معمار فضاسازی مجازی از شهرهای واقعی
الکساندر ترونه یکی از بزرگترین نوابغ دنیای سینماست. هر فضای طراحی شده توسط او، در نخستین لحظه ظاهر شدن روی پرده، کاملا قابل تشخیص است. حضور او در هر فیلم به معنای یک طراحی ماندگار و امضایی پررنگ در کنار اثر بود که حتی در آثار فیلمسازان صاحب سبکی چون بیلی وایلدر و اورسون ولز نیز کمرنگتر از امضای کارگردان بهنظر نمیآمد. در آثار ترونه میتوان مانند یک نقاشی کوبیست (که ترونه بدون شک تحت تاثیر آن بوده) تمام زوایا و ابعاد یک فضا را در لایههایی انباشته به روی پرده دوبعدی دید. طرحهای او تابلوهای جانداری بودند که توامان از نبوغ یک نقاش در کنار هم گذاشتن رنگها و ترکیبات و نبوغ یک معمار در خلق حجمها و فضاها برخوردار بودند.
نوشتههای مرتبط
پس از مارسل کارنه (کارگردان) و ژاک پرهور (سناریست)، ترونه مهمترین چهره سینمای رئالیست شاعرانه فرانسه نیز محسوب میشد. فیلمهای او بین ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۶ – که تقریبا همه به کارگردانی کارنه اند- فراموش نشدنیترین طرحها و دکورهای تاریخ سینمای فرانسه اند. دکورها و معماری ترونه در این فیلمها به نتهای موسیقی و کلمات تبدیل میشوند و این قابلیت را پیدا میکنند که بیهیچ مانع و واسطهای در ذهن تماشاگران ابدی شوند. او تماشاگر را وادار به باور کردن میکند و در عین حال از فاش کردن ترفندهایش خودداری میکند. در مورد ترفندهای ترونه چه میتوان گفت؟ آنچه در ساختن تصویری از خانهها، شهرها و فضاهای لندن و پاریس یا مصر به کار گرفته، چه بوده است؟
ترونه میگوید: “آنچه به حرفهی من جذابیت میبخشد این است که هرگز دو پروژه یکسان وجود ندارد، حتی اگر تهیهکنندهها بخواهند موفقیتهای گذشته را تقلید کنند. هربار که کار روی فیلمی را شروع میکنم، سعی دارم تجربههای گذشته را به فراموشی بسپارم.” وی عقیده دارد که خلاقیت، تنها قانون کار طراحی و در واقع ترفند شماره یک است. ترفند شماره دو را میتوان رفاقت نامید. بهترین آثاری که از او برجای مانده، حاصل همکاری او با کسانیست که به دوستان وی تبدیل شدهاند. فیلمنامه نویسهایی مثل پرهور، کارگردانهایی مانند بیلی وایلدر، اورسون ولز، جوزف لوزی و بازیگرانی مانند ژان گابن، ایو مونتان و جک لمون.
ترونه با دستیاری لازار میرسون، طراح نابغه فرانسوی، وارد دنیای سینما شد. او در چهارده فیلم که در میانشان شاهکارهای طراحی بزرگی همچون آزادی از آن ماست، میلیون و چهاردهم ژوئیه (به کارگردانی رنه کلر) و جشن قهرمان (ژاک فدر) وجود داشت، دستیار میرسون بود. دکورهای میرسون در این دوران، بخصوص کارهایی که برای کلر انجام داد، افقهای جدید در هنر فیلم گشود و در عین حال چشماندازهایی وسیع و غنی نیز در اختیار ترونه گذاشت که حریصانه آماده جذب هر دستاورد تازه و خلاقانهای بود.
ترونه بدون آمدن نامش در ساخت عصر طلایی با لوئیس بونوئل همکاری کرد. بخت در ۱۹۳۳ با او یار بود چرا که آشناییاش با ژاک پرهور، شاعر و فیلمنامه نویس فرانسوی، او وارد یکی از بزرگترین جنبشهای سینمایی همه دورانها، رئالیسم شاعرانه فرانسه، کرد. جنبش رئالیسم شاعرانه را گروه کوچکی از کارگردانها و تکنیسینها و ستارههای سینمای فرانسه که فیلمهایی تلخ و گزنده اما از نظر بصری بسیار زیبا می ساختند تشکیل میدادند: کارگردانهایی چون مارسل کارنه، ژان گرمیون، برادران آلگره و پیر پرهور، موسیقی فیلمها را ژوزف کوزما و موریس ژوبر مینوشتند، ژان گابن ستارهی بزرگ آنها بود و فیلمنامهها با دیالوگهایی شعرگونه توسط ژاک پرهور نوشته میشد. الکساندر ترونه طراح محبوب این حلقه کوچک اما سرنوشت ساز از فیلمسازان و روشنفکران فرانسوی بود.
