گروه علمی- تخصصی مطالعات انسانشناسی فرهنگی انجمن جامعهشناسی ایران، در یکی دیگر از سلسله نشستهای خود، در پانزدهم آبان ماه سال ۸۷، به موضوع انسانشناسی تاریخی و هویت ملی پرداخت. سخنران این نشست، دکتر شروین وکیلی بود.
وی بحث خود را با تعریف مفهوم هویت آغاز کرد و گفت: “هویت” به یک معنی، انگاره یا تصویری است که هر فرد نسبت به خود یا دیگران دارد. از این رو، میتوان در این رابطه، مفاهیم انگاره و خود انگاره را مورد استفاده قرار داد و در عین حال، مرزبندیای میان من و دیگری و نیز من و ما ایجاد کرد. این به معنی آن است که گروهی که من در آن عضویت دارم، مانند خانواده، یا قبیله یا عشیره، شهر و محله، ملیت یا قومیت و یا حتی جریانهای فکری، دینی و سیاسی که با من در توافق یا در تعارض باشند، در جایگاه من در هستیشناسی و نوع تعریف هویت تأثیرگذارند. از سوی دیگر، هویت علاوه بر اینکه موقعیت من در ارتباط با آدمهای دیگر را تعیین میکند، وضعیت غایی و بهترین حالت را نیز برای من مشخص میکند. این به معنی آن است که به واسطه هویت، من برای خود تصویری از “منِ آرمانی” می¬یابم و موقعیتی فرارونده را میتوانم برای خود تجسم کنم تا به سمت آن پیش رفته و راه پیش روی خود را صورتبندی کنم. معمولاً این منِ آرمانی، شیوه¬ خویشکاری و الگوهای رفتاری مرا تعیین کرده و با نقشی که در هستی به عهده میگیرم، مرتبط میشود. وکیلی ادامه داد: در جوامع سادهتر پیشین، مثلاً در ایران باستان، یا در جوامع کشاورزی ابتدایی، برای افراد جامعه بسیار روشن و مشخص بود که در چه موقعیت و هویتی به سر میبرند. آنها به سادگی وضعیت آرمانی خود را میشناختند، مجموعهای از خدایان، پهلوانان و موجودات اساطیری خود را داشتند که با یافتن شباهتهایی میان خودشان و آنها، تشخیص میدادند که در طول عمر خود، چه کارهایی باید انجام دهند تا رستگار شوند و اساساً کدام کارها شایسته و چه کارهایی ناشایسته است. مجموع این عوامل، خویشکاری را مشخص میکرد و خویشکاری در واقع، نقشی بود که فرد در هستی به عهده میگرفت. در این خصوص، مثلاً در جوامع آریایی قدیم، با نظام طبقاتی حاکم بر آن، گروهی از مردم کار خود را جنگیدن میدانستند و به واسطه آن، باور داشتند که یک کارشان در جهان این است که بجنگند و یا در نمونههای دیگر، آهنگری، نجاری، کشاورزی و یا چوپانی کنند. پس بدین ترتیب، در یک بافت هویتی منسجم اجتماعی، خود را توانا میدیدند.
نوشتههای مرتبط
البته شناخت این نوع احساس توانایی، ربطی به بدوی یا پیشرفته بودن جامعه ندارد، بلکه مهم این است که ملزومات این نوع شناخت هویتی در جامعه برآورده شود. به تعبیر دیگر، در جامعهای که این ملزومات برآورده شود، با هر درجهای از عناصر دینی و اساطیری، یا هر درجهای از واقعگرایی، انسان در آن، احساس توانا بودن خواهد کرد. وی ادامه داد: با نگاهی پدیدارشناسانهتر، مشاهده میکنیم که ساخت هویتی میدان یا زمینه را پیش روی انسان باز میکند؛ میدانی که در آن، من با دیگری وارد کنش متقابل میشوم و زمینه پیرامون من، در این میدان، زمینه اجتماعی است. بر این اساس، مجموعهای از ارتباطهای من با انسانهای دیگر شکل گرفته و افقی هستیشناسانه در برابر من گشوده میشود که ارتباط من با جهان، یعنی ارتباط با طبیعت، اشیاء و