محمد زینالی اُناری، پژوهشگر فرهنگ عامه
انتخابات در ایران با تمام دنیا متفاوت است. البته در تمام سرزمین ها انتخابات یک سری زمینه های بومی برای انتخاب تفاوت ها دارد. در ایران هم این گونه است، اما زمینه های بومی آن تأثیرگذار و قابل توجه هستند. تا کنون فرصت این که در انتخابات چپ و راست روبروی هم قرار گیرند یا انتخاب سومی از آن نوع که آنتونی گیدنز در زمینه سیاستهای رفاهی مد نظر قرار دارد یا آن گونه نواندیشی که مصطفی و به خصوص موسی صدر در زمینه تأمین اجتماعی در پی اش بودند، به میان نیامده است تا مردم با موج سومی به عنوان گفتمان بینابینی آشنا شده باشند.
نوشتههای مرتبط
آن چه در رفتارهای انتخاباتی در دهه ی اخیر مورد مشاهده قرار گرفته است این است که دو گفتار یا دو رویکرد انتخاباتی بیشتر داعیه داری کرده اند و آن دو اغلب در مفاهیمی را به عنوان نشانه های اجتماعی به میان انداخته اند تا رای دهندگان در این گوی و میدان خود را معنی کنند. کنشگران همواره زندگی و نقش خود را معنی می کنند و از خلال همین معناها است که در انتخابات ها رای می دهند و آن جمله که می گویند مردم دولت خود را تعیین می کنند یا مردم لایق دولت خود هستند، همین جا عیان می شود. در نتیجه اعضای جامعه هم با تعبیرات و توجه های خودشان میدانی از معنا را برای دولت ها می آفرینند تا دولت ها بتوانند گوی انتخاب شدن را بربایند.
دو مفهوم مرکزی که به نشانه های بسیار دیگری هم امکان نقش آفرینی در میدان انتخابات می دهند، دو استراتژی مهم از نقشمندی انسان ها در میدان های زندگی شان می باشد. یعنی این که اعضای جامعه بخواهند در زندگی روزمره شان و حتی در انتخابات چه نقشی را بازی کنند، در انتخاب شدن کاندیداها موثر است. اینکه کنشگران بخواهند مردم باشند یا ملت، در انتخاب نمایندگان شان نقش اساسی بازی می کند. دو رفتار مردم گرایانه و ملت گرایانه از سیاستمداران را نیز در آستانه انتخابات مشاهده می کنیم. مردم آن تصوری از کنشگران جامعه می باشد که پیشتر و پیش از شکل گرفتن دولت مدرن- در جایی که بعدترها ایران نامیده شد- وجود داشت، اما ملت تصوری از حضور مدرن در شرایط دولت¬ و ملت دموکراتیک ایرانی می باشد که پس از مشروطه، نهضت نفت و انقلاب اسلامی حاصل شده و تحکیم یافته است.
از این رو برخی سیاستمدارن همواره نام مردم در زبان شان است و به سیاست های پیش از نظام های رفاهی بیشتر وام دارند و سعی می کنند به صورت عمومی و خارج از ساختارهای خشک رفاهی رفتارهای مهربانانه، قهرمانانه و حامیانه به خصوص به اعضای ضعیف جامعه داشته باشند تا آن ها را از این طریق برای انتخاب خود وشبکه های سیاسی جذب کنند. از این طریق نشانه هایی کاریزما از خود خلق می کنند، مانند جوانمردان که یکی از صفات بومی خیر و احسان در جامعه ما هست، دست ضعفا را می گیرند و بیش از این که قوانین و اقتصادهای مالیاتی و رفاهی را محل دادگری ضعفا قلمداد کنند، زمینه های بومی از خیریه و انسان دوستی که به نظر می رسد در جامعه فراموش شده است، را تقویت می کنند.
اما وقتی اعضای جامعه خود را جزء طبقاتی از جامعه حساب کرده و به شکل مدرن و منظم دولت اعتماد کنند و سعی کنند در ساختارهای آگاهی و دانش جدید بالا روند، به احزاب و سیستم های بروکراتیک سیاست و اقتصاد اعتماد کنند، دیگر به قهرمانان کاریزما و ساختارشکن نظم جدید توجه نمی کنند و بیشتر به سیاست به مثابه علم توجه میکنند و از این رو طالب حضور کسانی در سیاست هستند که بیشتر رویکردی نظم مدارانه داشته و در قالب نهاد دولت و دانشگاه سیاست خود را ابراز می کنند. در این حالت، اعضای جامعه خود را شهروند و عضوی از ملت معنا می کنند و به حقوق خود قانع بوده و دنبال انتخاب های کاریزما برای رشد خارج از ساختار نظم جدید نمی روند.
