ژان-ماری شوویه برگردان شیرین روشار
نظریه پردازان الهام بخش آقای ولادیمیر پونین
نوشتههای مرتبط
برای تقویت اعمال عمودی قدرت خود، رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، به تلفیقی از جریانهای ناسیونالیستی و محافظه کار دست می زند. در میان این گروه ها، مفهموم «اوراسیا» که پرچمدار آن الکساندر دوگین است، ظهوری دوباره دارد. قصد این اقدام روشنفکرانه، متمایز کردن خود از یک مدرنیته غربی منحط تشخیص داده شده است، در عین ساختن جبهه ای از تمدن هائی که از راه دفاع از سنت ها، از توانائی مقاومت در برابر آن برخوردار باشند.
اغلب فراموش می کنیم که بحران اوکراین در پس زمینه ای از داوهای اقتصادی و استراتژیک سربرآورد که پروژه بزرگ آقای ولادیمیر پوتین یعنی «اتحادیه اقتصادی اوراسیا» را به خطر می انداخت که بناست در ژانویه ٢٠١۵ به راه افتد. آن زمان، مذاکرات برای دستیابی به یک توافق نامه مشارکت با اتحادیه اروپا توسط ریئس جمهور اوکراین، ویکتور یانوکوویچ، متوقف شده بودند؛ برخی نگران این بودند که فضای اقتصادی مشترک با روسیه، قزاقستان و بلاروس، اولین قدم ها به سمت یک پیوستگی محکم با اتحادیه اقتصادی اوراسیا، به اتحادیه اروپا ترجیح داده شود.
این نزدیکی به اصلی ترین کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق در راستای استقرار مجدد روسیه در مقام یک قدرت منطقه ای با در اختیار داشتن حمایت های بیشمار مردمی است و از ایدئولوژی های مختلف ناسیونالیستی تغذیه می کند که آقای پوتین توانست از تک تک آنها به شکلی متفاوت استفاده کند که پر نفوذترین آنها توسط فیلسوف روس، الکساندر دوگین (متولد ١٩۶٢)، زیر نام «اوراسیا گرائی»، نظریه پردازی شده.
این جریان ایدئلوژیک در خدمت عظمت روسیه، تاریخی طولانی دارد و مملو از رویدادها و رفتارهای گاه متناقض است. این جریان در فردای انقلاب ١٩١٧، در بطن نسلی برخاسته از مهاجرین شکل می گیرد. به گفته مارلن لاروئل مورخ، اوراسیاگرائی از « یک تجربه شخصی : عدم پذیرش اروپا» زاده شده است. عدم پذیرشی که پس از آن، در یک حرکت دوگانه گسستگی از نظام پادشاهی و مشروطه خواهی غربزده، با این استدلال که به نفع تجربه بلشویکی است «در پی نظریه پردازی آن برمی آید» (١). آنچه پیش از همه اهمیت دارد، حفظ ویژگی شرقی روال روسی است : زبان شناسان محفل پراگ (١٩٣٩-١٩٢٨)، نیکلای تروبتسکوی و رمان جاکبسن بدین سان آسیائی بودن روسیه، بر منشأ قومی پیچیده آن در اثر تماس با اقوام فینو-اوگری، ترک و تاتار، امپراتوری ترک و مغول خانات کیپچاک و غیره تأکید می کنند. در چرخش دهه های ١٩۴٠-١٩٣٠، اوراسیائی های برخاسته از مهاجرت، اردوگاه شوروی را برمی گزینند. شروع جنگ جهانی دوم پایان بخش نخستین اوراسیاگرائی است.
لو گومیلیوف (١٩١٢-١٩٩٢)، پسر نیکلای گومیلیف – که در سال ١٩٢١ به اتهام «توطئه سلطنتی» تیرباران شد – و آنا آخماتووا، هر دو شاعر- مشعل را از نو می افروزد. او به مطالعه تمدن های تورانی می پردازد – اصطلاحی مبهم که به برخی از اقوام آسیای میانه اطلاق می شود – و بر حضور اقوام اسلاو-تورانی با سرنوشت مشترک تأکید می کند. کارهای مطالعاتی او که در زمان اتحاد جماهیر شوروی ممنوع الانتشار بودند، در مسکوی سال های ٢٠٠٠-١٩٩٠ شاهد موفقیتی چشمگیر در کتابفروشی ها هستند. انستیتوئی در شهر آستانه ، پایتخت قزاقستان، نام او را بر خود دارد. اما در اوراسیاگرائی به روایت دوگین است – یا دقیق تر نواوراسیاگرائی – که این مفهوم هم طنین با گفتمان ولادیمیر پوتین بر نفوذ خود خواهد افزود.
