راب ون گینکل، برگردان: نسرین سیدنژاد
انسانشناسی ساحلی از زمان ظهورش در دهه ۱۹۷۰، به زیرشاخهای تبدیل شده که کمابیش به درستی تحقق یافته است. این مقاله برخی از موضوعات مهم، دیدگاههای نظری و مفاهیمی که در طول سه دهه اخیر در انسانشناسی ساحلی حائز اهمیت بودهاند را مورد بررسی قرار میدهد که با توجه ویژهای به کارهای صورت گرفته در اروپا همراه است. همانگونه که مشخص خواهد شد، انسانشناسی ساحلی کانون توجهاش را از موضوعات کلی انسانشناسی به نوعی غالبا کاربردی از این رشته تغییر داده است. مطالعات اولیه بهطور وسیع با بومشناسی، اقلیم، همبستگی، سازمان اجتماعی (تعاونیها، اتحادیهها و انجمنها)، تقسیم کار، شیوه تقسیم کردن دستمزدها، استراتژیهای ارتباط، شایعات، پنهانکاری، دانش ماهیگیری، جهانبینیها، مناسک، تابوها، شانس، ویژگیهای شغلی، ارزشهای اخلاقی و هویت سر و کار داشتند – که اینها فقط برای نام بردن تعدادی از جنبههای آن بود. متعاقبا، کانون توجه این شاخه به خط مشی ها و موضوعات مربوط به مدیریت تغییر کرد که به این زیرشاخه جنبه کاربردی داد. هم اکنون، حوزه ای که به خوبی مورد مطالعه قرار گرفته، استفاده از منابع همگانی است که شامل شیوه های مختلف نظام های مدیریتی و تکثرگرایی قانونی می شود. انسان شناسان ساحلی بیش از پیش به عنوان مشاوران سیاست گذاری های مربوط به مبارزه با صید بیش از حد ماهی عمل می کنند تا به پایداری منابع دریایی برسند. این دسته از انسان شناسان درباره تخصیص عادلانه دسترسی [به منابع صید] و حقوق استفاده از آنها نیز مشاوره می دهند. علی رغم دستاوردهای انسان شناسی ساحلی من معتقدم که بازگشت به این موضوعات در بررسی کلی تر انسان شناختی، مناسب و بجا است. همچنین، به برخی از نکات نظری، موضوعی و اقلیمی که از قلم افتاده است اشاره خواهم کرد. اما، ابتدا اجازه دهید که از تاریخچه این زیرشاخه شروع کنم.
نوشتههای مرتبط
از آغاز انسان شناسی مدرن که مبتنی بر کار میدانی است، جوامع جزیره نشین و اجتماعات ماهی گیر از سوی کاروران خود مورد توجه قرار گرفتند. مثلا، مالینفسکی درباره ماهی گیری در تروبریاند مطالعاتی را انجام داد، رادکلیف براون تک نگاری اتنوگرافیک خود را بر روی جزیره نشینان آندامان[۱] منتشر کرد و مارگارت مید شرحی از پژوهش خود در روستایی از جزایر ادمیرالتی[۲] را ارائه داد (مالینفسکی ۱۹۱۸؛ رادکلیف براون ۱۹۲۲؛ مید ۱۹۳۰). با این حال نباید تصور کرد که سبک اتنوگرافی آنها[۳] نشانگر زیر شاخه ای است به نام “انسان شناسی ساحلی”. حتی مطالعه کلاسیک فیرث با عنوان ماهی گیران مالی (۱۹۴۶) به ماهی گیری و ماهی گیران به عنوان یک