اولین فیلم او در جنبش – که اولین طراحی مستقلش نیز محسوب میشود – درام مضحک (۱۹۳۷) مارسل کارنه بود؛ فیلمی فانتزی که در سایه آثار بعدی مارسل کارنه قرار گرفته است. درام مضحک در لندن خیالی میگذرد و دکورهای آن به شکلی استادانه در مرز میان سورئالیسم و رئالیسمی دیکنزی جان گرفتهاند. گرگور و پاتالاس آن را شاهکاری با شخصیتهای عجیب و بیانگر تعارض غمانگیز میان دنیای فاسد و انسان در جستوجوی خوشبختی میخوانند. شیوهی ترسیم پاریس توسط ترونه در فیلم همان شکلی است که بعدها در بچههای بهشت دنبال شد: دکورها از هر سو بستهاند و آدمها را محصور کردهاند. در صحنههای داخلی، حضور درهم ریخته اما بسیار ظریف اشیاء و مبلمان و تابلوهای آویخته و پلکانها را میتوان با هنر نقاشی پیشروی زمانش مقایسه کرد. هیچ دو خط عمودی در دیوارها به موازات هم بالا نمیروند و طراحی فیلم مکملی عالی برای طنز سورئالیستی آن است. سخنرانی بازپرس پلیس در اتاق پر از شیشههای شیر که تمامی قاب تصویر را پوشانده، از آن نمونههایی است که باید آندره برتون و یارانش را مسرور کرده باشد. پاریس او در این فیلم هم غمبار است و هم سرشار از انرژی بیپایان مردمانی که درامهای مضحکشان را بر بستر این شهر خلق میکنند.
تا زمان اشغال پاریس توسط نازیها ترونه دو شاهکار مسلم برای کارنه طراحی میکند: بندر مه آلود و روز بر میدمد. فیلمهایی که به عنوان نمونههای درخشان ساختارگرایی استودیویی از جایگاهی بلند در تاریخ سینما برخوردارند. آندره بازن در نقدی بر روز بر میدمد مینویسد: “صحنهها آنقدر ظریف و با دقت طراحی شده که تقریبا به مستندهای اجتماعی شباهت پیدا کرده است. همان طور که در فیلمهای اکسپرسیونیستی آلمان میتوان دید، آن سبکپردازی که بر شالوده ناتورالیستی اعمال شود به دکور نقشی دراماتیک میدهد.” بازن بعدها از روز برمیدمد برای تدریس و مطالعه نقش دکور و فضا در سینما استفاده میکرد. در دکورهای ترونه برای کارنه حتی کوچکترین عنصری که در صحنه وجود دارد علاوه بر تضمین واقعیت سینمایی اثر، جنبهای شاعرانه نیز در خود دارد. در عین حال آنها القاء کننده حالتی از شکست یا خستگی هستند که میتواند در انبوه خطوط غیر مستقیم و در هم فرو رفتهای که آنها را شکل داده نهفته باشد.
با اشغال پاریس در ۱۹۴۰ او بشکل پنهانی به کارش ادامه داد. در این دوران طراحی بچههای بهشت و ملاقات کنندگان شب (از زوج مارسل کارنه و ژاک پره-ور) را انجام داد. اسم او به خاطر حفظ جانش در زمان اشغال در تیتراژ بعضی از این فیلمها نیامد، اما کارهایش همچنان به طرز شگفتانگیزی قابل تشخیص بودند. شاهکار تاریخی او در دوران اشغال، بچههای بهشت نام دارد، که امروز به عنوان بزرگترین فیلم تاریخ سینمای فرانسه شناخته میشود. بچههای بهشت در استودیوهای شهر نیس که تحت اشغال ایتالیاییها بود و بخاطر خوی نرمتر اشغال گرانش و آزادی بیشتری که از بخشهای آلمانی یا تحت حکومت ویشی داشت، شانس ساخته شدن پیدا کرد؛ فیلمی که در آن عشق از دست رفته ژان لویی بارو حاکی از موقعیت فرانسه اشغالی است. دکورهای ترونه از پاریسی زنده و پرتحرک و مملو از تراژدیها و بازیهای تقدیر، یکی از بهترین فضاسازیهای مجازی در تاریخ سینما از شهری واقعی است. دکور در این بر باد رفته سینمای فرانسه به خاطر ارجاعات مکرر آن به دنیای تئاتر اهمیتی روایی نیز در فیلم پیدا میکند. دنیای واقعی –وخارج از سالن نمایش مشهور فیلم- نیز هم چون صحنهای بزرگ طراحی شده که بستر درامی پرشور است و به موازات نمایش روی صحنه اجراء میشود.
