بخش سیام/ آسیا: شرق/ چارلز استافورد/ برگردان: ناصر فکوهی
مفهوم شرق دور بهعنوان یک اصطلاح، تصور فاصلهای بسیار دور را از غرب در ما زنده میکند، اما در عین حال میتواند به مفهوم نوعی جدایی کامل از همه چیزهای آشنا، نیز تلقی شود. چین، ژاپن و کره شمالی و جنوبی، دولتهای-ملتهای غالب در این منطقه هستند که به صورت کمتر خود محورگرایانهای، آسیای شرقی نیز نامیده میشود. از جنگ جهانی دوم به این سو. بهخصوص به دلیل افزایش فعالیتهای اقتصادی در آن، علاقمندی غرب ظاهراً به این پهنه دوردست دائما افزایش یافته است. در انسانشناسی، مطالعه بر چین و ژاپن(یه وسیله دانشمندان غربی و شرقی) بسیار زیاد بوده، اما در عین حال مطالعه بر گروههای کوچکتری از مردمان این منطقه نیز مورد توجه بوده است. این مظالعات گاه انسانشناسی را با چالشهایی نیز روبرو کرده است که چندان بیارتباط با مشخصات برخی از فرهنگهای شرق آسیا بهمثابۀ موضوعهای مردمنگارانه نبوده است (برای نمونه به دلیل گستره بزرگ نوشتارهای ژاپنی و چینی در زمینه تاریخ آنها). اما این استدلال را نیز میتوان مطرح کرد که شاید به دلیل همین مشخصات، مردمنگاریهای آسیای شرقی به صورت شگفتآوری تاثیر ناچیزی بر انسانشناسی بهطور کلی داشتهاند.
نوشتههای مرتبط
تداوم و تفاوت
در یک سطح ما شاهد تداومهای قدرتمندی میان فرهنگهای غالب متطقه هستیم، هرچند این امر خود را در اشکال پیچیدهای نشان میدهد. برا مثال میتوان ادعا کرد که نمونههایی از پندارههای کنفوسیوسی در زمینه روابط اجتماعی در چین، ژاپن، کره و دیگر کشورهای این منطقه هنوز کاربرد دارند. و حتی در مورد چین میتوان گفت که عملکرد «کنفوسیونیسم» آشکارا به سختی قابل تشخیص است و تاریخجه رقابت میان مکاتب مختلف اندیشه کنفوسیوسی بسیار پیچیده است. ما همچنین با تداومها و عدم تداومهای زبانشناختی در این منطقه روبرو هستیم، برای نمونه، حروف چینی در برخی از اشکال نوشتار ژاپنی به کار میروند و افزون بر این گویشهای چینی که دارای نوشتار یکسانی هستند برای افراد مختلف از گویشهای گوناگون غیر قابل درک هستند. عملکردهای دینی در هم آمیخته * و در برخی موارد در آسیای شرقی متشابه هستند. اشکالی از بودیسم* دارای نفوذ گسترده و عمیقی در این منطقه بودهاند. دائوئیسم(به معنی «راه») در چین وشینتوئیسم (به معنی «راه خدایان») در ژاپن، دارای شاخههای مشابهی هستند و همین امر را در چین، کره، و ژاپن در مورد کیشهای نیاکانی* میبینیم. و حتی در چین با تفاوتهای عملکردهای دینی در مناطق مختلف روبرو هستیم و این تازه بدون در نظر گرفتن اشکالی است که حوزۀ سیاسی بهمثابۀ «خرافات» به رسمیت پذیرفته نمیشوند.
با این وصف و با توجه به وجود لااقل نوعی تداوم سطحی، این نکتهای قابل توجه است که کار چندانی در این زمینه در آسیای شرقی به وسیله انسانشناسان انجام نگرفته است؛ بر عکس باید گفت که مردمنگاریها بیشتر تمایل به تأکید بر تفاوتها داشتهاند. در اینجا میتوانیم به مثالهای چین و ژاپن در این مورد اشاره کنیم. در طول دوران پس از جنگ حهانی دوم، ژاپن دورهای از گسترش اقتصادی عظیم را تجربه کرد و این در حالی بود که چین در یک دوره از انفراد سیاسی و سختگیریهای اقتصادی وارد میشد(دورهای که تا زمان اصلاحات دنگ سیائوپینگ ادامه یافت). در این دوران چه ژاپن و چین هر دو در غرب بهمثابۀ کشورهای «سنتگرا» معرفی میشدند، ولی در عین حال ژاپن جزئی از جهان مدرن نیز شناخته میشد درحالیکه چین تا دورهای بسیار متاخر به شکلی غریب تصویری از یک کشور «فئودال» را القاء میکرد.
بدین ترتیب از آنجا که ژاپن کشوری تلقی میشد که میتوان آن را ملتی قادر به فعالیتهای نسبتاً مناسب کاری و دارای کارگران صنعتی مناسب تلقی کرد، و چین ملتی از روستائیان*، جای تعجب نداشت که پژوهشهای میدانی* انسانشناختی در این کشورها دغدغههایی متفاوت داشته باشند. اما این نکتهای قابل توجه است که اکثر پژوهشهای میدانی درون و در اطراف چین، دربارۀ مکانهایی انجام شدهاند که به نوعی بیشترین شباهت را به ژاپن داشتهاند. تا دورهای بسیار متخر انجام پژوهشهای میدانی در جمهوری خلق چین عملا ناممکن بود و حتی امروز نیز با مشکلات زیادی همراه است (با این وصف نگاه کنید به: Potter and Potter 1990; Davis and Harrell 1993). بنابراین اکثر نوشتههای انسانشناختی دربارۀ چین، نوشتههایی متعلق به کشورهای ژاپن، سنگاپور، هنگ کنگ و تایوان بودهاند که همگی آنها مستعمرات ژاپن یا غرب بهشمار آمده، همگی یک توسعه اقتصادی بزرگ را در دوران پس از جنگ حهانی دوم تجربه کرده و همگی آنها، در بسیاری از ابعادشان به صورتی قاطع «مدرن» شدهاند.
البته باید اذعان کرد که نوشتههای بیشماری به وسیله انسانشناسان دربارۀ ژاپن و چین ارائه شده است و تعمیم در این زمینه کار درستی نیست. اما انسانشناسی چین به شکل قابل ملاحظهای بر سنتگراترین ابعاد جامعه مدرن چین متمرکز بوده است (برای مثال بر خویشاوندی* و دین*) و همینطور بر مسائل اقتصاد سیاسی* و این در حالی بوده که سایر مسائلی که میتوانسته کالا فرهنگی قلمداد کند را در نظر نگرفته است (برای مثال آموزش و پرورش* یا آداب). انسانشناسان چین دست به تحقیقاتی با محوریت تاریخ زده و به صورت گستردهای با تاریخدانان همکاری کردهاند (برای نمونه نگاه کنید به: Watson and Rawski 1988) کاری که خود میتوانسته است تصویر سنتی این کشور را تقویت کند. در اینجا اگر بتوانی ماز یک تناقض سخن بگوئیم، میتوانیم به انسانشناسی ژاپن اشاره کنیم که بیشتر «فرهنگی» بوده است تا «اجتماعی» و اغلب خود را بر مسائل مربوط به ساخت مفهوم «خود» یا جنبههای مختلف شخصیت، نمادگرایی، اجتماعیشدن، اجتماع بودگی و آداب متمرکز کرده است (نگاه کنید به موارد زیر: Ohnuki-Tierney 1987 و همینطور به نقد Hendry در ۱۹۸۷ و مقالۀ او در ۱۹۹۰ دربارۀ ‘wrapping’). آیا میتوان ادعا کرد که این تفاوت در تأکید بازتابی است از دغدغههای اطلاع رسانهای ما یا باید آن را نوعی فرافکنی انسانشناختی دانست؟
یک نمونه: شمنهای تایوانی و کرهای
اگر میبینیم که مردمنگاری در آسیای شرقی بدان گرابش داشته است که بیشتر بر تفاوتهای محلی تأکید کند تا بر شباهتهای منطقهای، باید از این امر تعجب کنیم. اصولا روش میدانی توجه پژوهشگر را به سوی تفاوتهای عمیق محلی جلب میکند که میتوانند درون شباهتهای ظاهری یافته شوند. از این لحاظ جالب خواهد بود که به دو کتاب جدید در زمینه شمنیسم* در آسیای شرقی که موولف (۱۹۹۲) و ل. کندال(۱۹۸۸) نوشتهاند، توجه کنیم که هر دو دغدغههای مشابهی داشتهاند. هر دو کتاب روایتهایی هستند دربارۀ تاریخ زندگی یک زن و مشارکت او در کیش محلی و همچنین پژوهش بر جنسیت* و روشهای مردمنگارانه و اشکالی که «داستانها»ی مربوط به برخی از حوادث ساخته میشوند. کندال داستان زندگی «مادرِ یونگسو» (Yongsu) یک شمن موفق کرهای را روایت میکند، درحالیکه وولف داستان زندگی خانم تان (tan)، یک زن تایوانی که ظاهراً در راه شمن شدن قرار گرفته است را روایت میکند. بسیاری از عملکردهای مردمی در جماعتهای این دو زن به یکدیگر شباهت دارند برای نمونه، پرستش خدایان بودایی، تقاضاهایی که از شمنها میشود، راههایی که شمنها برای معتبر نشان دادن خود به کار میبرند، معنایی که خدایان و نیاکان در روایتهای نگونبختی از آن برخوردارند و غیره. بسیاری از عناصر نفوذ در روایت کندال از کره ریشه گرفتهاند: تاثیر پندارههای کنفوسیوسی، استفاده از زبان چینی کلاسیک در دفترچههای راهنمای غیبگویی خانگی و به کار بردن عطرهای گیاهی چینی علیه بیماری.
اما برای همه آنچه بهعنوان پیش زمینه متشابه بین دو روایت میبینیم، یک تفاوت عمده وجود دارد. اکثر مانسینها (mansin) (شمنها)ی کرهای زن هستند و حتی مردانی که این کار را انجام میدهند برای چنین فعالیتی همچون زنان لباس میپوشند. اما برعکس هرچند زنان تایوانی میتوانند تانگ-کی (tang-ki) (شمن) بشوند اما این امر عموما نامناسب تلقی میشود و این نقش عموما خاص مردان است. معنای این امر آن است که درحالیکه کندال دربارۀ مادر تونگا که شمن میشود و تاثیر این امر بر زندگی وی، مینویسد، وولف دربارۀ این که خانم تان شمن نمیشود و دلایلی که این کار عملی نیست، مینویسد. و هرچند از نقطه نظر منطقهای باید بگوئیم که پیش زمینه فرهنگی این دو داستان زندگی مشابه یکدیگر هستند، در عمل تاثیر باورهای دینی در اعتقادات دو زن نمی توانند متفاوت نباشند. و از آنجا که انسان شناسان اغلب درک خود را به رابطهای نزدیک که با اطلاع رسانهایشان برقرار میکنند، توسعه میدهند، درک محلی ظاهراً بر تلاش برای تعمیم پذیریهای منطقهای سایه میافکند. این درک محلی است که به صورت مستقیم بر مردم اثر میگذارد و همین مردم هستند که انسانشناسان با آنها زندگی و کار میکنند.
انسانشناسان، به دور از آنکه خواسته باشند منطقه آسیای شرقی را یک تمامیت پیوسته بهشمار بیاورند، به صورتی روزافزون نه فقط به تفاوتهای محلی فرهنگهای غالب علاقمند شدهاند، بلکه همچنین به موقعیت گروههای کوچکتر فرهنگی درون منطقه نیز علاقه نشان دادهاند. شپرد یکی از نویسندگانی بوده است که در اثرش «تاریخ انسانشناسی» تایوان(۱۹۹۳) توانسته است به موقعیتی تا حدی بینابینی در حد فاصل امر منطقهای و امر محلی دست یابد. او دست به روایت تاریخ میان کنشهای بین رژیمهای مختلف استعماری، دولت چین، ساکنان چینی هان و بومیهای مالایی-پولینزیایی تایوان زده است. و در این کا راو نه فقط از سنتهای فرهنگی خاص این جزیره بلکه همچنین از تفاوتهای فرهنگی ناشی از مسائل سیاسی که این جزیره به دلیل نفوذ چین با آنها درگیر است، پرداخته است.
چالش منطقه
همانگونه که گفتیم منطقه آسیای شرقی را میتوان پهنهای پرچالش برای انسانشناسان در نظر گرفت. برای مثال، کلی(۱۹۹۱) اشاره کرده است که متخصصان ژاپن در حال مطالعه بر یک ملت قدرتمند با ثروت، ادبیات، و با تجربه استقلال و گسترده بزرگی از نهادهای دانشگاهی هستند. الزاماتی که برای انسانشناسان برای چرخش مطالعاتشان به سوی فرهنگهایی با پیشینه طولانی ادبیات و سنتهای علمی وجود دارد به صورت اندکی شروع به آغاز شدن است. یکی از مشکلات در این زمینه در آن است که انسانشاسان با تبدیل شدن به متخصصان (یا فوق متخصصان) در مسائلی محلی(نوعی از تخصص که عملاً بدون حد و مرز است زیرا برای مثال با تاریخ عظیمی چون تاریخ چین سروکار دارد) برای آنها بسیار سخت خواهد بود که بتوانند یافتههای خود را با سایر انسانشناسانی که در سایر نقاط بهطور کامل در روندی از مشاهده مشارکتی و «گفتگوهای دراز مدت» با میدان قرار گرفتهاند، پیوند بخورند.
سرانجام آنکه روشن است بخشی از روابط قدرت موجود در عملکرد انسانشناسی در اینجا به صورتی متفاوت عمل میکند و یا دستکم به صورتهای متفاوتی بازتاب دارد. این نکتهای گویا است که بیشترین میزان از مطالعات برجسته در زمینه انسانشناسی آسیای شرقی امروز به وسیله انسانشناسان همین منطقه انجام میشود. و مشخصه دیگر خاص بودن این منطقه در آن است که اکثریت منابع تامین اعتبار برای مطالعات انجام شده بر آسیای شرقی امروز نه از سوی غرب بلکه به وسیله منایع محلی و بهویژه ژاپن و تایوان ارائه میشود.
نگاه کنید همچنین به: انسانشناسی چین، ژاپن
برای مطالعۀ بیشتر
Davis, D. and S. Harrell (eds) (1993) Chinese Families in the Post-Mao Era, Berkeley: University of California Press
Hendry, J. (1987) Understanding Japanese Society, London: Routledge
——(۱۹۹۰) ‘Humidity, Hygiene, or Ritual Care: Some Thoughts on Wrapping as a Social Phenomenon’, in E. Ben-Ari, B. Moeran and J. Valentine (eds) (1990) Unwrapping Japan: Society and Culture in Anthropological Perspectives, Honolulu: University of Hawaii Press
Kelly, W. (1991) ‘Directions in the Anthropology of Contemporary Japan’, Annual Review of
Anthropology ۲۰: ۳۹۵–۴۳۱
Kendall, L. (1988) The Life and Hard Times of a Korean Shaman: Of Tales and the Telling of Tales, Honolulu: University of Hawaii Press
Ohnuki-Tierney, E. (1987) The Monkey as Mirror: Symbolic Transformations in Japanese History and Ritual, Princeton: Princeton University Press
Potter, S. and J. Potter (1990) China’s Peasants: The Anthropology of a Revolution, Cambridge: Cambridge University Press
Shepherd, J.R. (1993) Statecraft and Political Economy on the Taiwan Frontier 1600–۱۸۰۰, Stanford: Stanford University Press
Watson, J.L. and E. S. Rawski (1988) Death Ritual in Late Imperial and Modern China, Berkeley: University of California Press
Wolf, M. (1992) A Thrice-told Tale: Feminism, Post Modernism and Ethnographic Responsibility, Stanford: Stanford University Press