بررسی تطبیقی آرای سیدجمال اسدآبادی وادوارد سعید
این مقاله قصد دارد به بررسی تطبیقی آرای دو متفکر در حوزه استعمار زدایی پرداخته واندیشه وعمل آن ها را دربازتعریف وارائه خودآگاهی نسبت به مفهوم شرق وغرب نشان دهد. بهره گیری از استعدادها ونبوغ فردی، ویژگی های عصر وزمانه آن ها در زمینه اوج گیری فعالیت های استعماری درشرق، فارغ بودن ازتعلقات قومی وملی ودانش زبان های مختلف امکان “جهانی” شدن این شخصیت ها را فراهم کرد. در این مطالعه با رویکردی انتقادی نسبت به نظریه پسا استعماری نشان داده می شود که سیدجمال اسدآبادی نیز ،همچون ادوارد سعید،هرچند مدت ها پیش ازتکوین اولیه این نوع نگاه به شرق وغرب، کار خود را در دو بعد عمل گرایانه درقالب جنبش های ضد استعماری ونظری درقالب نشریات علیه استعماربسط می دهد. ازجمله تمایزات ایشان درتاکید برعمل سیاسی، نوع نگاه به علم ومیزان تاکید برنقش استعمار، مردم وحکومت های استبدادی در چالش های هویتی انسان شرقی( وحتی غربی) است. در نتیجه گیری به دغدغه های امروزی در فهم انسان غربی وشرقی ازیکدیگرپرداخته شده و دستاوردهای این دو متفکر برای برون رفت از این چاش ها مورد تحلیل قرار می گیرد.
واژگان کلیدی
استعمارزدایی، شرق، غرب،ادواردسعید، سیدجمال الدین اسدآبادی، نظریه پسااستعماری، نقد نظریه پسااستعماری
مقدمه
درهم تنیدگی وغیرقابل تفکیک بودن بازشناسی انسان شرقی ازخود وشناختی که دیگری غربی ازاو دارد، یکی ازچالش های هویتی کنشگر شرقی معاصراست. این که چنین نگرشی به خویشتن، دربسترتاریخ جوامع استعماری یا نیمه استعماری درمشرق زمین، خودخواسته، تحمیلی یا تلفیقی ازآن دوبوده ، موضوع بحث این مقاله نیست. بلکه نگاه انتقادی به این نوع بازشناسی ازدریچه معرفتی که سیدجمال الدین اسدآبادی وادواردسعید درنظر وعمل مطرح می کنند، دغدغه بحث حاضراست.
دراین رابطه طرح معنای واژه پسا استعمار واعتراضات وارد برنظریه پا استعماری می تواند نسبت اولیه ای را میان اندیشه دو متفکر ومبارز مورد بررسی نشان دهد: واژه پا استمعاری، وضعیت مردمان ومناطقی را نشان می دهد که پیشتر عمدتا توسط ملل امپراطوری غربی استعمارشده اند ونیز مطالعه دلالت های مادی و فرهنگی تاریخ استعمار ودوران پس ازآن (فیلیپز۲۰۰۱: ۲۹۹). عمده ترین تاثیر قابل شناسایی بر نظریه اخیر با اثر شرق شناسی (۱۹۷۸) ادوارد سعید خود را می نمایاند که عمدتا متاثر ازپسا ساختاگرایی فوکو است .هرچند باید به این نکته توجه داشت که انتقادات قدرتمندی از سوی مادی گرایان مایل به پسا استعمارعلیه پیامدهای کاربرد نظریه ساختارگرایانه دربحث ازمحرومیت های فیزیکی استعمارگرایی شکل گرفت که به موجب آن، عده ای ازمنتقدان تعریف واژه پسا تجددگرایی ازسوی فردریک جیمسون (و رابطه آن با پسا استعمار) را به عنوان منطق سرمایه داری متاخر نام بردند.
مخالفان نظریه انحراف یافته پسا ساختارگرایی به سنت نظریه وفرهنگ ضد استعماری روی آوردند که حیات ومقاومت مردمان تحت استعمارو دیاسپورایی (مهاجرساکن محل دیگر) را به یکدیگر پیوند می داد. این سنت که به طرز قابل ملاحظه ای متفدم برکارسعید بود، عمدتا به نویسندگان آفریقایی-آمریکایی مانند دبلیو.ای.بی دو بوآر یا سول پلاجی ازآفریقای جنوبی یا رهبرام ملی گرایی مانند ماهاتما گاندی و}…} باز می گشت. (همان ۳۰۰). جالب آن که سید جمال در دورانی که جنبش های ملی گرایی و ضد استعماری وضد امپریالیستی هنوز آغاز نشده بود به عنوان یک مبارز سیاسی ومتفکرعالم پا به عرصه گذاشت که می تواند در زمره همین سنت اخیر ضد استعماری(به جای پسا استعماری) قرار گیرد با این وجود درهیچ یک ازمنابع مربوط به این نوع جنبش های ضداستعماری حتی به عنوان یکم مبارز فعال در بخش قابل توجه جغرافیای اسلام نامی از او حتی در تاریخچه پیدایی مبحث ضد استعمار نیزنمی بینیم، درحالی که نام گاندی که صرفا درهند به عنوان یک استقلال طلب ضد استعمار فعال بوده درمتن دایره المعارف ذکر شده است.
به نظرمی رسد غرب با دو سازوکار دررابطه باشرق عمل می کند: اول ازطریق برچسب زنی به آن ها می گوید ” که هستند” و دوم به آن ها نشان می دهد چطورخود را بازشناسی وبازنمایی کنند تا ازاین رهگذر شناخت آن ها ازخودشان را قالب ریزی کند.
درمورد سازوکاراول، سعید درکتاب پوشش خبری اسلام به بهترین شیوه این مضمون را بیان می کند که : درگزارش های خبری رسانه های غرب، اسلام با برچسبی ایدئولوژیک ونه به مثابه یک دین که نامش اسلام است معرفی می شود. همین طوراسلام به عنوان یک دین بی بند وبار، با فرهنگی نژادپرست وکینه توز معرفی می شود. این دین نه به عنوان یک موضوع بلکه به عنوان یک شی یا مکانی توصیف می شود که نفت مصرفی مغرب زمین را تامین می کند[…] اسلام برای سیاستمداران راست گرا نماینده بربریت، برای چپ گرایان، دین سالاری قرون وسطایی وبرای میانه روها، بیگانه ای ناخوشایند ونامتعارف است. (عضدانلو ۱۳۸۳: ۴۲-۴۱). سعید ردپای عدم درک درست ازاسلام را درنوشته های شرق شناسانی می یابد که بودجه های تحقیقاتی خود را ازموسسات رسمی دریافت می کنند.
در این جا می توان به نمونه صریح دیگری از سخنرانی آرتورجیمز بالفور(۱۹۳۰-۱۸۴۸) درباره شرق اشاره کرده کرد: شما می توانید به تاریخ تمام کشورها وسرزمین های شرقی، که دریک معنای وسیع کلمه شرق خوانده شده- نگاه کنید وهرگزنشانه وردپایی ازآن چه “حکومت برخود” می نامیم نخواهید یافت.(سعید ۱۳۸۲: ۶۵)
درواقع، غرب ازطریق فعالیت های سیاسی ،فرهنگی و دینی و به مدد ابزارهایی چون دیپلماسی، سفرنامه نویسی، تبلیغات مطبوعاتی، هنر و… شناخت انسان شرقی ازخود را شکل داده وبه تعبیربهتربرای او”هویتی مشروط به تحقق مواجهه با غیر” که رهاورد شرایط تراژدیک جوامع چون جنگ، اشغالگری و استعماراست، به بارمی آورد: تمایزها وتفاوت هایی که قبل ازتاسیس سلسله قاجار درهویت ایرانی پدید آمده بود، پس ازقبول معاهده های خفت بارترکمان چای وگلستان، به واسطه شکست های حیرت آورپی درپی ایران درجنگ با روسیه تزاری به صورت واقعیتی بالفعل درک شد. مواجهه با غیر، شرط درک ازخود است.(کچویان ۱۳۸۴: ۷۳)
ساز وکار دوم، بازشناسی وبازنمایی است که انسان شرقی ازهویت خویش نزد خود دارد. در این رابطه سعید با تکیه بر مباحث فوکو درخصوص رابطه دانش وقدرت، از مباحث بالفور چنین نتیجه گیری می کند که وجود شرق (مثلا مصر) به خاطر معرفتی است که غرب (مثلا انگلیس) از وجود آن دارد واین معرفت سلطه آفرین است: انگلستان مصر را می شناسد؛ مصر نیز چیزی است که “انگلستان” آن را می شناسد؛ انگلستان می داند که مصرنمی تواند حکومت مستقل وقائم به خود داشته باشد؛ انگلستان مدعای فوق را با اشغال مصر تایید می کند…بدین ترتیب، اشغال خارجی مبنای تمدن معاصرمصر می شود؛ مصر خود اشغال انگلیسی ها را می طلبد، بلکه در واقع برآن پا می فشارد. اما اگراین صمیمیت خاص موجود بین حکومت کننده وحکومت شونده درسرزمین مصرازطرف پارلمان انگلستان مورد سوال قرار گیرد، درآن صورت اقتدار آن چه نژاد برتراست، دچار بی آبرویی وسستی شده است.(سعید ۱۳۸۲: ۶۷)
