انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اندیشه های سیاسی غرب در قرن بیستم

چاپ پنجم کتاب اندیشه های سیاسی غرب در قرن بیستم نوشته دکتر ملک یحیی صلاحی را نشر قومس در تیراژ ۱۰۰۰ جلددر سال ۱۳۹۰ منتشر کرده است.
کتاب اندیشه های سیاسی غرب در قرن بیستم نوشته ملک یحیی صلاحی، دانشیار و دکترای علوم سیاسی از آلمان، همان طور که مولف کتاب در مقدمه به آن اشاره می کند با توجه به دگرگونی و تحول اندیشه ها، به ارائه و تکامل تفکرات اندیشه های سیاسی در قرن بیستم می پردازد چرا که عقاید سیاسی زمانی شکوفا شدند که جوامع از سکون فکری رها شده و در نتیجه تحولات سیاسی نیز که نتیجه آن می باشد، پدید آمده است. پس هر دو، یعنی هم اندیشه های سیاسی و هم تحولات سیاسی – اجتماعی، بر یکدیگر تأثیرگذار می شوند.

مؤلف کتاب در طرح مسأله خود بر این باور است که انسان در اجتماع تکامل یافته و به غایت رسیده و انسانیت او ظاهر می شود و اندیشه های سیاسی به عنوان بخشی از فلسفه سیاسی که با واقعیات متحول و دگرگون می شود، ضمن بررسی مشکلات جامعه، سعی در پیدا کردن راه حل مشکلات موجود دارند و به دنبال پیدا کردن حقیقت هستند.

در همین بخش مؤلف به امپریالیسم، مسأله ی مهم قرن نوزدهم که لاینحل به قرن بیستم وارد شده می پردازد. چنان که می نویسد: گسترش سرمایه داری با انقلاب صنعتی و انباشت کالا در انبارها و نیاز به مواد اولیه ارزان، باعث رویکرد امپریالیستی شد. بعد از جنگ جهانی دوم و ضعف استعمارگران، بسیاری از مستعمرات به استقلال ظاهری رسیدند. اگر چه جای استعمارگران قدیم را استعمارگر جدید یعنی ایالات متحده آمریکا تقریباً پر کرد و وابستگی غیر مستقیم کشورهای تازه به استقلال رسیده به کشورهای مادر، در بعضی مواقع حتی بیشتر از قبل شد، گرچه دولت های استعمارگر مجبور به اعطای استقلال سیاسی شدند ولی همچنان وابستگی اقتصادی و فرهنگی را حفظ نمودند و استعمار جدید (neo – colonize) و همه جانبه (exploitation) شکل گرفت.

بخش دیگر طرح مسأله کتاب به لیبرالیسم اختصاص دارد و به ابعاد سه گانه آن یعنی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پرداخته شده است. در قسمت لیبرالیسم به عنوان فلسفه سیاسی آورده شده است: لیبرالیسم از نظر تاریخی ریشه در نظام دولت – شهری یونان باستان دارد و دموکراسی اشرافی رنسانس نیز آن را زنده می کند. در قسمت لیبرالیسم به عنوان نظم اقتصادی، مؤلف به آزادی تولید، توزیع و مصرف اشاره می کند که در عمل به از بین رفتن صنعت گران کوچک انجامید و با بوجود آمدن صنایع بزرگ، سرمایه های تجاری توسط سرمایه های صنعتی ایجاد شد و نظام سرمایه داری امروزی را گسترش داد. در قسمت لیبرالیسم به عنوان طرح اجتماعی مؤلف با اشاره به قرار گرفتن لیبرالیسم در مقابل فئودالیسم، به عامل محرکه بورژواری می پردازد که ابتدا سعی کرد بر منبع قانون گذاری یعنی پارلمان دست یابد و سپس در قوه قضائیه و اجرایی نیز با حربه و شعار ایدئولوژیکی تضمین حقوق طبیعی (natural right) نفوذ پیدا کرد.
