انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ایالات متحده

سعیده بوغیری، گروه بین المللی و ترجمه

ایالات متحده یا به عبارت دیگر، ایالات متحده آمریکا جمهوری فدرالی با سیستم ریاست جمهوری در آمریکای شمالی است. این کشور از ۵۰ ایالت تشکیل شده که ۴۸ تای آن ها در مجاورت یکدیگر و در میان اقیانوس اطلس و آرام از شرق و غرب، کانادا از شمال، مکزیک از جنوب قرار گرفته است. دو ایالت دیگر آن، آلاسکا واقع در شمال غربی کانادا و هاوایی ایالت جزیره ای است که در میان اقیانوس آرام قرار دارد. وانگهی این کشور دارای ۱۴ ناحیه جزیره ای دیگر هم هست که در دریای کاراییب و اقیانوس آرام پراکنده اند. پایتخت فدرال، واشنگتن در ناحیه کلمبیا قرار دارد که ناحیه ای فدرال و بیرون از ۵۰ ایالت دیگر است.

ایالات متحده با بیش از ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت در رتبه سوم جهانی و پس از چین و هند قرار می گیرد. مهاجرت به این کشور بسیار گسترده بوده و جمعیت آن از نظر فرهنگی و قومی جزو متنوع ترین جمعیت های دنیاست. اقتصاد ملی آمریکا نیز در رتبه نخست جهان قرار دارد.

کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ قاره آمریکا را کشف کرد و یک سال بعد نیز پورتوریکو را. در قرن شانزدهم قدرت های اروپایی به دنبال فتح گذرگاه شمال غربی این قاره و نیز دستیابی به ثروت به این قاره هجوم آوردند و در امتداد سواحل آتلانتیک مستقر شدند. در این نواحی بود که مستعمرات کم و بیش دایمی اسپانیا، انگلستان، فرانسه، هلند و کشورهای اسکاندیناوی پدید آمدند. از میان آن ها می توان به سنت آگوستین (فلوریدا)، جیمزتاون، اسپانیای نوین (جنوب غربی) اشاره کرد. روس ها در شمال غربی آمریکا در امتداد سواحل اقیانوس آرام مستقر شدند. به این ترتیب سفیدپوستان وارد دادوستد و ارتباط با بومیان آمریکا شدند. اما بومیان در برابر اپیدمی های سوغات اروپاییان از قبیل آبله و سرخک مقاومت چندانی نشان ندادند. نیز در برابر فرهنگ جدید (الکل، سلاح های گرم)، کشتار و نیز جنگ های استعماری تسلیم شدند. در جریان قرن های هفدهم و هجدهم بود که سیزده کولونی بریتانیایی در سواحل شرقی آمریکا تشکیل شدند که پدر ایالات متحده آمریکا به شمار می روند. فرانسه نیز دره می سی سی پی را کشف و لوییزیانا را پایه گذاری کرد. در میان کشاکش قدرت های اروپایی برای تقسیم آمریکا، بردگان سیاه برای کاشت تنباکو و نیز انجام کارهای زیربنایی به کار گرفته شدند.

در سال ۱۷۷۶ بیانیه استقلال ایالات متحده توسط سیزده مستعمره انگلیسی آمریکای شمالی منتشر شد، سپس ایالات متحده در سال ۱۷۸۳ به دنبال جنگ استقلال آمریکا از بریتانیا جدا شد. پس از آن و در سال ۱۷۸۷ بود که این ایالات، در قالب کنوانسیون فیلادلفیا تشکیل ایالات متحده آمریکا را پذیرفتند. بیانیه حقوق بشر نیز توسط نخستین کنگره ایالات متحده در سال ۱۷۹۱ به تصویب رسید.

