من اصطلاح «جامعه کلنگی» را بدل از «جامعه کوتاهمدت» به کار بردم که دو کار کرده باشم؛ یکی اینکه با مأنوس بودن اصطلاح «کلنگی» و «ساختمان کلنگی» توجه خوانندگانم را به کوتاهمدت بودن بسیاری از وجوه جامعه جلب کرده باشم، چنانکه دلایل و شواهد آن را در بسیاری از نوشتههایم آوردهام. دیگر اینکه دقیقا توجه جامعه ایران را به این خرابکاری که ظاهرا هیچکس کوچکترین توجهی به آن نداشت و به راحتی میگفت «این ساختمان کلنگی است» جلب کرده باشم…
اشاره: تئوری «جامعه کوتاهمدت» همایون کاتوزیان یکی از مهمترین نظریههای جامعهشناسی تاریخی در ایران است. او مقالات و کتابهای متعددی در این باره نوشته و نظریهاش را که به ترسیم دور سیاسی ـ اجتماعی جامعه ایران میانجامد، شرح و بسط داده است. در شرح و نقد این نظریه نیز مقالات متعددی نوشته شده، چنانکه طبیعت هر نظریه جدی در حوزه تاریخ و جامعهشناسی است. تئوری جامعه کوتاهمدت را خیلیها در ایران با عنوان «جامعه کلنگی» میشناسند. واژه «کلنگی» یکی از واژههای مصطلح و عامیانه در حوزه ساختوساز شهری است که در دوران معاصر رواج یافته است. کسی نیست که این واژه را نشنیده باشد و معنای آن را نداند. به ساختمانی کلنگی میگویند که عمرش را کرده و چارهای نیست جز آنکه با کلنگ به جانش بیفتند و ویرانش کنند و بنایی از نو بسازند. ساختوساز، البته طبیعتا چرخهای است از تخریب و بازسازی، اما موضوع بحث ما در اینجا این است که در جامعه ما مدتزمان دور این چرخه بسیار کوتاه است. سوال این است که در کشور ما به چه بنا و ساختمانی کلنگی میگویند؟ چرا عمر یک ساختمان کلنگی در جامعه ما زیاد نیست، اتفاقا خیلی هم کوتاه است؟ چرا اینجا بر خلاف معمول جهان، یک ساختمان ۳۰ ساله را کلنگی میخوانند و میدانند و خراب میکنند و از نو میسازند تا ۳۰ سال بعد که روز از نو و روزی از نو.
نوشتههای مرتبط
چنانکه پیدا است رویکرد ما در این نشریه رویکردی فنی و تخصصی نسبت به مسائلی چون نوسازی و فرسودهسازی در شهر است، اما این رویکرد مانع از این نیست که در خلال بحثهای فنی، گریزی به ریشههای تاریخی و اجتماعی مشکلات خودمان و شهرهایمان بزنیم و ببنیم حال و روزی که به آن دچار شدهایم، چه نسبتی با واقعیت تاریخی ما دارد. برای همین چند سوال مفصل را طرح کردیم و مکتوب برای جناب کاتوزیان فرستادیم که خوشبختانه با روی باز جوابمان را دادند و مختصراپاسخ نوشتند. سوال و جوابها را در ادامه میخوانید.