درچنین شرایطی و مدت ها پیش از آن که نظریه پسا استعماری تکوین یابد وبه کسانی چون فانون منتسب شود، سید جمال با بازتعریف شرق و دادن خودآگاهی نسبت به ماهیت غرب ازمفهوم بازگشت به درون سخن می گوید: سازمان مغز واندیشه خود را به تشخیص درد اصلی شرق وجستجوی درمان آن اختصاص دادم ودریافتم که کشنده ترین درد شرق درد اختلاف است پس برای وحدت عقیده وبیدار کردن نسبت به خطر غربی که ایشان را فرا گرفته دست به عمل زدم. (یوسفی اشکوری ۱۳۷۶: ۲۰۳). وی همچنین به رغم دلبستگی به برابری وبرادری و پس ازمدتی فعالیت در لژفراماسونری ازآن جا استعفا داده و درباره آن مطالبی می گوید که مشابه مباحث فانون درباره انسان شرقی است که مسخرغرب استعمارگر خود در اندیشه وعمل شده است : لیکن با کمال تاثر می بینم که تکبر وغرور وریاست دوستی درکار اجتماعات برطبق هوی وهوس ومطیع کردن مشرق از برای اروپا وتهدید و وعده وکارهایی است که اساس فراماسون بر روی آن قرار گرفته است. درکارها قواعدی را مراعات می کنند که از بیگانه گرفته شده است. (همان :۸۲)
شرح زندگی وآثارمتفکران
الف) سیدجمال الدین اسدآبادی
سیدجمال مردی بود که می بایست ازسواحل شمالی آمویه تا دامنه اهرام وازصخره های دره بدخشان تا پایه های جامعه ازهر رابیدارکند. اوزاده اسدآبادهمدان، ایرانی وشیعه بود وتحصیلات خود را ازمکتب خانه آغازکرده وسپس به حوزه علمیه پانهاده بود. سیدجمال سکوت آن روزحوزه ها راتحمل نکرد وآن قفل خاموشی راکه بردهان وارثان پیامبران ومجاهدان می دید برنتابید. به تهران، مشهد،شیراز،اصفهان، شهرری، قم، نجف وحوزه علمیه آن جا سرزد. به دیگرکشورهای اسلامی رفت ودرهمه جا آن همه نابسامانی را به چشم دید ونفوذ بیگانگان به ویژه درسلاطین وحکام زمانه را به خوبی دریافت.درکتابی ازاحمد امین درباره سیدجمال می خوانیم: سید جمال الدین حسینی درشعبان ۱۲۵۴ق/۱۸۳۹م دراسدآباد همدان متولد شد. هرچند دلایل قانع کننده ای وجود دارد که وی اهل ایران است، اما درکشورهای عربی و درجهان، عمدتا به افغانی شهرت دارد.(امین ۱۳۷۶: ۴۱)
درخصوص محل تولد سیدجمال اختلاف نظروجود دارد. درکتاب درای قافله می خوانیم: سیدجمال الدین حسینی درشعبان ۱۲۵۴ق/اکتبر۱۸۸۳م دراسدآباد همدان متولدشد[…] درزادگاهش علوم ابتدایی متداول رافراگرفت. آن گاه عازم قزوین شد وپس ازدوسال اقامت وفراگیری دانش درشهر، در ۱۲۶۶ق عازم تهران شد وپس ازاقامت کوتاهی درتهران، همراه پدرش رهسپارعتبات شد ودرنجف درشمارشاگردان شیخ مرتضی انصاری قرارگرفت.(یوسفی اشکوری ۱۳۸۱)
همچنین صفایی درمقدمه ای برکتاب بازیگرانقلاب شرق، سیدجمال را بانام خانوادگی افغانی خطاب می کند: جمال الدین افغانی، مردی تیزهوش، بی پروا، دانشمند ولی به شدت مغرور وجاه طلب بود که گاه دعوت به اتحاد اسلام را دستاویزپیشرفت مقاصد خویش قرار داد[…] زمانی داعی محافل فراماسونری شده ودرزمان دیگربه افغانستان، زمامداران ایران وتی به سیاست پیشگان انگلیسی متوسل شده است.(امیری ؟ ۴-۳)
درباره مذهب او نیزعلاوه برنام خانوادگی وملیت، اظهارنظرهای گوناگونی صورت گرفته است: اورا ازیکخانواده حنفی مذهب وازاخلاف سیدعلی ترمذی که نسبش به حسین بن علی(ع) می رسد می دانند وزادگاه او را اسعدآباد کابل واقع درافغانستان معرفی می کنند؛ برخی نیزاورا ایرانی واهل اسدآباد همدان وشیعه اثنی عشری می شناسند وهرگروه بری اثبات دعوی خوداقامه دلیل می کند.(همان :۵۲)
پس ازاتمام تحصیلات درنجف ونزد شیخ انصاری، سیدجمال به هند، مکه، تهران، خراسان، افغانستان ومصروبعدازاخراج ازآن جا به استانبول ومجددا به مصرعزیمت کرد ونه سال درآن جا اقامت کرد وبه لحاظ سیاسی-اجتماعی منشا اثرفراوان شد. بعد به هند، لندن وپاریس رفت. مهم ترین کارسید درپاریس، مبارزه علیه سیاست انگلیس درکشورهای اسلامی وانتشارعروه الوثقی بود که با همکاری شاگردش شیخ محمد عبده صورت گرفت. پس ازتعطیل شده این نشریه، سید به دعوت دولت انگلیس به لندن رفت.
سید در۱۳۰۴ق واردتهران شد وسپس به سن پطرزبورگ ومونیخ رفته درآن جا با ناصرالدین شاه دیدارکرد وبنا شد برای کمک درتدوین قانون اساسی روانه شد. اما شاه اقدامات اصلاح طلبانه او درایران را برنتابید وبه رغم تحصن وی درحرم حضرت عبدالعظیم ازایران خارج و وارد بغداد وازآن جا عازم بصره شد. وی ازبصره، نامه معروف خود را خطاب به میرزا محمدحسن شیرازی(۱۳۱۲ق) نوشت و او را به اقدام جدی علیه شاه ترغیب کرد. سپس به لندن رفت ومبارزات قلمی خود را تا به آن جا دادامه داد که خبرفتوای میرزای شیرازی علیه قرارداد تنباکو را دریافت کرد. ازجمله اقدامات سید درلندن انتشارضیاء الخافقین به دو زبان انگلیسی وعربی بود که پس ازانتشارهشت شماره تعطیل شد. دراین هنگام بود که دولت عثمانی او را به بهانه اصلاحات به استانبول دعوت کرد تا سید را تحت مراقبت شدید قراردهد. مهم ترین مسئله ای که دراین ایام ذهن اورا مشغول کرده بود، مسئله اتحاد اسلام بود.
در۱۳۱۳ق میرزا رضای کرمانی دراستانبول با سید دیدارکرد. دربازگشت ازهمین ملاقات، کرمانی ناصرالدین شاه را ترورکرد؛ این درحالی بود که دولت عثمانی ازتحویل دادن سیدجمال به ایران سرباز زد تا نهایتا سید در۱۳۱۴ ق دراستانبول درگذشت وبه احتمال قوی مسموم شد. نهایتا جسد او را علی رغم اعتراض ایرانیان(ازجمله اهالی اسدآباد) به تقاضای دولت افغانستان، دراین کشور دفن کردند.
ازجمله نوشته های سید که بازتاب دهنده آرمان ها واهداف اوست می توان به مقالات جمالیه (تهران)، رساله نیچریه(هند)، جریده عروه الوثقی به عربی وفارسی(پاریس) وجریده ضیاء الخافقین به انگلیسی وعربی(لندن) ونیزنامه های او به علمای ایران وشاه اشاره کرد.سیدجمال الدین، به حق ازبنیان گذاران نهضت بیداری اسلامی ومبارزپرشور وشعورعرصه اتحادمسلمانان است وبربسیاری ازحرکت های اسلامی پس ازازخودتاثیرگذاشته است. دردنیای اسلام، متفکرانی چون عبده، کواکبی، رشید رضا، امیرشکیب ارسلان، حسن البنا، اقبال لاهوری و…مستقیم یا غیرمستقیم تحت تاثیراو بوده اند.
ازآن جا که سیدجمال بیشتردرگیرمسائل سیاسی-اجتماعی ودارای روحیه انقلابی ومبارزبوده، کمترمجالی برای مکتوب کردن اندیشه های خود داشته است. گرچه چنان که ذکرشد، ازاو مقالات،خطابه ها وکتب مختلفی درقالب شفاهی وکتبی برجای مانده است. شایدازعللی که موجب جدایی سیدجمال ازشاگردش محمدعبده می شد، توجه وارج گذاری سیدجمال نسبت به مبارزه سیاسی همچون عنایت نسبت به “تنویر عقول” و”تطهیرنفوس” است. حال به بررسی تحلیلی مهم ترین آثارسید می پردازیم :
۱. مقاله نویسی و روزنامه نگاری: سید دربحث از”فواید جریده وسعادت امم”، سبب اصلی سعادت امت ها را عقل وبصیرت واعتدال اخلاق امت دانسته وتنها جراید یومیه را متصف به جمیع این صفات می داند. البته اصحاب جریده را دردو گروه قرارداده ومی گوید: پس هرامتی که جویای سعادت وخواهان رفاه باشد باید بداند که غیرازجراید یومیه، به مقصوداصلی خود نخواهد رسید[…] اما به شرط آن که صاحب جریده، بنده حق باشد نه عبد درهم ودینارکه دراین صورت نبود این گونه جراید ازوجود آن به مراتب بهتراست.(موثقی ۱۳۸۰: ۲۴). ازاین روسید درافغانستان به انتشار”شمس البهار” ودرهندوستان پس ازنوشتن رساله نیچریه، محب حسین شاگرد خود را به انتشارمجله “معلم شفیق” وا می دارد. سپس انتشار”حبل المتین” توسط موئید الاسلام (جلال الدین کاشانی) وانتشار”ضیاء الخافقین” با مضمون حمله به شاه ودولت ایران، مجله “مصر”، روزنامه “مرآه الشرق”، “التجاره “، “مصرالفتات” به تشویق های اوصورت گرفت. درحقیقت سید با تشویق دوستان خود به ترجمه وتالیف ونشر، آن چه را درجهت بیداری مردم ومقاومت دربرابراستبداد مفید می دید فراهم کرده واین تفکررادرمصر، ایران، استانبول ودیگرکشورهای اسلامی دنبال می کرد.