برای دستیابی به این نفوذ، گذشتن از چندین مرحله لازم است ، مخصوصاً بنیانگذاری «حزب ناسیونال بلشویک» به همراهی ادوارد لیمونف (٢) در سال ١٩٩٢، که اعضای آن «سرخ-قهوه ای ها» نامیده می شدند. هم پیمانی اضداد همچنین موجب اصلاح اساسی ایدئولوژی «حزب کمونیست فدراسیون روسیه» می شود. پس از سال ١٩٩١، وطن گرائی حکومتی به نخستین ایدئولوژی جایگزینی برای کسانی تبدیل می شود که سقوط اتحاد جماهیر شوروی را شاهدند ولی حاضر به پذیرش لیبرالیسم افراطی مسلط نیستند. ناقل اصلی آن، «جبهه ملی وطنی» است که قصد دارد انقلاب اکتبر را گرامی بدارد و در عین حال، «سرخ» و «سفید» (کمونیست ها و تزاریست ها) را با یکدیگر آشتی دهد، به مارکسیسم ارجاع دهد در عین نزدیک شدن به کلیسای ارتدکس، از ژوزف استالین اعاده حیثیت کند در عین خواستار شدن «احترام به دمکراسی»، به اعتراضات ضد پوتین در سال ٢٠١٢ ملحق شود در عین مبارزه با رویکرد غربگرا.
یک قدرت زمینی
«حزب ناسیونال بلشویک» هم پر از تناقض است، به خصوص که لیمونف یک «آتسایدر»، از پیشقراولان ادبیات جدید اروتیک، بیگانه با هر گونه محافظه کاری و مرتبط با موج جدید راک «متالیستی» است. او با بنیانگذاری حزب «روسیه دیگر»، که پس از ممنوعیت حزب ناسیونال بلشویک در سال ٢٠٠٧، تمام هم آن متوجه مبارزه با رژیم بود، به جرگه دمکراتهای مخالف ولادیمیر پوتین پیوست.
دوگین، الهام بخش بانی یک «ناسیونال بلشویسم بدون لیمونف»، در سال ٢٠٠١، جنبش اوراسیا را به وجود آورد که شخصیت های روس ارتدکس، مسلمان و یهودی به آن پیوستند. کتاب «چهارمین نطریه سیاسی» که در سال ٢٠١٢ منتشر کرد، روشنگر خوانش وی از دنیا و اهداف اوست (٣).سه نظریه ای که پیش از او وجود داشته اند، کمونیسم و فاشیسم شکست خورده اند. می ماند لیبرالیسم، که البته فاتح است ولی نه نمایانگر «پایان داستان» است و نه پایان ایدئولوژی ها. پس او تصمیم می گیرد برداشت شخصی خود را ارائه دهد یعنی محافظه کاری فعال. در این کتاب، با مقدمه آلن سورال (۴) [تئوریسین ناسیونالیست فرانسوی]، می توان از نقد خردگرائی (نزدیک به اندیشه رونه گنون)، رد اصل دمکراتیک (این معنویت است که نخبگان را می سازد)، خوار شمردن لیبرالیسم، رد پیشرفت تا اثبات حکومت پر قدرت در راستای اندیشه کارل اشمیت فیلسوف، را یافت.
