انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انتشار هفتگی کتاب «فرهنگ انسان‌شناسی اجتماعی و فرهنگی»: بخش بیست‌وچهارم، آمریکا: آمریکای لاتین‌

بخش بیست‌وچهارم/ آمریکا: آمریکای لاتین‌ (Americas: Latin America)/ مریت‌ ملوس‌/ برگردان: مهران‌ کُندری‌

اصطلاح‌ «امریکای‌ لاتین‌»، همان‌‌گونه‌ که‌ معانی‌ ضمنی متفاوتی‌ دارد، مبهم‌ نیز‌ هست‌. این مفهومبه صورت رایج‌تر به‌ سرزمین‌ و دولت‌های‌ ملی‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ گسترۀ آن‌ها از مکزیک‌ در شمال آغاز می‌شود‌، سرتاسر کارائیب‌* و امریکای مرکزی‌* را در بر می‌گیرد و تا آرژانتین‌ و شیلی‌ در جنوب‌ امتداد پیدا می‌کند. در هر حال‌، امریکای لاتین‌ به‌‌عنوان اصطلاحی‌ عام مجموعه‌ای‌ از تصاویر ذهنی (نه‌ کاملاً اسطوره‌ای‌ و نه‌ کاملاً کلیشه‌ای‌) را به‌‌همراه‌ خود تداعی‌ می‌کند: میراث سرخ‌پوستان‌ و استیلای اروپاییان‌، مردانِ مرد‌سالار (macho) و زنان بردبار و صبور، انقلاب‌های خشونت‌آمیز و دیکتاتوری‌های‌ بیرحم‌، اصلاحات ارضی‌ و تراکم‌ شهری‌، فقر شدید و تجملات باشکوه‌، مناطق‌ دور‌افتادۀ‌ پس‌‌کرانه‌ای‌ و شرکت‌های‌ پیشرفتۀ‌ صنعتی‌، الهیات‌ آزادی‌بخش‌ و نظریۀ‌ وابستگی† ‌. امریکای‌ لاتین‌ واقع‌گرایی (رئالیسم‌) جادویی‌ در ادبیات‌ را به‌ یاد می‌آورد، ابتکار و توانایی‌ ذاتی‌ در برگزاری‌ جشن‌ها (fiestas)‌ ، ضرباهنگ‌ رقص‌های‌ تانگو و سالسا، طعم‌ غذاها، خلق‌‌وخوی‌ ورزشکاران‌، فرماندهان نظامی‌ (caudillo) در سیاست‌، پیروزی در روز موعود (mañana) . امریکای لاتین‌ متضمن فرهنگی دورگه † [یا آمیزش‌یافته] (mestizo) است‌ ــ که در تقابل‌ با فرهنگ‌ بومیان‌ امریکا *‌، و فرهنگ‌های بومی † ‌، که بازنمود میراث پیش‌‌کلمبی‌ تلقی‌ می‌شوند‌، قرار می‌گیرد‌.

مهم‌تر این‌که اصطلاح‌ امریکای‌ لاتین‌ آن‌ جنبه‌های‌ فرهنگ امریکای لاتین‌ را جلوه‌گر می‌سازد که‌ به‌‌عنوان ثمرات فرایندی ویژه‌ از انتقال فرهنگی‌ فهمیده‌ می‌شوند که‌ در نتیجۀ‌ چیرگی‌ و استیلای (از ۱۴۹۲) اسپانیا و پرتغال‌ بر جمعیت‌های بومی‌ رخ‌ داده‌ است‌؛ یعنی‌ همان‌ فرایندهای‌ تاریخی‌ که‌ به‌ امریکای‌ لاتین‌ ویژگی انحصاری‌ می‌دهند. این‌ چیرگی‌ نه‌تنها مهاجمان‌ را به حاکمان‌ بدل کرد، بلکه‌ اساساً عقیدۀ‌ برتری اساسی‌ نسبت‌ به‌ مردم تحت سلطه‌ را نیز به‌ حاکمان‌ القا کرد. از این‌ رو، مستیزو (زاده‌شده‌ از مادری‌ سرخ‌پوست‌ و پدری‌ اسپانیایی‌) در اساس‌ به‌‌مثابۀ تهدیدی‌ برای ثبات نظم‌ اجتماعی‌ تلقی‌ می‌شد، و تنها مدت‌ها بعد همین‌ دورگه‌ها (mestisaje) به‌صورت‌ نماد روح‌ امریکای لاتین‌ درآمدند و بدین‌ترتیب‌ به‌ یک هویت * ملی مورد بحث‌ و مجادله‌ بدل شدند. در آغاز، این‌ نگرش‌ مبتنی‌بر تفاوت‌ و نه مبتنی‌بر نابرابری را فاتحان‌ (conquistadores) و کلیسای کاتولیک تقویت می‌کردند و بعدها در نیمۀ‌ سدۀ‌ نوزدهم حکومت‌های گوناگون مستقل و نوپا آشکارا آن را به‌ شکلی‌ رسمی‌ اعمال‌ کردند.