کارنه و ترونه غرق در دنیای ساختارگرایی استودیویی برای دروازههای شب (۱۹۴۶) به رادیکالترین تجربهشان در خلق موبهموی فضاهای واقعی در استودیو دست زدند. دکور متروی پاریس در این فیلم، یکی از گرانترین دکورهایی بود که تا آن زمان در سینمای فرانسه ساخته شده بود. شکست تجاری و انتقادی این فیلم باعث شد تا کارنه و ترونه راههای دیگری را برگزینند و این فیلم به پایان رئالیسم شاعرانه بدل شد.
پس از جنگ و با کاهش تولیدات استودیوهای فرانسوی و کاهش نسبی بودجه طراحی، ترونه به دعوت بیلی وایلدر به هالیوود رفت. پیش از این مهاجرت ترونه با طراحی چند فیلم آمریکایی که در اروپا ساخته میشدند با صنعت سینمای آمریکا آشنا شده بود. او اتللو ی(۱۹۵۲) اورسن ولز را در ایتالیا، اسب کهر را بنگر (فرد زینه مان، ۱۹۶۴) و یک بار دیگر با احساس (استنلی دانن، ۱۹۶۰) را در فرانسه، داستان راهبه (فرد زینه مان، ۱۹۵۹) را در کنگو و بلژیک و سرزمین فراعنه (هاوارد هاکز، ۱۹۵۵) را در مصر و ایتالیا طراحی کرده بود.
در آمریکا، پاریس ایرما خوشگله (۱۹۶۳) را که یکی از فراموش نشدنیترین پاریسهای هالیوودی تاریخ سینماست طراحی کرد. سنگفرشها و دیوارها و خیابانهای کج و طولانی و رنگهای گرم و گرفته، کاغذ دیواریهای گلدار در فضاهای داخلی، نشان ترونه اند. پاریس ترونه تنها پاریسی است که میتواند عشق و نفرت و هیاهو و آرامش را بدون نقض یکدیگر به ما منتقل کند؛ گویی تمام آن پیادهروها و رهگذران جزئی از نقشه بینقص او بودهاند.
به نظر میرسد که دوران طلایی ترونه در هالیوود با فیلمهای وایلدر رقم میخورد، اما واقعیت این است که پس از وایلدر هالیوود به زحمت از استعدادهای ترونه استفادهای مناسب میبرد. او در این مدت در آمریکا و اروپا با ژول داسن، استنلی دانن، جان فرانکن هایمر، آناتول لیتواک، دیوید لین، مارتین ریت و ویلیام وایلر همکاری کرده است. با مردی که میخواست سلطان باشد (جان هیوستون، ۱۹۷۴) تعطیلات طولانی آمریکاییاش به پایان رسید. آشنایی او با جوزف لوزی –یک مهاجر آمریکایی در اروپا- دومین دوران درخشان کاریاش را رقم میزند. دورانی که اوج کاربرد روانکاوانهی معماری در کارنامهی ترونه محسوب میشود. کمی بعد در سینمای نئوکلاسیک فرانسه مجددا خواهان بسیاری پیدا میکند. طراحی مترو ی لوک بسون و بیوگرافی جاز تاورنیه، حوالی نیمه شب، نشان داد که هنوز او به خوبی به خواستههای زیبایی شناسانهی سینمایی که بهترین سالهای عمرش را در آن گذرانده بود تسلطی کامل دارد. جری شاتزبرگ که در فیلم تجدید دیدار (۱۹۸۸) از ترونه به عنوان بازیگر استفاده کرده بود، درباره او گفته است: “ترونه شاید پیرترین طراح سینمای اروپا باشد، اما امروز هم به همان جوانی و سرزندگی است که همیشه بوده.” وی در طول زندگی حرفهایاش با کارگردانهای آمریکایی و اروپایی بسیاری همکاری کرد و حاصل کار در هر مورد متفاوت و منحصر به فرد بود. از دکورهای عظیم و نمایشی تا طراحیهای درون گرایانه، از قصرهای قرن پانزدهمی تا بلوارهای فرانسوی در قرن ۱۹ یا لندن شرلوک هولمز، از هتل های ارزان قیمت و اقامتگاههای طبقه کارگر در فرانسه تا دکورهایش برای لوکیشنهایی در آفریقا و هند، ترونه توانست بستر مناسبی برای روایت سینمایی طرح ریزی کند.
