انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

امر اجتماعی کتاب

سعید خاقانی

قدمی کوتاه در راسته کتابفروشان خیابان انقلاب کافی است تا دسته‌هایی محتوایی و قالبی از کتاب‌ها بیابی. یک‌جا انبوه کتاب‌های روان‌شناسی و رموز موفقیت را می‌بینی که بودنشان، جواب ناکاملی از ترس و امید ماست به آینده و جهان بیرون، که البته باب ترس شکل ایرانی‌اش بازتر شده است. یک‌جا جمع کتاب‌های به‌اصطلاح فانتزی است که کنار دفترها و سررسیدهای گل‌منگلی و سفالینه‌های سرخ و فیروزه‌ای انار و کفترهای بغل دستشان، حکایت از خیالی خوش‌خوشانه، دخترانه و جوان‌پسند می‌کند. این‌ها را می‌شود «کتاب کافه‌ای» خواند، کافه‌هایی که فضایی خاص در زندگی معاصر ایرانی و تهرانی پیداکرده‌اند. یک‌جا جمع کتاب‌های فلسفی نوظهور است. این‌ها با سنجش خرد ناب کانت و فلسفه قرون‌وسطای اتین ژیلسون فرق می‌کنند و حکایت از نوع دیگری از بازی فلسفی دارند. از اصطلاح بازی استفاده می‌کنم تا آزادی و تجربه‌شان و البته سرخوشی پنهان در این نوع فلسفیدن را نشان دهم. یک صورت از این فلسفیدن کتاب‌های کوچک جیبی است که اگرچه نشان از فکرها و نثرهای بُرنده دارند، از کم‌حوصلگی نیز حکایت می‌کنند. یک‌جا هم جمع کتاب‌های غم‌زده دانشگاهی است؛ به قول سهراب از آن دست کتاب‌هایی که «در آن‌ها باد نمی‌وزد». بی‌رنگ ‌و رو و غبار غم گرفته که تنها حکم پادگان دانش است که اجبار ِخواندشان آن‌ها را ساخته. این‌ها مدل خرید خود را هم دارند، پدر و مادری که با فهرست فرزندنوشته سراغ آن‌ها را از کتابفروش می‌گیرند. یک‌جا هم کتاب‌های رانتی است؛ قطور با عناوین دهن‌پرکن و جلدهای آن‌چنانی، که تا نبود آنچه می‌بایست بود، این‌ها عریان‌تر از این می‌بودند، اگر اصلاً می‌توانستند باشند. و در آخر رمان‌ها هستند. یک روز اگر حاکمیت با کلاسیک‌ها بود و ادبیات روسی فاتح بلامنازع اقلیم روشنفکری، الآن منِ پیش از تو و ماه‌عسل در پاریس و امثالهم در ویترین‌ها جلوه می‌فروشند. این‌ها مشتی از خروار، و محصول نگاهی سرسری به بازار مکاره کتاب است. انگار نبضی از جامعه در این شکل‌های جمعی زده می‌شود. این‌ها انعکاسی جمعی از واقعیات درونی جامعه و بازارند.

این به‌اصطلاح شکل‌های جمعی، به معنای نفی فردیت کتاب نیست. کتاب هنوز برآیند خواست‌های فردی است، از نویسنده و مترجمی که دغدغه‌های ذهنی‌اش را به ویترین آگاهی اجتماعی می‌کشاند تا خواننده آگاه یا سرگردانی که می‌جوید تا جوابی برای پرسش‌های ذهن یا مسکنی برای گذران اوقات پیدا کند. اتفاقاً اینجاست که کتاب بُعد هستی‌شناسانه و سرکشی خود را زنده نگه داشته است و معنایی می‌سازد که در کاخ تنهایی انسان‌ها پنهان است. من اگر ذهن و بازار می‌خوانم دنبال پرسش‌های چپینه خود هستم و دیگری دنبال راستینه‌های خود. من اگر فلسفه روشنگری می‌خوانم دنبال خط «تکوین جهان مدرن»ام، دیگری می‌خواهد محکی برای فکر خود پیدا کند. البته حساب بنجل‌های جیب‌خالی‌کنِ کتاب‌مآب را از این‌ها می‌بایست جدا کرد. اما، در کنار یا فراتر از این فردیت‌ها، این شکل‌های جمعی انعکاس دیگری از معنای کتاب‌اند و وجهی از روان‌شناسی جمعی ما را آشکار می‌کنند. اما «جمعی» با «اجتماعی» فرق می‌کند و می‌خواهم بگویم تفاوت بزرگی بین کتاب به‌عنوان «امر جمعی» و «امر اجتماعی» است.

