انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان شناسی هنر به مثابه یک امر فرهنگی

انسان شناسی هنر (anthropology of art) شاخه ای از انسان شناسی فرهنگی است که به دنبال «بررسی ابعاد فرهنگیِ هنر» است. هدف انسان شناسی هنر آن است تا هنر را زمینه مند کند؛ این زمینه، همان فرهنگ است. لذا برای انسان شناس هنر، فرهنگ (شیوه زیست یک اجتماع) ابزاری است برای فهم نظام زیبایی شناختی. این گزاره ها نشان می دهند که انسان شناسی هنر یک پیش فرض اساسی و اولیه دارد: هنر، یک پدیده فرهنگی است یا به تعبیر بهتر، هنر یک تولید فرهنگی است. اگر این پیش فرض را بپذیریم، برای فهم هنر یک جامعه، ابتدا باید فرهنگ آن را درک کنیم؛ فرهنگ حداقل دارای دو بعد مادی (تکنولوژیک) و معنوی (ایدئولوژیک) است. بعد مادی شامل تمامی دستاورها و محصولات مادی است که اعضای جامعه برای اهداف و کارکردهای گوناگونی آنها را خلق کرده اند. و بعد معنوی شامل تمامی اشکال نظام های فکری است که نشاندهنده تصورات انسان ها از خود، پدیده ها و محیط پیرامونی آنهاست.

انسان شناس هنر، با کشف شیوه های زیست یک اجتماع، به فهم دلایل خاص تولید هنری و خلق نظامی زیبایی شناختی می رسد. فرهنگی دانستن هنر، خاص کردن آن و در نتیجه بومی کردن آن است. از این نظر، انسان شناسی هنر تنها شاخه علمی است که معتقد است هر فرهنگی می تواند نظام هنری خاص خود را خلق کند و لذا ما نه با یک چارچوب جهان شمول در خصوص قواعد هنر بلکه با انواع چارچوب های بومی مواجه هستیم. این دیدگاه نه یک پیش نهاده نظری، بلکه برآمده از پژوهش های تجربی انسان شناسان هنر در نقاط مختلف جهان است. تفاوت در نظام های زیبایی-شناختی هم به تفاوت های گوناگونی برمی گردد:

۱) فرهنگ های مختلف، آثار و فعالیت هایی را به عنوان امر هنری می شناسند که ممکن است فرهنگ های دیگر (به ویژه فرهنگ-های غربی) آنها را چنین ندانند؛ مثل مجموع اشیاء سبد رازآموزی در میان لگاهای آفریقا که مشتمل بر اشیاء طبیعی و ساخته شده است؛ صلیب های چوبی وولاهای گینه نو؛ تزئینات سردر منازل که ایجادکننده ریتمی خاص اند؛ و یا نقاشی بدن در میان بومیان مختلف.

۲) ماهیت یا چیستی هنر برای فرهنگ های مختلف، متفاوت است. مثلاً نقاشی های یولنگوهای استرالیا، خلق قدرت اجدادی است؛ تصاویر اونگونی در میان بوریات های آسیای میانه، خلق حضور توتمی است؛ کنده کاری های اسکیموها، از نیستی به هستی درآوردن یک حیوان است؛ در جایی دیگر نیز هنر، جادوست و هنرمند جادوگر.

۳) کارکردهای هنر نیز به دلیل تنوع ماهیت هنرها، شکل های متفاوتی به خود می گیرند. در میان کالاباری های نیجریه، مجسمه-ها جایگاهی برای یک روح اند برای دستکاری نیروهای فراطبیعی؛ در میان آبلام های گینه نو، نقاشی های خانه مناسکی برای افزایش محصولات کشاورزی است؛ در صخره نگاره های اروپا و آسیا، برای موفقیت در شکار و یا باروری طبیعت، حیوانات یا انسان-ها کشیده می شوند؛ نقاشی های بدن استرالیا نیز برای بخشیدن قدرت روحی یا جسمی به هنرمندان یا بینندگان (در مواقعی چون پیش از جنگ یا در مراحلی از مناسک دینی و یا در لحظه دریافت مقامی اجتماعی) ترسیم می شوند.
۴) نمایش هنر نیز به گونه های بسیار متفاوتی صورت می گیرد. بیش از همه اینکه انواعی از هنرها وجود دارند که افراد به طور روزمره با آن درگیر هستند (مثل گونه های مختلف دست بافت-ها). اما در هنرهایی که عمدتاً چارچوب نمایشی شان مناسک است، باز گونه های بسیار مختلفی وجود دارد: مثلاً اشیاء هنری مقدس فقط به افرادی نشان داده می شوند که در حال تغییر موقعیت اجتماعی و عبور به طبقات بالاتر اجتماع هستند؛ یا (همچون در میان برخی از اسکیموها) اشیاء هنری تنها در لحظه و زمانی خاص اشیاء هنری تلقی شده و پس از سپری شدن این زمان رها می-شوند (همان اشیائی که به موزه های اروپایی برای نمایش انتقال داده می شوند)؛ و یا انواع مختلف هنرها به همراه هم به نمایش درمی آیند، یعنی رقص، اشیاء هنری، شعر، آواز و … به همراه هم نشان داده می شوند؛ در برخی از جوامع نیز این نمایش ها توسط افرادی خاصی توضیح داده می شوند.
۵) نقد هنری نیز با معیارهای بومی صورت می گیرد؛ نظام های ارزشی خاص که با ویژگیهای زیبایی شناختی درمی آمیزند، معیار داوری درباره اثر هنری خوب و بد هستند. علاوه بر داوری زیبایی شناختی، داوری معنایی نیز صورت می گیرد، یعنی تا چه حدی اثر هنری توانسته است شکل، صدا و حرکت دقیق یا درستی را خلق کند.
همه این موارد و مثال ها برای این مطرح شدند که بدانیم اساساً انسان شناسی هنر اصل را بر تنوع نظام های هنری قرار می-دهد و با این تصور، امکان وجود درک های متفاوتی از هنر را در میان هر جامعه جدیدی که مطالعه می کند از نظر دور نمی-دارد (بدیهی است که این دیدگاه در تقابل با رویکردهای اشاعه گرا و ساختارگرا نسبت به هنر قرار می گیرد که اولی ابداع های هنری گوناگون را نادیده گرفته و بر مراکزی در تولید و اشاعه آنها معتقد است و دومی ساخت های ذهنی بنیادینی را فرض می گیرد که در تمامی جوامع به یکسان وجود دارد و پدیدآورنده آثار هنری است). این تفاوت ها همگی از تفاوت در شیوه زیست یا فرهنگ جوامع سرچشمه می گیرند و به همین دلیل است که انسان شناسی هنر، هنر را امری فرهنگی می داند.

این یادداشت برای نخستین بار در سایت همایش انسان شناسی هنر منتشر شده و برای بازانتشار در سایت انسان شناسی و فرهنگ قرار می گیرد.