نویسنده از اپوزیسیون کلاسیک حمایت می کند که در قالب جنگ تمدن ها بازتاب می یابد،چیزی میان تالاسوکراسی (قدرت دریائی، آتلانتیسم) و قدرت زمینی اوراسیائی که روسیه بطن آن را تشکیل می دهد. نقد او متوجه ادعای جهانی بودن مدل غرب و «مدرنیزه کردن از خارج» است، دستآویزهائی برای بردگی، استعمارگرائی و تبعیض نژادی. در مقابل این همه، او «سنت» (مذهب، سلسله مراتب، خانواده) را برای ایجاد یک انقلاب محافظه کارانه قرار می دهد. یکی از نخستین نویسندگان نواوراسیائی، آلکساندر پانارین (٢٠٠٣-١٩۴٠)، «داروینسیم اجتماعی» لیبرال ها ، بر پایه «من زمانی زنده می مانم که همسایه ام بمیرد» را مورد نکوهش قرار می داد؛ وی چنین می افزود : «ما نه تنها خواستار ساختن یک جامعه مدنی هستیم، بلکه می خواهیم یک حکومت اجتماعی بزرگ بسازیم، حکومتی برای آن اکثریتی که به اندازه کافی از آنها حمایت نمی شود (۵).»
دوگین در سال ٢٠١٣، اثری زیر عنوان «ندای اوراسیا» منتشر می کند، مجموعه ای از گفتگوها با آلن دوبنوآ، اندیشمند فرانسوی «راست نوین» (۶). نخستین مباحثه میان این دو مرد در سال ١٩٩٢ در مسکو انجام پذیرفته بود. از شرکت کنندگان در این مباحثه یکی روبرت استوکرس، ژئوپلیتولوگ بود و حیرت آورتر از این، حضور رهبر حزب کمونیست فدراسیون روسیه، گوئنادی زیوگانف، و نیز رفیق وی آلکساندر پروخانف، سردبیر نشریه «دن» (امروز). این روزنامه چندی پیش مصاحبه ای سازشکارانه با رئیس لشکراس اس والنی، لئون دوگرل که از سال ١٩۴۵ در اسپانیا در تبعید به سر می برد، به چاپ رسانده بود. در آن زمان «راه سوم» روسی هویت خود را در فضائی مخرب جستجو می کرد، که جریان دیگری به آن یاری می رساند، جریانی ناسیونالیست، قوم گرا، هویت گرا، ضد یهود و روسی محور. برای این جریان، انقلاب ١٩١٧ روسیه زیر سر یهودی ها و سایر غیربومی ها بوده است. طرفداران این گرایش تأسف می خورند از این که اتحاد جماهیر شوروی مانع تشکیل نهادهای ملی روسی شد در حالیکه جمهوری های غیر روسی نهادهای خود را داشتند. حتی تأسف می خورند از اینکه در فدراسیون روسیه کنونی نیز، «روسیان» (شهروند) همان «روسکیی» (روس در مفهوم قومی) نیست. «روسیه برای روس ها» به شعار «رژه های روسی» تبدیل می شود که هر سال در ۴ نوامبر ٢٠٠۵ توسط راست های افراطی بر پا می شود که در ضمن شکارهای مهلک علیه مهاجرین نیز ترتیب می دهند.
در سال ٢٠٠۶، رهبر حزب «رودینا» (وطن)، دیمیتری روگزین، که نماینده روسیه در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در بروکسل بود، با گویائی این پیام را فرستاد : «مفهوم ملی، ملت روسیه را به وضعیت طبیعی خود بازمی گرداند : حاکم بودن در خانه خود (٧).» این قوم گرائی روسی، جناح نونازی دولت جدید اوکراین که از جنبش میدان استقلال برخاسته را به یاد می آورد، که خود در رابطه مستقیم با میراث همدستی با نازی ها و لشگر اس اس اسووبودا و سایر سازمان های ناسیونالیستی گالیسی، هر سال در ٢٨ آوریل، لشگر اس اس گالیچینا را گرامی می دارد (٨).
شک و تردید در مورد نفوذ و تاثیر بر کرملین
به تدریج، نواوراسیاگرائی به طور محسوس از این جریان فاصله می گیرد.خود را مسیحائی و باز ترجیح می دهد هنگامیکه با پافراتر گذاردن از فضای اوراسیائی خود، به سر دادن شعار پیمان ترانس قاره ای «سنت ها» می پردازد با احترام به تفاوت ها : «اروپای بزرگ» که می بایست از زیر قیمومیت آمریکا آزاد شود، به جشن دعوت می گردد. دوگین که می داند چگونه با دوستان دست و پا گیر قطع رابطه کند، اندیشه خود را با نیازهای ایدئولوژیک عصر پوتین وفق می دهد. نومحافظه کاری حکومت که نماد آن رئیس جمهور روسیه است می خواهد از ناسیونالیسم قوم گرا فراتر رفته و «وطن پرستی» را از نفوذ کمونیسم برهاند (٩). نواوراسیاگرائی منبعی مناسب برای چنین سن تزی به نظر می آید. اخیراً، ولادیمیر پوتین به عنوان مدافع ارزش های سنتی خانواده، «آداب مناسب» جنسی، اخلاقیات مسیحی مطرح بوده است : موضعگیری هائی که موجب خوشحالی طرفداران اوراسیاگرائی می شوند.