گسترش این ناحیه اصولا در قرن نوزدهم و با فتح سرزمین های غربی و جنگ های سرخپوستی صورت گرفت، البته نباید فراموش کرد وجود کودکان دورگه حاصل مهاجرت ملت های اروپایی و نیز شمال آمریکا نیز به این امر کمک شایانی کرد. قرن نوزدهم برای آمریکا، فتح سرزمین های غربی(آلاسکا،لوییزیانا، مکزیک، تگزاس، کالیفرنیا، آریزونا و هاوایی)، صنعتی شدن و پایان برده داری را به دنبال داشت که البته جنگ های متعدد در این میان بی تاثیر نبود: ایالات متحده قدرت نظامی خود را مرهون جنگ های پرشماری است که از آن میان می توان به جنگ جدایی میان ایالت شمالی و جنوبی آمریکا، جنگ اسپانیا-آمریکا، و نخستین جنگ جهانی اشاره کرد که صحت قدرت نظامی این کشور را تایید کردند. پس از جنگ جهانی دوم و به پایان خصوص جنگ سرد بود که این کشور به یک ابرقدرت تبدیل شد و رقیب آن، اتحاد جماهیر شوروی از بین رفت. از آن پس این کشور با خاور نزدیک روابط دیپلماتیک برقرار کرد. نیز در جنگ های متعدد از جمله جنگ خلیج فارس، یوگسلاوی شرکت کرد و نظر به حادثه ۱۱ سپتامبر، “جنگ علیه تروریسم” – جنگ افغانستان و عراق- را نیز به راه انداخت. سپس کاتارینا، یکی از سهمگین ترین طوفان های تاریخ آمریکا جنوب این کشور را درنوردید. پس از آن نوبت بحران اقتصادی بود که به بحرانی جهانی تبدیل شد و کمپانی های نامدار و بزرگی را از میان برد. با این قضایا و نیز جریانات داخلی این کشور و همچنین پیدایش یک ابرقدرت بالقوه جدید به نام چین که آمریکا را به مبارزه می خواند، جایگاه پیشین ایالات متحده با تردید روبرو شده است.

جمعیت ۳۰۰ میلیونی آمریکا به طور همگون در این سرزمین پراکنده نیست، بلکه سکونت در نواحی شرقی به غرب افزایش می یابد و بنابراین در نواحی پیرامون کالیفرنیا – سان فرانسیسکو و لس آنجلس- و نیز پاجت ساوند – سیتل و پورتلند- به بیشترین میزان خود می رسد. رویهمرفته بیش از سه چهارم جمعیت آمریکا شهرنشین هستند. البته این مجتمعات شهری جدید هستند و به صورت شبکه ای ساخته شده اند. وزنه اقتصادی آن ها برای این کشور اهمیت چشمگیری دارد. با اینهمه مشکلات مهاجرت، جهش های اجتماعی و پدیده جهانی سازی برای آن ها واژه هایی کاملا آشناست. از میان این ابرشهرها می توان به نیویورک، لس آنجلس، شیکاگو، فونیکس، هوستون، فیلادلفیا، سن آنتونیو، سن دیه گو، دالاس و سن خوزه اشاره کرد. البته زیباترین و پویاترین نواحی آمریکا در سان بلت واقع در بخش شمال شرقی این کشور قرار دارند که نقشی مهم برای آن رقم می زنند.

ایالات متحده تاثیر اقتصادی، سیاسی و نظامی قابل توجهی در تمام دنیا دارد. این کشور عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل است که مقر آن در شهر نیویورک واقع است. تقریبا تمامی کشورهای در واشنگتن دی سی سفارتخانه دارند. با اینهمه کوبا، ایران، کره شمالی، بوتان، سودان و جمهوری چین(تایوان) روابط دیپلماتیک رسمی با ایالات متحده ندارند. از سوی دیگر، ایالات متحده با بریتانیا، استرالیا، نیوزیلند، کره جنوبی، ژاپن، اسراییل، اعضای ناتو و کانادا و مکزیک روابط خاصی دارد.

