگاه زوریخ سخنرانی خود را تکرار کرد.

رساله با این سؤال شروع می‌شود: سرچشمه اثر هنری چیست؟ مراد از سرچشمه را هم در نخستین سطور روشن کرده است. امری که از آن، چیزی چنان‌که هست، هست. سرچشمه، خاستگاه و تعیین‌کننده گوهر هر چیز ازجمله اثر هنری[۱] است.

آیا می‌توان گفت که سرچشمه اثر هنری هنرمند است؟

بسیاری پاسخ می‌دهند: آری، زیرا سمفونی چهار برامس وجود نمی‌داشت هرگاه برامس وجود نمی‌داشت. اما هایدگر می‌پرسد مگر نه اینکه هنرمند فقط به دلیل آفرینش اثر هنری، هنرمند است و چنین شناخته و خوانده‌اند؟ پس دور باطلی خواهد بود که او را سرچشمه اثر بخوانیم.

بعدها هایدگر در درس‌های نیچه نوشت که اثر هنری باید پیش و مهم‌تر از هر چیز بر زمینه کوشش در فهم معنای هستی و حقیقت جهان شناخته شود و نه در قالب ذهنیت هنرمند. هایدگر در ادامه در رساله به این می‌پردازد که اما خود اثر هنری هم چندان موضوع روشنی نیست: «ما چگونه می‌توانیم اطمینان داشته باشیم که با اثر هنری سروکار داریم، وقتی هنوز نمی‌دانیم هنر چیست؟»

هایدگر به‌طورکلی دو برداشت نسبت به سرچشمه هنری را مردود دانست. یکی اینکه هنر امری متعلق به فرهنگ است، (متعلق به روان انسان) که به‌طور اساسی با لذت و زیبایی سروکار دارد. دو اینکه اثر هنری در اصل و در آغاز یک‌چیز است و بعد ارزش زیبایی‌شناسانه، از راه دیدگاه سوبژکتیو، یعنی ذهن انسان به‌عنوان آفریننده یا مخاطب اثر، بدان افزوده می‌شود.

او می‌گوید که اثر هنری سرچشمه‌ای دیگر دارد که میان کارهای بی‌شمار این را هم انجام می‌دهد که به ما می‌گوید «چیز، چه هست». هایدگر در سرچشمه اثر هنری متوجه مسئله «چیز چه است»، می‌شود.

درست در همان زمان که دومین نسخه رساله سرچشمه اثر هنری را آماده می‌کرد، درس‌های زمستان ۱۹۳۵-۱۹۳۶ در فرایبورگ با عنوان مسائل بنیادین متافیزیک را پیش می‌برد که موضوع اصلی آن‌ها درک کانت از چیز بود. هایدگر آن درس‌ها را با دگرگونی‌هایی در سال ۱۹۶۲ در کتابی با عنوان یک‌چیز چیست؟ منتشر کرد.

اما به این بحث پرداختیم که یک «چیز» چیست؟ هایدگر شرح می‌دهد که سه توضیح یا سه تعریف سنتی در این مورد وجود دارند:

۱- چیز امری «گوهری» است دربردارنده صفت‌ها و مشخصه‌ها (عرض‌ها).

۲- چیز بنا به گوهرش وحدت محسوسات قابل‌درک است.

۳- چیز، ترتیب صورت و ماده است.

هایدگر دو تعریف نخست را نادقیق می‌داند. نادرست بودن نخستین تعریف با خواننده آثار قبلی هایدگر به‌خوبی قابل‌درک است. هرگاه چیزی را به امری «حاضر در دست» کاهش دهیم، راه فهم اگزیستانسیالیسم آن را بسته‌ایم. هایدگر در تعریف دو می‌نویسد: فروکاست جهان حسی خطاست. ما صدای توفان و باد را در دودکش می‌شنویم و آن را آواهای ناب نمی‌دانیم. همچنین صدای هواپیما، سواری و دری بسته می‌شود، می‌شنویم و نه صدای خالص فیزیکی را.

تعریف سه، یعنی توضیح چیز به‌عنوان شکل و محتوا، دقیق‌تر از دو مورد پیشین است. ازآنجاکه بینش سنتی و فهم بیشتر مردم، اولویت را به چیز و ابزار می‌دهند، هایدگر هم ترجیح داده که بحث را با آن آغاز کند.

