انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان شناسی درد و رنج (۷۰)

داوید لوبروتون برگردان ناصر فکوهی و فاطمه سیارپور
این گونه معلق نگه داشتن‌های بدن را می توان در مواردی دید که طناب‌ها با قلاب‌هایی در پوست کسی جای بگیرند و دستیاران بلندش کنند. این تجربه به خودی خود هولناک است اما فرد نباید ترس به دل راه دهد. شکل‌های سخت‌تری هم هستند، برای نمونه معلق نگه‌داشتن کسی با قلاب‌های تیزی که در پوست سینه و پشتش فرو کرده باشند یا ایجاد حالتی مثل خفگی ِ نزدیک به وضعیتی که فردی هنگام به دار آویخته شدن از گردن دارد. این تجربه بهرحال نمی‌تواند بدون خطر بیش از بیست دقیقه ادامه پیدا کند. اما برعکس اگر قلاب‌ها را در همه جای بدن فرو کنند و با آن‌ها او را بالا بکشند، ممکن است بتواند چندین ساعت این وضعیت را تحمل کند. این گونه معلق‌نگه داشتن‌ها با دقت برنامه‌ریزی می‌شوند، ولی به هیچ عنوان برای کاهش درد تنظیم نشده‌اند. برنامه‌ریزی بیشتر با دغدغه کارایی خوب وسایل و اعتماد مطلق به دستیاران مشارکت کننده انجام می‌گیرد. توجه به شرایط برای عدم بروز مشکلات بیماری، آماده‌سازی روانی فرد، محکم بون شخصیت او، بالا بودن تمایل فردی در او برای پیشبرد مناسب برنامه، ضروری هستند. کسی که گذار از «او-کی-پا» در جهان سنتی ِ سرخپوستان آمریکایی به عملکردهای غربی با تمایل به بدوی‌گری مدرن را انجام داده، «فقیر مظفر» نام دارد. او شخصیتی پر رمز و نشانه دارد تا قابلیت‌های ما در تحمل دردهای بدون رنج را از طریق بسیج توان شخصی خود و باور به تاثیر‌گذاری بالای اخلاق و معنویت در این کار، نشان دهد.
فقیر مظفر، زاده ۱۹۳۰ است. او نام خود را از یک صوفی قرن نوزدهم میلادی وام گرفته که او را از طریق یک کارتون شناخته است. او در سال ۱۹۶۷ واژه «بدوی‌گرایی مدرن» را ابداع می‌کند تا جنبشی را به راه بیاندازد که خود از فعالان اصلی آن می‌شود و آن را به مثابه به روز کردن «عملکردهای ‌ قبیله‌ای» در تزئین و تجربه‌های بدنی، توصیف می‌کند. او از ابتدای جوانی‌‌اش از روش های تغییر بدن نظیر سوراخ کردن (پیرسینگ)، خالکوبی و تاتو و فرو کردن اشیا در بدن (استرچینگ) و همچنین از بسیاری شیوه های دیگر برای نشانه زدن بر بدنش یا قرار دادن آن در شرایط تجربه های فیزیکی برای کشف احساس‌های ویژه و اشکال جدید شخصی و معنوی استفاده می کرد. او آلت تناسلی، بینی، گوش‌ها و سینه‌های خودش را سوراخ کرده است، در بدنش سوزن فرو برده، به خودش شوک الکتریک می‌دهد، با پوشیدن زیرپوش‌ها و کرست‌ها، کمربندها، طناب و زنجیرهای خاص، بدنش را زیر فشار قرار می‌دهد. او می‌گوید نخستین «رقص خورشید» خود (زیر فشار قرار دادن بدن از جمله با روش‌های پیش گفته استفاده از قلاب و کشیدن بدن) را از ۱۴ سالگی انجام داده است. او محروم کردن خودش را از خواب، از غذا و غیره نیز تجربه می‌کند. تمام بدنش را با یک رنگ طلایی خاص می‌پوشاند تا از تنفس پوستی جلوگیری کند. قلاب‌های تیزی در سینه خود فرو می‌کند و