زیر مقوله “خاص” که خودشان آن را به دست آورده اند، نمی پردازد؛ و همانطور که زیر عنوان کتابش نشان می دهد، با “اقتصاد دهقانی آنها” سر و کار دارد. اگرچه بعدا اتنوگرافی هایی که گهگاه در مورد انسان شناسی ساحلی صورت می گرفتند، چاپ شدند[۴]، تنها در اواخر دهه ۱۹۶۰ و به ویژه ۱۹۷۰ بود که نمودهای انسان شناسی ساحلی به عنوان یک زیرشاخه شناختپذیر شدند و اصطلاح “انسان شناسی ساحلی” تا حدی رواج یافت[۵]. “بوم شناسی ساحلی”، عنوانی که احتمالا در دهه ۱۹۵۰ ابداع شد (مقایسه کنید با نوتبوم ۱۹۵۲)، مشخصا به فرهنگ مادی و فرهنگ “قومی” افرادی که از طریق دریا یا در دریا امرار معاش می کردند، پرداخت. زمانی که این اصطلاح به اروپاییان مربوط می شود، معمولا به عنوان یک زیر شاخه از volkskunde (مطالعات فرهنگ عامه یا، در اروپا، اتنولوژی [اروپایی]) در نظر گرفته می شود. اغلب کارهایی که در سرفصل مردم شناسی ساحلی قرار می گیرند با فرهنگ ماهی گیران و جوامع ماهی گیر سروکار دارند. به سایر مشاغل و جوامع ساحلی توجه اندکی شده است. بنابراین برخی از نویسندگان اصطلاح “انسان شناسی ماهی گیری” یا “انسان شناسی شیلات” را ترجیح می دهند (مقایسه شود با گیت وود و مک کی ۱۹۸۸: ۱۰۴-۱۰۳)[۶].
آن شکل از مردم شناسی ساحلی که در آن زمان مشخص ظهور کرد، احتمالا به وعده های انقلاب آبی[۷] و متعاقب آن آشکار کردن این مساله که منابع دریایی ذخیره نامحدود نیستند، می پرداخت. علاوه بر آن “بازگشت به میهن” یا “میانه های راه بازگشت به وطن” در انسان شناسی به این مساله دلالت دارد که ماهی گیران غربی و جوامع ماهی گیر وارد حوزه انسان شناسها شدند. بسیاری از انسان شناسان ساحلی کار میدانی خود را کمابیش “در خانه” انجام دادند (به ویژه در هر دو سمت اقیانوس اطلس شمالی). من احتمال می دهم که آنها در جست و جوی فرهنگ های “اصیل” در وطن خود بودند و جوامع ماهی گیر را برای مکان کار میدانی خود انتخاب کردند. آنها تا حدی سنتی را ادامه دادند که توسط دانشجویان فرهنگ عامه به وجود آمده بود، افرادی که در سرتاسر اروپا به “مردمان” در گروه مردمان ماهی گیر گرایش پیدا کردند و به آنها به عنوان مظهر جوهر روحانی یک ملت جنبه آرمانی دادند (ون گینکل ۲۰۰۳). زمانی که انسان شناسان اجتماعات ماهی گیر را کشف کردند، این اجتماعات تغییرات سریعی را تجربه می کردند. معرفی قوانین مربوط به دریا و مناطق ویژه اقتصادی، آغاز اکتشاف و بهره برداری از نفت و گاز، توسعه سواحل و ظهور توریسم ساحلی این اجتماعات را تحت تاثیر قرار داد. بنابراین انسان شناسان ساحلی توانستند بخش کمی از سهمشان را در “نجات انسان شناسی” ادا کنند.