اقتصاد ایالات متحده اقتصادی ترکیبی است که بخش دولتی ۴/۱۲ درصد آن را در دست دارد (۲۰۰۷). از نیمه دوم قرن بیستم، این کشور نخستین قدرت اقتصادی جهان بوده و بیش از ۱۹ درصد ثروت زمین در این منطقه متمرکز شده است. نرخ بیکاری در آمریکا تقریبا پایین و بین ۳ تا۵ درصد جمعیت فعال در نوسان است. با اینهمه بحران اقتصادی ۲۰۰۸ به میزان چشمگیری این نرخ را بالا برد و به ۵/۶ درصد در پایان این سال رساند. فعال ترین بخش های اقتصادی ایالات متحده، شیمی، انفورماتیک، هوافضا، سلامت، بیوتکنولوژی و صنایع اسلحه سازی هستند، گواینکه از پایان جنگ دوم جهانی پیشرفت آمریکا در بخش اخیر کاهش یافته است. نقطه قوت اقتصاد پساصنعتی آمریکا، بخش سوم اقتصادی (توزیع، خدمات مالی و بانکی، بیمه، تولیدات سینمایی، گردشگری و…) است که معادل ۷۵ درصد تولید ناخالص داخلی را تشکیل می دهند. ایالات متحده بزرگ ترین واردکننده و دومین صادرکننده دنیاست که پس از آلمان قرار می گیرد. کانادا، چین، مکزیک، ژاپن و آلمان شرکای اصلی اقتصاد این کشورند. لوازم الکتریکی بخش اصلی صادرات و اتومبیل بخش اصلی واردات آمریکا را تشکیل می دهند. بورس های نیویورک نیز در رتبه نخست جهانی قرار دارند. از سوی دیگر ایالات متحده مقروض ترین کشور دنیاست که بدهی های آن تا سال ۲۰۰۵ معادل ۲۳ درصد بدهی های دنیا بود. با اینهمه اقتصادی آمریکا برگ های برنده ای در دست دارد: زمین های وسیع، منابع فراوان معدنی و کشاورزی. آمریکا دومین تولیدکننده جهانی کربن، نفت، گاز طبیعی، طلا، مس و… است. نیز میان دو اقیانوس جهان – آرام و اطلس- قرار دارد. همچنین از شبکه های گوناگون حمل و نقل از قبیل، دریاچه های بزرگ، راه آهن، بندر و فرودگاه بهره مند است. سطح زندگی با وجود نابرابری های شدید اجتماعی بالاست. دولت فدرال بخش مهمی از سرمایه تولیدات ناخالص داخلی را در بخش پژوهش سرمایه گذاری می کند. چند ملیتی بودن جمعیت آمریکا که در تمامی بخش های این کشور مشهود است به قدرت اقتصادی این کشور کمک شایانی می کند. نیز دادوستد آزاد کالا و سرمایه نقشی مهم در این کشور دارد.

فرهنگ ایالات متحده دارای دو بخش است: بخش نخبه گرا و بخش مردمی. در حالیکه بخش نخست در جهان چندان شناخته شده نیست، بخش مردمی به مدد سینما، موسیقی و اینترنت به سرعت در دنیا شناسانده شده است. فرهنگ آمریکا بر پایه فرهنگ آنگلوساکسون بنا شده که بیانگر منشا تاریخی این کشور است. زبان انگلیسی پس از چینی و در رتبه دوم از نظر تعداد گویشور قرار دارد. با اینهمه فرهنگ های دیگر از فرهنگ ایالات متحده یک چندوجهی فرهنگی ساخته است:

v واژه های سرخپوستی که با زبان این کشور آمیخته،

v تاثیر فرهنگ اسپانیایی که در کالیفرنیا، نیومکزیکو، تگزاس، نیویورک، میامی فلوریدا، هارتفورت مشهود است،

v تاثیر فرهنگ فرانسوی و به خصوص آکادی (مستعمره قدیم فرانسه در کانادا) که در لوییزیانا به چشم می خورد،

v مهاجرت اروپاییان و یهودیان،

همه و همه در چندپارچه کردن ساختار فرهنگی آمریکا نقش داشته اند.

از نظر پژوهش های علمی و نوآوری های فنی، از پایان قرن نوزدهم، ایالات متحده در رتبه نخست دنیا قرار دارد. بل، ادیسون، برادران رایت، فورد دانشمندان و مخترعان مشهور آمریکا هستند. وانگهی با به قدرت رسیدن نازی ها در اوایل دهه ۱۹۳۰، پژوهشگران اروپایی که در تنگنا قرار گرفته بودند، به ایالات متحده مهاجرت کردند. از میان آنان می توان به اینشتین و انریکو فرمی (Fermi) اشاره کرد. در جریان جنگ دوم جهانی، پروژه مانهاتان، دنیا را در عصر اتم وارد کرد. حمل و نقل هوایی در جریان جنگ سرد تاثیر شگرفی بر پیشرفت تجهیزات نظامی، انفورماتیک و صنایع هوافضا داشت. اینترنت نیز از فراورده های ایالات متحده است. اکنون پژوهش های علمی و فنی در این کشور به مدد سرمایه گذاری های چشمگیر و دانشگاه های مشهور هنوز رونق دارد.