در بخش پایانی طرح مسأله، روند تکامل لیبرالیسم بررسی شده و آمده است: در قانون رقابت آزاد، سود در انحصار می باشد و نه رقابت. به عبارت دیگر رقابت کنندگان کم کم به انحصارگران تبدیل می شوند و برابری به نابرابری منجر می شود و این در طبیعت لیبرالیسم است. همان طور که در کتاب اشاره شده است، سرمایه داران لیبرال بر پارلمان دست یافته و شرایطی را برای انتخاب شدن و انتخاب کردن وضع نمودند، از آن جمله: داشتن حداقل دارایی و حداقل پرداخت مالیات و تحصیلات بود. تحصیلات نیز احتیاج به منابع مالی داشت و در انحصار سرمایه داران قرار گرفت. در همین رابطه حق رأی ۱ تا ۴ در بعضی از کشورها به اجرا درآمد و این خود شروع تناقض و کشمکش درونی و بزرگ در فلسفه لیبرالیسم شد. در نتیجه اختلاف طبقاتی افزایش یافت و کسانی که به ثروت و سرمایه های زیاد دست یافته بودند، قدرت را نیز به طور مستقیم یا غیر مستقیم (نفوذ) در اختیار گرفتند.
فصل اول کتاب به برگزیدگان اختصاص دارد. مفهوم برگزیده یا الیت در زبان عام قدیم به گروه اندک که جایگاه ویژه ای از نظر آداب و سنن، مقام روحانی و … دارا بودند، معنا می شد و در همین رابطه نیز مقصود از «ارزش نخبگی» تمام امتیازاتی بود که طبقه رهبری و حاکمه قبل و در شروع جامعه بورژوازی از آن بهره مند بودند.
در بخش تئوریهای کلاسیک نخبگان به این موضوع پرداخته می شود که نظریه پردازان نخبه گرایی، گروههای سیاسی دست راستی از لیبرال های قدیمی تر و اشرافی گرفته تا ایدئولوژی های فاشیستی را بنیاد گذاردند. گائتانو موسکا یکی از بنیان گذاران مدلهای اولیه و کلاسیک گروههای سیاسی دست راستی می باشد، ویلفردو پاره تو به حکومت کلیسا و مذاهب به انتخاب روحانیت اعلا و توماس کارلایل به قهرمانان تأکید دارند.
گائتانو موسکا دموکراسی را وهم و خیالی بیش نمی داند و می گوید: نماینده جامعه نیاز دائم به مشورت با رأی دهنده خود را احساس نمی کند و از احساسات او سوء استفاده می کند و تحت تأثیر مقاصد خود قرار می دهد و این نمایندگی به رابطه ای یک طرفه که بیشتر به نمایشی مسخره می ماند، تبدیل می شود و گروهی اندک ولی با نفوذ بر گروه اکثریت (توده) حکومت می رانند.
در قسمت بعدی کتاب به اندیشه های ویلفردو پاره تو از بنیان گذاران مکتب لوزان اشاره می شود. پاره تو هر جامعه را به دو گروه تقسیم می کند: برگزیدگان و توده. وی لیبرالیسم فکری را در جامعه ضروری و به دموکراسی بی اعتنا و آن را بی ثمر می دانست. پاره تو متأثر از ماکیاولی، عقیده دارد در حکومت باید زور و اجبار مقدم باشد، زیرا رأی و ایمان مردم را به سادگی می توان از طریق تبلیغات و نطق های آتشین و فریب بدست آورد. بسیاری پاره تو را از بنیان گذاران فکری فاشیسم می دانند، همانطور که لیبرالها او را با خود همراه می دانند.
اندیشه های رُبرت میشلز (میخلز) قسمت بعدی فصل برگزیدگان را تشکیل می دهد. میشلز نیز همانند موسکا و پاره تو به دموکراسی بدبین بود. به عقیده میشلز اگرچه رهبری خود را بعنوان نماینده توده معرفی می کند ولی در عمل به اتوکراسی منجر خواهد شد چرا که سازماندهی توده بوسیله رهبران و با کمک تبلیغات و فریب انجام می گیرد. میشلز قانونی را گوشزد می کند که از نظر او مهمترین قانون جوامع سیاسی در جهان است، یعنی قانون آهنین الیگارشی. در اواخر عمر میشلز همانند پاره تو به فاشیسم تمایل پیدا می کند.
