کرونا ویروس حادثه و وضعیتی است که برای انسان چالشهای اساسی به وجود آورده است. در وحله اول حیات و بقاء از منظری فردی در هالهای از تردید قرار گرفته است و با توجه به عالم گیر شدن این ویروس هر موقعیت و وضعیتی میتواند آغشته به ترس از مبتلا شدن به بیماری باشد. به این ترتیب وارد عرصهای نو و تجربه نشده از زندگی میشویم که برای ما امنیت و اطمینان خاطر به شدت مورد تردید بوده و در همراهی این تشکیک ترس ما را خطاب خود قرار میدهد. البته نوع انسان از بدو وارد شدن به چرخه حیات در کره زمین همواره در حال مبازه با عوامل تهدید کننده حیات خود بوده است و تحت تاثیر این مبارزه بخشی از فربهی گستره فرهنگی موجودیت انسان شکل گرفته است.
در این بین فرهنگ یکی از مهمترین ابزارهای ما در تجربه موقعیت کرونایی را در زندگی زیستی و فرهنگی انسان میباشد. انسان امروزه موقعیت کرونایی خود در پهنه حیات را با توجه به گذشته تاریخی خود بازخوانی میکند. حاصل این مواجهه بازتابها و صور گوناگونی از کنش و واکنش ویروس کرونا و جوامع بشری است. اگرچه واکنش معمول در همه جوامع مقابله و تلاش در کنترل این بیماری و تبعات آن است اما این تلاشها که عمدتا بر اساس شناخت از زیست شناسی انسان، ویروس و دانش پزشکی است در اشکالی متفاوت و گاه غیر منتظره در جوامع مختلف قابل مشاهده است.
نوشتههای مرتبط
به طور کلیدر مبحث مورد نظر آنچه اهمیت دارد تعلیق فرهنگ و الگوهایی است که زمینه حیات اجتماعی را فراهم آورده است. معمولا سیاست محدودیت ارتباطات اجتماعی در سطوح مختلف آن به عنوان عمدهترین شیوه مقابله با بیماری و شیوع این ویروس در نظر گرفته شده و به اجرا درآمده است. در این سیاست آنچه که اهمیت دارد تاکید بر محدودیت و یا ملغی نمودن الگوهای فرهنگی و لو برای کوتاه مدت است. یعنی آنچه که تا کنون به عنوان مبنایی برای تعامل و ارتباط انسانها رایج و مورد تشویق بوده است به عنوان عنصری مضر و آسیبزا مطرح میشود که باید از آن دوری جست. در بسیاری از موارد این شیوه مستلزم استفاده از اقتدار برای متقاعد نمودن انسانها به نادیده گرفتن و دوری کردن از الگوهایی است که تا کنون زندگی و اجتماع انسانها بر اساس آنها تسهیل و عملی میشده است. در واقع آنچه جهان و رخدادهای آن را برای ما به صورتی قابل فهم و آرامش بخش مبدل کرده است فرهنگ و ابعاد مختلف آن است. در این روزها رویدادهای بسیاری که در سالیان گذشته به صورت دورهای و یا مقطعی برگزار میشدهاست لغو شده و زندگی بر محور دوری از دیگران و غرق شدن در تنهایی خود برای در امان ماندن از بیماری تعریف شده و مورد تمجید قرار میگیرد. البته این امر و رعایت آن بسیار ارزشمند است اما آنچه مورد تاکید این نوشته است اهمیت فرهنگ (الگوهای فرهنگی،رویدادها و نشانه گذاریها) است که زندگی و گذر زمان را برای ما معنادار، قابل تحمل و فرحبخش میکنند. در این رابطه نوروز و مناسک مرتبط با آن و مناسک سوگواری به عنوان دو شاخص مهم مورد توجه هستند. نوروز برای ما ایرانیان صرفا گذر زمان و تغییرات فصلی نبوده بلکه با انبوهی از الگوهای فرهنگی همراه بوده است که ضمن اشاره به زمان، موجودیت اجتماعی و فرهنگی تاریخی ما را بازتولید و تداوم بخشیده است. نوروز امسال به عنوان یک استثناء برای ما تقریبا خالی از آداب و آئینهای فرهنگی رایج متناسب با این رخداد در حال گذر است و صرفا تغییرات فصلی آن را میتوان به صورت ملموس مشاهده نمود. در این بین مجالی برای تجدید اجتماعات خویشاوندی، مبادلات فرهنگی و اقتصادی که معمولا در این ایام در جریان بود پیش نیامده، بلکه نهی و در مواردی نفی نیز میگردد(گرچه بخشی از این آداب از طریق ارتباطات صوتی و تصویری و رسانه امکان پذیر است). البته برای رهایی از تهدید بیماری ازتحمل این شرایط ناگزیر هستیم، اما نکته مورد توجه در این نوشته تجربه فقدان الگوهای فرهنگی و هراسناکی جهان خالی از فرهنگ است.