به آنها اجسام سنگین آویزان می‌کند و در نقاطی که در بدنش سوراخ کرده نیز اشیاء سنگین می‌آویزد. او به صورت منظم یک ساختار سنگین فلزی که از شاگردان هندوی شیوا، قرض گرفته را حمل می‌کند. تعداد زیادی هم میله‌های تیز در بدنش فرو کرده که دورتا دورش را گرفته‌اند . او خود را به قلاب‌هایی که سینه‌اش یا در تمام بدنش فرو کرده آویزان می‌کند و روی تخت‌هایی می‌خوابد که پر از تیغ یا سیخ هستند و غیره. «در تمام مناسک کالبدی، در تمام فرهنگ‌ها و در تمام دوران‌ها، ما با خون سرو کار داریم، نشانه‌گذاری و درد، همه این‌ها در واقعیت یک احساس افراطی و غیر ارادی و غیر‌منتظره فیزیکی هستند […] من میله‌های آهنی به طول یک متر و سی سانتی متر و کلفتی سه میلی متر را از بدن خودم عبور داده‌ام و با این حالت که فولاد هرچه بیشتر در بدنم جا باز می کرد، ۸ ساعت راه رفته‌ام و حالتی از خلسه را به دست آورده‌ام. […] من روی شیشه‌های شکسته و میخ‌ها با احساسی لذت‌بخش راه رفته‌ام. از سن ۱۷ سالگی. در ابتدا همه این‌ها بسیار دردآور بودند، بدن همه آن‌ها را، هرکدامشان را با درد کامل احساس می‌کرد اما پس از مدتی این دردها با یکدیگر در هم می‌آمیزند و یکی می‌شوند و انسان دیگر چیزی جز گونه‌ای شعله‌ور شدن، احساس نمی‌کند. بعد از ۴۵ دقیقه احساس می‌کنید که بدنتان در ابرها شناور است»(۱).وی هر چه بیشتر تجربیات کالبدی حاد را از بخش‌هایی از مناسک جوامع سنتی می‌گیرد و البته آن‌ها را از محتوای اصلی‌شان خالی می‌کند. او هفت گونه از بازی با درد و تبدیل آن را به یک تجربه بدنی مطرح می‌کند: کشیدن اندام (با نرم کردن اندام‌ها، باندپیچیو کش آوردن اندام‌ها و غیره)؛ گره زدن(با فشار، پرش، استفاده از کرست‌ها و غیره)؛ محروم کردن(نخوردن غذا، نخوابیدن وارد کردن بدن در موقعیت های بی حسی و غیره) عذاب‌‌کشیدن ( با استفاده از آویزان کردن اشیاء سنگین فلزی به قلاب‌هایی که در پوست فرو کرده و غیره)؛ آتش (داغ‌زدن با آتش بر بدن و غیره)؛ ضربه‌زدن (شلاق و زنجیر زدن به بدن، سوراخ کردن، سوزن زدن به خود، میخ زدن به خود، تاتو کردن بدن، و غیره)؛ و یا آویزان شدن (وال ، ژونو، ۱۹۸۹، ۱۵). وقتی از او درباره معنای این عملکرد پرسیده می‌شود، به لذتی اشاره می‌کند که از این کارها به دست می‌آورد و یا خلسه‌ای که حاصل آن‌هاست. و به برکت این لحظات که در آن‌ها او خود را از موقعیت‌های متعارف جدا می کند، می‌تواند موقعیت‌های آگاهانه دگرگون شده‌ای را نیز تجربه کند. «کاری که من می‌کنم هیچ ربطی به روش‌های سادو مازوخیستی ندارد. کارهای من، عملکردهایی دینی هستند که به فرهنگ‌های دیگر تعلق دارند. و من آن‌ها را در فرهنگی انجام می‌دهم که از وجودشان بی‌خبر است و نامی هم برای آن‌ها ندارد. اما برخی از افراد این عملکردها را می‌پذیرند، حال یا برای خیالپردازی و یا برای رسیدن به شکلی از هنر. من به این کار «بازی با بدن» می‌گویم برای آنکه در آن از بدن استفاده می‌شود تا به حالت‌های دیگری رسیده شود (مظفر، ۱۹۸۷،۱۰۷).