از دهه ۱۹۷۰، کاروران انسان شناسی ساحلی یکدیگر را در گردهمایی های تخصصی یا میزگردها ملاقات می کردند، واحدهایی را در زمینه انسان شناسی ساحلی در دانشگاه ها تدریس می کردند و مطالبی را در طیف وسیعی منتشر می کردند. مشخص کردن حد و مرز انسان شناسی ساحلی به عنوان یک زیرشاخه خاص با تردید صورت گرفت. این مساله واکنشی را از سوی برنارد[۸] برانگیخت که تحقیقی را در میان صیادان اسفنج در یونان انجام داده بود. او در بررسی خود در مورد تطابق با مناطق ساحلی در اقیانوس آرام، پژوهشی که توسط کستیل[۹] و کوییمبی[۱۰] صورت گرفت (۱۹۷۵)، در پی این مساله بود که “آیا یک انسان شناسی برای همه وجود دارد”، و به این ترتیب تردید خود را درباره مفید بودن زیرشاخه دیگری در انسان شناسی که فقط دریا را به عنوان رکن اساسی خود در نظر می گرفت ابراز کرد (برنارد ۱۹۷۶). اسمیت (a1977) پاسخ او را با مقاله ای که به “سودمندی مکاشفه ای” انسان شناسی ساحلی اشاره می کرد داد، و در واقع مساله را با مضامین و موضوعاتی نشان داد که تصور می کرد مختص افرادی است که از طریق دریا امرار معاش می کنند. انتشار بررسی مقاله “انسان شناسی ماهیگیری” در سال ۱۹۸۱ در مجله بررسی سالانه انسان شناسی به موجه و تقویت کردن دلیل اصلی وجود این زیر شاخه کمک کرد (آچسون ۱۹۸۱). با این حال انسان شناسی ساحلی اگر مفاهیم، روش ها و نظریه های خاصی داشته باشد، خیلی کم است و “اغلب آنچه که انسان شناسی ساحلی نامیده شده در نظر دیگران به انسان شناسی اقتصادی، انسان شناسی بوم شناختی، انسان شناسی توسعه و مطالعات توریسم مربوط است” (جانسون ۱۹۹۶: ۷۲۷-۷۲۶).
علاوه بر آن، تعداد اندکی از انسان شناسانی که در میان ماهی گیران یا یک اجتماع ماهی گیر به مطالعه میدانی پرداختند، این مطالعه را در مدت زمان کوتاهی انجام دادند و در مراحل بعدی کارشان سراغ موضوعات دیگر رفتند. اغلب، این افراد نه خود را انسان شناسان ساحلی در نظر می گرفتند و نه به خود چنین عنوانی می دادند[۱۱]. علی رغم هویت ضعیف این زیرشاخه، اقداماتی در راستای نهادی کردن آن صورت گرفت. از مهم ترین آنها، موسسه تحقیقات اجتماعی و اقتصادی در دانشگاه مموریال نیوفاندلاند[۱۲] بود که به کانونی برای متخصصان انسان شناسی ساحلی تبدیل شد و در آن استادان مهمان و استادان همان مرکز بر روی تحقیقات و انتشار مقالات کار می کردند. دیگر مراکز مهم تحقیقات ساحلی در حوزه علوم اجتماعی در اسکاندیناوی (دانشگاه ایسلند، دانشگاه ترومسو)، فرانسه (آزمایشگاه انسانشناسی ساحلی، مرکز ملی پژوهش های علمی) اسپانیا (مرکز مطالعات اجتماعی ماهی گیری ساحلی) (پالسون ۱۹۹۵) و هلند (مرکز تحقیقات ساحلی، آمستردام) گسترش یافت. در دهه ۱۹۸۰، مجلات تخصصی نظیر انسان شناسی ساحلی (از سال ۱۹۸۴، به زبان فرانسه) و مطالعات انسان شناسی ساحلی (MAST، از سال ۱۹۸۸) آغاز به کار کردند[۱۳].
حوزه اول: پارادایم بوم شناسی فرهنگی
از آنجایی که ماهی گیران باید خود را با محیط های مشابهی وفق دهند و با مشکلات یکسانی روبرو شوند، اجتماعات ماهی گیر و فرهنگ های ماهی گیری در سراسر جهان ویژگی های اجتماعی -فرهنگی مشابهی دارند (به عنوان مثال مقایسه شود با مک گودوین ۱۹۹۰). در زمینه های متفاوتی که اغلب جالب هم هستند، ممکن است محققی با نقطه نظرات کاملا مشابه در میان ماهی گیران مواجه شود که در ارتباط با ویژگی های کاری، مفاهیم و سخنان اغواکننده در رابطه با استقلال و آزادی و مواردی از این دست هستند (مقایسه کنید با وسترگارد ۱۹۹۶). استقلال و خودکفایی بسیار حائز اهمیت است، به ویژه در میان ماهی گیران کوچک مقیاس که نزدیک به ساحل کار می کنند، صاحبان قایق خود هستند و به تنهایی یا با گروهی که شامل خویشاوندان آنهاست، به صید می پردازند. اجتماعات شغلی ماهی گیران اغلب با یک ایدئولوژی مساوات طلب شناخته می شوند (مقایسه کنید با کوهن ۱۹۸۷؛ پیس ۱۹۹۱، ۱۹۹۲). مک گودوین در بررسی انسان شناختی خود از دنیای ماهی گیران، اشاره می کند که:
تقریبا همه ماهی گیران بر استقلال، اتکا به خود، آزاد بودن از گروه بندی ها و چالش به عنوان فاکتورهای مهم شغلی تاکید می کنند (۱۱۹۰: ۲۳).
