مقدمه: آیینها و مناسکی که جوامع در اشکال مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی و غیره در سطح جامعه به اجرا در میآورند و از خود بروز میدهند، یکی از بهترین و قابل لمسترین اشکالی است که میتوان از طریق آن به شناخت سازوکارها و ابعاد یک جامعه دست یافت. آیینها و مناسک دینی نیز با توجه به بستر جامعهای که در آن قرار دارند و با توجه به اشکال مختلفشان در جوامع انسانی به اجرا در میآیند. مشارکت در آیینها توسط افراد یک جامعه همبستگی و انسجام اجتماعی را در بین پیروان یک دین حفظ میکند و به آن دامن میزند. (کُتاک، ۱۳۸۶:۶۵۱)
در جوامع شهری امروزین نیز، این آیینها و مناسک دینی اشکال خود را با توجه به تغییرات جامعه مدرن در بسیاری از نقاط حفظ کرده و میکنند. بستر شهر، در ساختارهای مختلف ساخت شهری، امروزه میتواند محلی برای مشارکت، تماشا و اجرای این مراسمها و آیینها باشد. در جوامع شهری مدرن امروزی، یکی از این ساختارهای شهری، خیابانها هستند. در خیابانها که عرصهای برای بیان شهری نیز هستند، احساسهای جمعی اعم از شادی و غم و غیره خود را نشان میدهند (فکوهی، ۱۳۸۴:۳۱۴) و برخی از این فضاها تنها در یک دوره زمانی مشخص، به آیینها و ایجاد صحنههای دینی، مقدس و مذهبی شکل میدهند. (همان، ۲۶۳)
نوشتههای مرتبط
در مطالعه این آیینها و مناسک در شهرهای ایران نیز ما شاهد بروز آن در ساختارهای جدید شهری و به خصوص خیابانها هستیم. این امر را شاید بیش از هر کجا بتوان در شهر تهران بهخوبی مشاهده کرد، چرا که علاوه بر الگو بودن این شهر برای دیگر شهرها در بسیاری از موارد زندگی شهری، میتوان تهران را شهری نامید که از سالها پیش با حرکتکردن به سمت مدرنیته از گنجانده نشدن بسیاری از رفتارها و کنشگران آن در قالبهای سنتی مناسک عزاداری و اشکال جدیدی از تولید و تغییر این مناسک در آن سخن گفت. چرا که «..متولیان سنتی آیینهای عزاداری به دلایلی توان پاسخگویی به نیازهای تازه برآمده را نداشتند، و در دل این شرایط ظهور کنشگران خلاقی در عرصههای آیینی، این سبک جدید را رقم زد…» (رحمانی، ۱۳۹۱)
در این مطلب، قصد داریم از یکی از اشکال برگزاری این آیینها و مناسک که به صورت گستردهای در ایام دهه محرم شاهد آن هستیم، سخن بگوییم، شکلی از پخش نذورات در قالب مدرن و شهری به نام “ایستگاههای صلواتی”. این سبک از پخش نذورات به افراد را نه صرفا از نگاه روابط و ریشههای سنتیاشان، بلکه میتوان از طریق تحلیل روابطشان با نظامهای مدرن شهری (فکوهی، ۱۳۹۰) مورد بررسی و مطالعه قرار داد.
یکی از بهترین روشهایی که میتوان از طریق آن به کسب شناخت و سپس تحلیل آیین ها و مناسک پرداخت، شیوهای است که در آن با مشاهده، عکس برداری و مصاحبههایی، بتوان یادداشتها و سپس اتنوگرافیای در آنباره ثبت کرد. در این مطلب تلاش بر این بوده است تا با حضور در چند مقطع زمانی در یک ایستگاه صلواتی در شهر تهران، دادههایی در آنباره تجمیع کرد و به ثبت رساند. این داده ها در اتنوگرافی پیش رو در چند دسته تقسیم بندی میشوند که میخوانیم.
::
شرح موقعیت فضایی و زمانی و معرفی ایستگاه صلواتی:
در نزدیکی میدان تجریش تهران و در فاصلهای طولانی تر از نیاوران، منطقهای قدیمی از نقاط بالای شهر تهران به نام دزاشیب وجود دارد، که پس از افزایش میزان وسیله حمل و نقل در تهران و واسط بودن میان دو نقطه اصلی در شمال تهران، امروزه بسیار پر تردد و شلوغ است. ایستگاه صلواتی مورد مطالعه در این منطقه، در کنار در ورودی یک مدرسه (که در این مدت در اختیار متولی و افراد مشارکتکننده در این ایستگاه صلواتی است) و در حاشیه خیابان واقع شده است. نام این ایستگاه حُر است. از روز اول دهه محرم تا شب تاسوعا، آغاز به کار ایستگاه از حوالی ساعت ۵ بعدازظهر آغاز میشود و تا ساعات ۲۴ شب الی یک نیمه شب ادامه دارد. روزهای تاسوعا و عاشورا آغاز به کار ایستگاه از صبح زود، حوالی ساعات ۷-۷:۳۰ دقیقه است.