اثر هنری به‌سان چیزی در برابر ما قرار دارد. آیا تعریف سنتی و متافیزیکی از چیز برای این راهگشای فهم گوهر اثر هنری باشد، بسنده است؟

هایدگر کوشید تا از اثر هنری به‌عنوان چیزی «حاضر در دست» فراتر رود و نشان دهد که برداشت‌های رایج از هنر، اثر هنری را همچون سایر چیزها در افق دانایی مدرن در نظر می‌گیرند، یعنی از راه بررسی مشخصه‌هایش در پی راه‌یابی به منطق هستند. چنین رویکردی کمترین نیازی به بررسی و تلاش در راه شناسایی سرچشمه اثر هنری ندارد. هم‌چنین بنا به مبنای متافیزیک علم مدرن، امری اصلی و اساسی سوژه و ذهن او دانسته می‌شود، به‌طور مؤثر اثر هنری نادیده می‌گیرند و به هنرمند می‌پردازند.

هایدگر بر این باور است که بیانگری هنری به سازوکاری وابسته است که فراتر از ذهن‌ها و نیت‌ها پدیدآورنده اثر و مخاطب آن می‌روند. به‌طورکلی رساله سرچشمه اثر هنری مربوط به دوره دو کار هایدگر است. بعدازاینکه او کتاب ادای سهمی به فلسفه را نوشت.

مهم‌ترین نکته، یا «اصل بنیادین»[۲] در اندیشه هایدگر به اثر هنری این است: اثر هنری جایگاه رویداد حقیقت است. آشکارگی و کشف حقیقت در اثر هنری کار خود را آغاز می‌کنند. به این ترتیب، نگاه اول در بسط شناخت اثر هنری را می‌توان به فرمالیست‌ها و شاخه‌ی دو را به ساختارگرایان نسبت داد. اگرچه در این میان چندگانگی‌ها و گاهی دودستگی‌هایی نیز وجود دارند. اما به تعریف هایدگر از «حقیقت» در رساله سرچشمه اثر هنری از زبان بابک احمدی در کتاب ساختار و تأویل متن می‌پردازیم.

اثر هنری آشکارکننده حقیقت خویش است. حقیقت نه به معنای متافیزیکی واژه، بل به معنای آشکارگی هستی. آفرینش اثر هنری فراشدی است که از هنرمند فراتر می‌رود و به حقیقت[۳] امکان می‌دهد تا به خویش شکل دهد؛ حقیقت به نظر هایدگر یعنی آشکارگی، چیزی را پنهان نداشتن، واژه‌ای که در برگردان از اصل یونانی به واژه لاتین وریتاس[۴] معنای ژرفای خود را ازدست‌داده است.

اما در این حالت نیز لحظاتی از آشکارگی دریافتنی است، چراکه واژه لاتین معنای «امکان شکل دادن به خویش» را نیز می‌دهد و ایده‌ای باززایی هم در آن یافتنی است. مشتق ver از واژه‌ی veritas شده است که معنای بهار می‌دهد.

تی اس الیوت[۵] می‌گوید:

آوریل ستمکارترین ماه‌هاست

می‌رویاند، گل‌های یاس را از زمین مرده

به هم می‌آمیزد، یادمان و شوق را

برمی‌آورد، ریشه‌های مرده را با باران بهار

اما نکته مرکزی اندیشه هایدگر معنای هستی است، هایدگر برای شناخت هستی در جهان، روش پدیدارشناسی هرمنوتیک را به کار گرفت تا «خود چیزها» را آشکار کند و از هرگونه تأویل پیشاهستی‌شناسیک رهایی بخشد؛ اما این راهی بود که در آن به مقصدی برای شناخت منتهی نشد که او بین سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۵ طی کرده بود. هرچند راهی بود که به‌جایی نرسید اما هایدگر آن را با واژه‌ی holzwag یا بی‌راهه جنگلی، کوره‌راهی که «با آن» گم می‌شویم، مشخص کرد.

تحلیل دازاین و نسبت آن با اثر هنری

رویکرد به معنای هستی در هستی و زمان، با تحلیل دازاین آغاز شد. در دوران دگرگونی، مبانی اندیشه‌ای تازه، رها از هرگونه محوریت انسان شکل گرفت. هرچند در آن رویکرد به معنای هستی، نه محوریت سوژه، بل منش هستی‌شناسانه‌ی دازاین بود که مطرح شد، اما این در حالی بود که هایدگر در کتاب هستی و زمان به‌طورکلی از سوژه باوری گسسته است.