جمع‌های این‌جوری چند ویژگی دارند. اول آنکه رانه‌های روان‌شناختی جمعی، سمت‌وسو و حال و هوایشان را شکل می‌دهد. به همین خاطر با تکرار و تعدد طرفیم تا ساختاری که بخواهد پدیده‌ها را از طریق ارتباطی درونی شکلی بزرگ‌تر و اجتماعی ببخشد. به‌یک‌باره چندین کتاب از هابرماس پیدایش می‌شود که همپوشانی زیادی دارند و به‌ جای یک مجموعه کار منسجم از والتر بنیامین، ده‌ها کتاب موازی و گاه تکراری از او چاپ می‌شود. حالا که فلانی جایزه نوبل بُرده، ترانه‌هایش در چند مدل در ویترین‌های کتاب پیدایش می‌شود. مثل افرادی که با خواست و قیافه مشابه در میدانی جمع شده باشند که محض خاطر این خواست است که کنار هم آمده‌اند، شکل‌های جمعی نیز تجمع تشابهات است و نه رابطه‌ای درونی که تفاوت‌ها را مشخص کند و دستگاهی را شکل دهد. صرفاً نوعی توافق ضمنی تفاوت‌هایی را سبب می‌شود: یکی کمی عمومی‌تر است و دیگری کمی روشنفکری، یکی مختصر است و روان و دیگری مفصل و مطنطن. دیگر ویژگی این شکل‌های جمعی حالت منفعلانه آن‌هاست و در اینجا از کتاب به‌عنوان انعکاس ذهن جمعی می‌توان صحبت کرد. این حالت انعکاسی جنبه‌ای مابعدی به کتاب‌ها می‌بخشد، بدین معنا که نیازها جای دیگری شکل می‌گیرد و کتاب تنها مُسکِن و جوابیه‌ای به این خواست‌ها می‌شود. دقیقاً در همین دو امر، یعنی جمعیتی بودن و واکنشی بودن است که امر جمعی با امر اجتماعی متفاوت می‌شود.
در تقابل با این شکل جمعی، امر اجتماعی ملزومات و صورت خود را داراست. امر اجتماعی جایی بین فرد و جمعیت‌گرایی می‌ایستد، از یک‌سو فراتر از شکل تک‌افتاده فردی است و از سوی دیگر درون جمعیت‌ها به دنبال گروه‌بندی خاص خود است. گروه در اینجا به معنای عضوهایی است که یک دستگاه بزرگ‌تر از جمع فردی به خاطر ارتباط محتوایی و درونی خود می‌سازند. بنابراین امر اجتماعی بر مشارکت استوار است. در حوزه کتاب، این مشارکت بین پدیدآورندگان و مشارکت در مضمون کتاب‌هاست که حوزه‌ای بزرگ را به طور ساختارمند پوشش می‌دهد. و در آخر اینکه امر اجتماعی در تقابل با شکل‌های جمعی، خاصیتی کنشی و نه منفعلانه پیدا می‌کند. تصمیمات تشکیلاتی می‌بایست گرفت تا حوزه فکری نظم و نسج بگیرد و کتاب پیش‌آهنگ این دستگاه، ساز حوزه نشر را کوک کند و جمع بنوازد. اینجاست که کتاب ساختاردهنده و نه تلنبار می‌شود.