با این حال، در تأثیر واقعی دوگین بر جهت گیری های رژیم پوتین شک و تردید وجود دارد. دوگین دوست دارد نشان دهد که با عوامل نزدیک به رهبری نشست و برخاست می کند. به تفسیر «ورا نیکلسکی»، نویسنده رساله ای بر روی حزب ناسیونال بلشویک و نواوراسیاگرائی : « این پندار کنشی خالی از زیربنای عقلانی نیست : عوامل بیشماری نشان می هند که او واقعاً با قدرت حاکمه همکاری می کند» (١٠). این پژوهشگر به چندی از طرفداران وی در بطن محافل نزدیک به ریاست جمهوری که اعضای حزب «روسیه متحد» هستند، اشاره می کند : روزنامه نگار وطن پرست مشهور میخائیل لئونتیف، کارشناس سیاسی سرگی مارکف (در ٢٠٠٧ به وکالت مجلی دوما انتخاب شد) یا ایوان دمیدوف، مسئول مسائل ایدئولوژیکی حزب «روسیه متحد». دوگین تعهد خود نسبت به ولادیمیر پوتین را از همان نخستین دستیابی به کرملین در سال ٢٠٠٠ ابراز می کند. از آن پس، او از خط رئیس جمهور حمایت کرده و از اینکه او به «مردم»… یعنی به خود او، هر چه نزدیک تر می شود احساس رضایت می کند.
پروژه بزرگ و ملموس اوراسیائی، اتحادیه اقتصادی در حال تکوین، پیش از هر چیز بازار مشترکی است با بیش از ٨٠% توان اقتصادی فضای سابق شوروی. اما این اتحادیه همچنین دنیای فرهنگی گسترده اوراسیائی را نیز تشکیل می دهد : فرهنگ های اسلاو، فینو-اوگری، تورانی، ارمنی. در حالیکه نظریه پرداز مسلمان جیدر جمال، آنها را «مرده زاد» می پندارد (١١)، دوگین همچنان بر این اندیشه است که «هدف پوتین والاتر، ژئوپلیتیک و سیاسی است. مطلب بر سر به وجود آوردن یک واحد فراملی بر پایه تعلقات تمدنی مشترک در فضای اوراسیای شمالی است».
این گفتمان سرشار از نگرش ماهیت گرا به روسیه هرگز به مسائل عینی که صدها میلیون ساکنین اوراسیا با آن روبرو هستند نمی پردازد. بعید به نطر می آید طرفداران بسیاری داشته باشد؛ اما هدف آن اصلاً این نیست. دوگین مخاطبش نخبگان رهبری هستند. نفوذ نواوراسیاگراها احتمالاً به محافل سطح بالا محدود می شود که از شبکه هائی در بیست کشور برخوردارند – در رقابت با سایر محافلی که از قدرت نفوذ آمریکائی بهره مندند. آنها یک «بسته بندی ایده» به قدرت های حاکم در چندین پایتخت اوراسیا پیشنهاد می کنند برای سازماندهی مقاومت در برابر مدل غربی و آنچه که آنها «استراتژی آناکندا» به سرکردگی آمریکا می نامند. از «انقلاب های رنگی» تا «کودتای» اخیر در اوکراین، خفگی تدریجی روسیه می تواند، به گفته آنها، به یک راه حل نظامی بیانجامد.