او این نگرش ها را به عنوان مکانیسم های سازش های روان شناختی در یک شغل که خطرات فیزیکی و بی ثباتی های اقتصادی شایع است، در نظر می گیرد. بهره برداری از زیست بوم های ساحلی ظاهرا مستلزم تطابق های فناورانه، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و روان شناختی است. انسان شناسان ساحلی به طور قابل ملاحظه ای بر دانش مربوط به استراتژی های تطابق پذیری که ماهی گیران در نظر دارند، فرآیند های تطابق پذیری و پویایی ها در اجتماعات ماهی گیر تاثیر داشته اند. “تطابق پذیری” یکی از مفاهیم کلیدی در اولین نشریات انسان شناسی ساحلی است، به ویژه کتابها و مقالاتی که توسط انسان شناسان آمریکایی تالیف شد[۱۴].
اغلب این مطالعات با سنت بوم شناسی فرهنگی در انسان شناسی تناسب دارند که اصول کارکردگرایی، غایی و جسمیت دادن را در بر می گیرند (مک کی ۱۹۷۸؛ پالسون ۱۹۹۱:۲۹). قوم شناس سوئدی، لافگرن[۱۵] معتقد است که تنش های مشابهی بین استراتژی های فردی و همبستگی در اجتماع در محیط های ساحلی مختلف به وفور دیده می شود. گرایشی وجود داشته تا این الگوهای فرهنگی را در قالب اصطلاحات کارکردگرایانه یا بوم شناسی توضیح دهد (۱۹۷۷:۱۲۵). چیزی که معمولا مطالعات اولیه انسان شناسی ساحلی نشان داد این بود که ویژگی های اجتماعی و فرهنگی خاص “از نظر بوم شناختی تطابق پذیر” بودند. از این لحاظ، زیست بوم های دریایی در راستای ایجاد “روابط خاص کاری که در عوض ساختارهای اجتماعی را شکل داد و فرهنگ را مورد توجه قرار داد حرکت می کردند” (مک کی ۲۰۰۱: ۲۵۷). به عبارت دیگر، بی ثباتی ها و محدودیت های محیطی به اقدامات سازمانی خاص برای سازگار شدن با محیط منجر شد و “زندگی اجتماعی به طور مکانیکی با جهان مادی تطابق پیدا کرد” (پالسون ۱۹۹۱: ۳۹)، که یادآور مفهوم “هسته فرهنگی” ژولین استیوارد است. این مساله حتی ممکن است همانطور که توسط نایپ[۱۶] مورد مشاهده قرار گرفت، به جبرگرایی بوم شناختی منجر شود. او یک اجتماع ماهی گیر اسکاتلندی را مورد مطالعه قرار داد و اشاره کرد که مهمترین تز کتاب او این است که “رابطه بین فناوری و محیط، سازمان اجتماعی را مشخص می کند (۱۹۸۴: ۱۱۵، بخش هایی که ایتالیک است، RvG). اگرچه در تئوری، تطابق ها به شیوه های سازگاری انسان ها با محیط های طبیعی و اجتماعی، و/یا سازگاری محیط های طبیعی و اجتماعی با زندگی، نیازها، خواسته ها و اهدافشان اشاره می کنند (مقایسه شود با بنت ۱۹۷۶: ۲۴۶)، برخی از مطالعات بوم شناسی فرهنگی به ماتریالیسم عوامانه ای علاقه نشان دادند.