کمی انتزاعیتر ارتباط با مکان و زمان را تعیین میکند. در واقع، این عاملی عمومی در مورد مفهوم هویت است. وکیلی هویت را از زاویهای دیگر، یک کلید واژه تاریخی معرفی کرد و گفت: تاریخ در وهله نخست، مجموعهای از روایتها، اتفاقات و ماجراها است که در زمان و مکان خاصی، توسط افرادی تجربه شدهاند. اما در عین حال، میتوان گفت که تاریخ فقط قصهها، رویدادها و اتفاقاتی در مورد گذشته نبوده، بلکه مجموعهای از رخدادهایی است که تا اکنون تداوم پیدا کرده و “حالا”وجود دارد. معمولاً آنچه از گذشته تا اکنون تداوم یافته، کارکردی نمادین پیدا میکند؛ مانند بناهای تاریخی که به نوعی به هویت ما متصل شده و از همین رو، مهم تلقی میشوند. رخدادهای تاریخی نیز به شکلی دیگر، همین نقش را ایفا میکنند و بر اساس روابط بین عناصر مجموعه، تداوم مییابند. در واقع، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، همگی در جهانی زندگی میکنیم که چنین روابطی در آن حاکم شده و به هر شکل، دنیای کنونی را به عنوان میراثی به ما تحویل داده است. این مجموعه رسیده از گذشته، در وهله نخست، “اکنونِ” ما را تبیین میکند یعنی نشان میدهد که چرا اشکال، اشیاء و الگوها به در زمینههای مختلف، به شکل فعلی ظاهر شدهاند. وظیفه دیگر تاریخ، توجیه کردن است که با اشاره به تکرار رخدادها و دلالتهای نمادین، این کار را انجام داده و کمک میکند که ما به نحوی، از بودن خود، دفاع کنیم. بدین ترتیب، نوعی مشروعیت بخشی در حوزه قدرت اتفاق میافتد و به واسطه آن، نظامهایی از اقتدار نمادین، سیاسی یا دینی و نیز اَشکال متفاوت دیگرِ قدرت تداوم خود را حفظ میکنند. بدین شکل، تاریخ آینده را نیز به نحوی تعیین میکند؛ چنانکه اَشکال مدرن تاریخ، قالببندیهایی را ترسیم کرده و به ما میگویند که جهان به شکل خاصی پیش خواهد رفت. از سوی دیگر، قوانینی بر تاریخ حاکم است که ما با هر نگرشی، شکلی از الگو را در آنها مشاهده میکنیم و بر اساس آن، انتظارات و پیشبینیای را نسبت به آینده رقم میزنیم. این مسأله میتواند در بعد فردی یا اجتماعی اتفاق بیفتد. وی در ادامه سخنان خود، با اشاره به نگاه عمومی موجود به تاریخ ایران، به ویژه در دورههای درخشش نظامی و سیاسی، مانند دوره هخامنشیان، این نگاه را در برخی مواقع، “نوعی خود بزرگبینی بیش از حد” معرفی کرد. او در این باره گفت: یکی از کارکردهایی که این خاطره تاریخی برای ما داشته، اعطای هویت سیاسی خودبزرگبینی بوده که خود، با بسیج نیروهایی برای تسخیر سرزمینهای همسایه، به ابر قدرت شدن متناوب ایران در حوزه سیاسی منتهی شده است. چنین رویکردی، در زمینه تجارت، دین، علم و موارد دیگر نیز مشاهده میشود و حاکی از آن است که ما در سطوح و سیستمهای متفاوت اجتماعی، خاطرهای تاریخی داریم که شکلی از افق وسیع و خاص را برای ما ایجاد کرده است. این امکان، به طور مرتب در طول همین تاریخ تجلی یافته، متبلور شده و حتی تداوم پیدا کرده است. وکیلی در بیان متغیرهای تأثیرگذار در شکلگیری این تصویر تاریخی در ذهن مردم یک سرزمین، متغیر اقتدار سیاسی جامعهای مانند ایران در دورههای خاص را مورد توجه قرار داد و در این زمینه، به نقش مورخان وابسته به دربار اشاره کرد. به گفته او، از سوی دیگر، از آنجا که اقتدار سیاسی به واسطه