انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان و ابهام مرگ (تاملاتی در باب انسان شناسی مرگ )

مقدمه : این نوشته به بهانه خبر منتشر شده در روزنامه دیلی میل (Daily Mail)در مورد خبر اختراع دستگاه تعیین زمان مرگ نگاشته شده است . این نوشته برخی از مسائل و پرسش هایی را که در این رابطه از منظر انسان شناسی می تواند حائز اهمیت باشد و یا در اینده انسان با انها مواجه شود را مورد پرسش قرار داده است .

اصل خبر : آنتا استفانوفسکا و پیتریک کلیتوفک اساتید فیزیک دانشگاه لنکستر توانسته اند یک دستگاه لیزری اختراع کنند که با تخمین وضعیت سلامتی سلولهای بدن می تواند طول عمر انسان و زمان مرگ وی را تعیین کند۳ .

مرگ را شاید بتوان مهمترین مفهوم زندگی بشر از نظر معنایی تلقی کرد . مفهومی که عنصر زندگی در قبال ان تعریف و تحدید میگردد. این مفهوم و عناصر وابسته به ان جزیی جدایی ناپذیر از تاریخ ذهنیت بشری می باشد. مفهومی که علی رغم ابهام همیشگی و تاریخی ان معنا بخش و یا معنا ساز بخش عمده ای از زندگی فردی ،خانوادگی ،اجتماعی و سیاسی انسان می باشد.

براستی مرگ چیست؟ ایا مرگ به مفهوم عدم حیات است ؟و یا حیات با مرگ تعریف می شود؟ ایا حیات را نمی توان به مفهوم فرصت ،فاصله،زمان ،محدوده ،محدودیت و یا مجموعه فعالیت هایی است که در صدد به تاخیر انداختن ،به فراموشی سپردن یا فرار از مرگ می باشد تعریف کرد؟
از نظر بیولوژی مرگ ظاهرا تعریف مشخص دارد : در این علم حیات را عدم مرگ توصیف میکنند۲ . حیات را فرض طبیعی گرفته و کلیه حوادث ،اقدامات ،تحولات،و تغییراتی را که منجر به عدم حیات می شودمرگ توصیف میکنند . به زبان دیگر مرگ محصول کلیه فعایت ها ،اقدامات حوادث و تحولاتی تعریف می شود که منجر به عدم تعادل ،نظم ،تناسب و فاصله عناصر تشکیل دهنده موجود زنده میگردد.

مرگ را میتوان فرایندی طبیعی تلقی کرد که در جهت نظم طبیعی هستی می باشد و و در جهت بی نظمی و آنتروپی سلولی حرکت میکند، نیرویی که همچون جاذبه زمین تمایل دارد رابطه و پیوستگی و ارتباط ارگانیک عناصر تشکیل دهنده سلولی را بهم می ریزد و در این نگاه حیات عملا نوعی استثنا و واقعیتی خلاف قوانین هستی تلقی می شود که برای حفظ ان نیاز به صرف انژری می باشد .
اماوقتی از سطح سلولی و موجودات زنده (Living Organism) به سمت جامعه بشری می رویم مرگ مفهوم پیچیده ترو انتزاعی تری به خود می گیرد . در این سطح شاید با کمی اغماض به توان با کمی اغماض چنین اظهار داشت که مفهوم مرگ پدید اوردنده و موجد، مذاهب، فلسفه ها، علوم، ارزشهای اخلاقی، سیاست و حتی مدل های اقتصادی نیز بوده است . بخشی از علوم بشری از جمله علوم انسانی را می توان تلاشی دامنه دار در جهت درک مفهوم مرگ نامید. فلسفه، مذاهب، والهیات، مستقیماً در گیر مسئله تعریف مرگ و مفاهیم وابسته به آن از جمله معنای زندگی، و در پی آن ملزومات حاصل از این معنی می باشند و ارزشهاو قواعد اخلاقی، اجتماعی و حتی سیاسی نیز محصول این تلاش بوده اند . حتی با کمی دقت می توان مشاهده کرد که اختلاف بسیاری از مکاتب فلسفی و فکری نیز در نهایت به تفاوت رویکرد و تعریف انها از مرگ قابل تحلیل می باشد.

