انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان شناسیِ تصویری(۱)

جی رابی ترجمه محمد تهامی نژاد

بخش اول

انسان شناسی تصویری ، منطقا از این عقیده ناشی می شود که فرهنگ از طریق نمادهای قابل رؤیت در اشاره ها ، مراسم ، آئین ها ،دست ساخت های موجود در محیط زیست طبیعی یا مصنوع ، آشکار می شود . فرهنگ همانست که در نمایش‌هایی دارای پیرنگ توسط بازیگران با لباسها و وسایل در دکورهایی ، خودش را می نمایاند . فرهنگ ، همان مستند نگاشت هایی است انسان در آن مشارکت دارد . اگر آدم می تواند فرهنگ را به بیند ، بنابر این پژوهشگران نیز باید قادر باشند تا فن آوری‌های سمعی وبصری را برای ثبت آنها به عنوان داده هایی قابل تحلیل و ارائه، در اختیار بگیرند. هرچند ریشه‌های انسان شناسی تصویری را از جنبه تاریخی می توان در فرضیات پوزیتیویستی یافت که میگوید هر واقعیت ابژکتیو ، قابل مشاهده هم هست . بیشتر نظریه پردازان فرهنگ معاصر ، بر ماهیت اجتماعی بودن واقعیت فرهنگی و تجربی بودن درک ما از هر فرهنگ ، تاکید می ورزند . رابطه آشکار بین این فرض که فرهنگ به صورت عینی قابل مشاهده است و این عقیده رایج در باره خنثی بودن ، شفافیت (۱) ، عینیتِ فن آوری های سمعی بصری وجود دارد . از یک منظر پوزیتیویستی ، واقعیت می تواند بدونِ محدودیت های خود آگاهیِ انسان ، بر روی فیلم به چنگ آورده شود . تصاویر ، شواهدی راستین فراهم می آورند و : منبع اطلاعات کاملا موثق و قابل اعتمادی هستند . با پذیرش چنین فرضیاتی ، به محض این که فن آوری ها دردسترس قرارگرفتند ، منطقا ، انسان شناس ها هم به مدد دوربین ، دست به پژوهش در آن نوع از داده‌های عینی زدند که می‌شد آن ها را در آرشیو ها نگهداشت و برای مطالعه در اختیار نسل های آینده قرار داد ( ادواردز ـ ۱۹۹۲ )

اندیشه معاصر در باره ماهیت دانش فرهنگی و آنچه را که فیلم می تواند ثبت کند ، خیلی تجربی تر از تئوری پوزیتیویست است . در دنیای پس از پوزیتیویسم و پست مدرن ، دوربین ، مقید به فرهنگ شخص یا فردی است که در پس دستگاه قرار دارد . یعنی فیلم ها و عکس ها همواره به دو چیز توجه نشان میدهند : فرهنگِ افرادی که از آنها ، فیلم گرفته می شود و فرهنگ آنهایی که فیلم می گیرند . در نتیجه نقش تصویر در بازنماییِ ایدئولوژی‌، پیشنهاد شده است که انسان شناس ها تکنولوژی را به شیوه انعکاسی بکار برند . شیوه ای که بیننده را از هر گونه فرضیات نادرست در باره موثق بودن تصویری که می بیند ، جدا می سازد . ثانیا انسان شناس های تصویری ، در پی راهی باشند تا اختیار ( اتوریته) آنها را با مردمی که مورد مطالعه قرار می گیرند ، تقسیم کند .