فرآیند جنگ و کنش نظامی متولد میشود، تاریخ ما معمولاً به نوعی، تاریخ جنگ پهلوانی و گستردگی مرزها است. بنابراین، به تعبیری میتوان گفت که خاطره اقتدار سیاسی، به واسطه اتصال به یک نظام دولتی ابر قدرت در سطح جامعه، از جمله مواردی است که بسیار در ساختار هویت تاریخی ما تأثیرگذار است. از سوی دیگر، شهرهای بزرگ، به عنوان مراکز پیدایش خط و هنر نیز از دیگر متغیرهای این ساختار هستند. در واقع، در شهر به واسطه حضور طبقه کاسبان، دبیران و کاهنان، سطحی از پیچیدگی ایجاد میشود که به آن “فرهنگ انتزاعی بالنده” میگوییم. در این خصوص، میتوان اشاره کرد که هگمتانه در ابتدای دوره هخامنشی، بزرگترین شهر دنیا بود. در دورهای دیگر، بابل یکی از بزرگترین شهرهای دنیا بود و بعد از آن، تیسفون در دوران ساسانی و یا سمرقند در دوره تیموری، از جمله شهرهای بزرگ دنیا شدند. در دورانی نیز تبریز بزرگترین شهر بود و در دورهای دیگر، اصفهان و یا نیشابور. در دوران کنونی نیز میتوان تهران را به عنوان یکی از بزرگترین شهرها معرفی کرد که البته این امر، نشانهای از عدم مدیریت پویایی جمعیت است. با این وجود، در رابطه با این متغیر، میتوان گفت که در طول تاریخ، یکی از خاستگاههای عمده مراکز مدنیت و تمدن به معنی شهرنشینی، ایران زمین بوده است؛ اما این در شرایطی است که در طول تاریخ، بارها و بارها به دلیل حمله اقوام مختلف، با مسأله شهرزدایی در ایران روبرو بودهایم و این امر، معمولاً با کشتار و قتل عام صورت گرفته است. سخنران این نشست گروه انسانشناسی فرهنگی، دین را به عنوان متغیر دیگری در شکلدهی هویت تاریخی معرفی کرد و با اشاره به شکلگیری بسیاری از ادیان در ایران زمین و سرزمینهای اطراف آن، این مرز و بوم را ناحیهای تأثیرگذار بر ادیان معرفی کرد. او همچنین در بخش دیگری از سخنان خود، متغیر زبان را مورد بررسی قرار داد و در این خصوص، به نقش شاعران، سخنوران و داستان نویسان و همچنین مورخان و دانشمندان، در شکلدهی هویت تاریخی اشاره کرد. وی در ادامه، با تأکید بر لزوم پرهیز از تفاخر، برای شناخت هویت تاریخی واقعی، خاطرنشان کرد: ایرانیان در طول تاریخ، همواره به پشتوانه چنین متغیرهایی، ادعاهایی داشته و به شکل خاصی رفتار کردهاند و از این طریق، منِ دیگری را تعریف کرده و آن را نزد خود و دیگران ترسیم کردهاند. بر این اساس، در شرایط فعلی، ایرانیان گروهی از مردماناند که هویت، مفاهیم، بافت و خود انگارهایهایی را در ذهن خود ترسیم کرده و بر اساس آن، به کنش متقابل با یکدیگر میپردازند اما باید دید که ایرانیان با هویت موجود، چگونه رفتار کرده و یا اساساً تا چه حد ایرانی بودن خود را ترجیح داده یا جذب تمدنهای دیگر میشوند. دکتر وکیلی همچنین در ترسیم وضعیت فعلی جامعه ایران، بهکارگیری مفهوم گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن را مورد توجه قرار داد و گفت: با در نظر گرفتن این مفهوم، میتوان گفت که به تعبیری، ایرانیها خیلی سریع مدرن شدهاند. آنها راحت مدرنیته را میپذیرند اما نکته مهم این است که ما پیکربندی مدرنیته را جذب نکرده و تنها تکنیک آن را پذیرفتهاند، نه آن چیزی که هایدگر به آن روح تکنولوژی میگوید و نه آن افق هستیشناختی که از روح مدرنیته بیرون میآید. در واقع، این افق