۶-از سوی دیگر این حکم را به سایر علوم انسانی حتی به موردی همچون علوم سیاسی،روان شناسی و جامعه شناسی نیز می توان تعمیم داد چرا که این علوم نیز در پی اولا شناخت و ثانیا پی افکندن قواعدی برای زیست بهتر بشر( کاهش شدت ،میزان و گستره و کیفیت ) مرگ می باشند .

۷- سایر علوم که امروز به آنها علوم تجربی نیز می گویند، به نحوی مسئولیت بهبود کیفیت زندگی بشر را بر عهده گرفته اند، مفهومی که در اصل معنای دیگر آن، دور کردن شرایط منجر به مرگ و طولانی کردن فاصله تا مرگ، و به نوعی مبارزه با فرآیند های منجر به مرگ می باشد .

۸- مفهوم درد و رنج و بیماری را نیز با مفهوم مرگ می توان باز تعریف نمود . درد( شرایط نامطلوب وابسته به بعد مادی بشر) و رنج (شرایط نامطلوب وابسته به بعدی روانی – روحی بشر) را می توان نوعی نزدیکی به مرگ و عیان شدن اصالت نداشتن حیات در مقابل مرگ نیز تعریف کرد. به عبارت دیگر درد و رنج را نوعی یادآوردی مرگ و نابودی و نقطه انتهایی حیات نیز می توان تعریف کرد .

۹- حتی مفهوم قدرت نیز با مرگ معنی پیدا می کند . ان کس قدرت مند تر است که توانایی مرگ افرینی و یا ممانعت یا دور کردن یا به تاخیر انداختن مرگ را بیش از دیگران دارد.

۱۰- نوع رابطه انسان و مرگ را شاید بتوان چنین تبیین کرد :

در طول تاریخ بشر، مرگ ابهام آمیزترین سوال و پرسش بشر بوده است. حیرانی را شاید بتوان واژه ای مناسب بر آن دانست. پرسشی که هر چند تلاش بسیار برای رفع ابهام آن شده است اما شاید بتوان پیشرفت بشر در مقابل این پرسش را در حد صفر یا نزدیک به آن تعریف کرد. نه مفهوم مرگ به روشنی برای بشر روشن گشته است و نه بشر توانسته حیرانی خود را از آن التیام بخشد و نه حتی توانسته وحشت خود از آن را کاهش داده و یا کتمان کند .

۱۱- من موقعیت بشر در قبال مرگ را ابهام مرگ تعریف می کنم، واژه ای که با آن شاید بتوان از ان هم به ناشناخته بودن ماهیت آن ، هم استیصال در برابر آن و هم وحشت از ان اشاره دارد . اما بشر در برابر مرگ چه می تواند بکند و یا چه کرده است ؟ آیا انسان می تواند هر روز و هر دقیقه درگیر مسئله مرگ باشد؟ آیا می توان دائم به آن اندیشید ایا اندیشیدن به آن به راه به جایی خواهد بود .؟

۱۲-فراموشی مرگ یا مرگ اندیشی دو استراتژی متداول در برخورد با ابهام مرگ بوده و می باشد . به نظر می رسد تا دوران رنسانس نوعی مرگ اندیشی فلسفی پارادایم غالب ذهنیت بشر بوده است و پس از ان در دوران مدرن به تدریج بشر به سمت فراموشی مرگ و به تاخیر انداختن و به نوعی مبارزه ، به تاخیر انداختن و ابهام زدایی از ان ، تمایل بیشتری پیدا کرده است و سمت و سوو جهت گیری فعالیت ها ، علوم و تلاشهای فردی و اجتماعی ان در این جهت می باشد.

۱۳- هر یک از علوم کارکرد ویژه ای از نگاه فلسفی در قبال واژه مرگ بر عهده گرفته اند . به نوعی می توان مقصد تمام علوم را به تاخیر انداختن، کاهش حجم و گستردگی و یا تغییر روشهای منتهی به مرگ توصیف کرد. در این بیان تکلیف علوم تجربی کاملا مشخص است . کلیه علوم تجربی در نهایت یا مستقیماً و یابا یک واسطه منطقی و یا ابزاری در خدمت فرآیند مبارزه با مرگ هستند. زیست شناسی، فیزیولوژِی، پزشکی، داروسازی و علومی که مستقیماً موضوع سلول را دنبال می کنند، به روشنی در تلاش برای مبارزه با مرگ و یا فرایند های منجر به آن هستند. علوم فنی، مانند عمران، برق، مکانیک و … و علوم در این رده نیز، با یک واسطه درصد فراهم کردن ابزارهای حفاظت از انسان در برابر مرگ و یا کاهش میزان وسعت مرگ و یا پیش بینی پذیر کردن و خطی کردن فرآیند و کنترل عوامل مرگ زا می باشند .