اما در دوران دگرگونی[۶] شایبه‌ی سوژه باوری و انسان‌محوری را منتفی کرد. هایدگر مبنای راه تازه‌ی خود را در اندیشیدن چنین تعریف کرد: «این دیگر فلسفه نیست، زیرا اصیل‌تر از متافیزیک است و متافیزیک نامی است هم‌ارز با فلسفه».

خود هایدگر در نامه به ریچاردسون اهمیت دوران دگرگونی را گذر از متافیزیک به اندیشه دانسته بود. ادای سهمی به فلسفه (کتابی که مربوط به دوره‌ی دو زندگی هایدگر است) درآمدی به انتقال از فلسفه به اندیشه.

بحث را با نگاه هانا آرنت از هایدگر ادامه می‌دهیم؛ هانا آرنت در بحث مربوط به اراده معطوف به اراده نکردن به نزد هایدگر می‌گوید: «تعبیر کلی و بیش‌ازحد ساده‌شده مطلب این می‌شود که اگرچه هایدگر همواره دل‌مشغول (پرسش از معنای هستی) بود، هدف اول و موقتش تحلیل هستی انسان بود و به‌عنوان آن یگانه موجود که می‌تواند این پرسش را مطرح کند ازآن‌رو که هستی خودش را حس می‌کند». (درواقع منظور هانا آرنت از حس مربوط به نگاهی است که او از حس مشترک کانت همراه کرده است).

بنابراین وقتی انسان پرسش «هستی چیست؟» را پیش می‌کشد به‌سوی خودش برگشت داده می‌شود؛ اما هنگامی‌که با برگشتن به‌سوی خویش، پرسش «انسان کیست؟» را مطرح می‌کند، برخلاف، هستی است که در کانون قرار می‌گیرد؛ آنچه انسان را به تفکر فرامی‌خواند هستی است، آن‌چنان‌که اکنون سر برمی‌آورد. «هایدگر مجبور شد از رویکرد اولیه هستی و زمان روی بگرداند؛ به‌جای اینکه بکوشد از طریق گشودگی و استعلایی که در ذات انسان است به هستی راه یابد، اکنون می‌کوشد انسان را برحسب هستی تعریف کند».

هایدگر خود در نامه‌ای در باب انسان‌گرایی بیان می‌دارد: «به بیان ساده، تفکر، تفکر هستی است، معنایی دوگانه دارد».

تفکر از آن هستی است تا جایی که تفکر که مولود هستی است، به هستی تعلق دارد. در عین حال تفکر هستی است تا جایی که تفکر که به هستی تعلق دارد، به هستی گوش می‌سپارد. در این درس‌ها نکته‌ای مرکزی ادای سهمی به فلسفه روشن‌تر بیان‌شده که ما ناچاریم یا تمام شدن را همراه با پایان متافیزیک بپذیریم و یا آغاز دیگر را انتخاب کنیم.

در آثار پس از دگرگونی، با بی‌اهمیت شدن دازاین و با طرح بی‌مرکز شدن دازاین و در کل با مفهوم بی‌بنیادی، هایدگر هرگونه امکان تأویل اندیشه‌هایش در افق ذهن باورانه دور شد. ازاینجا تأکید فقط بر آشکارگی یا نا پوشیدگی هستی بود و بس.

حدوث، تعلق به هستی یافتن، حقیقت هستی، همه در یک عبارت خلاصه می‌شوند:ereignis. بند کوتاهی که در آغاز سهمی به فلسفه آمده تا حدودی توضیح عنوان دو آن محسوب می‌شود. «رویداد از آن خود کننده»، ازجمله این است که ما در دوران حاضر به روزگاری انتقال‌یافته‌ایم که متافیزیک به اندیشه تاریخی به هستی و اندیشیدن به حقیقت هستی وارد می‌شویم و باید بتوانیم که به هستی به شیوه‌ای بنیادی‌تر دقت کنیم.

در ادامه به نکته‌ای از هانا آرنت از چرخش نگاه هایدگر اشاره می‌شود. «چرخش» به این معنا دو نتیجه مهم دارد که تقریباً هیچ ربطی به نفی اراده ندارد. یک اینکه تفکر یا اندیشه دیگر «سوبژکتیو» نیست. بدون شک هستی اگر به تفکر انسان در‌نمی‌آمد، هرگز آشکار نمی‌شد؛ هستی به انسان وابسته است که برای خانه‌ای تقدیم می‌کند: «زبان خانه هستی است». ولی آنچه انسان درباره‌اش فکر می‌کند ناشی از خودانگیختگی یا خلاقیت خود او نیست؛ پاسخی گوش‌سپارانه و سرسپارانه به‌فرمان هست است.