هستیشناسی خود شکلی از هویت بوده و بخشی از پیکربندی سوژه است. از سوی دیگر، مدرنیته خود پدیدهای تاریخی است. زمانی در اروپا تحول و دگردیسیای ایجاد شد و نظریههایی شکل گرفت که در آنها، دنیا به شکل دیگری ترسیم شد. بدین ترتیب، به تدریج، اخلاقیات، علم و جهانبینیای به وجود آمد که به واسطه آنها، چیزی شکل گرفت که ما آن را “سوژه مدرن” مینامیم و اکنون، در غرب از آن سخن میگوییم. بدین ترتیب، با در نظر گرفتن این سوژه مدرن در غرب، میتوان گفت که هنگامی که از غربی بودن یا نبودن حرف میزنیم، در مورد پذیرفتن یا نپذیرفتن شکلی از پیکربندیِ من سخن میگوییم که این سوژه به شکل استعمارگر پرتغالی یا انگلیسی به ایران آمده است. شاید بتوان گفت که به واسطه این امر، ما پیکربندی سوژه مدرن را نپذیرفته و تنها تکنیکش را قبول کردهایم. از این رو، هنگامی که در ایران در مورد سوژه مدرن حرف میزنیم، بلافاصله گزینه دیگری در ذهنمان شکل گرفته و از ما میپرسد که اگر از مدرنیته سخن گفته میشود، پس ایرانی بودنمان چه میشود و تکلیف منِ ایرانیِ تاریخمند که تاریخی طولانیتر از تاریخ سوژه غربی دارد، چه میشود. وی تأکید کرد: بنابراین میتوان گفت همانطور که هویت با تاریخ پیوند محکمی دارد، در سرزمینی مثل ایران با تاریخ بسیار طولانی، هویتی بسیار پیچیده و بغرنج تولید میشود و بر این اساس، دائماً در ذهن ما ایرانیها، این مسأله تکرار میشود که چرا ما اکنون در جایگاهی که باید باشیم، نیستیم؟ در واقع، گذار از سنتی به مدرن، فقط یک دگردیسی نیست؛ ما در شرایط یک جامعه کشاورزی نیستیم که اکنون در حال تبدیل به جامعهای با شیوه تولید ماشینی باشد. ما سعی کردهایم به صورتی بسیار ساده، سطحی و دست و پا شکسته، این ماشینها را وارد کنیم یا به عبارتی، اصلاً مقاومتی در برابر ماشین نداشتهایم. نه جنبش ماشینشکنی انگلیس را پشت سر گذاشتیم و نه هیچ جنبش دیگری که حاکی از مبارزه ایرانیان با نمادهای تکنولوژیک مدرنیته باشد. بنابراین، به تعبیری، گذار از سنت به مدرنیته را میتوان به نوعی ایجاد تغییر در شیوه پیکربندی و شیوه رمزگذاری هویت دانست که در بافت تاریخی و اجتماعی خاصی در مقابل آن مقاومت کرده و این امر، به عنوان اسطوره اصالت ما شناخته شده است. وکیلی ادامه داد: اگر بخواهیم جنبههای منفی این کشمکش را نشان دهیم، میتوانیم بگوییم که ما پارادایمی سنتی داشتیم که در آن همه چیز معلوم بود؛ مثلاً تا قبل از دوران ناصرالدین شاه معلوم بود که مردم ایران فقیر و بدبخت بودند و به سختی زندگی میکردند. تکلیف منِ سنتی مشخص بود، به این معنی که اخلاقیات و جهانبینی مشخصی داشت. این در حالی است که در اثر گسترده شدن ناگهانی جهان، ساختار سنتی در هم شکسته و ساختارهای دیگری جایگزین آن شدند. این ساختارهای جایگزین، همه تلاش کردند شیوه صورتبندی مدرن را گرفته و مفاهیم سنتی را به شیوهای مدرن صورتبندی کنند. صورتبندی مذکور اَشکال متنوعی دارد که از جمله آنها میتوان به اَشکال دینی، غیردینی و اخلاق مدنی یا حتی اَشکال علمی اشاره کرد. از سوی دیگر، باید خاطرنشان کرد که ما همیشه خود انگاره مغرورانهای داشته و تصور میکردیم که در مرکز جهان ایستادهایم. وی همچنین گفت: مسأله دیگر این است که رسانهها نیز همراه با تکنولوژی مدرن وارد