باید توجه داشت که بسیاری از تلاشهای خودجوش ارزشمندی که در این موقعیت کرونایی با حضور اکثر گروهای اجتماعی در بسیاری از نقاط ایران و جهان برای مقابله و کنترل بیماری کرونا شکل گرفت ریشه در فرهنگ و الگوهایی دارد که خود در قالب مناسکی از قبیل نوروز و سوگواری برای ما به میراث مانده است. در فرهنگ ایرانیان نوروز با خود عادات و الگوهای فرهنگی ارزشمندی را به همراه دارد از جمله توجه به دیگران، زدودن کدورتها، پاکیزگی، دعا و معنویت و پیوند با طبیعت و توجه به تدوام و بازتولید حیات و برخی ویژگیهای دیگر مانند آشنایی و پیوند اقوام مختلف و تقویت هویت ملی که در سالهای اخیر تحت تاثیر مدرن شدن جامعه ایرانی و به واسطه عناصری مانند سفرهای نوروزی متشکلتر میگردد.
از منظر پیشگیری از بیماری و مقابله با گسترش ویروس و ابتلا ی انسانها این که این آیین ها متوقف و یا کم رنگ شده است مورد توجه و سودمند است. اما مطلب مهم این است که چگونه اعمال این سیاست با کمترین تنش انجام میشود؟ و این که آیا الگوها و آیینهای فرهنگی اموری پیش پا افتاده هستند که لغو و یا تعلیق آنها به راحتی امکان پذیر است؟
در پاسخ به پرسشهای فوق میتوان این گونه استدلال نمود فرهنگ ایرانی بخصوص آیین نوروزی در حضور و ارتباط با دیگران است که اهمیت پیدا می کند. اغلب مناسک و الگوهای مرتبط با نوروز و البته سوگواری ناظر بر بعد اجتماعی زندگی است. اهمیت حضور و تعامل با دیگری از مبانی این آیین ها می باشد. توجه به دیگران در قالب دید و بازارها و تبریکها، ارتباطات فرهنگی و مبادلات اقتصادی پیرامون این ایام، نو شدن حیات و توجه به طبیعت همگی از مبانی هستند که موجب پذیرش محدودیتها با کمترین تنش برای عبور از تهدیدی که اتفاقا مناسبات فرهنگی را به مثابه میدان تاخت و تاز خود به ساحتهایی آسیب زا بدل کرده میشود. همیاری ها و خدمات داوطلبانه جهت مقابله که اتفاقا در میان تمام اقشار جامعه دیده میشود بر اساس الگوهای فرهنگی که تداوم حیات و دیگری را ارزشمند جلوه می دهد میسر میشود. در حالی که بسترمناسب موجود در آیین ها برای شیوع بیماری نگران کننده است، اما در نهایت زمینه های موجود فرهنگی بخشی مهم از قوت جامعه در کارزار مقابله با بیماری هستند. در اینجا قدرت این آئینها و به طور کلی فرهنگ است که زمینه مناسب را برای رسیدن به شرایط یاد شده و تحمل محدودیتها ایجاد کرده است.
به نحوی دیگر میتوان این گفت که شیوع و ابتلای جهانی به بیماری کرونا نه تنها موجب حذف عناصر و الگوهای فرهنگی نخواهد شد بلکه ما را به توجه و بازاندیشی در خصوص این نکته دعوت میکند که تعلیق یا محدویت الگوهای فرهنگی جهان را خالی از معنی و زندگی ما را تهی از زمینههای لازم برای واکنش مناسب در شرایط مختلف میکند. در این رابطه مناسک مرگ و سوگواری به واسطه عمق تاثیر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مرگ که در زندگی دارد مورد توجه میباشند، همانطور که دورکیم میگوید مناسک پیوند افراد با جامعه را تجدید کرده و به عنوان منبعی الهام بخش برای بازگشت آنان به فعالیتهای روزمره است. در این رابطه بحران ناشی از درگذشت نزدیکان برای بازماندگان با توجه به فقدان موقعیت برگزاری مناسک مربوطه به اندوه فردی جانکاهی تبدیل میگردد که نه تنها مانع از رجوع به زندگی روزمره است بلکه میتواند موجبات انزوا از جامعه به واسطه بی توجهی به فرد را فراهم آورد. به هر حال موقعیت کرونایی با تعلیق الگوهای فرهنگی رایج اغلب زندگی روزمره را برای ما به امری نا آشنا، و هراس آور تبدیل میکند، همانگونه که در مواجهه با این بیماری از لحاظ پزشکی تا حدود بسیاری بهت زده شدهایم در زندگی اجتماعی نیز با خلاء معنایی و انزوایی هراس آور در غیبت فرهنگ دست به گریبان هستیم. اما در این میان فرهنگ همچنان میتواند نوید دهنده و بستر استخراج الگوهای مناسبی برای گذار موفق از این شرایط و بازگشت به زندگی روزمره باشد.