اما اگر نهادی (institutional) فکر کنیم، نهادهای شکل دادن این شکل و ساختار اجتماعی کجا هستند؟ اجازه دهید اشکالی از امر اجتماعی کتاب را برشمریم تا ویژگی‌های آن بیشتر روشن شود. «مقدمه‌های بسیار کوتاه» (Very Short Introductions) انتشارات دانشگاه آکسفورد کتاب‌هایی است «دست‌اول و موجز در حوزه‌های مختلف»، که نوشته‌هایی با ساختار و اندازه مشابه نگاشته شده توسط صاحب‌نامان این حوزه‌هاست. از آن‌طرف انتشارات دانشگاه کمبریج تکمله‌هایی (Cambridge Companions) پُرطمطراق بر پژوهش‌های موجود در باب متفکران و موضوعات مهم چاپ می‌کند که مجموعه‌مقالات سفارش داده شده به گروهی از نویسندگان است. این شکلِ گروهیِ پژوهش و ماحصل آن یعنی کتاب، محصول کارهای ساختارمند و مشارکت‌های هدفمند است. برای مثال در مقدمه کتاب نظریه فساد چنین آورده می‌شود: «سه ویراستار کتاب در شهر کلن تصمیم گرفتند تا افرادی را برای شرکت در پروژه دعوت کنند که تخصص لازم را برای بررسی رویکردهای مختلف در پژوهش درباره علل فساد دارند. اثر حاضر که نگارش آن بیش از چهار سال به طول انجامیده و درنهایت نیز به نقطه خوبی ختم شده است، افزون بر این‌که حاصل انگیزه و تخصص جمعی از همکاران پرتلاش ماست، نشان‌دهنده روحیه دانشگاهی و رفاقتی صمیمانه است که در تمام این فرایند وجود داشت». این جملات بهترین تصویر از روحیه اجتماعی، کنش هدفمند و فرایند تولید کتاب در این قالب است. گروهی پژوهشی در باب مطالعات قرون‌وسطی شکل می‌گیرد که انعکاس این گروه فعال، کتاب‌های پیوسته‌ای است که جزو بهترین مراجع در حوزه مطالعات این دوره در وجوه مختلف است. در یک کلام، کتاب کنشی هدفمند می‌شود تا جامعه مورد هدف و مطالعه‌کننده را سمت و سویی آگاهانه ببخشد. خاصیت دیگر این شکل اجتماعی کتاب رابطه افقی بین کتاب‌هاست. برای مثال مجموعه ارزشمند Whitechapel: Documents of Contemporary Art حاصل همکاری گالری وایت‌چپل لندن و انتشارات دانشگاه ام. آی. تی است که ماحصل آن حدود چهل کتاب در حوزه‌های مختلف هنری است که در کنار هم دستگاهی بی‌نظیر را در حوزه نظریه هنر می‌سازد. در اشکال جمعی کتاب، این رابطه افقی غایب یا تنها بر یک توافق نه‌چندان شکل گرفته ضمنی استوار است.
دو نهاد است که این صبغه اجتماعی کتاب را شکل می‌دهند، یکی دانشگاه و دیگری بنگاه‌های نشر. مؤسسات نشر در این شکل تنها بنگاه‌های محل رجوع برای چاپ آثار نیستند. از طریق رصد کردن جامعه یا پیشنهادهای تخصصی، هدفی تعیین می‌شود که اغلب فراخوانی نیز به همراه دارد. بدین شکل مؤسسات نشر دریچه‌ای برای چاپ کتاب‌هایی با موضوعات و جهت‌گیری‌های خاص می‌شوند. اینجا کتاب یک فرایند و یک منظومه می‌شود. معرفی ویراستار ارشد و مشاوره در انتخاب تا سفارش به نویسندگان، دریچه‌هایی است که بنگاه نشر را جهت‌دهنده صورت اجتماعی کتاب می‌کند. این شکل اجتماعی، حتی می‌تواند بازتولید هدفمند کتاب‌هایی باشد که پراکندگی یا الگوی قدیمی انتشار، آن‌ها را از دسترس آگاهی جمعی دور کرده است. برای مثال، مجموعه «متفکران رادیکال» (Radical Thinkers) انتشارات ورسو (Verso) کتاب‌های متفاوتی را در قالبی جدید و به شکلی مناسب معرفی کرد که ترکیبی از آثار کلاسیک و نوشته‌های نویسندگان معاصر بود. اگر مؤسسات نشر ساختار و جهت درست پیدا کنند، آنگاه رویکردهای متفاوتی در آن‌ها شکل می‌گیرد که به مخاطب در جهت یافتن جهان خود کمک می‌کند. یکی می‌شود انتشارات دانشگاهی، دیگری روشنگر، یکی رمان‌های زرد چاپ می‌کند و یکی هم کتاب‌های تاریخی خوش بر و رو. اینجا خواننده می‌داند از راتلج چه بیرون می‌تراود و از تیمز اند هادسن چه.
اما بزرگ‌ترین نهاد شکل‌دهنده این امر اجتماعی، دانشگاه است، چه در قالب مؤسسات نشرش و چه در قالب تولیدکننده فکر و سفارش‌دهنده نشر. این نهاد به چند شکل مبدأ آثاری فراتر از محصولات تک‌افتاده می‌شود. اول اینکه تجمع و رقابت دانشکده‌ها را سمت‌وسوی تخصصی می‌بخشد. به همین خاطر، این‌ها مرکزی برای رصد، تولید، و جمع کردن دانش خاص در حوزه‌های مختلف می‌شوند. شکل دیگر آن، گروه‌های فرادانشگاهی است که بین افراد شکل می‌گیرد و نوعی کلوب‌های تخصصی جهت پیش بُردن منابع موجود در یک حوزه را شکل می‌دهد. و در آخ، همایش‌هاست که مصدر تجمع افکار و برون‌داد آن‌ها می‌شود. از این دریچه‌هاست که کتاب، ساختار و رابطه‌ای درونی پیدا می‌کند تا حوزه‌ای فکری و نوشتاری را نظم و نسج ببخشد.