۲. عروه الوثقی : این نشریه را باید مهم ترین منبع استخراج آموزه های سیاسی، دینی واجتماعی سیدجمال دانست. روزنامه عروه الوثقی ازمشهورترین روزنامه های سیاسی جهان اسلام بود که جوانان پرشوروفضلای پاکدامن افغانی، هندی، ایرانی وترک مقالات اساسی آن را ازبرمی خواندند وبه گواهی مورخان، اثرنوشته های آن دربیداری خاورمیانه بی مانند بوده است. به نظرمی رسد روزنامه عروه الوثقی ارگان جمعیت سری به همین نام درحیدرآباد هند باشد. تاثیراین روزنامه در روحیات وافکارشرقیان به طورعام ومصری ها وهندیان به طورخاص فراوان بود. ازآن جا که این کشورها تحت سلطه استعماربودند وجنایات آن را ملموس تردرک می کردند، جذب روزنامه شدند. اما به علت ماهیت آگاهی بخش آن، پس ازهشت ماه، مرود نشریه به هند توسط انگلیسی ها ممنوع وسپس انتشار آن متوقف شد. بیشترمحتوای عروه الوثقی را بیداری ملل شرق واتحاد اسلام تشکیل می داد. حامد الگاردراین باره می نویسد: عروه الوثقی بیش ازهمه موقعیت های داخلی وخارجی دنیای اسلام راتجزیه وتحلیل می کرد وعلاجی که برای رنج های مبتلابه اسلام عرضه می کرد، ازعنوان نشریه نمودار بود: اتحاد، مسئولیت مشترک وهمکاری.
هدف ازانتشار این روزنامه اززبان خود سیدجمال به این صورت بیان شده است : این مجله به زودی درحد توانایی خویش درخدمت ملت های شرق قرار خواهد گرفت وحقایق لازم را که عدم توجه به آن ها سبب سقوط وضعف ملت اسلامی شده بیان خواهد کرد[…] این مجله درنظردارد با بیان یک سلسله حقایق، خوانندگان را متنبه سازد که مساوی بودن درمادیت ومعنویت، یگانه عامل نیرومند برای حفظ موازنه بین المللی وروابط آن ها است، زیرا درصورت فقدان تساوی، روابط ملت ها فقط برای این به وجود می آید که ملت های نیرومند، ملت های ضعیف را ببلعند محبت های پرنقش ونگارملل نیرومند که به اشکال مختلف دوستی دوستی ودلسوزی برای ملل ضعیف، پرده شفاهی می شود تا آزمندان درتاریکی های غفلت ملل ضعیف، نقبی بزنند وهستی آن ملل را به غارت برند. (همان: ۳۹-۳۶)
۳. نامه ها: به روایتی، سید بالغ برپانصد نامه به زبان های فارسی، عربی، هندی وترکی به رشته تحریردرآورده وبه نقاط مختلف قلمرواسلامی ارسال کرده است. ازجمله نامه های بسیارمهم وتاریخی اومی توان به مواردزیراشاره کرد: نامه به ناصرالدین شاه، نامه به میرزای شیرازی(مرجع شیعه)، دونامه خطاب به علمای ایران، نامه به جوانان مصر،نامه به حاج امین الضرب، نامه به رئیس دولت ونامه به ملکه ویکتوریا با عنوان سلطنت واستیلای خوف ووحشت درایران وآخرین نامه به دوستان ایرانی.
۴. رساله نیچریه: سیدجمال، رساله جامع حقیقت آیین نیچری وبیان حال نیچریان را درنوزدهم رمضان ۱۲۹۸ به تقاضای یک ازمسلمانان حیدرآباد، درتوضیح معنای نیچر و آیین نیچریه که درآن زمان درسراسرهند پیروانی داشت می نویسد. سید دراین رساله حملات سختی را علیه دهریون ومادی گری وغرب زده ها به ویژه تشکیلات تربیتی”علیگره” وسیداحمدخان آغازکرد. به نظرسیدوجه مشترک همه مکاتب مادی، انکارالوهیت ووجود صانع متعالی است وریشه دهری گری به یونان باستان برمی گردد. مقصد اصلی طایفه نیچریه، سست کردن اعتقاد دینی مردم وترویج بی دینی وتاسیس اباحه واشتراک است. سید به استقامت یونانیان وسرانحطاط یونان وعظمت ایران وآثار ظهورمزدک اشاره می کند و به امت مسلمان می رسد وآن ها را امتی می داند که به واسطه دیانت حقه وشریعت سماویه، آن قدرعقاید جلیله وخصایل جمیله، آحاد آن امت را حاصل شده بود که ظرف یک قرن، ازنتایج آن عقاید وسجایا، دماغ اکاسره وقیاصره را به خاک مذلت مالیدند تا آن که درقرن چهارم نیچری ها یعنی طبیعیون به اسم باطنیه و”صاحب السر” درمصرظاهرشدند واساس تعلیم خویش را برآن قرار دادند که اولامسلمانان را درعقاید خودتشکیک کنند وپس ازتثبیت شک درقلوب، عهد وپیمان ازایشان بگیرند، تا این که علمای دین براین امرمطلع شده درصدد معارضه برآمدند وچون آن هاکثرت معارضین را دیدند، خون هزارها ازعلما وصلحا ریختند وبه مرورزمان اخلاق محمدیه را فاسد کردند.
سپس سید به جریان های فکری درغرب به ویژه مادی گری ودهری گری اشاره می کند واین که درفرانسه هم که پس ازرومیان درعلم ودانش پیشرو بودند، درقرن هجدهم ولتر و روسو به اسم رافع الخرافات ومنورالعقول ظهورکردند وتخم اباحت واشتراک کاشتند. به علاوه وی دراین رساله، سوسیالیسم ،کمونیسم ونیهیلیسم را به طوریکسان محکوم کرده ومعتقداست اجتماعیون، اشتراکیون وعدمیون هرسه طایفه، خود را به اسم محب الفقرا والمساکین ظاهرساخته وهرکدام گرچه مطلب خود را به نوعی تقریرمی کنند اما غایت آن ها این است که جمیع امتیازات انسانیه را برداشته وچون مزدک همه را درهمه شریک سازند. اوسپس به ضرورت پیراستن اسلام موجود براساس اسلام مطلوب وآرمانی توجه کرده وتعدادی ازاصول نهضت فکری وفرهنگی خود را بیان می کند ورسیدن به سعادت تامه ورفاهیت کامله را به کمک اسلام، موقوف به چندنکته می داند. اول این که باید عقول امم وقبایل ازکدورات وخرافات باطله پاک بوده باشد. دوم نفوس آن ها باید به نهایت شرافت متصف باشد. یعنی هرواحدی ازامم، خود را به غیرازرتبه نبوت که رتبه ای است الهیه، سزاوارجمیع پایه ها ورتبه های انسانیه بداند ودرخود انحطاط ونقصی تصورنکند. سوم آن که باید آحاد هرامتی ازامم، عقاید خود را بربراهین متقن وادله محکم موسس سازند وازاتباع ظنون درعقاید دوری کرده وبه مجردتقلیدازآبا واجداد خویش قانع نشوند
۵. پاسخ به رنان: ارنست رنان درمارس ۱۸۸۳ درسوربن پاریس، کنفرانسی تحت عنوان اسلام وعلم برگزارکرد وطی آن کوشید اسلام را با علم وایمان به غیب را با اصلاح ونهضت، متضاد نشان دهد. درآن زمان افراد گوناگونی چون نامق کمال بک متفکرترک، بایزید اوف امام جماعت مسجدپطرزبورگ وپروفسورماسینیون وسیدجمال به آن پاسخ دادند. اما پاسخ سیدجمال انعکاس وسیع تری یافت. این نامه دوبخش دارد. درقسمت اول رابطه اسلام با علم وتمدن را بررسی می کند ودرآن اعتقاد دینی را تنها عامل موثربرای نجات ملت ها ازتوحش ویگانه راهبرآنان به سوی مدارج کمال وتمدن معرفی می کند. درقسمت دوم، وضع مسلمانان را درزمینه علم وتمدن برسی کرده وبا یادآوری گذشته پرشکوه مسلمانان، به عقب ماندگی آن ها درقرون اخیراذعان می کند ومعتقد است تاهنگامی که دولت اسلامی درمشرق ومغرب، پرچمدار پیشرفت علمی بود، بزرگترین مراکزعلمی وفلسفی درعراق واندلس قرار داشت. اما هنگامی که این دولت رو به زوال نهاد، عقب نشینی علمی دربلاد اسلامی آغازشد.
پیش ازبیان پرسش اساس سیدجمال درپاسخ به رنان، می توان به موارد ظریفی اشاره کرد. اول آن که ازکیفیت روزنامه عروه الوثقی چنین برمی آید که مدینه فاضله سیدجمال، جهانی پرازتساوی وعدالت-مادی ومعنوی- است. درک او ازعدالت نیزسلبی مطرح می شود، چنان که ذکرشد: زیرا درصورت فقدان تساوی، روابط ملت ها فقط برای این به وجودمی آید که ملت های نیرومند، ملل ضعیف را ببلعند. دوم، برخلاف آنان که سیدجمال را فراماسون می دانند یا آنان که سید را درجهت توجیه اظهارات خودشان روشنفکردینی قلمداد می کنند. سیدجمال نه مانند فراماسون ها دین را کنارگذاشته ونه مانند روشنفکران دینی، دین را درحاشیه زندگی خودقرار داده ونه درصدد احیاگری دینی به معنای تولید یک دین جدید است. اواحیاگری دردین را به معنای زدودن پیرایه هایی می داند که با سایه انداختن آن ها برروح معنوی مسلمانان، ضعف وعقب ماندگی آن ها را بعدازدوران باعظمت گذشته موجب شده است.او نه ایسم ها ومکاتب علمی بلکه اعتقاد دینی را تنها عامل نجات ملت ها وحتی حرکت به سوی کمال وتمدن می داند. سوم آن که سید درارزیابی ضعف مسلمانان درقرون معاصرخود ازنظریه شبیه نظریه دانش وقدرت استفاده کرده ومعتقد است با ضعف دولت اسلامی، عقب نشینی علمی دربلاد اسلامی آغازشده است.