علی رنجیپور
– در تهران عمر مفید ساختمانها کوتاه است. شاید به سبب اینکه بستری که بر آن ساختمان میسازند سست است. زمین زیر پای پایتختنشینان هر لحظه امکان دارد بلرزد. مصالحی که به کار میبرند مرغوب نیست. ساختمانها را بیملاحظه طراحی میکنند و میسازند. حتی محلات و موضعیت اجتماعی و اقتصادیشان هم ثابت و پایدار نیست. به قول یکی از دوستان ساختار شهر سیال است. کسی نمیتواند تضمین کند ۳۰ سال دیگر، محله امروز که فرضا اعیاننشین است، فقیرنشین نباشد، تازه اگر ۳۰ سال دیگر کل شهر سر جایش باشد و… به دلایل مختلف طبیعی، سیاسی، اقتصادی ناپایداری در تهران بسیار بیشتر از دیگر شهرهای بزرگ است، شاید این یکی از دلایل کوتاه بودن عمر مفید ساختمانها و بناها است و… شما در تئوری جامعه کلنگی، آیا همین الگوی ناپایدار را در خصوص جامعه ایرانی ترسیم میکنید؟
من اصطلاح «جامعه کلنگی» را بدل از «جامعه کوتاهمدت» به کار بردم که دو کار کرده باشم؛ یکی اینکه با مأنوس بودن اصطلاح «کلنگی» و «ساختمان کلنگی» توجه خوانندگانم را به کوتاهمدت بودن بسیاری از وجوه جامعه جلب کرده باشم، چنانکه دلایل و شواهد آن را در بسیاری از نوشتههایم آوردهام. دیگر اینکه دقیقا توجه جامعه ایران را به این خرابکاری که ظاهرا هیچکس کوچکترین توجهی به آن نداشت و به راحتی میگفت «این ساختمان کلنگی است» جلب کرده باشم. ممکن است عمر مفید بعضی از ساختمانهای تهران کوتاه باشد ولی پنجاه سال پیش اینطور نبود. ساختمانهای قرص و محکم ـ بهویژه در محلات اعیاننشین ـ کلنگی میشوند تا با تخریب آنها ساختمانهایی مطابق آخرین مد روز ساخته شود.
در سی و چند سال گذشته پدیدهای نمود کرد و آن تخریب ساختمانهای قرص و محکم بود. برای اینکه به جای آنها بناهای چندطبقه یا برجهای بلند بسازند. چنین پدیدهای در هر کشور توسعهیافته یا در حال توسعهای ممکن است رخ دهد، اما نه با این شدت، نه با این سرعت، نه با این بیبند و باری و لجامگسیختگی که هر که هر چه میخواهد، میکند. در انگلستان شما اگر بخواهید پنجره رو به خیابان خانهتان را تغییر دهید باید از شهرداری اجازه بگیرید. شهرداری کارشناس میفرستد تا اطمینان حاصل کند که این تغییر لطمهای به همسایهها یا وضع موجود خیابان نمیزند.
چه در مورد ساختمانهای «کلنگی»، چه در وجوه گسترده جامعه کوتاهمدت، اجرای کامل قانون توسط دولت و ملاحظه نظم و حس مسئولیت اجتماعی توسط ملت ضروری است. زندگی همبسته و منسجم اجتماعی در گرو رفتار قانونی دولت است و رعایت حال و منافع همشهری و هموطن از سوی ملت.
– تهران به تعبیری بزرگترین کارگاه ساختمانی جهان است. شما نمیتوانید کوچهای را در این شهر پیدا کنید که در آن یک کارگاه دایر نباشد. خانهها مدام در حال تخریب یا بازسازیاند. آنچه امروز رخ میدهد، بسیار سریعتر از سیر معمول تاریخی ساختوساز است. انگیزههای اقتصادی مزید بر علت شده و عمر مفید ساختمانها کمتر و کمتر شده است. انگار که دوره و چرخه ساختوسازها کوتاهتر شده، آیا بر اساس این مدل نشانهای دال بر کوتاهمدتتر شدن جامعه ایرانی هم میتوان پیدا کرد؟
گمان میکنم پاسخ این سؤال را در بالا داده باشم. این کوتاهمدت بودن جامعه است که کلنگی بود ساختمانها را ممکن میسازد. مسأله خیلی گستردهتر از کلنگی کردن ساختمانها توسط افراد و بساز و بفروشها است. شما اگر به یک قرن گذشته توجه کنید، میبینید چه تخریب عظیمی از آثار تاریخی در تهران و شهرهای دیگر و حتی گاهی روستاها صورت گرفت، بیآنکه کسی سوال کند و اجازهای بخواهد. به عنوان نمونه در سال ۱۳۲۵ ساختمان بزرگ تکیه دولت را که قرص و محکم سر جایش بود با کلنگ ویران کردند. این اواخر من بارها برخوردهام به اخبار مربوط به تخریب آثار تاریخی. یک مورد آن چند سال پیش (گمان میکنم) در شهر بابل بود که یک حمام صفوی را ویران کردند که به جای آن پارکینگ بسازند. دیگر چه عرض کنم.
– خیلی از منتقدان و کارشناسان اقتصادی با نگرانی به آینده تهران نگاه میکنند. به هر حال کل بار اقتصاد ایران طی ۷، ۸ سال گذشته روی دوش ساختوساز سوار بوده. هر که هر چه توانسته کوفته و ساخته. بیتردید انگیزه اقتصادی در این میان نقش بسیار پررنگی داشته، اما طبیعتا رونق افسارگسیخته، رکودی مطلق دارد که نشانههایش همین امروز در شهر پدیدار شده است. بعضی از تحلیلگران مثل آقای محسن رنانی امروز نظریاتی چون تکینگی اقتصاد را در ایران مطرح میکنند و معتقدند تهران تبدیل به سیاهچالهای شده که اقتصاد و بالطبع فرهنگ و سیاست ایران را به خود میکشد. صحبت ایشان با توجه به شواهد و قرائن چندان بیراه نیست، اما چه اتفاق مهمی طی ۲۰ سال اخیر در تهران افتاده که منجر به این وضع شده است؟ بیشک اتفاقات زیادی رخ داده که یکی از مهمترین آنها سرعت گرفتن بیملاحظه سیر تغییرات در همه حوزهها بوده است. شاید دمدستیترین نشانه کالبدی و فیزیکیاش همین کوتاه و کوتاهتر شدن عمر مفید خانهها است. فکر میکنید سرعت سیر تغییرات در چرخه جامعه ایرانی واقعا از حد معمول بیشتر شده است؟ و اگر بیشتر شده، آیا باید نگران فروپاشی در فرهنگ، اقتصاد و بهطور کلی جامعهمان باشیم؟
من آن اندازه به اقتصاد شهر تهران وارد نیستم که بتوانم وضع حالش را شرح دهم و آیندهاش را پیشگویی کنم. اما به نظرم چنانچه پیشتر گفتم ممکن است امروز ساختمانها را با چنان مصالحی بسازند که سی سال بعد قابل استفاده نباشند ولی در گذشته اینطور نبود و ساختمانهای قرص و محکم، ظرف بیست تا سی سال کلنگی نمیشدند.
– بدیل فروپاشی، تغییر اساسی وضعیت یا به عبارتی خروج از چرخه است. تقریبا همه کارشناسان حوزه ساختوساز معتقدند روند معمول در تخریب خانههای کلنگی و نوسازی نمیتواند دوام داشته باشد. حدود دستاندازیهای تهران همین الان هم بیشتر از ظرفیت اکولوژیکی و اقتصادی و… است. بنابریان این روند چارهای جز توقف ندارد. بگذارید مثالی بزنم. تا همین امروز تخریب خانههای کلنگی کار سختی نبوده و نیست. اما ۳۰ سال بعد یک مجتمع بزرگ ۴۰ واحدی را چهکسی میتواند تخریب کند. نه زمین جا دارد بیشتر از ۴۰ واحد بسازند، نه میشود میان همه ساکنان برای تخریب و بازسازی توافقی ایجاد کرد، نه میتوان بهسادگی برای چنین کاری سرمایه و سرمایهگذار دست و پا کرد. این یعنی چرخه ناگزیر از توقف است. آیا فکر میکنید ممکن است به دلیل تغییر ماهیت امور و تکمیل ظرفیتها، چرخه جامعه ایرانی نیز دچار توقف یا تغییر وضعیت کلی و اساسی شود؟
کوتاهمدت بودن جامعه درگرو توقف اجباری و اضطراری کلنگی کردن ساختمانها نیست. چنانکه پیشتر گفتم کلنگی کردن خود نمود و نمونهای از جامعه کوتاهمدت است. بلندمدت شدن جامعه ممکن است، ولی همت بلند میخواهد بهویژه از سوی سران دولت و نخبگان و فرا دستان جامعه.
این مطلب در نشریه نمایه تهران منتشر و بر اساس همکاری رسمی و مشترک میان نمایه تهران و انسان شناسی و فرهنگ بازنشر می شود.