تصویر: نصب تندیسی از چارلز ری، تندیسساز آمریکایی
انسانشناسی بدن: با تأکید بر مطالعه اختلالات تغذیه برگردان فاطمه سیارپور
نوشتههای مرتبط
هدف این مقاله معرفی مفهوم «انسانشناسی بدن»است. نویسندگان مطالعه بدن را در سه سطح ساختاری مطالعه میکنند که با سه عنصر اصلی فرهنگ مطابقت دارد مصنوعات، هنجارها و معانی. نویسندگان بحث میکنند که برای تحلیل در این سطوح، بدن و بدنمندی[۱] راهگشاست: فرآیندهای اصلاح، انضباطبخشی و نمادسازی بدن انسان. این نویسندگان مفهوم انسانشناسی بدن را برای مطالعه اختلالات تغذیه به کار بستهاند تا آن را به مثابه یک پدیده فرهنگی بفهمند. این کاربرد پیشنهادشده برای این مفهوم بر مبنای فهم به دست آمده طی پژوهش شخصی نویسنده است.
واژگان کلیدی: انسانشناسی بدن، بدنمندی، لاغری، اختلالات تغذیه
معرفی و تعریف موضوع:
بدن اساسیترین ابزار هر موجود انسانی است؛ بدون آن تصور هیچ فعالیت انسانی ممکن نیست. به هر حال برای زمانی طولانی، در تفکر فلسفی اروپا، رویکرد جدایی ذهن از بدن غالب بود. جبرگرایی اندیشه اروپایی که در دوران باستان ریشه داشت[۲]، بر دوگانه بدن و روح استوار بود و دوگانه متضاد طبیعت و فرهنگ از تبعات آن بود. دوقطبیبودن جسم و روح در مدتی طولانی به مهمنبودن مطالعه علمی بر ابعاد اجتماعی و فرهنگی بدن کمک کرد. سادهتر میتوانیم بگوییم پژوهشگران بدن را به مثابه طبیعت در نظر میگرفتند و بنابراین به عنوان وجودی جدا از فرهنگ [تصور میشد]. مثال خوب این پارادایم دکارتیسم است که مرز روشنی میان بدن و ذهن کشید و بدن انسان را به مثابه یک ماشین در نظر گرفت. در قرن بیستم، پژوهشگران به مطالعه بدن به عنوان بخشی یکپارچه از جامعه و فرهنگ مبادرت کردند.
در این یادداشت، ما با رویکردی انسانشناسانه بر بدنمندی انسانی متمرکز میشویم و مفهوم شخصی خود را از انسانشناسی بدن قاعدهمند میکنیم. موضوع مورد علاقه انسانشناسی بدن، مطالعه بدن به مثابه پدیدهای فرهنگی و اجتماعی در زمان و مکان است. این گرایش از انسانشناسی، بدن را در طیف وسیعی از روابط مطالعه میکند. به ویژه آنکه بدن چطور به یک پدیده اجتماعی و فرهنگی از خلال تغییر، انضباطبخشی و نمادسازی بخشهای فردی و عملکردی بدل میشود.
پیشروان مطالعات جسمانی در انسانشناسی فرهنگی و اجتماعی
چرخش اساسی علوم اجتماعی در قرن بیستم عمدتاً به سوی فرهنگ، زبان و بدن بود و مطالعه بدنمندی در جامعهشناسی، فلسفه، روانشناسی و سایر رشتههای علوم اجتماعی رخ داد. در انسانشناسی فرهنگی و اجتماعی زمینههای سیستمی در مطالعه بدنمندی به آرامی پس از نیمه قرن بیستم ظاهر شد؛ پس از آن این موضوع هر چه بیشتر گسترش یافت.