اما سیدجمال درپاسخ به رنان یک سوال اساسی مطرح می کند وآن این که فرهنگ وعلوم اسلامی که جهانی را روشن کرد، چرا رو به زوال گذاشت؟ سیدجمال درمقام پاسخ، به نقش زمامداران کشورهای اسلامی واستبداد سیاسی اشاره می کند. متاسفانه درسرزمین هایی که اسلام قدرت یافت، به مرورزمان، زمامداران به مخالفت با علوم پرداختند واستبداد سیاسی هم کمک زیادی به این امرکرد، به طوری که بعضی خلفای اسلامی دستورگردن زدن هزاران فیلسوف را دادند تا ریشه علوم را درکشورهای اسلامی خشک کنند اما جای تردید نیست که حوادثی بدترازاین درتاریخ مسیحیت رخ داده است.
پس ازسخنرانی مشهوررنان وجدال وی با سیدجمال، تمرکزمتفکران بررد نظریه ای جلب شد که می گفت اسلام مخالف روح علمی ومسئول عقب ماندگی فرهنگی مسلمانان به شمارمی رود. رشید رضا فریاد می زند: ما قلم ها وصداهایمان را درضمن نوشتن وتکرارکردن خسته کردیم برای اعلام این مطلب که بدبختی مسلمانان نمی تواند منجربه سرزنش دین آن ها شود، بلکه مربوط به بدعت هایی است که درآن ایجاد کرده اند ومربوط به این حقیقت است که آنان اسلام را همچون پوستین وارونه به تن کرده اند. (همان :۵۵)
ب) ادوارد سعید
سعید درسال ۱۹۳۵ دریک خانواده نسبتا ثروتمند مسیحی دراورشلیم (فلسطین) متولد شد. او تحصیلات مقدماتی خود را دراورشلیم وقاهره به پایان رساند ودرسال ۱۹۴۷ یعنی درجریان جداسازی فلسطین، همراه با خانواده اش به آمریکا پناهنده شد. درآن جا وارد دانشگاه پرینستون شد ودرسال ۱۹۵۵ موفق به دریافت مدرک کارشناسی ازآن دانشگاه شد. درهمین سال، برای ادامه تحصیل وارد هاروارد شد ودرسال ۱۹۶۰ مدرک کارشناسی ارشد ودرسال ۱۹۶۴مدرک دکترای خود را دریافت کرد. سعید ازیک سال قبل ازدریافت مدرک دکترای خود، یعنی ازسال ۱۹۶۳ دردانشگاه کلمبیا مشغول تدریس شد وپیش ازمرگ، سمت استادی زبان انگلیسی وادبیات تطبیقی آن دانشگاه را به عهده داشت. وی مولف حدود بیست کتاب است وآثاراوتقریبا به بیست وشش زبان دنیا ترجمه شده اند.
ازجمله کتاب های مطرح او می توان سرآغازها،هدف وروش (۱۹۷۵)، شرق شناسی (۱۹۷۸)، مسئله فلسطین (۱۹۷۹)، پوشش خبری اسلام (۱۹۸۰)، جهان، متن ومنتقد (۱۹۸۳)، پس ازعرش (۱۹۸۶)، پروردن موسیقایی (۱۹۹۱)، فرهنگ وامپریالیسم (۱۹۹۳)، نقش روشنفکر (۱۹۹۴)، صلح وناخشنودی های آن: مقالاتی درباره فلسطین وفرآیند صلح خاورمیانه (۱۹۹۶)، میان جنگ وصلح (۱۹۹۷) را نام برد.
وی در ۱۷ سالگی به توصیه خانواده خود عازم آمریکا شد وتحصیلات خود را دردانشگاه های پرینستون وهاروارد درادبیات تطبیقی به پایان رساند. وی به زبان های انگلیسی، فرانسه وعربی مسلط بود واز اسپانیایی، آلمانی، ایتالیایی ولاتین نیز آگاهی داشت. در۱۹۶۶ با کتاب “جوزف کنراد وافسانه اتوبیوگرافی” که براساس رساله دکتری اش تنظیم شده بود وارد عرصه روشنفکری شد؛ کتابی که زمینه دست یابی او به نظریه هایش درحوزه فرهنگ وامپریالیسم را باعث شد. و سپس کتاب هایی چون “سرآغازها”، “جهان، متن، منتقد” و”شرق شناسی” را نگاشت.
هنگامی که جنگ اعراب واسراییل در ۱۹۶۷ درگرفت، سعید درشغل خود در رشته ادبیات تطبیقی بازنگری کرد. او دراین هنگام درهویت خویش به مثابه یک فلسطینی ژرف اندیشید. ازپس آن، زندگی سعید متحول شد. او به ریشه های فرهنگی زندگی خود بازگشت. ریشه هایی که در دوران کودکی اش سرکوب شده بود. او به شدت درگیرمطالعات وپژوهش های عربی از یک سو وپژوهش هایی درباره فلسطین وحقوق فلسطینی ها از سوی دیگرشد. او دوره ای عضو شورای ملی فلسطین به رهبری یاسرعرفات بود. اما درسال ۱۹۹۱ دراعتراض به توافق صلح اسلو که به گمان سعید، راه حقیقی حرکت به سوی صلح را منحرف می کرد ازاین شورا خارج شد. درجولای ۲۰۰۲، سعید به تاسیس یک جنبش فلسطینی اپوزیسیون(مبادره) که توسط مصطفی برغوثی، دکترحیدرعبدالشافی وابراهیم دکاک بنیاد گذارده شده بود درصحنه سیاست داخلی فلسطینی یاری رساند. (پورسعید وعباسی ۱۳۸۳: ۳-۲)
وی درسال ۱۹۹۱پس ازیک معاینه پزشکی به بیماری لاعلاج خود، سرطان خون، پی برد وازآن به بعد تا هنگام مرگش یعنی به مدت ۱۲ سال درعین مبارزه خستگی ناپذیر با عوارض بیمار خود، غنی ترین وپرکار ترین دوره آفرینندگی علمی خود را طی کرد. سعید پس ازآگاهی ازبیماری اش، درهمان حال که تولید فکری خود درزمینه ادبیات تطبیقی با کتاب هایی چون” فرهنگ وامپریالیسم” وبه روز کردن شرق شناسی را انجام می داد، درحوزه سیاسی به همکاری با مجله “بازنمودهای روشنفکر” که درنزدیکی با افکار نوام چامسکی وروشنفکران چپ قرار داشت، پرداخت. به علاوه کتاب های مهمی ازمجموعه مقالات ومصاحبه های سیاسی وی درباب فلسطین چون “صلح و ناخشنودی های آن: مقاله هایی درباره فلسطین وفرآیند صلح خاورمیانه” و” قلم وشمشیر: گفتگوهایی با دیوید بارسانیان” را نیز به انتشار رساند. همچنان حضورخود را به عنوان یک موسیقی شناس، منتقد موسیقی و پیانیست برجسته ادامه داد تاجایی که آن را درفعالیت های صلح طلبانه همراه دوست خود دانیل بیرن بویم درقالب یک ارکستر چند ملیتی ازجوانان مسلمان ویهودی به کارگرفت. وی در۲۷ سپتامبر ۲۰۰۳ درسن شصت وهفت سالگی براثر ابتلا به سرطان خون درگذشت.
سعید پس ازآن که از بیماری کشنده خود آگاه شد، تصمیم گرفت شرح حال زندگی خود را ازکودکی به نگارش درآورد. حاصل این تصمیم یکی اززیباترین کتاب های سعید با نام ” بی مکانی” بود که زندگی فارغ ازتعلقات مکانی سعید وتاثیر آن برهویت وتفکرانتقادی او را نشان می دهد. تولد دراورشلیم واز مادری لبنانی تبار وپدری فلسطینی، زندگی درفلسطین، لبنان، قاهره وسپس درآمریکا همراه با همزمانی نگارش کتاب با شیمی درمانی های سعید، حس غربت وبیگانگی وی دروطن وهمه جایی وهیچج جایی بودن او را نشان می دهد. دقت سعید در آوارگی های خانواده اش درطول زندگی وتجزیه وتحلیل رفتارهای والدینش به خوبی زیست جهان او را باز می تاباند؛ زیست جهانی که درآن سعید درمیان مسلمانان فلسطین ولبنان یک مسیحی غریبه و درمیان آمریکایی ها واروپایی های ساکن مصر یک عرب اهل خاورمیانه شناخته می شود. اصرار پدری متمول برشهروند ایالات متحده بودن فرزندان وزمزمه های دینی مادری مسیحی درگوش آن ها همراه با ملغمه پیچیده ای ازکمونیسم، استبداد، جنگ های جهانی، جنگ سرد ونظامی گری ازیک سوبازتاب عصر غربت انسان قرن بیستمی و از سوی دیگرتاکید سعید برتولید تاریخی بودن آثار او ازمولفی درگیر شرایط زمانه است.