به‌رغم‌ فرایند به‌ وجود آمدن‌ دورگه‌ها و درهم‌‌آمیزی‌ * فرهنگی‌ و مذهبی‌، این‌ پیدایش آغازین «دیگری»، بر ایجاد دوگانگی فراگیری‌ تأثیر گذاشت‌ که‌ بر درک‌ و تلقی‌ از جامعۀ‌ امریکای لاتین‌ حکم‌فرماست‌ (Todorov 1987). هرچند ریشه‌های این‌ دوگانگی‌ را می‌توانیم تا مخالفت‌های‌ اولیه‌ میان‌ «سرخ‌پوستان‌» و «اروپایی‌ها» دنبال‌ کنیم، اما این‌ دوگانگی‌ در طول‌ سده‌ها به‌ بافت‌های‌ مختلف‌ انتقال‌ پیدا کرد و سرانجام‌ مجموعه‌ای‌ از تضادها را دربر گرفت‌: سنتی‌/ مدرن‌، عقب‌مانده‌/ متمدن‌، روستایی‌/ شهری‌، در حال‌ توسعه‌ / توسعه‌‌یافته‌. این‌ تضادها که هم‌ به‌ شکل‌ درونی‌ در ساختار روابط میان گروه‌ها مؤثر بودند‌ و عمل‌ می‌کردند و هم‌ به‌ شکلی‌ بیرونی‌، امریکای لاتین‌ را هم‌زمان‌، به‌ شکلی‌ مبهم‌ در کانون‌ و حاشیۀ‌ دنیای غرب‌ قرار می‌دادند.

امریکای‌ لاتین‌ از زمان استعمار، با وجود شرایط‌ بسیار نابرابر، در نظام جهانی‌ * ادغام‌ شد. هرچند ویژگی‌های‌ بسیاری‌ در میراث فرهنگی مشترک‌ اهالی امریکای‌ لاتین‌ به چشم می‌خورند‌، اما اوضاع‌ و شرایط محلی‌ در زمان‌ استیلای‌ [اروپایی]‌ بسیار متفاوت‌ بوده است و به‌همین‌دلیل‌ اشکالی بسیار متفاوت از پیوند و ارتباط‌ و از این‌رو روندهای‌ متفاوت‌ اجتماعی‌ ـ اقتصادی‌ و سیاسی‌ در این کشورها پدید آمده‌‌اند‌ (Wolf & Hansen 1972). هرگونه‌ تلقی‌ و برداشت از پیچیدگی‌ها و ناهمگنی امریکای لاتین امروز باید این‌ تفاوت‌ها را منظور دارد.

 

چشم‌اندازهای انسان‌شناختی‌

این‌ تلقی‌ و برداشت‌ها، هم‌ باتوجه‌ به‌ انواع‌ مطالعاتی‌ که‌ صورت‌ پذیرفته‌اند‌ و هم‌ با در نظر گرفتن‌ نظریه‌هایی‌ که‌ این‌ مطالعات‌ را هدایت‌ می‌کردند، بر توسعۀ‌ انسان‌شناسی‌ در امریکای لاتین‌ تأثیر گذاشته‌‌اند‌. در سطحی‌ کلی‌ می‌توانیم بگوییم پژوهش انسان‌شناختی‌ در امریکای‌ لاتین‌ در دو مقولۀ‌ اصلی‌ گنجانده‌ می‌شود: مطالعاتی‌ که‌ با فرهنگ‌های بومی بومیان‌ امریکا سروکار دارند و مطالعاتی‌ که‌ بیش‌تر به‌ همسازی فرایندهای اجتماعی‌ می‌پردازند که‌ با ظهور مدرنیزاسیون‌ * و صنعتی‌‌شدن‌ به‌وجود آمده‌اند. درحالی‌‌که‌ مطالعات‌ گروه نخست عمدتاً‌ بر ساختارهای داخلی جوامع بومی‌ متمرکز و به‌ منطقه‌ای‌ خاص‌ محدود شده‌اند (برای‌ مثال‌، ارتفاعات‌* و یا جلگه‌های* امریکای‌ جنوبی‌)، مطالعات‌ گروه دوم که اغلب به‌ «پژوهش‌های دهقانی‌» شهره‌اند، بیش‌تر با روابطی‌ سروکار دارند که‌ میان‌ جماعت‌های محلی‌ و جامعۀ‌ گسترده‌ حکم‌فرماست‌. این‌ مطالعات‌ به‌ هیچ‌ منطقۀ‌ خاصی‌ محدود نمی‌شوند، اما بیش‌تر نمایانگر دیدگاهی‌ هستند‌ که‌ می‌کوشد تا روندهای پیچیده‌ای‌ که‌ مدرنیزاسیون‌ با علاقه‌‌ای خاص به‌ تغییر اجتماعی‌، اغلب‌ با تعمدی‌ صریح‌، به‌ آن‌ها اشاره‌ دارد، منعکس کند. این‌ پژوهش‌ها بر شکل‌های مختلف یکپارچگی فرهنگی‌ ـ اجتماعی‌ متمرکز می‌شوند و تفاوت‌های اجتماعی‌، مهاجرت‌، و شهرنشینی‌ را به زیر ذره‌بین می‌برند تا از‌ تغییر شکل جوامع روستایی‌ آگاه شوند. بنابراین، یکی‌ از دستاوردهای اساسی انسان‌شناسی‌، گشایش فضا و گره‌گشایی از تنش‌هایی‌ است‌ که‌ بین‌ این دوگانگی‌ها در جریان‌اند‌.

 

جامعۀ‌ روستایی‌ ـ فرهنگ‌ مردمی‌

تمرکز اصلی‌ بر دنیای زندگی روستایی‌ تحت‌‌تأثیر نظریۀ‌ تطورگرایانه‌ * و این‌ عقیده‌ بود که‌ جوامع‌ به‌‌اصطلاح‌ سنتی‌ مانعی‌ در برابر تغییرند. توسعۀ‌ انسان‌شناسی‌ در مکزیک‌ نمونه‌ای‌ از چنین‌ دیدگاهی‌ است‌. در پی انقلاب (۱۹۱۰) مکزیک و به‌ دلیل وضعیت‌ خطرناک‌ جوامع بومی‌ و ادغام‌ محتمل آن‌ها در جامعۀ‌ ملی‌، نگرانی روزافزونی‌ به‌چشم‌ می‌خورد. تحت‌ نفوذ مانوئل‌ گامیو (پایه‌گذار انسان‌شناسی مدرن در مکزیک‌) خط‌مشی ایندیخنیسمو ـ با تکیه بر این‌ عقیده‌ که‌ گروه‌های‌ بومی‌ از ‌لحاظ‌ فرهنگی‌ منفک‌ از جامعۀ‌ گسترده‌ترند ـ به اجرا گذاشته شد. این‌ خط‌مشی‌ سعی‌ داشت بحث مفصلی دربارۀ مسئلۀ‌ یکی‌سازی‌ ایجاد کند‌: همگون‌‌سازی‌ در تقابل‌ با خودمختاری‌، یکپارچگی‌ در تقابل‌ با تعدد فرهنگی‌. بعدها مفهوم‌ «استعمارگری داخلی‌»  † و نظریۀ‌ وابستگی‌ برنامۀ ایندیخنیسمو را به‌ چالش‌ گرفتند و در بحث هویت قومی‌ و روابط‌ متقابل قومی‌ به‌هم‌ نزدیک‌ شدند (Stavenhagen 1969). موضوع مورد بحث، ماهیت جوامع بومی‌ و، مهم‌تر از همه،‌ روابط آن‌ها با جامعه‌ به‌طورکلی‌ بود. چون‌ جوامع‌ بومی که‌ نه‌ «ابتدایی»  † بودند و نه‌ «مدرن»، طبقه‌بندی‌های متداول‌ را نقض‌ می‌کردند. (برای‌ بحث کامل‌تر دربارۀ‌ این‌ مطلب‌ نک.‌ Hewitt de Alcantara 1984).

مطالعات‌ رابرت‌ ردفیلد† ، جرج‌ فاستر، و اُسکار لویس‌† ، که‌ همگی‌ تحت تأثیر مکتب فرهنگ‌ و شخصیت‌ * بودند، در این‌ بحث‌ وارد شدند. ردفیلد با مفهوم‌ «جامعۀ‌ مردمی» (folk society) خودالگویی‌ از جوامع محلی‌ را مطرح می‌کرد که‌ به‌وضوح‌ در یکپارچگی‌ و در تفاوت‌های خود‌ از جوامع شهری‌ متمایز بود. او می‌پنداشت‌ که‌ ارزش‌ها و نحوۀ‌ زندگی شهری‌، تهدید مخرب‌ و نیروی ویرانگرِ‌ نظام‌های ارزشی محلی‌ است‌؛ البته وی‌ بعدها دیدگاه نخست خود را اصلاح‌ کرد و پیوستار مردم‌ ــ شهر و مفهوم‌ خود از جوامع‌ روستایی‌ را به‌مثابۀ «فرهنگ‌های‌تفکیک‌شده‌«، بسط‌ و تفصیل‌ داد. ردفیلد با مفهوم‌ خود از «سنت‌های بزرگ‌ و کوچک»‌* و تمرکزش‌ بر سازمان‌یافتگی اجتماعی سنت‌ (۱۹۵۵) با وضوح‌ و دقتی بیش‌تر متوجه‌ جای‌گیر شدن‌ و ادغام‌ جوامع روستایی‌ شد: پژوهش‌های دهقانی‌ با آثار ردفیلد به صورت کانونی مهم در انسان‌شناسی امریکای لاتین‌ درآمدند. این نقد که‌ کار ردفیلد الهام‌بخش‌ آن‌ بوده‌ است ـ دیدگاه‌ رمانتیک‌ در مورد جماعت‌های دهقانی‌، فرضیه‌های کارکردگرایان‌ * و تأکید وی‌ بر مقولات شناختی‌ در علت‌ بروز تغییر به‌ جای‌ عوامل اقتصادی‌ ـ به‌ علاقۀ‌ مستمر به‌ نیروهایی‌ منتهی شد که‌ شالودۀ‌ دگرگونی‌ جامعۀ‌ روستایی‌ بودند.

فاستر در تقابل‌ با ردفیلد در مطالعۀ‌ خویش‌ دربارۀ‌ تسین‌ تسونتسان‌ (۱۹۶۷)، جامعه‌ای‌ را شناخت‌ که‌ ترس‌ و عدم‌ اطمینان‌ در آن‌ حکم‌فرما بود. وی‌ مفهوم‌ «تصویر خیر محدود»† را برای‌ توصیف‌ جهان‌بینی‌  † غالب در چنین جامعه‌ای ارائه‌ کرد. گرچه‌ او این‌ امر‌ را به‌ نیروهای تاریخی‌ و زیست محیطی جماعت‌هایی ربط‌ می‌داد که‌ بدان شکل داده‌ بودند، با این‌ همه‌ بر عوامل روان‌شناختی‌ به‌منزلۀ مانع اصلی‌ بالارفتن‌ معیارهای زندگی‌ تأکید می‌کرد. مطالعۀ‌ دوباره بر‌ روستای تپوستلان به وسیلۀ اسکار لویس‌ (در دهۀ‌ ۴۰)، در زمینه‌های مشابه‌، با یافته‌های اولیۀ‌ ردفیلد مغایرت‌ داشت‌، چرا که‌ بر غلبۀ‌ تعارض بر هماهنگی‌ تأکید می‌ورزید. با وجود این‌، لویس‌ به‌ روندهای تاریخی‌، که‌ جماعت‌ را به‌ دولت‌ ملی‌ پیوند می‌داد، و نیز بر روندهای اجتماعی‌، که‌ امر روستایی‌ را به‌ امر شهری‌ پیوند می‌داد، علاقه‌مند بود. تمرکز وی‌ بر مهاجرت‌، او را به‌ کار میدانی‌ در محله‌های‌ زاغه‌نشین شهری مکزیکوسیتی‌ کشاند که‌ نه‌تنها در روایت‌های نوآورانۀ‌ قوم‌نگاری‌ انعکاس یافت (به‌طور‌ مثال‌ Lewis 1961)، بلکه‌ اساسی‌ برای نظریۀ‌ بحث‌انگیز فرهنگ فقر † و پژوهش‌های بعدی‌ متعدد او در زمینۀ‌ جوامع فقیر شهری‌ شد‌.

 

دهقانان‌ و روابط‌ قدرت‌

این‌ مطالعات‌ منحصراً مربوط‌ به‌ قدرت‌* نیستند و در آن‌ها سازمان یافتگی اجتماعی جماعت‌های دهقانی‌ به‌طور گسترده‌ با رویکردی کارکردگرایانه‌ و با استناد به‌ ارزش‌ها توضیح‌ داده‌ شده‌ است‌. این‌ امر لزوماً مستلزم‌ دیدگاه‌هایی‌ بود که‌ مشوق‌ بروز تغییر بودند. با کار جولین‌ استیوارد † (در مکزیک‌، پرو، و پورتوریکو) رهیافتی‌ جدید؛ یعنی ‌محیط‌شناسی فرهنگی‌، ارائه‌، و پژوهش‌ بر توسعۀ‌ روستایی‌ آغاز شد. این‌ رهیافت‌ جدید به‌ویژه از آن رو اهمیت داشت که بر توسعه‌های منطقه‌ای‌ در چشم‌اندازی‌ تاریخی‌ متمرکز بود و برای‌ اوضاع‌ مادی‌ و روابط‌ اقتصادی‌ ـ اجتماعی‌ اولویت‌ و تقدم‌ قائل‌ می‌شد.

اریک‌ ولف‌ و سیدنی‌ مینتز این‌ دیدگاه‌ را در چارچوبی مارکسیستی‌* تحول‌ بخشیدند. کار آن‌ها بر توسعۀ‌ آتی انسان‌شناسی تأثیری عمیق امریکای لاتین‌ داشت‌. این‌ تغییر در هستۀ‌ اصلی‌ تحلیل‌، به‌طور ضمنی‌ به‌ این‌ دیدگاه‌ قائل‌ بود که‌ جماعت‌ بومی‌/ دهقانی‌ ذاتاً با روابط‌ اقتصادی‌ و سیاسی‌ ترکیب‌ شده‌ (و نیز محصول‌ آن‌) است‌، اما برپایۀ‌ شرایط‌ نابرابر: جماعت‌های بومی‌/ دهقانی‌ نه‌تنها وابسته‌ بودند، بلکه‌ استثمار هم‌ می‌شدند؛ بنابراین مفهوم‌ مازاد هم‌ به‌قدر مفهوم‌ سلطه‌ برای‌ تجزیه‌ و تحلیل محدودیت‌های ساختاری‌ بر عمل دهقانی‌ اهمیت‌ یافت‌. علاوه‌ براین‌، توجۀ خاص به‌ روابط اجتماعی مختلفی‌ شد که‌ جماعت‌ دهقانی‌ را حفظ‌ می‌کردند و به‌ الزام‌های عمودی (حامی ـ بهره‌مند*) و نیز افقی‌ ( کمپادرازگو *) که‌ بر جامعه‌ حکم‌‌فرما بودند، بها می‌دادند.

تأثیر کارهای‌ وولف‌ و ماینتز را باید‌ در پرتو ناآرامی‌ روستایی‌‌ای بررسی کرد که‌ در طول‌ دهه‌های‌ ۶۰ و ۷۰ در امریکای لاتین‌ غالب‌ بودند، و نیز اهمیتی‌ که‌ نظریه‌های‌ وابستگی‌ در آن‌ زمان‌ در علوم‌ اجتماعی‌ امریکای لاتین‌ داشتند‌. این‌ چارچوب‌ها به‌ مطالعات‌ بی‌شماری‌ در زمینۀ‌ جامعۀ‌ روستایی‌ و روند تغییر شکل‌ روستایی‌ دامن زدند (به‌طور‌ مثال‌Johnson 1971 ,Warman 1976 ) و اوج‌ پرسمان (پروبلماتیک)‌های پیچیدۀ‌ شهری‌ ـ روستایی‌ را نشان‌ دادند. اهمیت‌ این‌ مطالعات‌ در تلاش‌ پیوسته‌ای‌ است‌ که‌ روندهای تاریخی‌، شرایط‌ محیط‌شناختی‌، و شرایط‌ مربوط‌ به‌ اقتصاد کلان‌ را به‌ سازمان‌یافتگی‌ روزمرۀ‌ زندگی اجتماعی‌ مرتبط‌ می‌سازد.

 

چشم‌اندازهای معاصر

درحالی‌که‌ مطالعات‌ اولیه‌ در زمینۀ برنامه‌های مدرنیزاسیون رشد کرده بودند و در آن واحد بر دو موضوع‌ گسستگی‌ و یکپارچگی‌ تأکید داشتند‌، چشم‌انداز‌های‌ معاصر در پی‌ فرا رفتن‌ از این‌ محدوده‌ و شناخت‌ امریکای‌ لاتین‌ به‌‌عنوان‌ نمودی‌ از جوامع اساساً شهری‌، چندگانه‌* و مدرن‌ است‌. مضمون‌های پژوهشی دیگری نیز نظیر توجه‌ به‌ پیوندهای‌ مدرنیته‌ و هویت، مطرح‌ شده‌‌اند. یکی‌ از پیشرفت‌های اساسی‌ در این‌ راستا علاقۀ‌ فزاینده‌ به‌ ساختار روابط جنسیتی‌* و معانی‌ است‌ که‌ به‌ جنسیت‌ مرتبط‌ می‌شوند. مانند سایر نقاط‌، در امریکای لاتین نیز پیش‌ درامد توجه‌ به‌ جنسیت‌‌ تأمل‌ بر‌ جایگاه زنان‌ بود، و موضوعات‌ اصلی‌ در چارچوب‌هایی همچون‌ طبقه‌* و سرکوب‌ (Nash and Safa 1976)، تولید و تناسل‌ (Deere and Leon 1987) و در راستای‌ دیدگاه‌های‌ مارکسیستی‌ غالب‌، قرار گرفتند. با وجود این،‌ نتیجه‌ای‌ که‌ رهیافت محدود ماتریالیستی‌ † به‌ بار آورده‌، جز تحلیلی احساساتی بر معنای پیچیدۀ‌ جنسیت‌ در جامعۀ‌ امریکای لاتین نبوده‌ است‌، معنایی که‌ هم‌ در روال‌ زندگی‌ روزمره‌، و هم‌ تقسیم‌ جنسی‌ کار، نمادها، و ارزش‌های‌ این جامعه نهفته است‌. بنابراین‌، مضمون هایی‌ نظیر فوتبال‌، تانگو، و مفاهیم‌ افتخار و شرم‌*، همگی‌ در ساخت مردانگی‌ و زنانگی‌، به‌مثابۀ بیان‌ و بروز اصول اخلاقی خاصی جای‌ می‌گیرند (Archetti 1991؛ (در دست‌ چاپ‌) Melhuus & Stolen). بنابراین به‌ نظر می‌رسد فهم‌ بهتر معانی قدرت‌، ساخت هویت‌های ملی‌ و روابط قومی‌ بر درک بهتری از ارزش‌ و معنای جنسیت‌ استوار باشد‌.

 

همچنین‌ نک.‌: امریکا: امریکای‌ مرکزی‌، امریکا: بومیان امریکای جنوبی (ارتفاعات‌، جلگه‌ها‌)‌، جنسیت‌، دهقانان‌، کارائیب‌، مارکسیسم‌ و انسان‌شناسی‌

 

 

برای مطالعۀ بیش‌تر

Archetti, E.P. (1991) ‘Argentinian Tango: Male Sexual Ideology and Morality’, in R.Grønhaug, G.Haaland and G. Henriksen (eds) The Ecology of Choice and Symbol: Essays in Honour of Fredrik Barth, Bergen: Alma Mater

Deere, C.D. and M.León (1987) Rural Women and State Policy: Feminist Perspectives on Latin American Agricultural Development, Boulder: Westview Press

Foster, G. (1967) Tzintzuntzan: Mexican Peasants in a Changing World, Boston: Little, Brown & Company

Hewitt de Alcántara, C. (1984) Anthropological Perspectives on Rural Mexico, London: Routledge & Kegan Paul

Johnson, A.W. (1971) The Sharecroppers of the Sertaõ, Stanford: Stanford University Press

Lewis, O. (1961) The Children of Sanchez: Autobiography of a Mexican Family, New York: Random House

Melhuus, M. and K.A.Stolen (eds) (forthcoming) The Power of Latin American Gender Imagery, London: Verso

Nash, J. and H.Safa (1980) Sex and Class in Latin America, Massachusetts: Bergin Publishers

Redfield, R. (1955) ‘The Social Organization of Tradition’, The Far Eastern Quarterly ۱۵ (۱):۱۳–۲۱

Stavenhagen, R. (1969) Las clases sociales en las sociedades agrarias, Mexico City: Siglo XXI

Todorov, T. (1987) The Conquest of America: The Question of the Other, New York: Harper

Warman, A. (1976) Y venimos a contradecir…, Mexico City: Ediciónes de la Casa Chata

Wolf, E. and E.Hansen (1972) The Human Condition in Latin America, New York: Oxford University Press