وقتی از فیلم دیدن صحبت میکنیم از چه چیزی صحبت میکنیم؟ هنگامیکه میگوییم فیلمی دیدم، واقعاً چه چیزی و دقیقاً کدام قسمتهای فیلم را دیدهایم؟ زاویهی نگاه، لحظهی بهم خوردن پلکها، میزان تمرکز، آشنایی قبلی با لایههای فیلم، نگاه تخصصی، مکانِ تماشای فیلم و موارد بسیار دیگری تجربهی فیلم دیدن هر فرد را منحصربفرد میکند؛ حتی اگر فیلمی یکسان، توسط یک فرد چندین بار مشاهده شود، هر بار این الگوریتم حرکت چشم در نماها و قابهای گوناگون، متفاوت خواهد بود. مثال سادهی آن هم اتفاقی است که بعد از تماشای جمعی یک فیلم، ممکن است هر کدام از شما به نکته یا صحنهای در فیلم اشاره کنید که فرد دیگر متوجه آن نشده باشد. چشم و به طور کلی ذهن ما میتواند بر روی عناصر مختلفی متمرکز شود. این عناصر اگرچه به چینش فیلمساز انتخاب شدهاند، اما مخاطب در روند مشاهده میتواند اجزایی از فیلم را خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه دنبال کرده و برخی دیگر را نادیده بگیرد. این تمرکز میتواند روی کنشگران، چیدمان، تکنیک، مفاهیم، صدا، نورپردازی و هر عنصر دیگری صورت بگیرد. حال، ما به عنوان مخاطب، چه چیزی را میبینیم که دیگران و حتی خود فیلمساز نمیتوانند ببینند؟ پرسهزنی در نماهای فیلم میتواند با ریتمهای متفاوتی صورت بگیرد. اگرچه که این تجربه به شدت وابسته به ریتم تدوین فیلم است. اما با این وجود میتواند به فعالیتی خودآگاهانه تبدیل شود.
برخلاف روشی که پیرسانسو برای مشاهدهی کنشگران شهری تعریف نموده،(یعنی نگاههایی منقطع که باعث معذب شدن و یا تغییر رفتار سوژهی مورد مطالعه نشود)، این مزیت در دیدن فیلم وجود دارد که شما میتوانید به چشمچرانی بپردازید؛ البته بدون آنکه حریم شخصی کسی را دچار آسیب یا تشویش نمایید. همانطور که لورا مالوی دربارهییکی از مولفههای ایجاد لذت دیداری در سینمای هالیوود میگوید، چشمچرانیِ مردانه، موقعیتی است که برای دیدزدن جنسی در فیلمها فراهم میشود و زنان را در نقشهای انفعالی عرضه مینماید.(۱) با توجه به این نظریهی مالوی میتوانیم این وضعیت دید زدن را به هر شرایطی در تماشای فیلم تعمیم دهیم. ما به عنوان مخاطب، به هر میزان که بخواهیم میتوانیم تمرکز نگاه خود را بر روی شخصیتی در قاب متمرکز نماییم، بدون آنکه او را آزار دهیم. البته منظورماندر چارچوب زمان ارائه شده توسط فیلمساز است؛ چراکه برخلاف پیر سانسو که برای جلوگیری از معذب کردن فرد مورد مشاهده، مجبور به تقطیع نگاه خود است، ما غیر از تقطیع زیستی و ارادی، با تقطیعهای کارگردان نیز مواجهایم.