درکتاب “شرق شناسی”، سعید نفوذ گسترده ودیرپایی در انسان شناسی که تا قرن هجدهم صبغه استعماری داشت انجام می داده و نشان می دهد که شرق شناسی، شیوه ای از اندیشه است که بریک تمایزهستی شناختی میان شرق وغرب بنا شده وبه گروه بزرگی ازنظریه پردازان، شاعران، نویسندگان وسیاست مداران سرایت کرده است. درنهایت نیز وی برخطر تقلیل گرایی درشرق شناسی مدرن وپست مدرن درارتباط با کلیشه سازی ها با حرکت ازپنداره شرق هشدار می دهد که به موجب آن پنداره های “عرب”،”مسلمان”،”تروریست” درشکل واپسگرای آن ساخته می شوند. با نمایش غرب، انسان شرقی شهوت پرست، فاسد،تنبل، مستبد ومرتجع قلمداد شده و توجیهی برای افزایش قدرت سیاسی غرب واقع می شود: شرق شناسی، سیستم انتظام یافته ای است که شرق ازطریق آن به عنوان موضوعی برای آموزش، کشف، تمرین و ممارست، مورد تماس غرب قرار گرفته وهنوز هم می گیرد. اما علاوه براین، من واژه فوق را برای نامیدن مجموعه تخیلات، تصاویر واصطلاحاتی به کار برده ام که دردسترس کسانی قرار دادرد که می خواهند درباره آنچه درخط شرقی تقسیم قرار گرفته صحبت کنند (سعید ۱۳۸۲: ۱۳۷). دراین کتاب سعید با تاثیرپذیری ازاندیشمندان فرانسوی چون فانون، فوکو ولوی استراس، از نخستین دانشمندانی است که چنین مفهومی از رابطه فرهنگ وقدرت را به جامعه دانشگاهی آمریکا معرفی می کند.
درکتاب “پوشش خبری اسلام” سعید به تصویر رسانه-ساخته از اسلام با عناوینی چون ضد بشر، ضد دموکراسی، ضد یهود وغیر منطقی پرداخته است. دراین تصویرکسانی چون آیت الله خمینی، سرهنگ معمرقذافی، شیخ احمد زکی یمانی وتروریست های فلسطینی ازچشم گیرترین چهره ها هستند و پس زمینه را تصورات مبهم وترسناکی ازجهاد، برده داری، فرمان برداری زنان وخشونت غیرمنطقی همراه با بی بند وباری جنسی پرکرده است. تصاویر تلویزیونی واقعیت را آنی وناپیوسته نشان می دهند که با انسجام تاریخی بشرنمی خواند. باید دانست که تلاش برای زیباترکردن تصویر اسلام تنها به دام این عیده می افتد که تصاویر تقلیل یافته می توانند جایگزین واقعیت بسیارپیچیده ازاسلام شوند.
سعید سال متمادی ازحامیان سرسخت عرفات بود واو را رهبر یک جنبش ملی وعمومی ولقعی با هدف کاملا مشروع خودمختاری برای مردمش می دانست. اما پس ازقرادهای ۱۹۹۳ اسلو بین اسرائیل وسازمان آزادی بخش فلسطین به یکی ازمنتقدین سرسخت عرفات تبدیل شد ومعتقد بود این موافقت نامه نه سرزمینی به فلسطینی ها می دهد ونه کنترب برآن را. وی در سال ۱۹۹۱ درمقاله ای درنیویورک تایمزاز تشکیل یک دولت واحد دوملیتی ازفلسطینیان ویهودیان اسرائیل به عنوان تنها راه حل یاد کرد. سعید ازمخالفان جدی جنگ ۱۹۹۱خلیج فارس نیز بود.
زمینه های فکری-اجتماعی متفکران
الف) سیدجمال الدین اسدآبادی
سیدجمال الدین مانند غالب مردان بزرگ تاریخ، دارای شخصیتی چندبعدی است. بی گمان برجسته ترین خط سیمای او، سیاسی واجتماعی بودن اوست. به همین دلیل می توان ابعاد شخصیت او را تحت همین عناوین تحلیل کرد. هرچندبه نظرمی رسد، سید تلاش کرده تا شخصیت واقعی خود را درمراحل مختلف زندگی دراختفا نگه دارد وحتی هیئت ظاهری خود را تغییرداده وهویت ایرانی وشیعی خود را نیزپنهان می کند. روابط سیدجمال بابزرگان وسلاطین که درجهت حمایت مقتدرانه آن ها ازآرمان های سیدجمال بوده مدت زیادی طول نمی کشد وآن ها بعدازآشنایی بیشتربا سید، درباره ادامه حمایت ازاودچارتردید می شوند. سیدجمال دردوره اخیر، برجنبش های اسلامی سرتاسرجغرافیای اسلام تاثیری بیدارگرانه داشت. جنبش های اخوان المسلمین درمصر، دکترحسین الترابی درسودان، جنبش مشروطیت درعثمانی ومصر،نهضت تنباکو وحتی انقلاب اسلامی ایران همگی ریشه درنهضت فکری- سیاسی او دارند.
یکی ازدلایل عمده عمق ووسعت تاثیرگذاری سیدجمال، حرکت اودرسطحی فراترازمذهب، ملیت خاص وعموما درسطح جهان اسلام اعم ازشیعه وسنی بود. علت دیگرتداوم تاثیراو،جهانی،عام وانسانی اندیشیدن او بود[…] وی با نقد سنت ومدرنیته وتلفیق جنبه های عقلانی ومثبت آن ها، ازموضع تفکردینی احیا ونوسازی شده، رهیافتی جدید به دست داد که اکنون الهام بخش متفکران دنیای اسلام است وعلت سوم جاودانگی اثراو، نیت پاک انسانی واندیشه او درپیدا کردن خیرامت محمدیه بود. (موثقی ۱۳۸۰: ۹-۷)
ازنظرسیدجمال تعالی مسلمانان وکوتاه کردن دست غرب ازجامعه ایشان، مستلزم بیداری ملل شرق، آشنایی با علوم وصنایع وقوانین اجتماعی جدید ونهایتا احرازآزادی خویش است. سید اگربه حوزه علوم وفلسفه نیز وارد می شود، درراستای تعهد نسبت به مخاطبان خود وآرمان عالیه او است؛ چرا که او همان طور که ذکرشد نه یک عملگرا، بلکه شایسته عنوان “مصلح”است. درباره نهضت فکری-آرمانی سیدجمال، احمد امین مصری صاحب نظران را دراین حد صاحب اجماع می داند که سید دوهدف بسیارروشن داشت. اول دمیدن روح تازه درکالبد شرق تا با فرهنگ، علم ودین زلال خویش به پاخاسته وخود را ازعقاید خرافی برهاند واخلاق ورسوم خویش را ازپیرایه ها پاک سازد. دوم، قیام شرق علیه استیلای بیگانگان، تا درنتیجه ممالک شرق استقلال خود را بازیابند وبا اصول وروابط ویژه ای اداره شوند.
امروزه تفکرانتقادی اندیشمندانی چون محمدآرگون، علال الفاسی، راشد الغنوشی، علی عبدالرزاق، دکترحسن حنفی و…در راستای اندیشه احیا ونوسازی درتفکردینی که پیشتر ذکر آن رفت، سرچشمه گرفته ومنشا اثردرجوامع مسلمان است. البته نگارنده معتقد است درمورد شاخصه های تفکردینی سیدجمال ونسبت آن به تفکراحیای دینی باید مطالعه عمیق تری صورت گیرد؛ چه کسانی هستند که افکارسیدجمال، شریعتی و…را با نوعی ساختمان سازی جدید در امر دین مرتبط کرده وبواسطه پیوند دادن تفکرایشان با خود، به تثبیت تلاش هایشان در زمینه احیاگری دینی می پردازند.
سیدجمال دروجه عملگرایانه وبعد انقلابی حرکت خود، بر ساختارحاکمیت درکشورهای اسلامی به مثابه آن چه که هست وآرمان های مطلوب جامعه مسلمین به مثابه آن چه باید باشد، بیان نسبت میان دوگانه های اسلامیت-ایرانیت ودین-علم وشرح وبیان موضع خود به عنوان یک متفکرروشن اندیش تاکید وتمرکزدارد. او در این روند وروال بنا دارد تا مسلمانان را به سوی “هویت شناسی” مطلوب خود درتعامل اسلام، ایران، سنت وتجدد وبه اعتدال ومعرفت رهنمون شود. دربیان محورهای عمده اندیشه سیاسی سیدجمال می توان به موارد زیراشاره کرد:
هویت بخشیدن به مسلمانان پس ازوفات رسول خدا، پیشرفت سریع مسلمانان درابعاد مختلف حیات اجتماعی توانست تمدن عظیم اسلامی را درقرن دوم تا پنجم پی افکند. اما بعدازچندی زمینه انحطاط فراهم شده وبا سقوط فاطمیان درمصر وشمال آفریقا (قرن ششم) وفروپاشی عباسیان (قرن هفتم) وسرانجام سقوط اندلس وغرناطه (قرن نهم) سرعت گرفت. سپس جنگ های صلیبی رخ داد وغرب مسیحی به اوج اقتداررسید. پس ازچندی مسلمانان به عقب ماندگی خود آگاهی یافتند، عده ای به خودباختگی ونفی ارزش های گذشته وگروهی به خودشیفتگی ونفی تمام نکات مثبت جامعه جدید پرداختند وهر دوگروه مسلمانان را با بحران هویت مواجه کردند.
