نیچه می گفت چاپلوسان روح حقیری دارند و با چاپلوسی شان بر آنند که روح های بزرگ را نیز پایین بکشند و با خود همسفره کنند. هر جا چاپلوسی فزونی می گیرد و تملق از حد و مرز فراتر می رود، بدون شک کمتر می توان اندیشه های بلندی یافت، زیرا چاپلوسی به شدت همه گیر است: به زحمت می توان جایی که همه از یک فرد یا از یک فکر یا از یک رویکرد دفاع می کنند و چیزی جز در کرامت بزرگواری و عظمت و افتخار او یا آن نمی گویند، در خلاف جریان آب شنا کرد، و دست به انتقاد زد، زیرا کنشگر اجتماعی به این ترتیب خود را با خطر متهم شدن به «کج روی» و حتی از آن بالاتر «غرور» و «خود بزرگ بینی» و «تکبر» و «خودشیفتگی» روبرو می بیند، حال آنکه این صفات در همان طیفی قرار دارند که چاپلوسی و تملق در آن جای دارند و از همان جنسند.
چاپلوسی همچون سایر آسیب هایی که از آنها سخن گفته یا خواهیم گفت خاص جامعه ما نیست، اما در جهان سوم، اما به صورت میانگین و فراتر از رفتاری فردی که به شخصیت افراد مربوط می شود، در کشورهای جهان سوم بیشتر از کشورهای توسعه یافته است. زمینه های مستعد کننده برای چاپلوسی، بسیارند اما بیش از هر چیز، زمینه های ساختاری اند، یعنی جایی که ساختارها ضعیف می شوند و یا جزئا یا کاملا از کار می افتند، اشخاص هستند که جایگزین آنها می شوند، و جای عقلانیت ابزاری و به نوعی دیوان سالارانه به واکنش های احساسی داده می شود و اندیشه به جای آنکه در دراز مدت بتواند موقعیت کنشگر را درک کند و به او گوشزد کند، چشم اندازی به شدت کوتاه می یابد. در چنین حالتی قابلیت پذیرش چاپلوسی بالا می رود و همین امر کنش چاپلوسانه را در جامعه افزایش می دهد زیرا با پاداش روبرو می شود.
نوشتههای مرتبط
منظور از قابلیت دوراندیشی یا تشخیص سود و زیان در دراز مدت، بستگی مستقیم به میزانی دارد که دیوان سالاری و عقلانیت در یک جامعه رشد کرده باشد. در چنین جامعه ای افراد، می توانند براساس فرایندهای فرافکنی (projection) موقعیت خود را در زمان های دورتر تشخیص دهند و بنابر این فرافکنی عمل کنند و یا در برابر رفتار دیگران از خود واکنش نشان دهند. استراتژی افراد در این شرایط بستگی به دیدگاهی دارد که نسبت به آن آینده دارند و نه به آنچه در لحظه حال احساس می کنند. به همین دلیل نه فقط شرایط مساعد برای چاپلوسی کاهش می یابند، بلکه این رفتار می تواند به جای ایجاد موقعیت برتر برای کسی که آن را از خود نشان می دهد به مجازات و تقلیل اجتماعی او بیانجامد.
چند مثال در جامعه خود بزنیم. این جامعه به عنوان جامعه جهان سومی که در آن بسیاری از ساختارهای عقلانی از کار افتاده یا دچار آسیب شده اند راه را برای چاپلوسی باز کرده و بر اندیشه انتقادی بسته است. در نظام دانشگاهی ما، اغلب دانشجویان در هنگام ارزیابی اساتیدشان، اساتیدی را که سخت نمی گیرند تشویق می کنند و بر عکس از اساتید سخت گیر انتقام می گیرند. هنگام انتخاب استاد برای راهنمایی، دانشجویان به سراغ اساتیدی نمی روند که سخت گیرانه کار آنها را زیر و رو کنند بلکه اساتیدی را ترجیح می دهند که بی آنکه کارشان را بخوانند، بهترین نمره را به آنها بدهند. به دست آوردن نمرات خوب در ارزیابی یا در انتخاب شدن به عنوان استاد راهنما بدین ترتیب نوعی چاپلوسی است که طرف مقابل نیز از آن استقبال می کند و به دلیل ضعف نظام و ساختار دانشگاهی برای هر دو طرف پر سود است و به یک قاعده تبدیل می شود.
مثال دیگری از نظام های مدیریتی بزنیم. قابلیت یک مدیر به آنکه دراز مدت فکر کند بستگی مستقیم به میزان پایداری نظامی دارد که در آن کار می کند، اگر مدیر مطمئن باشد که با عملکرد مناسب خود تشویق شده و کارش موثر خواهد بود، رفتارهایش عقلانی می شود و به این ترتیب می تواند کارش را با جدیت بیشتری دنیال کند و به مدیران دیگری امکان عمل بدهد که دیدگاه های انتقادی داشته و با مطرح کردن نقد عملکرد او به وی فرصت دهند کارش را دائم بهتر کند و برعکس از قدرتمند شدن عناصر چاپلوس جلوگیری می کند. زیرا این عناصر صرفا با چاپلوسی قصد آن را دارند که کم کاری و یا بی قابلیتی خود را پنهان کنند و یا از آن بدتر، به دنبال تخریب مدیر خویشند منتها باظرافت این کار را از طریق چاپلوسی و صحه گذاشتن بر اشتباهات مدیریتی او انجام می دهند زیرا شمار این اشتباهات را بیشتر و تاثیر منفی شان را افزایش می دهند و در نهایت می توانند تا جایی پیش روند که او را ساقط کنند.
زیان های چاپلوسی در واقع به حدی آشکارند که با عقل سلیم پیش پا افتاده ای، قابل تشخیص هستند و به همین جهت نیز کمتر آسیبی است که درباره آن تا این اندازه ضرب المثل و زبانزد در فرهنگ های مختلف وجود داشته باشد. بنابراین پرسش آن است که چگونه برغم شناخت مثال های تاریحی و معاصر برای عقل سلیم، باز هم شاهد چاپلوسی به مثابه عملکردی بسیار رایج هستیم؟ پاسخ بیش از آن ساده است که می پنداریم: به این دلیل بسیار ساده که عقل سلیم از جامعه ای رخت بر بسته باشد، زیرا جامعه در روندی تدریجی تمام ابزارهای مصونیت دهنده به خویش به خصوص ساختارهای منسجم و آگاهی های انتقادی برای تصحیح خود و ساختارهایش را از دست داده باشد و جای را برای از میان رفتن عقل سلیم و جایگزین شدن آن با چاپلوسی و تاثیرات ویرانگر آن باز کرده باشد.
این مطلب در چارچوب همکاری رسمی انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه آرمان منتشر می شود.
بخش های پیشین :
بخش اول : دروغ
بخش دوم : خودشیفتگی