عقلا ، دامنه انسان شناسی تصویری ، در تمام جنبه های قابل مشاهده فرهنگ از ارتباط غیر کلامی گرفته تا فضاهای مؤثرفرهنگی (۲) ، آداب و رسوم ، مراسم آئینی ، رقص و هنر و فرهنگ مادی ، گستره است .( استفاده فن‌آوری های سمعی و بصری در تحقیقات متنوع انسان شناسی جسمانی و باستان شناسی ، از این بحث خارج است) . هرچند انسان شناس های تصویری ، در تمام این حیطه ها، مشغول به کارند ، اما در این محدوده ، یک نظریه جامع و مورد قبول عام در باره انسان شناسیِ ارتباط سینمایی یا عکسی ، وجود ندارد . ( ورث ـ ۱۹۸۱) و با عنایت بر ماهیت پاره پاره بودن نظریه پردازیِ معاصر بعید بنظر می رسد که چنین نظریه یکپارچه‌ای هرگز مورد قبول همه نیز قرار بگیرد . ممکن است که حیطه و دامنهمورد نظر از جنبه عقلی ، بسیار وسیع بنماید اما در عمل و مقدمتا : انسان شناسی تصویری زیر سلطه علاقه به رسانه های تصویری( یعنی فیلم های اتنوگرافیک و عکس ها) در آمده که وسیله ارتباط وانتقال دانش انسان شناختی است . همچنین مطالعه نمود های تصویریِ فرهنگ که در مرحله بعد قرار دارد . انسان شناسی تصویری ، هرگز به جریان اصلیِ انسانشناسی، ملحق نشده است . برخی از انسان شناس ها ، از طریق اختصاص انسان شناسیِ تصویری به امر کمک آموزشی،آن را تحقیر می کنند . در نیمه دوم قرن بیستم ، هنوز خیلی مانده است تا مؤسسات انسان شناختی به نقش اساسیِ وسایل ارتباط جمعی در صورت بندیِ (۳) هویت فرهنگی اذعان کنند . در نتیجه ، انسان شناس های تصویری ، گاهی اوقات ، بیش از آن که با کار سایر انسان شناس های فرهنگی روبرو باشند ، خود را با تحقیق و تفحص تصویر سازان حرفه‌ای و دانشمندانِ سایر رشته های جامعه شناسی بصری ، مطالعات فرهنگی ، تئوری فیلم ، تاریخ عکاسی ، مطالعات رقص و نمایش و نظریه معماری ، روبرو می بینند .

مطالعه انسان شناسی تصاویر

مطالعه علمیِ عکس توسط نگارندگان تاریخ هنر ، به انحصار پژوهش و جستجوی آثار هنرمندان مهم و کشف کارهای ساده عکاسان محلی در آمده است . در دهه گذشته ] منظوردهه ۱۹۸۰ است [در رهیافتی اجتماعی به تاریخ عکس به عنوان یک دست ساز اجتماعی مورد توجه بود که معلوماتی در باره فرهنگِ به تصویر در آمده و فرهنگ عکاس ، ارائه می نمود . چنین مطالعاتی ، بیشتر روی بافت اجتماعیِ تولید و استفاده از تصاویر متمرکز است تا روی عکس به عنوان یک متن .
انسانشناسان تصویری با تحلیل های خودشان از فعالیت تاریخیِ عکاسی به عنوان یک رفتار فرهنگی (رابی ـ ۱۹۸۸) و مطالعه مردم نگاریِ فعالیت های ساده ای مثل عکس های غیر حرفه ای (۴) ، به این جنبش یاری رسانده اند . ( موسِلو ـ ۱۹۸۰) این مطالعات بر شرایط تولید و مصرف عکس پرتو افکنده اند ، به این نحو که معنی تصویربیشتر از آن که نهایی ( فیکس ) شده باشد ، می تواند امری قابل بحث باقی بماند . برای مثال عکس های ادوارد کورتیس ، دارای نظرگاه رمانتیک در باره بومیان آمریکایی است که می توان آنها را به عنوان کارهایی نژادپرستانه و اتنو سنتریک مورد انتقاد قرار داد ( لیمن ۱۹۸۲) در عین حال عکس های کورتیس ، از جنبه ارزش شان برای بومیان معاصر آمریکایی که می خواهند همان ها را برای دوباره سازی هویت فرهنگی شان بکار برند ، قابل بررسی است ( لیپارد ـ۱۹۹۲) .
در دهه ۱۹۴۰ تحلیل انسان شناختیِ فیلم ، تلویزیون و سایر تولیدات وسایل ارتباط جمعی با مطالعات گریگوری بیتسون ، مارگارت مید و رودا مترو ،آغاز شد . آنها به فرهنگ از راه دور متمرکز شدند و عناصر فرهنگیِ سینمای تجارتی از طریق تحلیل متن مورد تحقیق قرار گرفت ( بیتسون ، مید و مترو ۱۹۵۳) . از دهه ۱۹۸۰ دیگر کمتر توجهی به تولید کننده و متن وجود دارد و بیشتر روی نقش مخاطبان فیلم وتلویزیون در تولید معنا ، مطالعه می شود . دانشمندانی از رشته های مختلف از جمله مطالعات فرهنگی و ارتباطات ، اینک روش های مردمنگاری را در مطالعه نحوه انتخاب کانال توسط بینندگان غربی ، بکار می‌گیرند . به علاوه ، برخی مردمنگاران حتی روی تماشا و رسوخ تلویزیون در میان جماعات بومی ( مایکل ۱۹۸۷ ، کوتاک ۱۹۹۰) و فرایند‌های فرهنگی ای که در تولید برنامه های تلویزیونی در آمریکا مورد استفاده قرار می گیرد ، به مطالعه پرداخته اند .( این تین تولی ـ ۱۹۸۴) همچنین ویلتون مارتینز ـ ۱۹۹۲ مطالعه سختی را در باره مشاهده فیلم های اتنو گرافیک توسط محصلین کالج ها در برنامه آموزش مردمشناسی شان ، انجام داد او دریافت : گرچه هدف دوره این بود که به شیوه زندگیِ سایر مردم احترام گذارده شود ، اما فیلم ها نگرش قوم محوری ( اتنو سنتریک ) محصلان را تقویت کرده بود .