گروه اول که سکولاریسم یا حذف دین از زندگی اجتماعی را دربرنامه خود داشتند افرادی نظیر تحتاوی، طه حسین وتقی زاده بودند. گروه دوم به تقلید کورکورانه ازصحابه پرداخته وسهمی برای عقل قائل نبوده وشدیدا ضد غرب بودند که به سلفیون معروف شدند. اما گروه سومی نیزدرموج جریانات سیاسی اسلام درقرن نوزدهم ظهورکردند که علت عقب ماندگی را جدایی از اسلام وراه پیشرفت را بازگشت به آموزه های اصیل اسلامی می دانستند که سیدجمال وکواکبی وشیخ فضل الله نوری دراین گروه قرار می گیرند. (گفتگوی رادیویی، رادیو معارف، سی ام ماه صفر۱۴۳۰). آن چه برپیچیدگی اوضاع می افزود، بی خبری مسلمانان ازگذشته تاریخی خود بود.دراین شرایط سیدجمال به این نتیجه رسیده بود که اگر مسلمانان به خودآگاهی انسانی وتاریخی برسند وازفرهنگ ومعارف اصیل وبدون تحریف خود باخبر شوند، هویت تاریخی صحیح را بازیافته ومجد وتعالی گذشته را احیا کرده با استعماروسلطه گری نیز می ستیزند.
محوری ترین توجه سید، نگاه به درون وشعار بازگشت به اسلام یا احیای سنت سلف صالح بود. او تلاش می کرد تا تحول را ازعقول (افکار) ونفوس(اخلاق) مردمان آغازکند[…] سید ازبی خبری مسلمانان ازگنجینه های عظیمی که دارند، در رنج بود ونیز به آن ها هشدار می داد: آیا به این که مومن ومسلمان هستیم راضی باشیم؟ وحال آن که در سرزمین ما کسانی ما را به خواری وذلت بکشانند وبه ما زور بگویند ودارایی ما را به غارت برند که نه ازما هستند ونه به مقدسات ما احترام می گذارند. (یوسفی اشکوری ۱۳۷۶: ۱۵۳-۱۴۷).
غرب،علم واستعمار افراد بسیاری چون محمدعلی پاشا درمصر، سید احمد هندی(سید احمد شهید) درهند، امیر عبدالقادردرالجزایر، پیش ازسیدجمال به مبارزه با استعمارپرداخته بود اما دراین زمینه سیدجمال حائز ویژگی های خاص است مانند روشنفکری، فرق نهادن میان علم وتمدن با استعمار، طرح وحدت مسلمانان، جهانی کردن جنبش ضداستعماری اسلامی وتوجه به تقدم تحول فکری پیش ازهر مبارزه دیگر. سیدجمال درتحلیل ظریفی در عروه الوثقی می گوید: آیین مسیحیت آیین صلح وصفا ومهرورزی است اما درعمل آن چه ازاروپاییان می بینیم، خشونت وجنگ وتفاخر به نژاد وقدرت است (همان : ۱۵۷). با وجود این سید هرگز دردام عکس العمل های افراطی ودشمنی با علم وتمدن نیفتاد وهمواره علم را میراث شریعت می خواند. او معتقد است که در زمانه وی علم توسط علما به دو قسم علم مسلمانان وعلم فرنگی تقسیم شده و از این جهت علما، دیگران را از تحصیل علوم سودمند باز داشته اند و این را درک نکرده اند که علم چیزی نیست که که به گروهی نسبت داده شود. بلکه هرچه شناخته می شود به علم شناخته می شود. انسان ها را باید به علم نسبت داد و نه علم را به افراد انسانی.
وحدت اسلامی طرح وحدت مسلمانان که درقالب “حزب اتحاد اسلام” درآمد ازحمله راه های سید برای مقابله با استعمار بود که طرفدارانی را جذب جنبش نمود ازجمله : “جنبش خلافت” و”ندوه العلما” به رهبری مولانا محمد علی، محمدعلی جناح، ابو الکلام آزاد واقبال لاهوری و”جمعیه العلمای الجزایر” به رهبری عبدالحمید بن بادیس و”هیئت اتحاد اسلام” که میرزا کوچک خان وشماری ازعالمان گیلان موسس آن بودند. (همان : ۱۶۱-۱۶۰). درنظریه سیدجمال سه نوع وحدت درسه لایه قابل تشخیص است :وحدت سیاسی میان ممالک اسلامی حول محورخلافت (همکاری شاه ایران وخدیو مصر باعثمانی)، وحدت سیاسی وعملی شیعه وسنی وهمکاری این دومذهب برادردربرابر سلطه گران خارجی و بالاخره وحدت ایمانی وعقیدتی عموم مسلمانان حول قرآن وارزش های دینی. اما درباره عمیق ترین لایه مذکور، نگارنده برخلاف آنچه درآثاریوسفی اشکوری بازتاب دارد، هدف سید جمال را نه ترکیب دین وتجدد درقالب “روشنفکری دینی” بلکه بازگشت به اسلام اصیل دوران قرون اولیه می داند که نه تنها حول محور قرآن شکل گرفته بود بلکه نسبت به علم و منطق به معنای عام آن ونیز دستاوردهای علمی دیگراقوام باز عمل می کرد.
ملیت واسلامیت او در دوره ای ازفعالیت های خود چنان که ذکرشد برمبنای اجتماع حول محور خلیفه عمل می کرد اما با نامیدی از خلیفه به احساسات وطنی به عنوان عامل تجمیع مردم بیشتر توجه کرد. وی حب وطن را امری می دانست که مدارس تحت سلطه بیگانگان ازآن بیم دارند: سیدجمال دریک تقسیم بندی پنج محور را به عنوان عوامل ایجاد اشتراکات میان اقوام و ملل می دانست که عبارت اند اززبان، دین، اخلاق، سرزمین ودین ودرتقسیم بندی کلی تر، جامعه انسانی را درون چهار دایره می دید که اگرهریک درجای خود قرارگیرند، عامل وحدت هستند که شامل دایره انسانی، دایره قومی، دایره فنی و دایره دینی هستند. (همان :۱۶۸-۱۶۶)
استبداد، قانون ودموکراسی سید جمال درمقاله ای با عنوان “الامه و السلطه الحاکم المستبد” درعروه الوثقی چنین بیان می کند که اگرملت دچارحاکم مستبد شد وجریان امور ازطریق مشورت واعمال اراده عمومی صورت نگرفت، جز ذلت و عقب ماندگی چیزی به دست نمی آید. سید برنامه های انقلابی خود را بر سه پایه استوار کرد: گستراندن آگاهی میان مسلمانان، ازحاکمان وعلما ومردم وتوجه دادن به فساد وعقب ماندگی و دعوت به تلاش در راه اصلاح وتجدید حیات دینی مسلمانان براساس اهداف رسالت پیامبر(ص)، نابود کردن سلطه استعمارواحیای روحیه استقلال طلبی در میان خلق های مسلمان وزودن احساس حقارت مردم وحکام واطاعت کورکورانه ازادنیشه های آنها و بالاخره احیای امت اسلام ازطریق بازگشت به اسلام و وحدت درپناه حکومت واحده اسلامی. (اراکی ۱۳۸۱: ۶۱-۵۵)
ب) ادوارد سعید
سعید یک آمریکایی فلسطینی تباربود که پیش ازمرگ، ریاست دانشکده ادبیات تطبیقی دانشگاه کلمبیا درنیویورک را به عهده داشت. سعید فردی بود با ابعاد فکری متعدد که او راقادرمی کرد مسائل پیچیده روشنفکری را با شرایط سیاسی زمان پیوند زند. او منتقد فرهنگی، پژوهشگراپرا، نوازنده پیانو، سخنران، تحلیل گرمسائل خاورمیانه، منتقد سخت گیرسیاست های سلطه جویانه اسرائیل وسخنگو ووکیل فلسطینیان وآرمان کشورهای عرب بود. کارهای سعید بسیارمتنوع اند. شاید دلیل این تنوع این باشد که سعید در درون و درمیان فرهنگ های متعددی زندگی کرد وازتجربیات گوناگونی مانند موسیقی وادبیات، دنیاهای خصوصی وهمگانی، جهان اول وجهان سوم، یهودیت وعرب بهره برد. دو کتاب شرق شناسی و فرهنگ وامپریالیسم او مطالعه خوبی برای نشان دادن این مطلب است که چگونه خلاقیت های هنری وتعصب وپیش داوری درهم می آمیزند.
سعید کسی بود که توافق نامه اسلو را ابزاری برای تسلیم فلسطینیان می خواند. شاید به دلیل همین مخالفت ها با سیاست های آمریکا واسرائیل بود که دفترکاراو را درسال ۱۹۸۵، به آتش کشیدند ودرنامه های متعدد او را تهدید به مرگ کردند. کار این تهدیدها به جایی رسید که پلیس نیویورک درآپارتمان اوآژیرخطری نصب کرد که مستقیما به اداره پلیس وصل بود. با همه این احوال، سعید به اصول خود پای بند ماند وتسلیم وسوسه های قدرت وآمریت متصل به آن نشد.خدمتی که سعید به جهان اندیشه کرد منبعث ازدیدگاه روشن ونیروی معنوی بود. سعید کسی بود که می توانست یک جامعه را به یک چالش اخلاقی و فرآیند دانش پژوهشی را به یک تکلیف روشنفکری بدل کند. این به آن معناست که او اغلب رودررو و درمخالفت با قدرت حرکت می کرد.
سعید همیشه درچالش با حفظ وضع موجود بود. همین ویژگی ها، همراه با شهامت، استقلال فکر و توانایی گفتن حقیقت دربرابرقدرت بود که سعید را درزمره روشنفکران درگیری مانند ژان پل سارتر،سیمون دوبوآر، آنجلا دیویس، فرانتس فانون، نوآم چامسکی، جیمزبالدوین و مالکوم ایکس قرار می داد. این افراد کسانی هستند که بنا به تعبیرمارکسی، سعی درتغییرجهان ونه فقط تفسیرآن دارند. پای بندی به مردم، کار دانشگاهی واستعدادهای نهفته سعید او را به عنوان یکی ازمهم ترین روشنفکران نیمه دوم قرن بیستم مطرح کرده است. (عضدانلو۱۳۸۳: ۱۹)
سعید مانند بسیاری ازروشنفکران قرن بیستم محکوم به زندگی درتبعید شد وشاید درد ورنج همین تبعید است که اساس فلسفی نوشته های او را تعیین می کند. تلاش خستگی ناپذیر و ماندن درکنارمردم محروم وفراموش شده، سعید را به عنوان سخنگوی فلسطینیان درغرب برسرزبان ها انداخت. دفاع ازفلسطینیان باعث شد که برخی مخالفانش درغرب او را “پروفسور ترور” و”نماینده عرفات درنیویورک” خطاب کنند. پس ازانتشار شرق شناسی، مسئله فلسطین و پوشش خبری اسلام اتهاماتی مانند”دروغگو” و”فردی آزاردهنده وطرفدارپنهان تروریسم” نیز به او وارد شد.
