هرقدر در فیلم تاراز، صدا و حرکت و نور و تغییر در زمان هست، کتاب ایلراه تاراز در سکوتی راز آمیز آغاز می شود. صدای باد بر درختی که( در صفحه ۲۲) رو به بیرون از حاشیه کتاب خمیده ، محو شده است، همه چیز در سکوت می گذرد. همچنان که هیاهوی عبور گله های گوسفند خانوار های تشِ درویش آدمی از رودخانه بازُفت، دیگر شنیده نمی شود. منجمد شدن زمان، امکان مطالعه متفاوتی را فراهم می آورد. مطالعه ای کاملاً چند جانبه که به پژوهشگر،عکاس انسان شناس و راوی از سویی و به عکس و البته به پدیده فرهنگی و ارتباط آنها بایکدیگر مربوط می شود. در واقع کتاب ایلراه تاراز، جدا از خصلت های مردمنگاری وروش سنکرونیک اش، اثری هنری نیز هست که در مقدمه اش تاریخ ۱۳۸۹ را دارد ولی در آغاز هفته پژوهش سال ۱۳۹۵ در پژوهشکده مردمشناسی رونمایی شد.
پژوهشگر، راوی و عکاس انسان شناس
نوشتههای مرتبط
زمانی برتولت برشت گفت: ” یک عکس از کارخانه ذوب آهن کروپ ، ممکن است زیاد هم حقایقی را برزبان نیاورد ولی یک چیز را که حتماً می گوید این است که عکاس آنجا بوده است. در مورد تصاویر متحرک[ می توان گفت که] جایش را به اینجا بودن یا حضور شئی می بخشد.” کتاب ایلراه تاراز با یاد آوری تجربه پژوهش و فیلمبرداری در منطقه شروع می شود و با ۱۲ عکس از گروه فیلمبرداری در وارگه های مختلف و کنار رودخانه بازفت بپایان می رسد.
ورهرام که سابقه همکاری با مرحوم دکترنادر افشار نادری، تولید فیلم و عکاسی درمرکز تحقیقات روستایی و کشاورزی را دارد، بارها فیلم علف (مریان سی کوپر) ومردمان باد( آنتونی هوارث) را دیده و نقد مرحوم نادری بر علف را خوانده است. او در گفتگو از پیشینه تحقیق، به افراد و شخصیت های تأثیر گذار اشاره می کند و به ما می گوید که چگونه با حضور در منطقه، خواندن گزارش آقای رضا کازرونی “ازکوچ مالِ ابراهیم “، از فیلم علف و نظریه حماسی بودن کوچ ، عبور کرده و به تدریج نظریه خود را سامان بخشیده است.
فیلم تاراز نیز با تصاویری از فیلم علف ( علفزار) شروع می شود تا هم به جنبه های حماسی در کار کوپر اشاره کرده باشد، هم تصّوری از کوچ بزرگ به دنبال علف ( از قلمرو قشلاقی ایل بامدی درخوزستان تا قلمرو ییلاقی آنها در ارتفاعات زردکوه) در گذشته هایی نه چندان دور(۱۳۰۲) را به مخاطب نشان دهد. و بگوید که ۶۳ سال بعد همان مسیر را با افرادی از همان طایفه طی کرده است.