جامعهشناس و قومشناس فرانسوی مارسل موس[۳] پیشگام مطالعه بر بدنمندی در جامعهشناسی و قومشناسی شد. او طی فرایند اجتماعیشدن و فرهنگیشدن مشاهده کرد که انسانها بدن خویش را با شیوه مشخصی، تربیت میکنند. برای [تبیین] این پدیده او از اصطاح عادتواره[۴] استفاده و مجموعهای از عادتوارههای بدن را به عنوان تکینیکهای بدن توصیف کرد و متفاعد شد که پژوهش باید به طور نظاممند بدان بپردازد. در مطالعه تأثیرگزار تکنیکهای کالبدی[۵] او به ایدهای پرداخت که «بدن اولین و طبیعیترین ابزار انسان است. یا به عبارت روشنتر،یا حتی بیشتر، اولین و فنیترین شیء و درعین حال ابزار تکنیکی انسانی بدن اوست.[۶]» او اشاره کرد که فنون کالبدی در زندگی روزمره انسانی و در مسیر مشخصی بازتاب دارد. برای مثال، او به قدرت و توانایی ماندن در وضعیت چمباتمهزدن پی برد. در خط مقدم، او با چندین استرالیایی خدمت میکرد که در زمان استراحت طی راهپیمایی در میان گِل و آب، میتوانستند روی پاشنههای خود نشسته باقی بمانند (چمباتمه)؛ در حالی که خودش این توانایی را در کودکی از دست داده بود. در این مطالعه او بر مبنای مشاهدات و دانش خویش موجود انسانی را به دو گروه نشسته و چمباتمهزده تقسیم کرد[۷]. همچنین او تفاوت میان یگانهای نظامی فرانسوی و انگلیسی را توصیف کرد که سبک و ریتم مختلفی دارند و [همین مسئله] زمانی که طی جنگ میخواستند حرکت کنند مشکل ایجاد میکرد. موس این واقعیت را خاطرنشان ساخت که فنون کالبدی طی زمان تغییر میکند؛ او این مسئله را با توسعه و دگرگونی روشهای آموزش شنا در طول زندگی خود نشان داد. بر اساس این تحلیل، او نتیجه گرفت که فنون کالبدی نه فقط از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر متنوع هستند، بلکه میان جنسیتها با تغییرات سنی، عوض میشوند[۸]. بعدها، او پیشنهاد کرد که مطالعه بر عکس و فیلمهای با حرکات کند مفید است. طیف وسیعی از موضوعاتی که او بر آنها کار کرد، موضوعات مهمی در پژوهش شدند: کودکی، شیردادن، حرکت، استراحت حین بیداری، دویدن، شناکردن و …[۹] .
جامعهشناس فرانسوی پیر بوردیو[۱۰]، مفهوم شناختهشده عادتواره را در بسیاری از کارهایش تعریف کرد[۱۱]. عادتواره مجموعهای از حالات[۱۲]، تمایلات[۱۳] و پیششرطها[۱۴] برای رفتار است که در سنین کودکی در افراد نهادینه میشود و الگوهای فکری، فهم، ارزیابی او را رقم میزند و در همان زمان، او خودش را برای بدن انسانی از خلال شیوههای رفتاری، مشغولیتهای فیزیکی و درمانی بدن خود ابراز میکند. او عادتواره را به مثابه محصول وضعیتهای اجتماعی میدید[۱۵]؛ ما عادتواره را بر مبنای شرایطی که از کودکی در آن زیستهایم، به دست میآوریم و برایمان به عنوان مجموعه الگوهایی از اعمال، فعالیتها، برداشتها و ارزیابیهای تعیینشده است[۱۶]. بوردیو در کتاب کلاسیک تمایز[۱۷] نشان داده است که مفهوم عادتواره با تحلیل اجتماعی وضعیت و سبک زندگی در ارتباط است. بر این اساس، انسانها فقط حامل فرهنگ نیستند، بلکه مهمتر از همه اینکه مشارکتکنندگان در شرایط فرهنگی نیز هستند که در ساختارهای از پیش تعیینشده حرکت کرده و بازتولید و تغییراتی که خودشان با عادتوارههایشان ایجاد میکنند، به مثابه ساختارهای ساختاردهنده عمل میکند.