تاثیر کوبیسم و امپرسیونیزم در کارهای او – بخصوص در دورهی رنگی – انکارناپذیر است. او پس از مدتی وابستگی مطلق به واقعیت، که در طراحی سینمای اروپای پس از جنگ رایج بود، را کنار گذاشته و دیگر برایش نشان دادن صرف واقعیت کافی نبود. از دید او هر فیلم باید تصویری تازه و یگانه از واقعیت میبود. در عین حال ترونه، طراحی را به شدت وابسته به روان کاوی میدانست. او نقش خود را در میزانسن چنین تفسیر میکرد: “هدف طراحی کمک به میزانسن است، طوری که تماشاگر بتواند بلافاصله به روانشناسی شخصیت پی ببرد.”
بیلی وایلدر درباره او میگوید: “اگر به من بود هرگز نمیگذاشتم که او حتی یک فیلم دیگر طراحی کند. او به جایی رسیده بود که باید درس میداد. منصفانه نیست که کسی این همه استعداد، دانش و تخصص را در اختیار نسل جدید فیلمسازان نگذارد.” جین کلی که از دوران ساخت راه شادمانی (۱۹۵۷) در پاریس با ترونه آشنا شده بود، میگوید: “او میتواند حتی در کوچکترین صحنهها پرسپکتیوی خلق کند که حتی کارگران صحنه هم آن را ستایش کنند. اما برخلاف دیگر طراحان صحنه، او جایگاهی فراتر از یک معمار دارد.”
ترونه استاد مسلم خلق فضاهایی انبوه و درهمتنیده است که شکست نور در آنها حسی از رمز و راز و شاعرانگی ایجاد میکند. با دیدن دکورهای او آرزو میکنید که دنیا نیز چنین میبود و میتوانستیم در جهانی که ترونه خلق کرده زندگی کنیم. به نظر میرسد ما سینما را آنطور در ذهن داریم که ترونه طراحی کرده است.
دیگر طراحیهای ترونه در فیلمهای: هتل دونرد (مارسل کارنه، ۱۹۳۸)، ریفی فی (ژول داسن، ۱۹۵۵)، عشق در بعدازظهر (بیلی وایلدر،۱۹۵۷)، شاهدی برای تعقیب (بیلی وایلدر،۱۹۵۸)، آپارتمان (بیلی وایلدر،۱۹۶۰)، دوباره خداحافظ (آناتول لیتواک، ۱۹۶۱)، یک دو سه (بیلی وایلدر،۱۹۶۱)، رومانوف و ژولیت (پیتر یوستینف، ۱۹۶۱)، نغمههای پاریس (مارتین ریت، ۱۹۶۱)، پنج مایل به نیمه شب (لیتواک، ۱۹۶۳)، احمق را ببوس (بیلی وایلدر،۱۹۶۴)، چگونه میتوان یک میلیون دلار دزدید (ویلیام وایلر، ۱۹۶۶)، شب ژنرالها (لیتواک، ۱۹۶۷)، زندگی خصوصی شرلوک هولمز (بیلی وایلدر،۱۹۷۰)، میعاد در سپیده دم (ژول داسن، ۱۹۷۰)، آقای کلاین (جوزف لوزی، ۱۹۷۷)، فدورا (بیلی وایلدر،۱۹۷۸)، قزل آلا (جوزف لوزی، ۱۹۸۲)، حوالی نیمه شب (برتران تاورنیه، ۱۹۸۶)، تجدید دیدار (جری شاتزبرگ،۱۹۸۸).
منبع:
خوشبخت، احسان. معماری سلولوید (۱۳۸۸). انتشارات حرفه هنرمند، تهران.