هیچ یک ازآثار سعید به اندازه شرق شناسی بازتاب جهانی درمحافل آکادمیک وغیرآکادمیک نداشته است. هرچند درابتدا ناشران توجه درخوری به این اثرنکردند ودرنتیجه آن، این کتاب با چند سال تاخیر وارد آکادمی های علوم انسانی واجتماعی شد. آن چه شرق شناسی را ازدیگرنوشته های منتشرشده دراین زمینه متمایزمی کند این است که سعید با یاری گرفتن ازاندیشه های متفکرانی چون میشل فوکو وآنتونیوگرامشی آمریت دانش غرب نسبت به شرق، و نیز قدرتی را که غرب به شرق تحمیل کرده را به چالش می کشد. سعید دراین کتاب نوشته های رمان نویسان، سیاستمداران، نوشته های مارکس وسیلورستر دوساکی اولین شرق شناس مدرن، ارنست رنان زبان شناس قرن نوزدهم فرانسه وسخنرانی های آلفرد بالفور را مورد تجزیه وتحلیل قرار داده است.
سعید با الهام ازاندیشه های فوکو، مجموعه این نوشته ها درباره شرق را به عنوان یک گفتمان مورد بررسی قرار می دهد. به عقیده سعید، نوشته های رنان، فلوبر،لارنس ودیگران باعث به وجود آوردن نظمی آکادمیک شده که فرهنگ غرب ازطریق آن شرق را تولید کرده است. درحالی که فوکوابزاری برای توصیف ارتباط میان دانش وقدرت مسلط برشرق دراختیارسعید قرار داده بود، مفهوم “تفوق” گرامشی به سعید کمک کرد تا چگونگی تاثیربرخی ایده ها درباره شرق ومستولی شدن آن ها بردیگران را توضیح دهد. همچنین بنا به عقیده گرامشی، بهترین وموثرترین انتقادات زمانی آغازمی شود که نویسنده این نکته را درک کند که خود مولد فرآیندهای تاریخی است. فرآیندی که بدون آن که ضرورتا هستی وعینیت اش باقی مانده باشد، رد پای خود را به جای می گذارد. به همین دلیل، شرق شناسی شرح زندگی وهستی خود سعید است که ردپای بی شماری از سلب مالکیت وتبعید درآن دیده می شود.
سعید زاده قرن پرآشوب بیست، قرن ایدئولوژی های متقاطع عالمگیرو پرده دری های انسانی و صف آرایی اقوام درمقابل یکدیگراست. ماحصل چنین عصری درزمانه انتشار کتاب شرق شناسی، یاس وشکاکیت پست مدرن وصرفا توصیف نابرابری ها، چندگانگی ها وتناقض های معرفتی وفرهنگی وسیاسی است که گویا چاره ای جزرای دادن به ارزش نسبی همه آن ها وزندگی ایشان درکناریکدیگرباقی نمی ماند. درچنین شرایطی است که سعید با کتاب” بی مکانی” خود ازغربت وآوارگی و بی وطنی خود و انسان قرن بیستم سخن می گوید که بی تردید زاییده ابعاد فراملی شدن فرهنگ ها دراین زمانه ولزوم برقراری پیوند میان ابعاد بومی وجهانی درتحلیل رویدادهای این عصر است.
سعید انسانی است که در زندگی خود به طور مداوم آوارگی، بی اعتنایی وتحقیر وتهدید را تحمل کرده اما ازآن جا که به واسطه خانواده خود واجد سرمایه اجتماعی وفرهنگی بالایی بود (به تعبیربوردیویی کلمه) وبه طرز جالبی به دلیل همان آوارگی ها، امکان سفرهای متعدد وآشنایی با فرهنگ های گوناگون درکنار بسط توانمندی های متنوع زبانی را پیدا کرد که بعدها جایگاه او را به عنوان یک دانشگاهی ارتقای فراوان بخشید واثرگذاری او برافکار جمعی و نفوذ آثارش را به تریج وبه ویژه پس از انتشار شرق شناسی پیشرفت شایانی بخشید.
مقایسه تطبیقی آرا درزمینه نسبت شرق وغرب
با مروری بر مباحث مطرح شده می توان به وضوح شباهت های موجود در اندیشه وعمل این دو متفکر را درک کرد وتمایزهای مطرح را نیز حسب تجربه کردن شرایط متفاوت فردی واجتماعی زمانه آن ها توضیح داد. درسطور زیر به طرح تطبیقی این شباهت ها پرداخته شده ودرمیان هریک تمایزها نیز مورد اشاره قرار گرفته است :
۱. تعلق به ناکجا : مسیر زندگی این دو متفکر یک واژه کلیدی را به ذهن می آورد که عنوان یکی از کتاب های ادوارد سعید نیز قرار گرفته است: “نا کجایی”. برای یکی خودخواسته ومعطوف به هدف وبرای دیگری ناخواسته وتوام با سرخوردگی. اما نتیجه این بی هویتی ملی (و مذهبی درمورد سید جمال که شیعه یا سنی بودن وی هنوز محل مبحث است) و به دنبال آن سفرهای متعدد آن ها به اقصی نقاط جهان وتسلط به زبان های مختلف این است که آن ها طرفداران و به همان اندازه دشمنان سرسخت جهانی پیدا کرده اند ودر یک کلام اندیشه ایشان درمقیاس جهانی فراگیر شده وابعاد فراملی ، فرا قومی وفرا دینی پیدا کرده است.
۲. عدم رضایت نسبت به وضع موجود : گرچه درادوارد سعید ابعاد نظری وتفسیری قوی تر از ابعاد عملی است و همین او را در مقابله با گرایش های مارکسیستی متفکرانی چون فانون،چامسکی، دوبوآر و…قرار داده اما به وضوح می توان شاهد فعالیت های سیاسی او درجنبش فلسطینی اپوزیسیون یا مبادره وتلاش برای سامان بخشی به سیاست داخلی فلسطین بود. سید جمال نیزبا سفرهای خود به هند، افغانستان، ایران، مصرو… کلمه اتحاد درمیان مسلمانان را بسط داد وزمینه شکل گیری هویت فراموش شده اسلامی از نوع غالب وعزتمند آن -چنان که درقرون اولیه اسلامی رواج داشت- فراهم کرده علیه استعمار شورانید. عدم رضایت سید جمال درادنیشه وعمل گرایی او توامان محسوس است. جالب آن که آن ها هر دو در مبارزات خود هدف را موجب توجیه وسیله نمی دانستند. نمونه برجسته آن استعفای سیدجمال از لژفراماسون وخروج سعید ازتوافق صلح اسلو بود که هر دو این مجامع را مخالف آرمان های ضد استعماری خود می دیدند.
۳. رابطه دانش وقدرت : سعید وسیدجمال هر دو بر وجود نسبتی مستقیم میان دانش وقدرت تاکید می کنند؛ هرچند نگاه آن دو ، دو تفاوت اساسی با یکدیگر دارد: اول این که نگاه سید بر درون جامعه اسلامی متمرکز بوده و به علم خصلتی فراقومی و فرا ملی بخشیده ودست یابی به آن را عامل احیای مجد وعزت مسلمین می داند. در حالی که سعید برعکس سیدجمال نگاه بیرونی برحوزه دانش داشته ومنتقد دانشی است که ابزار دست قدرت شده و بنابراین رویکرد مثبتی به علم که در دست غرب وبرای شناخت شرق به کار می رود ندارد. به عبارت دیگراو معرفت را از بعد دیگرآن که به نفغ غرب ونظام سلطه جهانی است می نگرد. این یکی از انتقادهای وارد برفوکو است که در بررسی خصلت علم، نوع غربی آن را بیشتر مد نظر دارد. اما هر دو کماکان بر این نکته وفاق دارند که معرفت ودانش، قدرت آفرین است؛ حال یکی به نفع جامعه اسلامی ودیگری به نفع جامعه غربی.
۴. مبارزه با استعمار و/ یا استبداد : محدوده مطالعات سعید بر رابطه مردمان شرقی وقدرت های غربی استوار است ودر این مناسبات کمتر به نقش حکومت های استبدادی نیمه مستمره توجه دارد وعمدتا بر استعمارمتمرکز است. درحالی که سید جمال علاوه بر بیدار ساختن توده، صراحتا به ایرادات وارد بر حکومت های دست نشانده غرب اشاره کرده ودشمنان زیادی در میان قدرت های استبدادی منطقه ای برای خود ایجاد می کند. از سویی دیگر او در تلاش برای تنویر افکارهمین حکومت ها برای مقابله با غرب نیز هست : به خدا سوگند اگرسلاطین عثمانی آگاه بودند که چه نفوذ معنوی بررعایای انگلیس(مسلمانان هند) دارند واگر می دانستند چگونه از این اعتبار معنوی استفاده کنند، هرگز دربرابر تحکمات و زورگویی های مقامات انگلیسی وتجاوزشان به حقوق عثمانی در مسئله ای چون مسئله مصر، این همه بردباری وصبر پیشه نمی کردند. (یوسفی اشکوری ۱۳۷۶: ۱۵۳) هرچند بعدها با ناامیدی از اصلاحات شاهی به قدرت مردم بیشتر اعتماد می کند و درسخنی با شاه ایران کشاورزان، کارگران وصنعت گران را برای مملکت بیشترازشکوه وجلال شاه و دربار مفید به فایده می داند. درمجموع فعالیت های سید به جهت عمل گرایی ومشی مبارزاتی وآغشته نشدن به شکاکیت و نسبی گرایی پست مدرن دوران سعید، از تفسیر وتنویر وخودآگاهی بخشی فراتر رفته وماهیتی پویاتر مبتنی برتغییر وضع موجود دارد. با این وجود نباید ازفعالیت های بشر دوستانه وسیاسی سعید نیز برای فلسطینیان غفلت کرد.