این مرز و بوم شده و عناصر فرهنگی مدرنی را وارد کردهاند که اصلاً ربطی به ما نداشتهاند. در واقع، این عناصر فرهنگی برای ما تولید نشده و مخاطبشان نه جامعه و فرهنگ ما، بلکه بافت فرهنگی دیگری بودهاند. با این وجود، این عناصر نیز خواسته یا ناخواسته، به فرهنگ ما وارد شده و در شکلگیری هویتمان تأثیر گذاشتهاند. وی در ادامه، با اشاره به ایرانیزدایی شدن هویت تاریخی ما ایرانیان، طی سه موج متوالی حمله روسها به بخشهای شمالی، جدا شدن افغانستان و هند از ایران توسط انگلیسها و همچنین، موجی که باعث جدایی بخشی از جنوب کشور و خلیج فارس شد؛ تصریح کرد: متأسفانه ساخت روشنفکری ما، ساختی سیاست زده و معمولاً قبیلهای ـ عشیرهای است که کلیت مسأله را به خوبی صورتبندی نکرده است. به همین دلیل، لازم است که ما هویتمان را در جهانی بسیار متفاوت تعریف کنیم. دکتر شروین وکیلی در بخش پایانی سخنان خود و در جمعبندی از بحثش، به بیان پیشنهاداتی در مورد چگونگی تعریف خود، به عنوان هویت ایرانی پرداخت. او گفت: در وهله نخست، من معتقدم که باید تعریفی بسیار فروتنانهتر از آنچه اکنون وجود دارد، از خود ارائه دهیم. در واقع، میتوان گفت که ما اکنون با فرهنگی مهاجم روبرو هستیم که بسیار پیچیدهتر از فرهنگ ماست. این هجوم جدید، نه هجوم مغولان که هجومی از طریق رسانههای پیشرفته جمعی است. از سوی دیگر، باید در نظر داشته باشیم که آنچه در حال ورود به فرهنگ ماست، چیزی از جنس فرهنگ، کتاب، علم و تکنولوژی و نه از نوع امور نکوهیده است. بنابراین، در مقابل آن و در شرایط جدید، ما نیاز داریم که ما خود را باز تعریف کنیم و تنها راه این کار، چیره شدن، درونی کردن، جذب شدن و عبور کردن از پارادایمی است که سوژه مدرن را ایجاد کرده است؛ یعنی همان چارچوبی که یک منِ کانتی ایجاد کرده و میدانیم که منِ کانتی منضبط بوده و دارای اخلاق مدنی است. از این رو، برای دستیابی به آن، نیازمند تسلط بر دانش و فهم افق هستی شناختیِ مدرنیته هستیم، بی آن که در آن حل شویم یا پذیرشی غیرنقادانه در موردش داشته باشیم. راهبرد نظری¬ای که می¬توانم برای ورود به این عرصه پیشنهاد کنم، چارچوب نظریه¬ی سیستمهای پیچیده است. وی افزود: پیشنهاد دیگر من نیز این است که تمدنها با پیکربندیهای سوژههای نو تعریف شوند. من معتقدم زمانی که منهای جدید تعریف میشوند، تمدنهای جدید ایجاد میکنند؛ چنانکه در تاریخ ایران نیز همواره سوژههایی نو شکل گرفته و پدید آمدهاند. شکلگیری سوژههایی در دوران هخامنشی، قرن دوم میلادی و قرن چهارم هجری، نمونههایی از این موارد هستند. من فکر میکنم شاید بتوان گفت که در دوران کنونی نیز امکان صورتبندی مجدد من وجود دارد و به نوعی، اکنون نیز میتوان سوژهها را از طریق نقد آنچه که پیش روی ماست، از نو پیکربندی و یا به طریقی، بازسازی کرد. در اینجا میتوان به خاطر آورد که ما دارای ذخایر فرهنگیای هستیم که نقاط بسیار محدودی در دنیا از آن برخوردارند و از این رو، در این زمینه تجربیاتی داریم. بنابراین، راهکار اصلیمان این است که تاریخ را بخوانیم، نقاطی را که خود بازتعریف کردهایم، عمیقتر و جدیتر بشناسیم و در مورد چگونگی تعریف خود بیندیشیم؛ به نحوی که نقاط قوت سوژه¬ مدرن را برآورده سازیم، و قادر باشیم از آن عبور کنیم.