دقیقاً غایب بزرگ جمع‌های کتاب همین دو شکل نهادی جهت تبدیل کتاب به یک امر اجتماعی است. باز هم تأکید می‌کنم که جمع با اجتماع فرق می‌کند. ممکن است شکل‌های جمعی یا شکل‌های اجتماعی پراکنده دیده شوند، اما کتاب‌هایی که در رابطه با هم بخواهند اجتماع بزرگ‌تر فکری شکل دهند کمتر دیده می‌شوند. چند جا رگه‌هایی از این اشکال اجتماعی هست. اول مجموعه‌های ترجمه‌ شده‌ است که خوشبختانه جای خود را در بازار کتاب به‌خوبی پیداکرده‌اند. یا کتاب‌هایی مثل «از ایران چه می‌دانم» که تلاشی درخور برای ایجاد تصویر بزرگ‌تر و جامع‌تر و البته در دسترس‌تر از ایران بود. یک مجموعه اجماع نانوشته هم هست که بازار را خط‌وربطی ضعیف می‌بخشد. مثلاً به‌محض فروش خوب یک کتاب یا نویسنده، دیگر کتاب‌های او نیز کم‌کم سروکله‌شان پیدا می‌شود. یا اینکه نوعی رصد غیررسمی به وجود می‌آید تا غیاب یک موضوع با یک کتاب یا ترجمه پُر شود. اما این‌ها بسیار دور از اشکال ساختاری و اجتماعی کتاب و روند پایا و رو به رشد شکل دادن آن‌هاست. صحبت از چرایی غیبت این شکل اجتماعی است.
علت‌العلل این غیاب، غیاب خود دانشگاه به‌عنوان یک شکل اجتماعی است تا در قالب ساختارهای تعریف‌شده و فرهنگ شکل‌یافته بتواند از تحقیقات دربسته فردی فراتر رود. اینجاست که این نهاد به‌عنوان تبلور یک فرهنگ اجتماعی می‌لنگد. دوم رابطه آزاد، سالم و ساختارمند این نهاد با حوزه نشر است که مجرایی تعریف‌شده، منظم و مولّد نیست. در آخر، مؤسسات نشر هستند که گروه متخصص ویراستار و نهاد رصدکننده و شکل‌دهنده مناسب ندارند و بیشتر به بنگاه‌های فروش کتاب تبدیل شده‌اند که بر اساس یک شبکه غیررسمی به دنبال پُر کردن حفره‌های بازار و پاسخ به رانه‌های اغلب احساسیِ جامعه‌اند. مثل بازار لباس ایران که در نبود دستگاه طراحی و نمایش‌های منظم، بازاری غیررسمی یا ‌کنترل‌ناپذیر از بیرون و بر اساس احساسات متغیّر جمعی شکل داده است، کتاب هم بازاری غیررسمی برای شکل دادن یک بدنه اجتماعی ضعیف شده است. در نبود این‌ها، تخصص نشر هم ‌شکل نخواهد گرفت. می‌بایست دانست که کتابی که فلان ناشر چاپ می‌کند از کدام جنس است و از کدام ناشر باید چه انتظاری داشت.
بازار کتاب ایران بیشتر محمل جمع‌ها شده است تا امور اجتماعی. مجموعه شرایطی باعث ظهورشان شده است. مثلاً رتبت استادی و امثالهم باعث شده کتاب‌هایی چاپ شوند تا فقط چاپ شده باشند. دور باطل چاپ دولتی هم که دایره سربسته‌ای ساخته و توازن خواست و تولید را برهم زده است. بماند که این‌ها نقل حکایت پوسیده‌ای شده است. دیگری تجمع شکل‌های جمعی به ‌جای ساختارهای اجتماعی است که بیشتر پاسخ‌های سرسری و آنی به شرایط است. و سر آخر انبوه کتاب‌های پراکنده که بر عهده خواننده است تا در میان سره و ناسره، بجوید آنچه را می‌خواهد. جامعه از طریق الگوها و شکل‌های اجتماعی است که فرد را در پیدا کردن مسیر رهنمون می‌شود. در نبود این الگوها، کتاب نقش تنهای فردی یا شکل‌های جمعی هوشمندانه پیدا می‌کند. شاید بگویید دل‌ خوش سیری چند و اوضاع آشفته‌تر از این‌هاست که اجتماع بطلبد. اگر هم این‌طور هست، نباید باشد. یک‌بار پای سلیقه در میان است و یک جا پای اصول وسط است. اگر دستگاه کتاب می‌خواهد سازنده جامعه شود تا اینکه انعکاسی دست‌دوم از آن با همه آشفتگی‌ها و کاسبکاری‌اش باشد، می‌بایست دستگاه بسازد، وگرنه باید چراغ به دست گرد بازار گشت تا تسکینی برای درد دل‌ها و سرها پیدا کرد، آن‌ هم اگر پیدا شود. تا آن روز می‌بایست نهال این دستگاه و اجتماع را کاشت تا اینکه دسته‌گل آشفته‌ای را آب داد و آتش بیار معرکه‌ای شد که از آن آب آگاهی گرم نخواهد شد.

این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود.