انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان‌شناسیِ مرگ در قرنِ بیست و یکم

با «انسان‌شناسیِ مرگ» همراه شوید

انقلابی آرام امّا پیوسته در انسان‌شناسیِ مرگ در طولِ چند دهه‌ی گذشته صورت گرفته است. اگرچه تاثیرِ نظریاتِ روبرت هرتز و آرنولد ون جنپ، و برونیسلاو مالینوفسکی و رادکلیف براوون، کمرنگ ‌شده است اما کارهای آن‌ها همچنان در نقلِ قول‌های رسمی پابرجاست. از بنیانگذارانِ این رشته، یعنی انسان‌شناسی مرگ، کارهای مردم‌نگاریِ درجه یکی بیرون آمده‌اند. موضوعاتِ کلاسیکی همچون، آیین‌های مرگ و میر، احساساتِ ماتم و عزاداری، پیچیدگی‌های مرگ و جهانِ پس از آن مجدداً در حالِ بازاندیشی و بازمفهوم‌پردازی [۱] هستند. افزون بر مواردِ ذکر شده، گستره ها‌ی جدیدی از تحقیق [بر روی پژوهشگرانِ این حوزه] گشوده شده است که در آن طرزِ فهمیده‌شدنِ معنای زندگی، مرگ و مردن هم در حال تغییرند.

بنیانگذارانِ انسان‌شناسیِ مرگ عمدتاً تحلیل‌های تطبیقی‌شان را بر روی جوامعِ غیردولتی بنا نهادند، و بر همین اساس، حتی زمانی که انسان‌شناسان جوامعِ غربی و پسااستعماری را مطالعه می‌کردند، موجباتِ فراهم‌آمدنِ برنامه‌های پژوهشی‌ای شدند که در آن رابطه میانِ مرگ و دولت به فراموشی رفت. آرنولد ون‌جنپ، متأثر از مدلِ امرِ قدسی و غیرقدسیِ امیل دورکیم، به سازمانِ اجتماعیِ ساحت‌های دینی و سکولار نگاه کرد: « از زمانِ دورانِ رنسانس رابطه‌ی میانِ این دو ساحت در معرضِ تمامِ انواعِ تغییرات در درونِ ملت‌ها و دولت‌ها قرار گرفته‌اند. اما این یک واقعیت مهم است که، چرا که تفاوت‌های ساختاری بینِ آن‌ها، گروه‌های سکولار و دینی به‌عنوانِ یک کل در کشورهای اروپایی از یکدیگر جدا افتاده‌اند [۱۹۰۹] ۱۹۶۰:۱». در حقیقیت، اقتدارهای سیاسی تاثیراتشان را برای مدت‌زمانِ زیادی بر روی ساحتِ دین، بویژه زمانی که دولت‌ ابزارِ مهم قدرتشان در قرن هجدهم شد، اعمال کرده‌اند.
فین استپوتات [۲] (۲۰۱۴:۱۱) رابطه‌ی بین مرگ و دولت را از نظرِ قدرتِ حاکمیت مفهوم‌سازی کرده است. «اثرِ شیوه‌هایی که اساساً با بدن و موضوعاتِ زندگی و مرگ، و راجع به دولت و همچنین اجتماعات سیاسی و اخلاقی ارتباط دارد» چیزی است که او به‌عنوان مثال از آن تعریفی می‌دهد. اگرچه اندیشه‌ی فوکو در فهمِ قدرتِ حاکمیتِ به‌عنوانِ قدرتی تصمیم‌گیری در زندگی و مرگ تاثیرگذار بوده است، اما استپوتات با این نظر فوکو مخالف است که قدرتِ حاکم در اروپا، زمانی که دولتِ مدرن به‌وجود آمد، از مرگ‌ـ قدرت [۳] به سمتِ زیست‌ـ قدرت [۴] تغییر یافته است. او به تعاملِ مرگ‌ـ قدرت و زیست‌ـ قدرت در مراقبت‌های بهداشتی، و رسیدگی به جسدِ انسان اشاره می‌کند. علاوه بر این، دولت یک ساختارِ یکپارچه نیست ولی با اختلافات و تقسیماتی ساخته شده که به صورتِ متفاوتی با مسائلِ مربوط به مرگ پیوند می‌خورد و بدین‌ترتیب شکل‌های گوناگونی از مقاومت را بیرون می‌کشد. [در این اواخر ما شاهدِ آن بوده‌ایم] که انسان‌شناسان رابطه‌ی بین مرگ و دولت را مورد توجه قراد داده و بررسی کرده‌اند، به‌طور مثال، مطالعاتِ تدفینِ ثانویه‌ی شخصیت‌های برجسته در اروپای شرقیِ پساسوسیالیستی (وردری:۱۹۹۹)، استفاده‌ی سیاسی از عزاداریِ عمومی (هولست‌ـ وارهفت ۲۰۰۰؛ کوان ۲۰۰۶)، نابودکردنِ اجساد در نسل‌کشی (انستِت و تریفیوز ۲۰۱۴)، درگیریِ متناقضِ دولت در گورهای دسته‌جمعی و نبشِ قبرهای قانونی (فراندیز و رابیین ۲۰۱۵) [از نمونه پژوهش‌هایی هستند که اساساً به این موضوع پرداخته‌اند].

همانطور که در نوشتارهای پیشین و حتی در کتابِ مرگ و مدرنیته هم به آن اشاره کرده‌ام تفسیرهای انسان‌شناسانه از احساساتِ مرتبطِ با مرگ در ابتدا از سوی دورکیم، رادکلیف‌براوون و مالینوفسکی شکل گرفته است. برای مثال شاید بد نباشد از نتایج پژوهشی مالینوفسکی بگوییم. او در میان عزاداریِ ساکنانِ جزایرِ تروبیاند یک نگرشِ متناقص نسبت به مردگان مشاهده کرد. او می‌گوید: « از طرفی [مایل بودند] که بدن یا بخش‌هایی از آن را نگاه دارند و از طرفی دیگر تمایل به انجام اینکه بدن را کاملاً نابود کنند وجود داشت… میلی وجود داشت برای نگاه داشتنِ رابطه و تمایلی موازی در جهتِ انقطاعِ آن» (مالینوفسکی: ۴۹-۵۰: ۱۹۵۴). در اصل مالینوفسکی این دمدمی‌مزاجی را به مثابه‌ی پیامدی از ترس از مرگ و تمایلی بر «احیایِ دوباره‌ی همبستگیِ شکسته‌شده‌ی گروه می‌داند» (۱۹۵۴: ۵۳). برای مالینوفسکی، مثل دورکیم، هرتز، ون‌جنپ و پیش از آنها، آیین‌های کفن و دفن به‌کار می‌روند تا اساسِ اجتماعیِ اجتماعِ سوگوار را دوباره بسازد و سوگواریِ مرگ را از طریقِ فرآیندِ آیین عزاداری بپذیرد. در این راستا فروید هم به موضوعاتی اشاره می‌کند. اشاره‌ای که در مبحثِ انسان‌شناسیِ مرگ تاثیرِ بسزایی داشته است. او می‌گوید:« زمان برای فرماندهیِ آزمایشِ واقعیت موردِ نیاز است تا به‌صورتی دقیق پیش برود و زمانی که این کار دقیقِ انجام شود ایگویی موفق خواهد شد که عشقِ خودش را از آنچه که از دست داده (یا شیئی را که گم کرده است) را آزاد کند (فروید: ۲۵۲: ۱۹۵۵). به عبارتی دیگر مردم برای چیزی که از دست داده‌اند نیازمندند که عزاداری کنند، وابستگیِ عاطفی‌شان را نسبتِ به متوفا کاهش دهند و مرگ را به عنوانِ یک امرِ غیرِ قابل بازگشت بپذیرند. این فرضیه که عزاداریِ سالم متضمنِ فاصله‌ی عاطفی میانِ سوگوار و متوفایی است که بواسطه‌ی وابستگیِ عاطفیِ‌ِ کسب‌شده‌شان است اخیراً در نظریاتِ روانشناسی، جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی رد شده است. در صدقِ این ردشدن این فرضیه باید گفت مطالعات نشان می‌دهد که عزاداران ارتباطِ عاطفی‌شان با متوفا را از طریقِ مکالماتِ شخصی، نمایشِ عکس‌ها، نگهداری از وسایلِ خانه، و همچنین از طریقِ یادداشت‌های عمومی، خدماتِ مذهبی، رسانه و غیره اصلاح می‌کنند…

آنچه خواندید ابتدای مقدمه‌ی دومینِ کتابِ جستارگونه در بابِ مطالعاتِ مرگ است. اما اینبار مطالعاتِ مرگ در قرن بیست و یکم، موردِ توجه سی.جی.ام رابین قرار گرفته و در نتیجه پس از اولین کتابِ جستارگونه‌ی او با عنوان مرگ، عزاداری خاکسپاری؛ مطالعه‌ای میان‌فرهنگی*** که در سال ۲۰۰۵ به چاپ رسید، این کتاب با عنوان یک همراهی با انسان‌شناسی مرگ در سال ۲۰۱۸ منتشر شده و شامل ۳۲ فصل و دربرگیرنده مطالعاتِ انسان‌شناسان قرنِ ۲۱ در دانشگاه‌های مختلف دنیا است که در زیر به نامِ برخی از فصل‌های آن اشاره کرده‌ام.

-حکومت‌کردنِ مردگان در گواتمالا، سلطه‌ی عمومی و بدن‌های مردگان
-توسعه‌یافتنِ آیین‌های تشییع و خاکسپاری در ژاپنِ معاصر
-برندهای بدن‌نما، پنهان‌کردنی کارِ سخت
-بازی‌کردن با اجساد: گردِ هم آوردنِ بدن‌ها برای مردگان در جنوبِ غربیِ چین
-مرگ و جدایی در تیمور لِستِ پس از جنگ
-مهاجرت، مرگ و تقسیمِ آشکار در جنوبِ شرقی نیجریه
-پس از مرگ: رویداد، روایت، احساس
-بازتاب بر روی بهبودِ کار
-پیگیریِ حُزن و اخلاقِ گریان
-عزاداری به مثابه‌ی تقابل
-در مواجهه با مرگ: در عزاداری، همدلی و محدودیت
-ارتباطاتِ پس از مرگ: نشانه‌ای از جهانِ دیگر در آمریکای شمالیِ معاصر
-مرگ، قدرت و سکوت: باقی‌مانده‌ی بومیانِ مسیحی در بارباراکارلایل، پنسیلوانیا
-درفقدانِ جسد: آیینِ اهدای عضو در هلند
-مرگ به مثابه‌ی نمایش: بدن‌های فلسطینینان در آلمان
-بدن به مثابه‌ی پزشکی: اهدای خون و اعضا در چین

*** پیش از این ترجمه‌ی بخش‌هایی از کتاب اول سی.جی.ام رابین را در سایت انسان‌شناسی و فرهنگ منتشر کرده بودم و در حالِ حاضر متنِ ترجمه‌شده‌ی کامل کتاب، یعنی مرگ، عزاداری، خاکسپاری: مطالعه‌ای میان‌فرهنگی، آماده شده است و در دست انتشار خواهد بود.

reconceptualized [1]
Finn Stepputat [2]
necropower [3]
Biopower [4]