بی ثباتی ها و مخاطراتی که ماهی گیران باید با آنها روبرو شوند چیست و چگونه به صورت فردی و اجتماعی با این مخاطرات سازگار می شوند؟ برای توضیح این مساله به بررسی آچسون (۱۹۸۱) رجوع می کنم. از نظر بوم شناختی، شرایط آب و هوایی سخت، تغییرات طبیعی، موقعیت و مکان ماهی (که غیرقابل رویت و پراکنده هستند)، حداکثر ظرفیت زیست بوم و بهره کشی عواملی هستند که از کنترل ماهی گیران خارج است. علاوه بر این نیروهای غیرقابل پیش بینی طبیعت، عوامل متغیر اقتصادی نیز وجود دارند که شامل بی ثباتی در رابطه با دسترسی و استفاده از منابع، بازار و قیمت، روابط با تجار و رقابت با ماهی گیران همکار می شود. از نظر جمعی، ماهی گیران از طریق توافق های اجتماعی خاص با محیط تطابق پیدا میکنند که شامل شیوه تقسیم درآمد (که در آن پس از کم کردن هزینه های عملیاتی، صاحبان قایق و اعضای خدمه، بخش های مشخصی از درآمد حاصل از فروش را به دست می آورند)؛ روابط مبتنی بر مساوات طلبی، استخدام نیرو بر اساس مناسبات فامیلی، تقسیم کار بر اساس جنسیت، تبادل اطلاعات کنترل شده در گروه ها و دسته های حاوی کد، انجمن های داوطلبانه و قوانین غیررسمی دسترسی به منابع و حقوق استفاده از منابع. به صورت فردی، ماهی گیران دانش و مهارت های خود را گسترش می دهند، فناوری های به خصوصی را اتخاذ می کنند، نوآوری می کنند، تخصص پیدا می کنند، بر شدت چیزی اضافه می کنند و تنوع می بخشند (طی چندین فعالیت)؛ آنها سعی می کنند تا منابع و موقعیت های خوب را از طریق پنهان کاری و توجه به تابوهای خاصی انحصاری کنند. هم اکنون همانگونه که گفته شد، شاهد الگوهای مشابهی در این واکنش های کارکردگرایانه هستیم. مثلا، اگرچه ماهی گیران ممکن است با یکدیگر بر سر گونه های مشابه رقابت کنند یا زیست بوم های یکسانی را مورد استفاده قرار دهند، به ندرت فقط از یک گونه واحد یا یک موقعیت بوم شناختی واحد بهره برداری می کنند. آنها معمولا گونه های مختلفی را با انواع متفاوت تجهیزات ماهی گیری در یک دوره سالانه صید می کنند و از موقعیت های بوم شناختی متنوعی استفاده می کنند. تغییر رفتار “مهم ترین استراتژی تطبیقی است که توسط ماهی گیران مورد استفاده قرار می گیرد” (آچسون ۱۹۸۸: ۴۹). نمونه دیگر، سیستم تقسیم درآمد- که در آن همه اعضای خدمه با هم مخاطرات شغل را پذیرفته اند و در این مخاطرات سهیم هستند- در اغلب اجتماعات ماهی گیر رایج است و گفته می شود که (۱) تعهد و انگیزه شغلی را افزایش می دهد، (۲) رفتار مبتنی بر همکاری را ارتقا می دهد، (۳) روح مساوات طلبی را برمی انگیزد (آچسون ۱۹۸۱: ۲۷۹-۲۷۸؛ مک گودوین ۱۹۹۰: ۳۳)[۱۷].
با این حال، با بررسی دقیق تر می توان گفت که میزان متناسبی از تفاوت میان سیستمهای ماهی گیری و شیوه هایی که آن تفاوت ها در آن جا گرفته اند و به فرهنگ ها و ساختارهای اجتماعی – اقتصادی فراگیر مربوط می شوند، وجود دارد. تفاسیر کارکردگرایانه یا بوم شناختی “بسیار ساده انگارانه” هستند.
اتکا به منابع همگانی دریایی، بدون شک بر باور و رفتار ماهی گیر تاثیر می گذارد، اما اینکه این وابستگی چگونه در اشکال فرهنگی ساختاربندی می شوند، با ساختار اقتصادی و اجتماعی که ماهی گیر در آن کار می کند بستگی دارد.
بنابراین ماهی گیری می تواند برای اسباب امرار معاش، برای بازار یا تلفیقی از این دو باشد؛ ممکن است در چارچوب دسترسی آزاد قرار بگیرد، به طور اشتراکی مدیریت شود یا خصوصی شود؛ مشمول قوانین سهمیه ای، مجوزها یا دیگر معیارها شود؛ ممکن است کوچک، متوسط یا بزرگ مقیاس باشد، می تواند ساحلی، میان ساحلی یا فراساحلی باشد؛ می تواند فصلی یا طی یک دوره سالانه باشد؛ ممکن است تمام وقت یا پاره وقت باشد؛ ممکن است توسط صاحب کار، خدمهای که توسط صاحبان قایق در ساحل استخدام می شوند یا به طور سلسله مراتبی تلفیق می شوند، صورت گیرد؛ می تواند مبتنی بر سیستم تقسیم درآمد، سیستم دستمزد یا تلفیقی از این دو باشد. شیوه های مختلف تولید، روابط اجتماعی، منطق ها و انگیزه های گوناگونی را در پی دارند. اما حتی اجتماعات ماهی گیری که از نظر فضایی و اجتماعی- اقتصادی به هم نزدیک هستند، تفاوت های فرهنگی زیادی را نشان می دهند. مثلا، دو اجتماع ماهی گیر هلندی که من در آنها تحقیقات میدانی گسترده ای انجام دادم، در حالی که در فاصله کمتر از ۱۰ کیلومتر از یکدیگر قرار داشتند، از لحاظ استراتژی های ماهی گیری، خط مشی های سرمایه گذاری، اتخاذ نوآوری، نگرش های شغلی، زمینه های مذهبی و جهانبینی هایشان به طور قابل ملاحظه ای با هم تفاوت داشتند (ون گینکل ۱۹۹۳). عواملی نظیر اندازه قایق، قواعد مالکیت، میزان بدهکاری، تعداد اعضای خدمه، تنوع در گونه های ماهی، گونه هایی که ماهی گیران در تعقیب آنها هستند (مثلا گونه هایی که مهاجرت می کنند یا در یکجا ساکن هستند)، فناوری و تجهیزات، تفاوت هایی را در چارچوب های ذهنی، قوانین فرهنگی، فعالیت ها، سبک ها و اهداف و آرمان ها به همراه دارد. به همین صورت، با در نظر گرفتن اشکال مطلوب قانون گذاری، توافقات سازمانی، سازمان ها، شیوه های مدیریت و قانون گذاری تنوع را می توان مشاهده کرد. این تفاوت ها رابطه نزدیکی با ساختار شغلی و ناوگان، فناوری، تقسیم کار، اقدامات اجتماعی و زمینه های فرهنگی دارند (مثلا مقایسه کنید با وسترگارد ۱۹۹۶: ۲). همانطور که پاول تامسون و دیگر همکاران مولف او در مقایسه تطبیقی ماهی گیری در بریتانیا و اجتماعات ماهی گیر استدلال میکنند:
ماهی گیری به عنوان یک شغل به طور خودکار افراد را به سمت یک نقطه نظر ساده و واحد از زندگی ترغیب نمی کند. برعکس، آنها را به جهات بسیار متناقضی می کشد (۱۹۸۳:۴).