ادبیات آمریکا در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم از آثار اروپایی تاثیر می گرفت. حوالی نیمه قرن نوزدهم بود که ادبیات آمریکا با ظهور نویسندگانی چون ناتانیل هاوثرن، ادگار آلن پو، هنری دیوید ثورو، مارک تواین، والت وایتمن زاده شد. امیلی دیکنسون نیز از چهره های ادبی است که در زمان حیات خود شناخته شده نبود، اما پس از مرگ به یکی از شاعران مهم آمریکا تبدیل شد. در میان ادیبان آمریکایی یازده نفر به دریافت جایزه نوبل قرن بیستم نائل شده اند: تونی موریزن، ارنست همینگوی، جان اشتاین بک که همگی از نویسندگان اصلی قرن بیستم هستند. رمان پلیسی و وحشت یکی از مردمی ترین ژانرهای ادبی آمریکاست. رالف والدو امرسون(Ralph Waldo Emerson) و هنری دیوید ثورو (Henry David Thoreau) طلایه داران جنبش فلسفی قرن نوزده آمریکا بودند. چارلز ساندرز پیرس (Charles Sanders Peirce) و پس از او ویلیام جیمز و جان دیوی (John Dewey) نیز طلایه داران جنبش پراگماتیسم بودند. در قرن بیستم نیز ویلارد فان اورمن کوین (Willard van Orman Quine) و ریچارد رورتی (Richard Rorty) به عنوان نمایندگان فلسفه تحلیلی به شمار می رفتند.

اواخر قرن هجدهم بود که در ایالات متحده، کلسیا به طور رسمی از دولت جدا و این نکته در تمامی تشکیلات لحاظ شد. با اینهمه شعار ملی آمریکا “ما خدا را باور داریم” روی اسکناس های این کشور به چشم می خورد. دولت آمریکا به نام آزادی دینی به هیچ مدرسه دینی کمک مالی نمی کند و از سال ۱۹۶۲ بر اساس حکم انجل (Engel) اجرای مراسم دینی در مدارس ممنوع است. همین حکم، عدم دخالت دولت در عقاید دینی مردم و آزادی ادیان را تضمین می کند. در جامعه مردمی آمریکا جایگاه ویژه ای به دین و معنویت بخشیده می شود. برای نمونه در هر یک از اتاق های یک هتل یک انجیل وجود دارد و یا در خیابان ها پرچم ها و نشانه هایی آرامش بخش مبنی بر فرمانروایی و ملاطفت مسیح به چشم می خورد. به این ترتیب اغلب از “دین مدنی” یاد می شود. نیز در تاریخ این کشور، کلیساها گوناگونی و پویایی خاصی داشته اند. اکنون نیز کلیساهای گوناگونی در زندگی اجتماعی و سیاسی نقش دارند. البته گرایش به بی خدایی در این کشور رو به فزونی گذاشته و طبق آمار ۲۰۰۷، شمار افراد حکمت گرا که وجود عامل مطلق را نمی پذیرند، به ۲۱ درصد جمعیت می رسد و آمار ۲۰۰۹ نیز شمار آمریکاییان بی خدا را ۱۵ درصد ذکر می کند. این افراد در انجمن های گوناگونی گردهم آمده اند. برای نمونه، انجمن دانشجویان لاییک در دانشگاه های این کشور حدود ۱۵۰ دفتر دارد. با اینهمه بی خدایان گروهی هستند که مردم آمریکا بیش از همه از آنان حذر می کنند، چه جامعه آمریکا هنوز به شدت به تاریخ و هویت دینی خود وابسته است. اکثریت آمریکاییان، پروتستان و وارث نخستین مهاجران بریتانیا هستند. البته ترکیب مسیحیان آمریکا با توجه به مهاجران کاتولیک اسپانیایی به خصوص در کالیفرنیا، آریزونا، تگزاس و فلوریدا با گوناگونی فزاینده ای روبروست.

در سال ۲۰۰۸ هیچ قانونی برای مشخص کردن یک یا چند زبان رسمی در اشل فدرال به تصویب نرسید. با اینهمه در سی ایالت آمریکا انگلیسی زبان رسمی به شمار می رود. اما برخی بخش های دیگر آمریکا دارای بیش از یک زبان رسمی واحد هستند برای نمونه می توان به هاوایی – انگلیسی و هاوایی- و یا پورتو ریکو –اسپانیایی و انگلیسی- اشاره کرد. به هر تقدیر تلاش برای رسمی سازی انگلیسی، از سوی نمایندگان برخاسته از مهاجران اخیر آمریکا به مثابه موضوعی اختلاف برانگیز به شمار می رود. با اینهمه سنای آمریکا در سال ۲۰۰۶ قانونی برای به رسمیت شناسی زبان انگلیسی به عنوان “زبان مشترک و واحد” ارائه کرد. براساس قانون فوق، به دست آوردن ملیت آمریکایی یا کارت اقامت دایم در این کشور مستلزم تسلط به زبان انگلیسی است. ایالات متحده دارای گوناگونی زبانی بالایی است: انگلیسی، اسپانیایی، چینی، فرانسوی، ویتنامی، آلمانی و… که هریک شمار چشمگیری از گویشوران را به خود اختصاص داده اند.