زمینههای علاقمندی در مطالعات انسانشناسی بدنمندی را میتوان در کارهای انسانشناس آمریکایی، پل رادین[۱۸] یافت که بخشی از کارهایش را به تحلیل مفهوم بدن به ویژه در میان فرهنگ مائوری[۱۹] اختصاص داد[۲۰]. کار مردمنگارانه و میسیونری موریس لینهارت[۲۱] نیز لازم به ذکر است. در رهیافتهای او به یافتههای مردمنگارانه از نیوکالدونیا، او دوانگاری روح / بدن را به مثابه اصطلاح فرهنگ غربی بازتاب داده است[۲۲]. به هر حال، هر دو مورد ذکرشده بالا را نمیتوان یک کار نظاممند مربوط به مطالعات بدن محسوب کرد. از دیدگاه پیدایش انسانشناسی بدن، مطالعه نارسیرما[۲۳] به وسیله هوراک میشل مینر[۲۴] را میتوان نقطه شروع مطالعه بر ابعاد اجتماعی و فرهنگی بدن در انسانشناسی در نظر گرفت. در این مطالعه، نویسنده مناسکی را توصیف میکند که مردمان قبیله نارسیرما آن را اجرا میکنند. آنها شیفته زیبایی بدن انسانی هستند و به جوانی اعتقاد دارند. اعضای این قبیله بدن انسانی را چندشآور[۲۵] تلقی میکنند که به سوی ضعف و بیماری گرایش دارد، بنابراین زیبایی و سلامت آن باید از خلال شیوههای مناسکی در معابدی ویژه بهبود یابد[۲۶]. اعضای این قبیله بخش قابل توجهی از هر روز را با اجرای پیچیده و رازگونه مناسکی سپری میکنند که هر کدام در فضایی خصوصی صورت میگیرد و معمولاً هیچ شاهدی ندارد. در معابد موارد خاصی از تنتورهای قوی، پمادها، روغنها، قرصها و چیزهای دیگری را میتوان یافت. همراه با این چیزها، دستسازههای مخصوصی نیز نگهداری میشود که برای حفظ یا تقویت سلامتی و زیبایی بدن به کار میرود. هر عضو این قیبله توجه شایانی به دهان[۲۷] دارد، زیرا آنان معتقدند که سلامتی دهان کلیدی برای بازنمایی موفقیت در همه تعاملات اجتماعی است. این دلیلی است که ترس از دست دادن، خونریزی یا پوسیدگی دندانی را در میان آنان توجیه میکند. آنان بر این باورند که دوستان به خاطر دندانهای بدن و ناسالم آنان را ترک میکنند و هرگز نمیتوانند عشقی بیابند. بنابراین طی این مناسک روزانه در معابد، هر ناسیرما توجه ویژهای به دندانهایش میکند. وسواس تصور بصری از بدن برای اعضای این قبیله امری رایج و الگوی فرهنگی غالب در میان آنان زیبایی ظاهری و جوانی است. به راستی، مینر در این مطالعه، فرهنگ آمریکایی را توصیف میکند؛ اما صرفاً [فرهنگ] آمریکایی را به معنای دیگری ثبت کرده است[۲۸]. به جز مینر، در دهه ۱۹۵۰ انسانشناسان دیگری هم بودند که بر زیرموضوعاتی از بدن و بدنمندی تمرکز داشتهاند. برای مثال، ادموند لیچ[۲۹] انسانشناس اجتماعی بریتانیایی و کار «موی جادویی[۳۰]» او از نقطه نظر انسانشناسی اجتماعی تحلیلی بر مو است. بعدها انسانشناس بریتانیایی دیگر کریستوفر هالپایک[۳۱]، مطالعه فوق را بازتحلیل و منتشر کرد و آن را «موی اجتماعی»[۳۲] نامید[۳۳]. در ۱۹۷۷، آنتونی سینوت[۳۴] انسانشناس اجتماعی بریتانیا، هر دو کار نویسنده در بازنشر کرد و آن را «شرم و شکوه: جامعهشناسی مو[۳۵]». انسانشناس فرانسوی کلود لوی استروس[۳۶] بر تاتو و نقاشی بدن در میان گروههای بومی آمریکای جنوبی متمرکز شد[۳۷]. پیشتر در این مطالعات اولیه انسانشناسانه، میتوان بر سه فرایند اجتماعی- فرهنگی مختلف مرتبط با بدن و تجسم، یعنی اصلاح بدن، انضباط و نشانهشناسی آن را متمایز کرد.