نوشتههای مرتبط
تقطیعهای سریع با ریتم تند، فرصت تفکر را از ما میگیرند و به سیستم شناختی و عصبی ما آسیب میزنند. میتوانیم از این تقطیعها با عنوان «تقطیعهای تحمیلی»یاد کنیم. تقطیعهایی که بر خلاف تمنای سیستم بصری و شنیداری ما، به یکباره صورت میگیرند و ما را در حالتی متناقض و در تضاد با نیازهای عصبیمان قرار میدهند. لذا این امر اهمیت دارد که ما بر روی فیلم مسلط باشیم و نه فیلم بر روی ما. بدین منظور میتوان از تجربیات متفاوت فیلم دیدن صحبت کرد. تجربیاتی مانند سالنهای متفاوت سینمایی که به همین منظور طراحی شدهاند. برای مثال میتوان از سینماهایی نام برد که طراحی معماری آنها به صورتی است که هرکس با توجه به صندلیای که روی آن نشسته است، تنها بخشی از پردهی سینما را میبیند و دیواری که بدین منظور در معماری سالن تعبیه شده، تجربهی دیدن فیلم را برای هرکسی متفاوت میکند. بدین ترتیب دیگر، قاببندی و دیگر مکانیسمهای زیباییشناسی فیلم از اهمیت زیادی برخوردار نیستند. مخاطب چیزی را تجربه میکند که فاصلهی زیادی از نمایش مورد نظر فیلمساز دارد. چنین تجربهای میتواند حاوی معانی جدیدی از فیلم باشد.
یک انسانشناس نیز میتواند چنین تجربیاتی را هنگام دیدن فیلم برای خود تعریف کند. در دیدن فیلم میتوان دریچهی خاطرات را باز گذاشت و در رفت و آمدی میان پردهی سینما و تجربیات فردی، جا به جا شد. یا گوش خود را بر روی صدای فیلم بست و تنها با تصاویر همراه شد. میتوان دیدن فیلم را در سالن سینما و پشت سر یک فرد بلند قد تجربه کرد. میتوان تنها روی یکی از شخصیتها متمرکز شد. میتوان مبنی بر واکنشهای متفاوت عاطفی، بر روی مخاطبان فیلم متمرکز شد. میتوان به صورت ارادی بر روی بخشی از قاب تصویر متمرکز شد. یا بعد از یک روز کاری سنگین به سینما رفت و با خستگی به پردهی سینما چشم دوخت و برای بیداری مبارزه کرد و شاید هم برای لحظهای خوابید. همانطور که عباس کیارستمی از گروگانگیری مخاطب توسط جریان عمومی سینما صحبت میکرد و میگفت چه اشکالی دارد که فیلم طوری باشد که به مخاطب فرصت لحظهای خوابیدن هم بدهد و وقتی چشمهایش را باز میکند نگران از اینکه چیزی را از دست داده نباشد و فیلم را از ادامهی آن دنبال کند.
ریتم تند رسانههای جمعی و اجتماعی، این باور را در ما ایجاد کرده که هر لحظه در حال از دست دادن اطلاعاتی ارزشمند هستیم. در حالیکه این تمرکز زدایی نه تنها به ذخیرهی دانش در فرد منجر نمیشود، بلکه ذهن او را با انباشتی از اطلاعات پراکنده مواجه میکند، و فرد در انتها نمیتواند از این انبوه دانش بهرهای ببرد. در این میان تنها برخورداری از رویکردی هدفمند و متمرکز است که میتواند موجب دانشافزایی فرد شود. ایجاد تجربیات خودآگاهانه و تعریف شده توسط خود فرد، میتواند به بسط خلاقیتهای فردی نیز کمک کند. بر این اساس در تجربهی دیدن فیلم لازم است بدانیم که از فیلم چه میخواهیم و حواس خود را برای اینکه دقیقا به چه چیزی توجه کنیم آموزش دهیم. بدین ترتیب میتوانیم جایگاه خود را از مصرفکنندهی صرف، به تولید کنندهی معنا ارتقاء دهیم.
* این متن با بهرهگیری از کلاس انسانشناسی دکتر ناصر فکوهی، کلاس سینمای معاصر دکتر احمد الستی و یکی از مصاحبههای عباس کیارستمی نگاشته شده است.
۱-استم، رابرت؛ مقدمهای بر نظریه فیلم، ۱۳۸۳، (چاپ سوم:۱۳۹۳)، ترجمه: گروه مترجمان به کوشش احسان نوروزی، نشر: سازمان تبلیغات اسلامی، سوره مهر، حوزه هنری، تهران.