۱۴- حتی علوم انسانی و رشته هایی که در ظاهر هیچ ارتباطی با مرگ ندارند در اصل در خدمت مفهوم مرگ می باشند. علوم سیاسی، جامعه شناسی و و زیر شاخه های آنها، در کار تدارک شرایطی هستند تا حوادث و روابط به سمتی برود که از جنگ ، درگیری ،که در نهایت منجر به مرگ در سطح وسیع می شود جلوگیری کنند. و روان شناسی نیز که به نوعی در کار تلطیف خشونت زندگی و کاهش التیام آن است نزدیکی بسیاری با مفهوم مرگ دارد .

۱۵- به عبارت ساده تر شاید بتوان علوم مختلف را از نظر دوری یا نزدگی و یا باواسطه و بی واسطه بودن به مفهوم مرگ در یک طیف قرارداد. که الهیات و فلسفه در نزدیک ترین نقطه به آن قراردادند و بتدریج روان شناسی در پشت سر آنها و انسان شناسی و جامعه شناسی با فاصله دورتر و رشته های علوم پزشکی و زیستی در میانه و علوم فنی پس از آنها و در دورترین نقطه نیز علوم پایه شامل فیزیک، شیمی و ریاضی قرار دارند. اما در همسو بودن و پاسخ گو بودن و در خدمت مرگ بودن فعالیت های آنها با واسطه یابی واسطه تردید کمی وجود دارد .

۱۶- اما براستی رابطه عملی انسان و مرگ چگونه است ؟ آیا انسان مفهوم مرگ را می پذیرد؟ انرا نفی می کند؟ و یا انرا به فراموشی می سپارد؟ و سوال اساسی این است؟ به نظر می رسد تمندن و تاریخ متراکم آن محصول انفعال بشر در قبال ابهام مرگ می باشد. به عبارت دیگر تاریخ بشر امروز محصول تلاش و مبارزه انسانهایی بوده است که از زمان مرگ خود آگاه نبوده اند. اما آیا اگر روزی انسان بتواند زمان مرگ خود را بداند نیز تمدن بشری به همین منوال خواهد بود ؟ و یا اگر زمانی انسان بتواند مرگ را به کنترل خود در آرود نیز روابط بشری فردی، اجتماعی، خانوادگی، عاطفی، اقتصادی و سیاسی جهان به همین روال و نظم پیش خواهد رفت؟ این سوالی است که خواندن خبر ذکر شده در ابتدای مقاله منجر به نگارش این مطالب شد.

۱۷- به نظر می رسد ابهام مرگ مهمترین کارکرد در زندگی بشر را داشته است . نکته مهمی که وجود دارد این است که انسان به دلیل وجود چند ویژگی خاص رابطه خود را با مرگ را همچون شعاع یک دایره ثابت فرض می کند . و شاید این راز ادامه حیات تا نقطه مرگ می باشد. عموم انسانها فاصله خود با نقطه مرکزی مرگ را طولانی و ثابت فرض می کنند و بعبارت بهتر ذهنیت انسان از نقطه پایان زندگی در سنین مختلف یکسان به نظر می رسد . عموم انسانها فکر می کنند زمان زیادی تا مرگ دارند و آن نقطه را فاصله ای ثابت در طول زندگی خود می بینند که با حرکت آنهادر حرکت است و تغییر نمی کند. البته این ویژگی را شاید بتوان محصول چند قانون طبیعی دانست :

الف) تغییر تدریجی

ب) قدرت سازگاری

ج) کوتاه بودن عمر انسان در مقیاس زمانی نسبت به عمر جهان

د) قدرت تخیل ذهن بشری و قدرت رویا سازی آن

که این خصوصیت ها منجر به کش آمدن و انبساط زمان در ذهن انسان می گردد و خود را همچون نقطه ای که همیشه بوده و خواهد بود حاضر در هستی می بیند . و نمی تواند مقیاس واقعی خود را بر روی بردار زمان و عمر هستی تشخیص دهد . به زبان ساده تر اگر از دو فرد ۳۰ ساله ۸۰ ساله (در شرایط معمول روحی – روانی) بخواهیم که فاصله خود را نسبت به مرگ بیان کنند هر دو آنها فاصله زیادی را با آن نقطه تصور و اعلام می کنند به عبارت بهتر ابهام مرگ قدرت تشخیص فاصله و تخمین انرا از انسان سلب می کند .