یکی از تقابلهای کلیدی در این دو رویکرد یا گفتار، تقابل میان کدبندی های دوست و دشمن و دکوکراسی آرا است. گروهی معتقدند که باید به دوستان در برابر دشمنان رای داد و گروه دیگر را بسیار تند و در تقابل خود می بیند. رویکرد دیگر، به تضارب آرا و گفتمان های رقیب اشاره می کند. در یکی پیروزی یک پیروزی حق بر باطل است و مسئله¬ی انتخاب کاندیدا یک مسئله ی اخلاقی و وجدانی است. در گروه دیگر، مسئله انتخاب، سلیقه است و بیشتر بر تقدم منافع اشاره دارد. در پیگیری اخلاقی رای، باید پیرو افراد پیشرو و اخلاقی و سالکینی شد که نور وجه و رویت عاشقانه دارد و در گفتار دیگر، تحلیل محتوا و شنیدن تفکر کاندیدا مهم است و مسئله انتخابات مربوط به احساس و عشق نیست و آن چه اهمیت دارد، حساب سود و زیان و منافع جمعی است.
ضعف یا دوگانگی قالبهای بیانی موجود یک عنصر اساسی است که موجب برای پیدایش این دو رویکرد به عنوان رویکردهای حاضر در صحنه¬ی سیاست شده است. معماری سازمان سیاست که بتواند به این دو گفتار مجال بیان می¬دهد نیز اهمیت دارد. این که رفتار امت مدار و حامی مردم محروم از یک سو و رفتار ملت مدار و حامی حزب و حقوق شهروندی از سوی دیگر داعیه داری می کنند، نشان دهنده این است که قالبهای جامعه دچار یک دوگانگی در سیاست و حتی زندگی می باشد. اعضای جامعه هنوز میان این دو انتخاب مردم بودن و ملت بودن سرگردان هستند و نمی دانند باید همچنان نقش پیشامدرن خود به عنوان مرید و معتقد به سیاستمداران را بازی کنند یا می توانند تحولات ساختاری بعد از انقلابات متعدد را پذیرفته به عنوان شهروند، عضو حزب و سلیقه سیاسی انتخابی عقلانی داشته باشند.
انتخابات ایرانی سالها است این دو گفتار را در دل خود دارد و یکی از دلایلش این است که رقابت فرهنگی میان سنت ایرانی و مدرنیسم ایرانی در فرهنگ جامعه نهادینه شده است. اشعاری که ورد زبان وجود دارد اغلب به تمثیلها و احساسات ادبیات و اشعار کلاسیک، رویکردهای جوانمردانه، لوطی مسلکی، بازپروری سلوک و ارادت عرفانی گرایش دارد تا این که دنبال رویکردهای استدلالی، تفکیک حقوق انسانی و فرصت استراتژی های متفاوت به زندگی عموم مردم داشته باشد. لذا تفاسیر اجتماعی که به مردم می دهد، هنوز آن رنگ و بوی سنت را همراه دارد و این بر رای های خاکستری تأثیر گذار است که چه شعرهایی بخوانند، لا اقل در استانه انتخابات! با شعر، داستان، فیلم و حتی سخنرانی ها است که نشانه های جوانمردی، حمایت از محرومین، رفتن به خانه های فقرا و … گل می کند یا این که حقوق شهروندی، انسانیت مردم، عقلانیت زندگی، حق آزادی و … گل می کند.
انتخابات در ایران، حتی در رده های شورا و مجلس نیز از میدان های همین دو رفتار تأثیر می پذیرد و آن چه در قوم گرایی هم شاهد هستیم، همین رویکردهای کاریزماتیک و بومی سران قبایل است که در برابر نظم ملت-دولت قرار می گیرد. رفتارهای عقلانی و عمومیت بخش مردم است که در این رویکرد خود را نشان می دهد. این که کنشگران چقدر ساختارهای نوین را با روابط ارادتی و شبکه-های وجدانی شکسته اند، به میان می آید و آن ها را معنی می کند که چقدر به دوست (در برابر دشمن) رای بدهند یا تنها به شخصی که روی تفکر و دانش او برای عقلانیت زندگی خود حساب می کنند. از این رو انتخابات شورا و وزن قبیله گرایی ان در تفسیر رای دهندگان از این که مردم هستند یا ملت، بر رای ریاست جمهوری هم تأثیر گذار خواهد بود.
سنت و مدرنیسم، در ایران با مفاهیم مردم گرایانه و ملت گرایانه در تقابل هم قرار گرفته اند و سیستم سیاسی و نظم جدید دولت با پیکر و ساختارهای کجدار و مریض خود در برابر تصورات بومی و سنتی از حمایت و دست یابی به رده های سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است. این که دوباره به خاطر بومی اندیشی و عدم اصرار رای دهندگان برای ملت بودن تصورات سنتی چون مردم بودن اعضای جامعه در برابر نظم جدید قد علم می کند و دوباره نگاه سازمانی به بودجه ریزی از بین رفته، شبکه های ارادتی به عنوان روشنفکران وجدانی و مدیران اصلی انتخاب خواهند شد و اقتصاد از قواعد بروکراتیک خارج خواهد شد. همه این ها در این ریشه دارد که بخش اعظمی از رای دهندگان چقدر این نظم مدرن نامقدس و استدلالی را دوست دارند یا چقدر اهداف متعالی خود را خارج از نظم بروکراتیک و قوانین بی احساس رایج کشور می¬جویند.