عکاسی مردم نگاری

عکاسی مردمنگاری عملی بدون هیچگونه نظریه ساخته وپرداخته است . از سال ۱۸۹۰که عکاسی در فضای آزاد نسبتا به سهولت انجام گرفت ، بسیاری از انسان شناس هایی که در میدان تحقیق کار می کردند ، از مردمان مورد تحقیق خویش ،عکس گرفتند .برخی از آنها در میدان تحقیق ، از عکس به عنوان مشوق مصاحبه ، بهره جستند. کاربرد اولیه عکس هایی که در میدان تحقیق گرفته می شد این بود که یاور خاطره باشد . یادداشت هایی هم که سر صحنه برداشته می شد ، کمک می کرد تا خاطره رخداد رادر ذهن مردمنگار زنده سازد . برخی از تصاویر برای تزئین در انتشارات بکار رفتند ، به صورت اسلاید در سخنرانی ها و گاهی در نمایشگاهها استفاده شدند . هنگامی که کار پژوهش میدانی بپایان می رسد ، عکس ها به همراه یادداشت های پژوهش ، یا به موزه سپرده می شوند و یا در آرشیو خصوصیِ مؤلف بایگانی و معمولا فراموش می گردند . عکس هایی که به وسیله یک انسان شناس گرفته می شود ،در ظاهر شبیه همان عکس های غیر حرفه ای و یا تصاویر هنری ایست که توسط جهانگردان گرفته می شود . هیچ سبک عکاسی انسان شناختیِ قابل تشخیصی وجود ندارد . گرچه عکاسیِ مردمنگاری شباهت هایی با مستند دارد ، لیکن هدف زیبایی شناختی ویا سیاسیِ بیشتر تصاویر مستند ، آنها را از عکاسی مردم نگاری جدا می سازد . کتاب شخصیت بالی یایی نوشته بیتسون و مید (۱۹۴۲) و باغ های جنگ اثر گاردنر و هایدر (۱۹۶۸) از کوشش های استثنایی در چاپ یک مردمنگاری با عکس محسوب می شوند .مردم نگار‌های جامعه شناس مانند داگلاس هارپر و دیگران در انجمن بین المللی جامعه شناسیِ بصری‌، سنت مردمنگاری با عکس را دامن گستر می‌سازند . در دهه ۱۹۹۰ آزمایشِ فن آوری چند رسانه ای ـ فوق متنی ] متن رایانه ای[ دریچه امیدی را در تولیدِ اتنو گرافی های رایانه زاد ، بر روی آینده گشود که روش تازه ای در متن سازی و تجربه متفاوتی در یادگیریِ تجربیات فراهم خواهد آورد .

پایان بخش اول – ادامه دارد