اما این نویسندگان، بر اینکه “چگونه اجتماعات ماهی گیر خود را سازگار کرده اند و برای زنده ماندن جنگیده اند” نیز تمرکز می کنند (۱۹۸۳: ۴). و اگرچه “تطابق” تا حدی اهمیت خود را در انسان شناسی ساحلی از دست داده، همچنان حائز اهمیت است (ون گینکل ۱۹۹۵). اگر این واکنش های صورت گرفته برای تطابق با محیط به وضوح با زمینه های گسترده تر بوم شناختی، اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی و شیوه هایی که ماهی گیران در آن جای می گیرند مربوط می شود، ما باید بتوانیم هم شباهت ها و هم تفاوت ها در جوامع ماهی گیر را درک کنیم.
ادامه دارد…
[۱] Andaman
[۲] Admiralty
Rustling-of-the-wind-in-the-palm-trees-3 : این سبک از اتنوگرافی به شیوه نگارش پر شور واحساساتی، رمانتیک و کلیشه ای اشاره می کند که در کتاب بلوغ در ساموا توسط مارگارت مید به کار گرفته شد و نوعی انتقاد از وی محسوب می شود. مترجم.
[۴]به عنوان مثال رجوع کنید به هورنل (۱۹۵۰)؛ داونپورت (۱۹۵۶)؛ ویباست (۱۹۵۸)؛ تانستال (۱۹۶۲)؛ فراسر (۱۹۶۰،۱۹۶۶)؛ کوتاک (۱۹۶۶)
[۵] به عنوان مثال رجوع کنید به ویباست (۱۹۶۹)؛ هاسلاف و دیگران (۱۹۷۲)، اسمیت (۱۹۷۷)، مک کی (۱۹۷۸)
[۶] در فرانسه نیز انسان شناسی ساحلی و انسان شناسی شیلات مترادف در نظر گرفته می شوند (نگاه کنید به گیستدوئرفر۱۹۸۴)
[۷] انقلاب آبی: این اصطلاح به ظهور چشم گیر آبزی پروری به عنوان یک فعالیت تولیدی کشاورزی اشاره می کند. آبزی پروری به همه اشکال پرورش حیوانات و گیاهان آبزی در آبهای دریاها و اقیانوس ها، آبهای شور و آبهای شیرین مربوط می شود. مترجم.
[۸] Bernard
[۹] Casteel
[۱۰] Quimby
[۱۱] مثلا انسان شناسی به نام رینالد بایرون، مردم نگاری خود درباره ماهی گیران بورا (جزایر شتلند در شمال اسکاتلند) را نمونه ای از “انسان شناسی ساحلی” یا “انسان شناسی ماهی گیری” در نظر نمی گیرد: “من این پژوهش را به عنوان کاری در زمینه انسان شناسی اجتماعی می دانم که صرفا درباره ماهی گیران صورت گرفته است” (بایرون ۱۹۸۶: ۵).
[۱۲] Memorial University of Newfoundland
[۱۳] انتشار مجله مطالعات انسان شناسی ساحلی (MAST) بعد از شماره ۶ (۱۹۹۳) متوقف شد، اما در سال ۲۰۰۲ با همان عنوان مخفف تجدید چاپ شد ولی با عنوان کامل مطالعات ساحلی. آخرین انتشار انسان شناسی ساحلی در سال ۲۰۰۰ (شماره ۱۱) صورت گرفت.
[۱۴] به عنوان مثال رجوع کنید به اندرسون و وادل (۱۹۷۲)؛ کستیل و کوییمبی (۱۹۷۵)؛ اندرسون (۱۹۷۹)، نایپ (۱۹۸۴).
[۱۵] LÖfgren
[۱۶] Knipe
[۱۷] با این حال، پاسکال فرناندز (a1999) معتقد است تنش هایی نیز وجود دارند که ممکن است تحت شرایط خاصی آشکار شوند.
منبع:
Van Ginkel, R (2005), Maritime Anthropology: Achievements and Agendas, MESS – Mediterranean Ethnological Summer School, 6:45-78
رایانامه مترجم: nasrin.seyednejad@gmail.com
مطلب مرتبط: مقدمهای بر انسانشناسی ساحلی