تئوری جدید نخبگان عنوان فصل دوم کتاب است. در این فصل ضمن اشاره به نظریه چارلز رایت میلز، به تئوری وی با نام نخبگان قدرتمند آمریکا پرداخته می شود که تا آن زمان به تمرکز قدرت ۶۰ فامیل در آمریکا تعبیر می شد. میلز قدرت نخبگان در ایالات متحده آمریکا را به مثلثی تشبیه می کند که هر طرف آن را یکی از گروههای قدرتمند، یعنی بوروکراتهای اداری، صاحبان بنگاههای اقتصادی و فرماندهان ارتش در اختیار گرفته اند. میلز عقیده دارد که نخبگان قدرتمند آمریکا بی رحم اند و قدرت آنان از قدرت مستبدترین حکام قرون گذشته بیشتر و خود به مراتب خطرناک ترند.
در فصل سوم کتاب با نام بحران، تکوین و رشد دموکراسی، ابتدا به روند تکامل دموکراسی پرداخته می شود که بیشتر بر جاذبه روز پارلمانتاریسم تبلیغ و تا مدت ها محدود به حق رأی مردان می شد و سپس بررسی ابعاد سه گانه آن را در بر می گیرد. در قسمت دموکراسی به عنوان یک اصل سیاسی مبحث حفظ حاکمیت ملی توسط سیستم انتخابات مطرح می شود که به دلیل معیار حداقل داشتن مقداری ثروت و … همگان به این امتیاز دست نیافتند و به ویژه زنان از این حق مشارکت تا سالها محروم بودند. در مبحث تطابق دموکراسی از نظر تئوری و عمل، اندیشمندان آگاه متوجه شدند که حکومت بر اساس اکثریت، نوعی از استبداد را پدید می آورد که به استبداد اکثریت در برابر اقلیت معروف شد. در مبحث نسبی بودن معیار دموکراسی، شناور بودن مرز بین دموکراسی و استبداد مطرح می شود. دموکراسی به عنوان شکل دولت و دموکراسی به عنوان شکل زندگی از دیگر قسمت های این بخش است. پراگماتیسم بخش دیگر فصل سوم را تشکیل می دهد که در آن به اندیشه های چارلز پیرس، ویلیام جیمز و جان دیویی به عنوان بنیان گزاران مکتب عمل گرایی با عنصر اصلی فایده پرداخته، چنان که حقیقت هر اظهار و بیان را فقط بوسیله سودی که می رساند و منفعتی که بدست می دهد، تعیین می کنند.
فصل چهارم کتاب درباره مکتب شیکاگو است که چارلز مریام به عنوان بنیان گذار این مکتب به مطالعه قدرت می پردازد و جامعه را به دو گروه اصلی نخبگان و توده مردم تقسیم می کند. هارولد لاسول از دیگر افرادی است که در انسجام مکتب شیکاگو کوشش کرد، همانند مریام به سنت ماکیاولی وفادار بود و به عواملی چون فن تبلیغات، اجبار و زور و ایجاد بحرانهای اقتصادی و کمبود کالا در برد نخبه به عنوان فردی زیرک اشاره می کند
فصل پنجم با عنوان تعامل نخبه گرایان با کثرت گرایان، به آرای مهمترین نظریه پردازان این مکتب، ژوزف شومپیتر، رابرت دال و جیوانی سارتوری می پردازد. شومپیتر بر این عقیده است که اصل فایده گرایی که جوهره دموکراسی است، باعث ناکام ماندن آن می شود و آزادی در دموکراسی جدید، با توجه به عواملی چون تبلیغات و پروپاگاندا به مفهوم سیاسی آن در روند انتخابات و نفوذ گروههای پر قدرت مالی، به هیچ وجه تأمین کننده آزادی اکثریت عموم نمی باشد. رابرت دال در رابطه با عمل و حقیقت دموکراسی های امروزی از مفهوم پولیارشی به معنای چندین گروه که معمولاً در برابر یک گروه یعنی الیگارشی قرار می گیرد، استفاده می کند و معتقد است در دموکراسی های امروزی چندین الیت (گروه ذی نفوذ) حکومت کرده و حقیقت جوامع دموکراتیک امروزی همانا نظام حاکمیت چند گروه یا پولیارشی است. جیوانی سارتوری دموکراسی های معاصر را یک نوع پولیارشی یعنی پولیارشی انتخابی می داند و از نظر او دموکراسی فقط در زمانی که گروه رهبری حاکم نیازمند و محتاج تأیید دوباره توده باشد نمایان می شود و در غیر این صورت هیأت حاکمه به نام ملت خود تصمیم گرفته و حکومت خواهد کرد.
فصل ششم کتاب به مارکسیسم قرن بیستم پرداخته و به نظریه های سیاسی کارل مارکس که برای رسیدن به عدالت اجتماعی بر بنیان حرکت تاریخ و تکامل قرار گرفته است، به عنوان ریشه های فکری این تفکر اشاره دارد. مؤلف مهمترین نظریه پردازان مارکسیست در قرن بیستم را تئوری پردازان آلمانی، اتریشی، فرانسوی و انگلیسی می داند. در قسمت سوسیالیسم در آلمان با اشاره به دیدگاه های ادوارد برنشتاین می نویسد: او قبل از هر چیز به دموکراتیزه کردن بخشداریها و نقش اتحادیه های کارگری اشاره دارد. از دیگر تئوری پردازان سوسیالیست آلمانی، آگوست ببل است که در کتاب به اندیشه هایش پرداخته شده است. در این بخش به نظریه های کارل کاتسکی ذیل مباحث مربوط به برنامه ارفورت، برنامه گوتر و برنامه هایدلبرگ نیز پرداخته شده است که بر تئوری های پیرامون انباشت سرمایه و در نتیجه تحول جامعه سرمایه داری تأکید می کرد. در بخش سوسیالیسم در آلمان هم چنین به اندیشه های کوهن، کارل فورلندر و اشتادینگر که بر جنبه های اخلاقی تولید، یعنی تعاونی ها اشاره داشت، پرداخته شده است.
بخش سوسیالیسم در اتریش با عنوان آسترومارکسیسم در قسمت اول به اندیشه های ماکس آدلر می پردازد که در قهم دولت مارکسیسم، هدف اش دستیابی به دموکراسی اجتماعی واقعی بود. در قسمت دوم تفکرات کارل رنر بحث می شود که بر اقتصاد ملی برای رفع مشکلات مادی توده ها تأکید دارد. قسمت سوم این بخش، اندیشه های اُتو بائر را در بر می گیرد که عقیده دارد دموکراسی باید طبق یک برنامه حساب شده، از حوزه سیاسی به حوزه اقتصاد ملی سرایت نماید. نویسنده دیگر اتریشی که در کتاب به آن پرداخته شده، رودلف هیلفردینگ است. هیلفردینگ در کتاب سرمایه مالی نتیجه گیری می کند که با پیدایش و گسترش نظام سهام در شرکتهای بزرگ و بازار بورس در اقتصاد رقابت آزاد که الزاماً منتهی به کارتل ها و تراست ها می شود، یک وابستگی متقابل و متمرکز نظام بانکی بوجود می آید که باعث می شود سرمایه های صنعتی جای خود را به سرمایه های پولی بدهد و به همین جهت او آنرا سرمایه بانکی می نامد که در نهایت منجر به رقابت کنسرن ها در سطح بین المللی شده و با امپریالیسم به غایت خود می رسد.