۱۸- زیست شناسی حیات را توقف یا وقفه در کلیه علائم زیستی که یک موجود زنده را سر پانگه می دارد تعریف می کنند در مقابل فرآیندی را که منجر به مرگ می شود را با مسن شدن یا پیر شدن (Aging)تعریف می کنند۴ . آیا عمران انسانها پیش تعیین شده است ؟ اگر چنین است ، فرآیند آن چیست؟ آیا می توان آنرا دستکاری کرد. ؟

آیا ژنها مسئول تعیین عمر بیولوژیک انسان هستند ؟. آیا جهش های ژنی مسئول فرآیند پیری هستند ؟ آیا می توان آنها را تعویض یا جایگزین کرد ؟آیا فرسودگی بافت ها منجر به مرگ می شود؟ آیا اگر روزی بتوان تمام اعضای بدن انسان را تعویض کرد می توان عمر انسان را به حد معنی داری افزایش داد؟ و آیا این فرآیند طولانی کردن عمر انسان محدوده خاصی(Determinate) دارد؟ و بسیاری سوالاتی از این قبیل که می تواند موضوع علوم مختلفی از انسان شناسی تاجامعه شناسی و حتی اقتصاد واقع شود.

۱۹- پرسش اصلی این نوشته حول محور این پرسش است که اگر انسان بتواند عمر خود را با دقت بالایی تخمین زند آیا رفتارها، دیدگا ه های فردی و اجتماعی وی تغییر خواهد کرد یا نه ؟آیا جهان بهتری برای زیست خواهیم داشت یا بدتر وغیر قابل تحمل تر؟ واکنش انسانها به درک زمان مرگ چگونه خواهد بود ؟ آیا این اختراع و فرض تکمیل و عمومی شدن آن ، چهره فرهنگ، اقتصاد و سیاست را دگرگون نخواهد کرد؟ پیش فرض این نوشته این بوده است که چهره جهان امروز ( فرهنگ، اقتصاد وسیاست ) بر پیشفرض ها و شناختی نسبی و خاص از انسان و پیش بینی واکنش های آن مبتنی است و یکی از مهمترین عناصر این انسان شناسی،فرض وجود مرگ و فرض ابهام مرگ در نزد انسانهای جهان می باشد. بعبارت بهتر جهان امروز حاصل کنش و واکنش، رقابت، ستیز،توافق ،تفاهم و همکاری انسان هایی است که دچار ابهام مرگ هستند. براستی اگر انسانها همانند دستگاهها یا محصولات تولیدی تاریخ مصرف (Expire Date) خود را بدانند جهان نه چندان مطلوب امروز در اینده چگونه خواهد شد ؟

۲۰- به نظر می رسد با گسترش و رشد علوم تجربی که اصولاً وظیفه کشف روابط علت و معلولی حاکم بر جهان را برای کاربرد آنها در جهت پاسخ به نیازها و حل مسائل و نیاز های بشری در مسیر کاهش رنج و افزایش لذت (Technology) را بر عهده دارند، به این قدرت دست پیدا کنند . آنگاه اتفاقی که رخ خواهد داد شاید چنین باشد :.

الف) ابهام مرگ دچار تحول خواهدشد . ابهام در زمان مرگ حذف خواهد شد . اما هنوز ابهام در مفهوم مرگ همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند .

ب) فاصله شعاعی ذهنی افراد نسبت به نقطه مرگ که در وضعیت موجود توسط انسانها ثابت فرض می شود و عموم انسانها خود را برابر با دیگر انسانها در فرصت زندگی می دانند بهم خواهد خورد . تشویشی عمیق هز محدودیت فرصت زندگی مستولی میگردد. شاید شدت و حدت رفتار های تیپیک انسانی از جمله رقابت،حسادت،جنایت ،حرص،دچار گسست های عمیق گردد . و به تبع ان کلیه ساختارهای خانوادگی ،اجتماعی سیاسی و اقتصادی جهان بشری دچار تحولی عمیق و ماهیتی خواهد شد .شایدمفهوم هایی همچون آزادی ،مسئولیت فردی ،قراردادهای اجتماعی و بسیاری از روابط انسانی دچار نیز دستخوش تحول گردد.