کتاب نیز پس از مقدمه، با کلیات تاریخ و معرفی بختیاری ها به عنوان یکی از شعبات لر که سکونت گاه اصلی شان محدوده شرقی و غربی رشته کوه های زاگروس است، آغاز می شود و مانند فیلم دارای جنبه ای جزء نگر و مطالعه ای موردی از یک خانوار کوچ رو( تشِ آمرید) است. در آغاز، قلمرو خانوار مورد مورد مطالعه ( در گرمسیر) را معرفی میکند: منطقه دِز در ۷۶ کیلومتری شمال شهرستان مسجد سلیمان قرار دارد که در اختیار طایفۀ بامدی است. منطقه در قلمرو گرمسیری تشِ درویش آدمی است که خودش از تیره سراج الدینی و این تیره از طایفه بامدی است. تشِ درویش آدمی چهار فامیل دارد که یکی از آن ها حاتمی است و ورهرام با خانوار آ[قا]مرید حاتمی، از گرمسیر به ییلاق آنها در یالِ جنوبی زرد کوه در استان چهار محال و بختیاری می رسد. ضمن این که فرهاد ورهرام، همواره به گروه مرجع (یعنی خانواده ای که با آنها کوچ می کند) تکیه دارد، امّا کار، در لحظاتی شکل جریان سیال ذهن پیدا می کند. در معرفی تک تک افراد خانوار آمرید، یعنی هنگامی که زمینه و سابقه زندگی مشارکت جو ها در کوچ را به مدد مصاحبه روشن می کند، واقعیت منطقه مورد مطالعه، با خاطره هایش در هم می آمیزد؛ ابراهیم پسر بزرگ خانوار آمرید، کارگر نیمه ماهر در نصب دکل های فشار قوی بوده، ولی مالگرد برادر زن ابراهیم هم مدتی در یک رستوران در اهواز کار کرده . پسر دیگر آمرید در یک رستوران بزرگ در اهواز، مشغول به کار بود، بعد از تعطیلی رستوران، به استخدام کارخانه ای در آمد که در روزهای جنگ توسط عراقی ها بمباران شد و حالا به نزد خانواده برگشته است. در واقع ضمن توصیف حل شدن ایلیاتی ها در فرهنگ های متنوع شهری ، به ما می گوید که چگونه آنها به ایل پناه آورده اند. به این متن توجه کنید :
” من و محمد در شیب تپه ای مشرف به رودخانه بازفت در قلب کوه های بختیاری نشسته بودیم. هنگامی که محمد داستانش را تعریف می کرد، من به شلوار گشاد و چوخا و کلاه نمدی وگالش مستعمل اش چشم دوخته بودم و او را با کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید و کراوات و پاپیون در حال سِرو غذا در رستوران معروف شمال تهران مجسم می کردم”. (ص ۲۵)
این نوع فلاش بک ها که پیشینه زندگی کوچندگان را برای ما توضیح می دهد، یک بار دیگر هم در انتهای کتاب ظاهر می شود ولی آقای ورهرام این بار به مطالعه، کیفیتی کاربردی می بخشد: قبل از این فرهاد ورهرام( در بخش مربوط به علفزار، نخستین فیلم از ایل بختیاری) به نکته ای در کتاب علفزار نوشتۀ کوپر(در ترجمۀ فارسی سفر به سرزمین دلاوران) اشاره کرده بود:” در عبور از کارون نه پلی در کار است ونه قایقی” و می افزاید اکنون در همان مسیری که عشایر وکوپر از رودخانه کارون بی پل عبور کرده بودند، در محلی به نام گدار لندر پل ساخته شده است(ص۱۷۹) اما بر روی رودخانه بازفت که ساعت نه وده دقیقه صبح یکشنبه بیست ویک اردیبهشت ماه، مال های “تشِ” درویش آدمی تصمیم گرفتند از رودخانه بازفت عبور کنند هنوز پلی ساخته نشده است”. عنوان آن بخشی که روایت ذهنی دیگری است، این است:” پلی شبیه بلوار پل کریم خان زند تهران” (ص۱۹۵). چنین تیتری مرا کنجکاو کرد تا ببینم درآن قلمرو فرهنگی، کدام پل شبیه پل بلوار کریم خان وجود دارد. اما مطلب این است: “اگر از سوی مسؤلان عشایری کشور، پلی فلزی۰ کمتر از طول پل عابر پیاده در بلوار کریم خان زند احداث شود، مصیبت عبور عشایر از رودخانه” بازفت” را می توان فقط در نوشته ها و تصاویر مشاهده کرد”.
ادامه مطلب را در فایل پیوست از اینجا مطالعه کنید.