سوسیالیسم در فرانسه بخش دیگر فصل ششم کتاب را در بر می گیرد که طی آن مؤلف به اندیشه های ژول گود و طرفدارانش (گودیست ها) و پل بروس و طرفدارانش (پاسیبلیست ها) می پردازد. در این بخش به نظریه های الکساندر میلراند همکار ژان ژوره هم اشاره شده که معتقد بود کاپیتالیسم باید جای خود را به مالکیت بخشداریها بدهد. در دیگر بخش فصل ششم یعنی سوسیالیسم در انگلستان، مبحث مربوط به انجمن فابیان حول اندیشه های روشنفکرانی چون جرج برنارد شاو، هربرت جرج ولس، سیدنی وب و بئاتریس وب مطرح می شود که آنها برای شهرستانها نقش خودگردانی قائل بودند و آنرا نوعی سوسیالیسم بخشداری در کشور می دانستند و در مجموع سوسیالیسم را شکل اقتصادی دموکراسی می دانستند.
فصل هفتم، مباحث مربوط به فاشیسم را شامل می شود که از حمایت طبقه ثروتمند سنتی برخوردار و به عنوان نجات دهنده نظام لیبرال بورژوازی مطرح بود. فاشیسم پایه آموزش های خود را بر اصل نابخردی توده ها بنا نهاد و با طرح مسائلی چون نژاد، خون، سرزمین و ملت، احساسات توده را دامن زد و در رابطه با تشویش های معین به حرکت وا داشت. در داروینیسم اجتماعی فاشیست ها عقیده دارند انسانها از شرایط مساوی برخوردار نمی باشند، پس در روند تکامل، نژاد خالص نسبت به ملت های پست تر به قدرت بیشتری نائل می آیند. عنصر دیگر فاشیسم، ملت گرایی است که مسائل مطرح شده آن توسط حاکمان، در روان انسانهای تشنه عظمت گذشته و خسته از مشکلات، جای می گرفت. دولت فراگیر (یکه تاز) در نظام فاشیستی به عنوان مهمترین ابزار دست رهبر، یک اقتدار سیاسی و اجتماعی است که ارنست فرنکل به آن نام دولت ممتاز اطلاق می کند. در اصل رهبری فاشیسم، رهبر مطلق به حکم طبیعت خطا ناپذیر و تنها مرجع تشخیص دهنده سعادت فرد و جامعه و عین قانون است. در این رابطه گاستون بوتو می گوید: فاشیسم بنیان گذار نظریه ای است دایر بر اینکه رهبر یا پیشوا ملهم از عالم بالاست و جنبه ای تقریباً پیامبر گونه دارد. نژاد پرستی از دیگر عناصر فاشیسم است که از دیدگاه آنان به سه گونه تقسیم می شود: ۱. نژاد تولید کننده فرهنگ، ۲. نژاد مصرف کننده فرهنگ، ۳. نژاد مخرب و نابود کننده فرهنگ. مثلاً فاشیسم ایتالیا تحت رهبری موسولینی، به برتری ملت ایتالیا نسبت به دیگر ملت ها تأکید دارد.
بخش دیگر فصل هفتم را نظام اجتماعی و اقتصادی فاشیسم تشکیل داده که طی آن فاشیسم در چارچوب نظام توتالیتر نه تنها در مسائل سیاسی سخت گیر است، بلکه در مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز نظارت کامل داشته و در صورت لزوم مداخله می کند. فاشیسم در حوزه اقتصادی، به جلب حمایت سرمایه داران می پردازد و مالکیت خصوصی، در چارچوب نظام حمایت شده و دولت اعتصابات کارگری را اکیداً ممنوع و اصولاً نه به برابری توده و از بین بردن طبقه، بلکه به وحدت ملی اعتقاد داشت. در بخش فاشیسم در نیمه دوم قرن بیستم و شروع قرن بیست و یکم، با اشاره به رکود اقتصادی و معضلات ناشی از آن، تبلیغات نژادی، ملی گرایی، سابقه مذهبی، سنتی و … باعث رونق تبلیغات گروههای نئونازی می شود.
فصل هشتم با عنوان چپ نو (تئوریهای انتقادی – دیالکتیکی) ابتدا به پیگیری های فلیکس وایل برای تأسیس مکتب فرانکفورت اشاره دارد و سپس به تلاش های فلسفی وی همراه با فریدریش پولوک و ماکس هورکهایمر با ابزار کار نظریه انتقادی می پردازد. بررسی تئوری های روزمره و علمی، تئوری های دیالکتیکی و تئوریهای انتقادی از دیگر بخش های فصل هشتم می باشد و پس از آن به اندیشه های ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو، هربرت مارکوزه و یورگن هابرماس از مشهورترین بنیانگذاران تئوریهای انتقادی پرداخته شده است. هورکهایمر فراگیری ماتریالیسم دیالکتیکی را زمانی سودمند می دانست که با تجزیه و تحلیل تاریخی همراه باشد. آدورنو بنیاد فلسفی خود را بر دیالکتیک منفی قرار داد و بر بنیاد آن تلاش کرد تصور حاکم بر فلسفه را تغییر دهد. مارکوزه در کتاب مبارزه با لیبرالیسم درچارچوب یک دولت فراگیر به مخالفت با نظام سرمایه داری موجود پرداخت. وی در کتاب انسان تک ساحتی می نویسد: انسانها با مصرف زیاد به وابستگان کالا تبدیل شده اند و متأثر از تبلیغات رستگاری خود را در خرید و مصرف بیشتر می دانند و در نتیجه حالت از خود بیگانگی در جامعه که محصول سرمایه داری است، منجر به انسانهای تک ساحتی شده است. هابرماس نیز بر نقد شناخت بنیادی از راه تئوری اجتماعی و نه اثبات گرایی و طبیعی تأکید دارد.
فصل نهم کتاب به اندیشه آنارشیسم اختصاص دارد. آنارشیسم هوادار همکاری داوطلبانه و آزادانه افراد است و قوانین دولتها را سرچشمه تعرض تلقی می کند. پرودهون، باکونین، مالاتستا، سورل، کروپاتکین، سرگی، استپنیاک، کافیرو و اشتیرنر از آنارشیست هایی هستند که به آنها اشاره شده است. در بخش انواع آنارشیسم به آنارشیسم سودمندگرا (انتفاعی) در چارچوب نظریه ضد آریستوکراسی، آنارشیسم روستایی با تفکر ایجاد انجمن ها به جای دولت، آنارشیسم سندیکالیستی بر بنیان اتحادیه گرایی، آنارشیسم دسته جمعی (اشتراکی) بر اساس آزاد کردن جامعه از پایگاه طبقاتی و جایگزین کردن آنها در پایگاه توده، آنارشیسم دسیسه جو در جهت نمایان ساختن مصائب اقشار زیرین جامعه، آنارشیسم کمونیستی بر بنیان سوسیالیسم علمی و قوانین تاریخی فرضیه سیر تکامل در یک دستگاه انقلابی، آنارشیسم فردگرا بر اساس مساوات طلبی، آنارشیسم مسالمت جو بر گرفته از تفکرات گاندی و تولستوی در جهت بیداری وجدان و شعور انسانها پرداخته شده است.
فصل دهم کتاب راجع به نهیلیسم به معنای نفی گرایی است. پس از بررسی کتاب پدران و پسران ایوان تورگینف که در آن نتیجه گیری می شود تمامی رسوم و سنت ها، عادات و عقاید، دولت و حکومت و هر چه که هست به ابزار اجبار و ناخرسندی انسان منتهی می شود، مؤلف به اندیشه های نیچه می پردازد که آزادی فکر و عمل را در مرکز ثقل تفکرات و مدل خود قرار داد. از نظر نیچه، نهیلیسم یک کاتالیزور و یک حادثه تاریخی است که بی ارزش شدن تمامی ارزش ها را در پی دارد.

sadrolgharavi.blogfa.com