در ادای سهمی به فلسفه با انبوهی از مسائل و مفاهیم کلیدی آثار بعدی هایدگر روبه‌رو می‌شویم. برای مثال مخالفت با ایده، متافیزیک، مدرنیته، علم، همچنین بحث از اهمیت نیچه، شعر، وارستگی و غیره؛ اما نکته‌ای مهم اینجا است که در کتاب انبوهی مسائل تازه مطرح‌اند که هایدگر در نوشته‌های بعدی خود به هر دلیل چندان به آن‌ها نپرداخت.

در پایان اشاره به این نکته جالب از هایدگر در جلد یک کتاب نیچه خالی از لطف نیست که می‌گوید: «خودنگری و خودآزمایی هیچ‌گاه خود را روش نمی‌سازد یا نشان نمی‌دهد که ما چگونه خودمان هستیم؛ اما اراده کردن روشن‌شده است. اراده کردن همواره به این معناست: خویشتن را به خویش رساندن… هنگامی‌که اراده‌ی کنیم، با خودمان مواجه شویم در مقام کسی که به نحو اصیل هستیم…» بنابراین، «اراده کردن ذاتاً اراده کردن خود خویش است، اما نه خود صرفاً داده‌شده‌ای که آن‌چنان است که هست، بلکه خودی که می‌خواهد بشود آنچه هست، اراده [خواست] معطوف به کناره جستن از خود خویش به‌واقع عملی از جنس نخواستن است».

 

منابع:

آرنت، هانا (۱۳۹۲). حیات ذهن، جلد دوم: اراده، ترجمه مسعود علیا، تهران: ققنوس.

آرنت، هانا (۱۳۹۲). حیات ذهن، جلد اول: تفکر، ترجمه مسعود علیا، تهران: ققنوس.

احمدی، بابک (۱۳۹۲). ساختار و تأویل متن، چاپ پانزدهم، تهران: نشر مرکز.

احمدی، بابک (۱۳۸۶). هایدگر و پرسش بنیادین، چاپ چهارم، تهران: نشر مرکز.

احمدی، بابک (۱۳۹۸). هایدگر و تاریخ هستی، چاپ پنجم، تهران: نشر مرکز.

ورنو، روژه و ژان وال (۱۳۹۲). نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفه‌های هست‌بودن، ترجمه یحیی مهدوی، چاپ سوم تهران: خوارزمی.

هایدگر، مارتین (۱۳۹۱)، هستی و زمان، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، چاپ دوم، تهران: نشر نی.

هایدگر، مارتین (۱۳۹۳). متافیزیک چیست؟، ترجمه سیاوش جمادی، چاپ هشتم، تهران: ققنوس.

جمادی، سیاوس (۱۳۹۲) زمینه و زمانه پدیدارشناسی، نوشته سیاوش جمادی، چاپ چهارم، تهران: ققنوس.

 

یادداشت‌ها:

[۱] . kunstwerk

[۲] . grundgedanke

[۳] . که هایدگر آن را با واژه‌ی یونانی aletheia می‌نامد.

[۴] . veritas

[۵] . TS Eliot

[۶] . به‌طورکلی بابک احمدی مراحل فکری هایدگر را به دو دوره اصلی و یک مرحله میانی تقسیم کرده است. البته، این یگانه شکل تقسیم‌بندی دوره‌های مختلف فکری او نیست. با انتشار نخستین آثار هایدگر روشن‌شده که شماری از مهم‌ترین مفاهیم دوره دوم که بابک احمدی آن را دوره پس از دگرگونی می‌خواند، در این نوشته‌های آغازین مطرح بوده‌اند و همین نکته سبب شد که تصور رایج و مرسوم تا حدودی خدشه‌دار شود.

 

 

 

پروفایل نویسنده: http://anthropology.ir/node/27421

سایر نوشته‌های نویسنده در سایت انسان‌شناسی و فرهنگ:

«از فرادانش تا بی‌زمانی و ناانسانی»: http://anthropology.ir/node/29061

«ادراکات حسی و پدیده‌شناسی فضای ساخته‌شده»: http://anthropology.ir/node/28303

«مفهوم معماری چندحسی و چالش فناوری دیجیتال»: http://anthropology.ir/node/28077

«تفکر حسی و خلق فضای معماری»: http://anthropology.ir/node/27727