ج) مسیر تحولات صنعتی و تکنولوژیک در جهان نیز تغییر جهت کلی خواهد داد و دلیل اصلی این تحولات بهم خوردن الگوریتم ذهنی انسان می باشد چرا که تعیین جایگاه فردی در هستی وابسته به مختصاتی از جمله زمان و مکان می باشد که با بهم خوردن فاکتور زمان کل این پروسه تعیین هویت و تعریف انسانی تغییر خواهد کرد.

د) ساختار قدرت های ملی ،منطقه ای و بین المللی تغییر خواهد کرد . دسترسی به این اطلاعات جهت گیری های جهانی و جایگاه قدرت ها را تغییر خواهد کرد . سرقت اطلاعات به سمت تاریخ مرگ و عمر افراد تغییر خواهد کرد.طبقات اجتماعی دچار دگرگونی خواهند شد. تبعیض های جنسی و جنسیتی و نژادی رشد خواهد کرد.سیستم ها و معیار های استخدامی شرکت ها و سازمان ها دگرگون خواهد شد . شاید شرکت ها از استخدام افرادی با طول عمر خاص صرف نظر کنند یا بالعکس. اگاهی افراد از کوتاهی عمر خود شاید رفتارهای غیر قابل پیش بینی از خود نشان دهند. شاید تجارت اعضای بدن و پیش فروش ان رسمیت پیدا کند. قوانین ارث و مالکیت می تواند متحول شود.قوانین جزایی نیز متاثر خواهد شد . شاید مفهوم قتل ،قصاص و موارد مشابه تغییر کند . شاید قتل فردی که کمی از عمر وی باقی مانده است در شدت مجازات ها تاثیر داشته باشد .

ه) ایا سیستمهای سیاسی و حکومتی جدیدی پدید خواهد امد؟ دیکتاتورهایی که با دانایی نسبت به مرگ خود حکومت می کردند ایا اگر از زمان مرگ خود اگاه شوند رفتار دیگری در پیش خواهند گرفت ؟ مردمان تحت سیطره این دیکتاتور ها که با امید مرگ دیکتاتورها امید به زندگی داشتند دچار یاس اجتماعی نخواهند شد ؟

ی) از نظر روانشناسی ایا مفهوم تحمل رنج که مبتنی بر فرض اتمام پذیری سریع و محدود بودن زمان رنج می باشد دچار تغییر نخواهد شد ؟ این تغییر شاید بر میزان نرخ خودکشی ، اتانازی نیز تاثیراتی جدی بر جای بگذارد.

– در نهایت شاید بتوان مطالب این نوشته را چنین خلاصه کرد که تمدن ها وابسته به پرسش ها می باشند در نتیجه با تغییر پرسش ها تمدن انسانی نیز دچار تحول خواهد شد و پرسش از مرگ یکی از مهمترین سوالات تمدن ساز انسانی بوده و خواهد بود .

-این نوشته نمونه ای برای جلب توجه به موضوعات جدید انسانی در علوم انسانی می باشد۱ . پرسش های مطرح شده فقط تلاشی برای برانگیختن دریچه ای جدید به روی مسایل انسانی است. شاید پرداختن به چنین موضوعاتی و بررسی عواقب احتمالی دست اورد های علوم تجربی بتواند مواد خام بسیار زیادی برای علوم انسانی و بویژه انسان شناسی و جامعه شناسی فراهم کند و موضوعات جذاب و بروز و شگفت انگیزی بسیاری برای تحقیق و پژوهش ارائه کند و زمینه را برای فعالیت های بین رشته ای و خارج شدن از چهارچوب های کلاسیک پژوهشی مساعد کند .

منابع:

۱– Bioethics.: A Return to Fundamentals. – Page 260, Bernard Gert, Charles M. Culver – ۱۹۹۷

۲-. Persons, Humanity, and the Definition of Death – Page 23, John P. Lizza – ۲۰۰۶

۳- Want to know when you will die? Laser test tells us when we will meet our end.

http://www.dailymail.co.uk/news/article.lPUBLISHED: 11 August 2013|

۴-Zimmerman, Leda (19 October 2010). “Must all organisms age and die?”. Massachusetts Institute of Technology School of Engineering. Archived from the original on 1 November 2010. Retrieved 5 February 2012