توصیف ظاهری ایستگاه صلواتی و افراد حاضر در آن:
ایستگاه شبیه به اتاقی با عرض شش متر است، با دیوارههایی پارچهای به رنگ سیاه و سقف پارچهای سیاه و پرچمهای سرخ رنگ “یاحسین” و “یا ابالفضل” که در گوشههای رو به بیرون آن نصب شدهاند. نمای ایستگاه از بیرون نمایانگر سکویی است که بر روی آن چایی و سایر مواد خوراکی نذری گذاشته میشود. درون ایستگاه یک سماور بزرگ و تعدادی ظروف مانند سینی و لیوانهای یک بار مصرف، چند قوری، پارچ و غیره که وسایل مورد نیاز است وجود دارند. در جلوی ایستگاه یک منقل بر روی پایه قرار داده شده است که هم برای تولید گرما و هم برای دودکردن اسپند از آن استفاده میکنند. اکثر افراد حاضر در ایستگاه، پسران جوانی هستند، با لباسهایی مشکی و تیپهایی کاملا امروزی و مطابق آنچه به طور عام در محیطهای شهری دیده میشود.
شب سوم دهه محرم ۱۳۹۲/ ساعت هشت شب:
خیابان مشرف به ایستگاه صلواتی شلوغ است. ماشینهای مختلفی، اعم از اتوبوس و کامیون و ماشینهای سواری مدل بالا و مدلهای پایینتر از جلوی ایستگاه عبور میکنند. بسیاری از آنها با دیدن نذر چای در ایستگاه، از ماشین پیاده میشوند تا چایی بردارند، بسیاری با ماشینهایشان توقف کوتاهی در برابر ایستگاه میکنند و یکی از افراد حاضر در ایستگاه در یک سینی به آنها چایی تعارف میکند. خیلیها میگویند: “قبول باشه!” و برخی تشکر میکنند و بعضیها هم چیزی نمیگویند. افراد حاضر در ایستگاه که همگی پسران جوانی با پیرهنهای مشکی و بعضا پیرهنهای رنگی هستند، خیلی از مواقع برای جلوگیری از ترافیک و تجمع ماشینها جلوی ایستگاه، پیش از پیاده شدن افراد از ماشینهایشان، به سرعت در سینی به آنها چایی تعارف میکنند. برخی از افراد ایستگاه در داخل اتاقک آن مشغول ریختن چایی در لیوانها و برخی در بیرون از ایستگاه مشغول تعارف چایی به مردم هستند. در این میان گهگاهی شوخی و خندههایی میان افراد میشود. با یکدیگر صحبت میکنند و گاهی نوبتی جایشان را در کارها تعویض میکنند. علاوه بر مردمی که به صورت گذری، سوار بر ماشین و یا پیاده در کنار ایستگاه توقف میکنند، تعدادی ماشین دیگر در مکانهای حواشی خیابان در کنار ایستگاه پارک شدهاند که یا مربوط به افراد حاضر در این ایستگاهاند و یا مربوط به دوستان و آشنایانی میشوند که برای خوردن چایی به ایستگاه میآیند، پارک میکنند و دقایقی را با دوستانشان که یا درون ایستگاه حضور دارند و یا در بیرون از آن به گپ و گفت میپردازند.
پس از سپریشدن زمان و نزدیک شدن به ساعات ده شب، کمکم از حجم تردد و ترافیک خیابان کم میشود، بستگان و آشنایان افراد ایستگاه آنجا را ترک میکنند و میزان سنگینی کار افراد در حال فعالیت در ایستگاه کاهش پیدا میکند و ایستگاه کمکم به سمت پایان کار امروز خود میرسد.
شب تاسوعا دهه محرم ۱۳۹۲ / ساعت دوازده شب:
امشب قرار است افراد حاضر در ایستگاه تا صبح برای نذر فردا حلیم بپزند. در بیرون از مدرسه و در ایستگاه چایی پخش میکنند. درب مدرسه باز است و خیلیها مدام در آن حرکت میکنند. داخل حیاط میشوم، درون یک اتاقک با پوشش پلاستیکی در گوشه حیاط، افرادی مشغول کارند. به آن اتاقک میروم. دو دیگ بزرگ حیلم در حال آمادهسازی برای فردا هستند. اینجا خیلی از خانوادههای افراد ایستگاه برای گرفتن حاجت و با نیتهای مختلف، هرکدام با ملاقه و کفگیرهای بزرگ دیگهای حلیم را چندبار هَم میزنند و به نفر بعدی میدهند. فضای صمیمانهای حاکم است، گپ و گفت و مشورت و صحبت از موارد مختلف اینجا بین افراد وجود دارد و فضا به جز بستگان خاضر که در حال رفت و آمدند، فضایی مردانه است.
به داخل ساختمان مدرسه میروم. در داخل یکی از اتاقهای مدرسه تعدادی خانم مشغول کار ریشریش کردن تعداد زیادی گوشت برای حلیمها هستند. اینجا فضا صرفا زنانه است. خانمها دور هم نشستهاند و از موضوعات مختلف راجع به سلامتی و ورزش و چگونگی پخت غذا و غیره سخت میگویند و میانشان تعامل گرمی برقرار است. کار ریش ریش کردن گوشتها که به پایان میرسد، چند پسر جوان دیگ آماده از گوشتهای خردشده را از اتاق داخل ساختمان مدرسه به اتاقک حیاط میبرند و پس از دقایقی به داخل دیگها میریزند. کار خانمها که به پایان میرسد و به دلیل دیروقت بودن زمان و نزدیک شدن به نیمه شب، آنها به خانه برمیگردند و باقی کار پخت و پز به مردها اختصاص مییابد.
صبح روز تاسوعا دهه محرم ۱۳۹۲ / ساعت هشت صبح:
خیابانها خلوتند. به ایستگاه میرسیم. آنطرفتر از اتاقک ایستگاه یک میز سفید قرار داده شده است. افراد حاضر در ایستگاه هر چند دقیقه یکبار، با یک سینی بزرگ حاوی کاسههایی پرشده از حلیم از مدرسه بیرون میآیند و افراد در حال گذر که به دلیل خلوتی خیابان در آن ساعت صبح تعداشان کم شده است، حلیم برمیدارند و میروند. یک آقایی، نسبتا مسن، با لباسهایی نسبتا مندرس، با یک سطل آمده و میگوید سطل را برایش پر از حلیم کنند، افراد حاضر در ایستگاه موافقت نمیکنند و او خود دانه دانه کاسههای حلیم روی میز را در سطلش پر میکند… چند دقیقه بعد آنطرف تر یک مرد مسن در حالی که یک کاسه حلیم دستش گرفته است با چندنفر از افراد ایستگاه وارد صحبت شده است. چند دقیقه میگذرد، صدایش بلند میشود، چیزی شبیه به نوحه میخواند، گریه میکند و اشک چشمهای خسته افراد ایستگاه را تر میکند و پس از مدتی و با تشکر زیاد آن مرد آنجا را ترک میکند. خیلی از افراد حاضر در ایستگاه دیشب اصلا نخوابیدهاند، چشمهایشان قرمز است. متولی ایستگاه با خستگی ای که در بدن و حرکات و صدایش دیده میشود تعریف میکند که صبح که برای آخرینبار در دیگ را برداشتهاند، ترکهای ایجاد شده روی حلیم شبیه شده بودند به اسم “حسین”.
شب عاشورا دهه محرم ۱۳۹۲ / ساعت ده شب:
اطراف ایستگاه پر است از ماشینهایی که کنارش پارک کردهاند. ماشینهایی متعلق به دوستان و بستگان متولی و یا افراد دیگر حاضر در ایستگاه. زوجهای جوانی در حال خوردن شیرکاکائو هستند و با یکدیگر صحبت میکنند. یکی از افراد ایستگاه، یک پسر جوان را که تازه آمده در آغوش میگیرد و با او سلام و احوالپرسی میکند و میگوید که او را پارسال همینجا دیده است.
نذر شیرکاکائو، پرطرفدار تر از نذر چایی است. ماشینهای بیشتری برای گرفتن و خوردن آن تمایل نشان میدهند و خیابان حوالی ایستگاه شلوغتر از شبهای قبل شدهاست. باز هم افراد مختلفی از درب ورودی مدرسه در رفت و آمدند. به داخل حیاط میرویم. امشب قرار است برای نذر فردا صبح عدسی بدهند. پختن عدسی از حلیم سادهتر است و در اتاقک درون حیاط مدرسه افراد کمتری درگیر کار شدهاند.
جلوی درب وردوی مدرسه، یک اتاق آجری با پنجرههای شیشهای قرار دارد. درون آن دو دختر جوان مشغول قرار دادن قند در کیسههای کوچک نایلون و بستهبندی آن با منگنه هستند. میگویند قند تمام شده است و برای شروع پخش چایی پس از شیرکاکائو نیازمند قند هستند.
صبح روز عاشورا محرم ۱۳۹۲ / ساعت هشت و نیم صبح:
امروز صبح کمی دیرتر به ایستگاه صلواتی میرسیم. خیابان خیس است و نمنم باران میبارد. نذر عدسی تمام شدهاست و عدسی پخش شده است. همچون روز قبل، برای گرفتن حلیم، بستگان نزدیک متولی ایستگاه و سایر افراد حاضر در ایستگاه ظرفهای کوچک یا بزرگی آوردهاند تا در آنها برایشان عدسی ریخته شود. این ظرفها در آخرین مرحله و درزمانی که عدسی رو به اتمام است پر میشوند. افراد حاضر در ایستگاه امروز کمی سرحال ترند، چرا که پخت عدسی، همچون حلیم نیازمند شب بیدار ماندن نیست. امروز آنها از دیدن اسم الله و محمد در کف دیگهای عدسی سخن میگویند و به این امر شدیدا تاکید میکنند که “خودم با چشمای خودم دیدم!”. و از این موضوع خوشحالند. یکی از افراد میگوید “خداروشکر نذرمون قبول شده”. با یکی از افراد حاضر در ایستگاه که یک خانم و خواهر یکی از افراد ثابت در ایستگاه است و به جز بقیه افراد که پسرهای جوانی هستند، به صورت دائم در آنجا حضور دارد، وارد مکالمه میشوم، میگوید “اینجا ما بچه هایی رو داریم که به هیچی اعتقاد ندارن، اما میان هرسال برا امام حسین وای میستن… چون امام حسین فرق داره، اعتقاد دارن… الان میشه گفت ما اینجا حدودا ده تا پای ثابت داریم و پونزده بیست نفرم میان و میرن…”.
در گوشه سمت راست ایستگاه، دونفر از افراد حاضر در ایستگاه در حال ساختن یک بنای کوچک گلی هستند. میگویند “سقاخانه” است، برای “شام غریبان” امشب.
شب شام غریبان دهه محرم ۱۳۹۲ / ساعت ده شب:
امشب ایستگاه خیلی شلوغ است و پر جنب و جوش. جلوی سکوی ایستگاه یک کارتن کیک گذاشته شدهاست و چایی پخش میشود. مردم حاضر در اطراف ایستگاه، اعم از زن و مرد و کودک امشب تعداشان بیشتر است. دلیل این امر سقاخانه ای است که صبح آن را میساختند و حالا افراد مختلفی با شمعهایی در دست به سمت آن میآیند، شمع روشن میکنند، گاهی عکس میاندازند و میروند. میگویند هر شمع برابر است با یک حاجت(آروز، خواسته، رفع یک مشکل) و روشن کردن شمع به معنای خواستن برآوردهشدن حاجت است. کودکان زیادی از ماشینهای در حال گذر از ماشین پیاده میشوند و با خوشحالی به سمت سقاخانه میآیند و شمع روشن میکنند. آنچه در اینجا مشهود است، کاهش تعداد مردها و افزایش تعداد خانمها برای انجام اینکار است.
امشب، به عنوان شب آخر و شب خداحافظی، دوستان ابستگاه افراد حاضر در ایستگاه بیش از روزهای قبل در مکان حاضرند. هوا سرد است و گاهی نمنم باران میزند. همسر یکی از افراد حاضر در ایستگاه در ماشین نشسته و فرزند کوچکش را میخواباند، دوستان بعضا گروهی در کنار ایستگاه گرد یکدیگر میایستند و سخن میگویند. آنچه که در این شب و همینطور شبهای دیگر دیده میشود، عدم انحصار شرکت در این آیین در پوششهای بهظاهر مذهبی است و همه نوع تیپ و افراد زیادی با مشخصات ظاهری متفاوت در این ایستگاه حضور دارند.
::
منابع:
کتاک، کنراد فیلیپ، انسانشناسی کشف تفاوت های انسانی، ترجمه محسن ثلاثی، نشر علمی، ۱۳۸۶
فکوهی، ناصر، انسانشناسی شهری، تهران، نشر نی، ۱۳۸۴
رحمانی، جبار، تاملی انسانشناختی بر تغییرات سنتها و آیینهای عزاداری محرم ۱۳۹۱، انسان شناسی و فرهنگ، ۱۳۹۱
فکوهی، ناصر، گفتگو: شهر و آئینهای عاشورایی، انسانشناسی و فرهنگ، ۱۳۹۰
در انتها گزارش تصویریای از این ایستگاه صلواتی، ضمیمه شده است.
ایمیل:
jafari.e.marzi@gmail.com
::