بدون شک، کارهای مری داگلاس[۳۸] انسانشناس اجتماعی بریتانیایی، بیشتر سهم را برای رشد مطالعات بدنمندی در انسانشناسی داشت. در مقایسه مینر یا لیچ، رهیافت او به بدن به طور نظاممندی گسترش یافته است. داگلاس در کتابهای «پاکی و خطر[۳۹]»[۴۰] و «نمادهای طبیعی[۴۱]» او منظور خود از مفهوم از بدن انسانی تبیین کرده است. در دومین کتاب، او بین بدن فیزیکی و بدن اجتماعی تفاوت قائل شده است. وی جامعه را به مثابه یک پدیده فرافردی میفهمد که شیوههایی را از قبل تعیین میکند تا بدن و فرایندهای جسمیاش از خلال آن شیوهها فهمیده و تجربه شود. هر فرهنگی معنایی برای کارکرد بدن و بخشهای آن دارد، برخی از آنها بدن را ناپاک یا خطرناک تلقی میکنند و برخی دیگر پاک و مطلوب. مفهوم بدن، کارکردها و معانی اختصاصیافته به آن، تصورات جامعه هستند و با شدت از مرزهای آن نگهبانی میکند. بدن به سادگی واسطه اطلاعات از نظام اجتماعی میشود، اطاعاتی که بخش غیرقابل تفکیک از آن است و میدانی را بازنمایی میکند که بر روی آن ساختار اجتماعی فرافکنی میشود، جایی که بدن خودش تصویری از آن است[۴۲].
[۱] -embodiment
[۲]– Fustel de Coulanges, 1877; Stavël, 1971
[۳] – Marcel Mauss (1872-1950)
[۴] – habitus
[۵] – Les techniques du corps
[۶] – Mauss, 2007: 56
[۷] – Mauss, 2007: 62
[۸] – Mauss, 2007
[۹] – Mauss, 1969
[۱۰]– Pierre Bourdieu(1930-2002)
[۱۱] – see Bourdieu, 1996, 1998, 2001
[۱۲] – dispositions
[۱۳] – inclinations
[۱۴] – preconditions
[۱۵] – Bourdieu, 1998
[۱۶] – Bourdieu, 1984: 171
[۱۷] – The Distinction
[۱۸] – Paul Radin(1883-1959)
[۱۹] – Maori
[۲۰] – Radin, 1927: chapter 14
[۲۱] – Maurice Leen-hardt(1878-1954)
[۲۲] – Leenhardt, 1979
[۲۳] – Nacirema
[۲۴] – Horace Mitchell Miner(1921-1993)
[۲۵] – disgusting
[۲۶] – Miner, 1956: 503
[۲۷] – mouth
[۲۸] – see Miner, 1956
[۲۹] – Edmund Leach(1989-1910)
[۳۰] – Magical Hair (1958)
[۳۱] – Christopher Hallpike(1938)
[۳۲] – Social Hair
[۳۳] – ۱۹۶۹
[۳۴] – Anthony Synnott(1940)
[۳۵] – ۱۹۷۷
[۳۶] – Claude Lévi-Strauss (19082009)
[۳۷] – Lévi-Strauss, 1961
[۳۸] Mary Douglas(1921-2007)
[۳۹] – Purity and Danger
[۴۰] – ۱۹۶۶, quoted 2001
[۴۱] – Natural Symbols)1970)
[۴۲] – Douglas, 1970, 1999, 2001
Soukup, Martin; Dvoráková, Michaela. Slovensky Narodopis; Bratislava Vol. 64, Iss. 4, (۲۰۱۶): ۵۱۳-۵۲۹.
این نوشته دنبالهدار است …