نتیجه گیری
گناه سخره وبیزاری از اسلام در مطبوعات مغرب زمین را برخلاف پنداشت سعید درکتاب پوشش خبری اسلام نمی توان صرفا به گردن رسانه ها انداخت. عوامل بسیاری در این رهگذر دخیل هستند که پاره ای ازآن ها ریشه درتاریخ دارند وپاره ای دیگربه زمانه ما مربوط می شوند. عواملی نظیر بحران نفت، یاد وخاطره فراموش ناشدنی جنگ های صلیبی، جنبش یهود ستیزی (جالب آن که مسلمانان به عنوان خاوری های بیگانه وجنگ طلب، جای یهودیان را گرفته اند)، غرب ستیزی آشکار، فروپاشی کمونیسم واحیای میراث مسیحی وعدم توانایی مسلمانان دربیان موثر اندیشه خویش جملگی دست به دست هم دادند تا اسلام به عنوان دشمن غرب مطرح شود. اینک خاطره جنگ های صلیبی با واکنش های کنونی درقبال وفور نفت درخاورمیانه درهم می آمیزد.
اکثر نظرسنجی های اخیر درغرب نیز براین امر صحه گذاشت که مردم غرب دین اسلام را دومین خطرپس ازکمونیسم می دانند (به طورمثال، هشتاد درصد ازمردم انگلیس چنین اعتقاد داشتند). واکنش عمومی مسلمانان در قبال ملل غرب براین نکته تاکید دارد که غرب از طریق اعمال قدرت درعرصه های اقتصادی وفرهنگی درصدد استیلا برمسلمین وسرنگونی جوامع آنها است. مسلمانان نیز به هنگام ابتلا، دست یاری به سوی هویت خود می یازند وبه تحکیم آن همت می گمارند…اما همان طور که دررسانه های غرب تصویر کلیشه ای ازمسلمانان ارائه می شود، مسلمانان نیز از یک فرد غربی تصویر کلیشه ای دارند. آمریکا به تصور گروهی یک آرمان شهراست که پنج ملیون جمعیت مسلمان را درخود جذب کرده وبرای سایرین یک شیطان بزرگ است. (احمد ۱۳۸۰: ۸۹-۸۸)
با کنکاش درآن چه سید جمال اسدآبادی وادوارد سعید درآثار، سخنرانی ها وگفته های خود مطرح کرده اند-که به تفصیل به شرح آن ها پرداخته شد- می توان هر دو متفکر را درگیر بحث “خود” و”دیگری”، “هویت برساخته” و”برسازی هویت” (به تعبیر نگارنده) دانست. به عبارت دیگرتوجه به دنیای شرق ودنیای غرب به تعبیر سعیدی کلمه که مفاهیمی معرفت شناختی ونه لزوما جغرافیایی درذهنیت غربیان هستند و التفات بردنیای اسلام ودنیای غرب به بیان سید جمال که به طور مشابه رابطه ای استعماری ونابرابر را باز می تاباند، محصول زمانه ای است که ناسیونالیسم درکناررشد خودآگاهی جمعی درکشورهای تحت استعمار و/یا به عبارتی کشورهای جهان سوم درقالب جنبش های متعدد درحال تکوین است تا نهایتا به جنگ های جهانی وجنبش های آزادی بخش گسترده پس ازآن ختم شود.
اما ازآن جا که سعید وسیدجمال هر دو بربیداری افکارو رشد خودآگاهی نسبت به وجود یک هویت پازلی ازانسان شرقی که تنها در رابطه با غرب تکمیل می شود نیز تاکید دارند، برجنبش های سیاسی آزادی بخش وضد استعماری اکتفا نکرده توجه به فرآیندهای تاریخی، پیامدهای علمی ومعرفت شناختی استعمار وتاثیر آن را بر برداشت هویتی انسان شرقی ازخود درسرلوحه کارقرار می دهند. گرچه سعید متقابلا وبه طرز جالبی ازجستجوی هویت انسان غربی درآینه شرق نیزسخن می گوید: به باور اوشرق ساختاری است وجودی-معرفتی که غربیان درتجسم غیر یا بیگانه تدوین کردند وغایت چنین ساختاری به تببین هویت خویش معطوف بود. به تعبیرسعید، شرق شناسی طرحی بود که روایت اعظم قدرت غرب را در دل خود نهفته داشت؛…به دیگرسخن اروپایی، دیگری را جهت تکوین هویت خویش مدنظرقرار می داد. (پورسعید وعباسی، مقاله محمد ضمیران : ۴۲)
با این وجود، این دو به اقتضای تجربه زمانه ای کاملا متفاوت، یکی در دوران پیش ازجنگ های جهانی ودیگری پس ازآن، در ارائه راهکارها با یکدیگرتفاوت های بنیادی دارند. سید جمال ازبازگشت به درون و اعاده مجد گذشته با تاکید برعنصری که غفلت ازآن موجب به زیر استثمار رفتن ملل شرقی شده، یعنی اسلام سخن می گوید. در واقع وی درصدد برسازی هویت اسلامی مسلمانان با ارجاع به حافظه تاریخی مسلمین نسبت به شکل عزتمند وپیشرو این هویت درقرون اولیه اسلامی است؛ هرچند ازکاربرد دانش به معنای عام آن که متعلق به غرب (یا حتی شرق) نیست سخن می گوید و ضرورت استفاده ازعلوم نافعه را بر همین اساس ازهرملت وقومی مجاز وبلکه حیاتی می شمرد. حال آن که ادوارد سعید درفضای عصر اطلاعات وجهانی شدن وبا نگاهی یاس آمیز نسبت به انقیاد علم توسط نهاد قدرت، که ویژگی عصر پست مدرن است نهایتا ازتوافق های صلح آمیزمیان ملل مسلمان ویهودی(چنان که دغدغه او درباره فلسطین اقتضا می کند) وایجاد یک دولت دو ملیتی دفاع می کند. در واقع او به جای رویکردپویا ومثبت به برسازی هویت جدید برای ملل مسلمان، به توصیف وتفسیرهویت برساخته ازآن ها دررسانه های غرب اکتفا می کند که اتخاذ چنین نگاهی می تواند علاوه بر زندگی درعصر پست مدرن ،اقتضای رویکرد بیشتری نظری وکمترعمل گرای سعید باشد.
درنهایت به نظر می رسد هیچ یک از این دو متفکر چالش میان شرق وغرب درزمینه وجود کلیشه های ذهنی آن ها ازیکدیگر را قابل رفع ندانسته اند و داعیه ارائه راهکاری جهت تحقق صلح میان این دوجبهه معرفتی-نظامی را ندارند. گرچه به موجب پنداشته های سید جمال می توان احیای دوران شکوفایی قلمرو اسلامی را به گونه ای تصور کرد که در آن جهان درصلح،آرامش وتوسعه اجتماعی مطلوب برای همه به سر برد، اما پرشس آن است که آیا همین پیشرفت وتوسعه معرفتی، فضایی ونظامی قلمرو اسلامی نبود که آتش کینه توزی های جنگ های صلیبی را برافروخت؟ به همین روی به نظر می رسد میان شرق وغرب دربهترین حالت(مگر با ظهورمنجی عج) نیزاندیشه صلح پایدارو برابری درمنابع ومزایا اگر نگوییم ناممکن، دست کم محل چالش منطقی باشد.
منابع
۱. یوسفی اشکوری، حسن، ۱۳۷۶، درای قافله(سیدجمال الدین اسدآبادی)، تهران : انتشارات چاپخش
۲. امین، احمد، ۱۳۷۶، پیشگامان مسلمان تجددگرایی درعصرجدید، ترجمه حسن یوسفی اشکوری، تهران : انتشارات علمی وفرهنگی
۳. عضدانلو، حمید، ۱۳۸۳، ادوارد سعید، تهران : دفترپژوهش های فرهنگی
۴. امیری، مهراب، ؟ ، بازیگرانقلاب شرق، تهران : انتشارات شرق
۵. موثقی، سیداحمد، سیدجمال الدین اسدآبادی مصلحی متفکروسیاستمدار، قم : بوستان کتاب قم
۶. کچویان،حسین، ۱۳۸۴، تطورات گفتمان های هویتی ایران، تهران: نشرنی
۷. سعید، ادوارد، ۱۳۸۲، شرق شناسی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران : دفترنشرفرهنگ اسلامی
۸. ص. احمد، اکبر،۱۳۸۰، پست مدرنیسم واسلام، ترجمه فرهاد فرهمند فر، تهران : نشرثالث
۹. پورسعید،فرزاد و عباسی،مهدی، ۱۳۸۳، ادوارد سعید : ویژه نامه همایش بزرگداشت ادوارد سعید پاییز۱۳۸۳، تهران: موسسه تحقیقات وتوسعه علوم انسانی
۱۰. اراکی، محسن،۱۳۸۱، دوره ها وپیشگامان بیداری اسلامی معاصر، ترجمه محمد مقدس، تهران: انتشارات فراکتاب
۱۱. Phillips; Lawrence. ‘Postcolonial’. Encyclopedia of Postmodernism. 1th ed .2001
ایمیل نویسنده :
sara_muhamadkamal@yahoo.com