با این عقیده که مرز بلوک های تمدنی از اوکراین می گذرد، آنها نفرت از روس ها در غرب را به عنوان یک واقعیت ضبط کرده و تقسیم کشوررا یک دورنما تلقی می کنند. پس از تسخیر کریمه، که بسیار از این کار خشنود هستند، دوگین (روز ١٨ مارس، روی سایت جبهه ملی بلشویک) از یک «بهار روسی» حرف می زند. و چنین مطالبه می کند : «مسکو می بایست نیروهایش را به اوکراین اعزام دارد» – کشوری که به آن نامگذاری قدیمی «نووروسیا » (روسیه نوین)، که پوتین نیز آن را در ١٧ آوریل گذشته به کار می برد، می چسباند.
اما او یک استراتژی جایگزین نیز در نظر دارد : تقویت هسته مرکزی ناسیونالیسم در غرب روسیه، که اوکرانیت آن به طور اجتناب ناپذیر توسط اروپای لیبرال پس رانده خواهد شد و متقاعد کردن این «افراطی ها» به غلبه بر روسی ستیزی خود به نفع زیان کمتری که اوراسیائی بودن در بردارد. این محاسبه بی پایه نیست. آیا شاهد راهپیمائی بنیادگرایان چه ارتدکس روسی و چه اونیات(یکی از گرایش های کلیسای ارتدکس.م.) اوکراینی نیستیم که اروپای منحط و «لواط کار» را محکوم می کنند؟ برابری حقوق همجنسگرایان در غرب، ماجرای «پوسی رایوت» یا نمایش «فمن» همه سنت گرایان را برافروخته است.
این ایدئولوژی قلعه محاصره شده در کوتاه مدت همچون واکنشی نیرومند در برابر توسعه طلبی غرب به نظر می آید، یک «فراخوانی به برداشتن اسلحه» که هدف آن شکل دادن به یک ائتلاف از حکومت های قدرتمند آسیای میانه، اسلاو یا مسلمان، است. و چنانچه امکان داشته باشد، هم پیمان با چین چون به این سان قادر خواهند بود در برابر تهدیدی که از غرب کشور می آید و نیز «تروریست» هائی که از جنوب می آیند واکنش نشان دهند. نویسنده کتاب «حمله ضربتی به روسیه»، مالری کورووین نواوراسیاگرا، در آغاز سال ٢٠١٢ اعلام می کرد : «جنگ علیه روسیه از هم اکنون آغاز شده است (١٢).»
پی نوشت ها
١-
Marlène laruelle, « La triangumaire ‘Russeie’, ‘exil russe’, ‘culture d’accueil’ : le prisme occidental non assumé de l’eurasisme », colloque « Premières rencontres de l’Institut européen Est-Ouest », Lyon, ENS-LSH, ٢-۴ décembre ٢٠٠۴, http://russie-europe.ens-lyon.fr
٢- این شخصیت الهام بخش رمان نویس امانوئل کارر بوده در کتابش زیر عنوان Limonov, POL, Paris, ٢٠١١ .
٣-
Alexandre Douguine, La Quatrième Théorie politique. La Russie et les idées politiques du XXIe siècle , Ars Magna Editions, Nantes, ٢٠١٢.
۴-
Evelyne Pieiller, « Les embrouilles idéologiques de l’extrême droite », Le Monde diplomatique, octobre ٢٠١٣.
۵- Eurasia.org
۶-
Alexandre Douguine, L’Appem de l’Eruasie. Conversation avec Alain de Benoist, Avatar, coll. « Heartland », Etampes, 2013.
٧-
Vrag naroda, Algoritm, Moscou, 2006.
٨- مقاله «در اوکراین، تندروهای ناسیونالیسم» ، لوموند دیپلماتیک مارس ٢٠١۴
http://ir.mondediplo.com/article2119.html
٩-
« En Russie, nostalgie soviétique et nouveau patriotisme d’Etat », Le Monde diplomatique, mars 2004.
١٠-
Véra Nikolski, National-bolchevisme et néoeurasisme dans la Russie contemporaine. La carrière militante d’une idéologie, Mare&Martin, Paris, 2013.
١١-
Artogeia, Moscou, 12 août 2013.
١٢-
Valeri Korovine, Frappe sur la Russie. La géopolitique et le pressentiment de la guerre, Piter, Saint-Pétersbourg, 2014. (به زبان روسی)
پرونده «لوموند دیپلماتیک» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/15007
ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139
ویژه نامه ی نوروز ۱۳۹۳
http://www.anthropology.ir/node/22280