شارون جیمز
الهیات فمینیستی نوعی از فرقهگراییهای مذهبی است که در آن متکلمان فمینیست سعی در حذف یا تغییر و تفسیر جایگاه مردان یا دانش ایشان از مذهب دارند. بدین ترتیب متکلمان فمینیست نوعی خاص از معنویت را با محوریت زنانه پایهگذاری میکنند.
در راستای شرحی بر الهیات فمینیستی پروندهای شامل سه مقاله ارائه شد، که این مقاله سوم و نهایی خواهد بود. در مقاله ابتدایی به بررسی مهمترین نحلههای الهیات فمینیستی و در مقاله دوم به برجستهترین متکلمان فمینیست اشاره شد؛ و در این شماره که شماره نهایی است به تمهای اصلی و انتقادات وارده بر الهیات مسیحی فمینیستی خواهیم پرداخت.
نوشتههای مرتبط
با توجه به تفاوتهای دیدگاههای فمینیستهای اوانجلیست از یک طرف و فمینیستهای ویکا پاگان از طرف دیگر، غیرممکن است که بتوان همهی این تفاوتها را در چند محور برشمرد. هرچند که وجه اشتراک همه این دیدگاهها تعهدشان به فمینیسم است. همچنین همه این باورها و اعتقادات نه تنها میخواهند بر ارزش و منزلت زن بیافزایند، بلکه این باور را به زنان میهند که ایشان هم حق دارند که به خودشان، خدایشان و جهانشان «نامی» بدهند. نکات ذیل به طیف فکری میان فمینیسم کتاب مقدس و فمینیسم ویکا (الهیات فمینیستی غیراوانجلیست) اشاره دارد. وجه مشترک این دو طیف رد پدرسالاری است.
۱- نقد فرهنگ غرب: خطای مفهومی در ابعاد گسترده
مورخ گردا لرنر[۱] ادعا کرده است که کلیت فرهنگ ما (شامل سنت مسیحی) با خطای مفهومی در ابعاد گسترده از هم پاشیده است؛ و آن مغالطه مردمحور[۲] است. همه تفکر بشریت با نگاه مردانه پیوند خورده و این به نوعی خود یک انحراف است. در این میان کاری که باید انجام شود صرفا اضافه کردن زنان به حوزههای فکری یا نهادها نیست بلکه ضرورتا باید بازسازی رادیکال در همه حوزه های فکری از دیدگاه زنان اتفاق بیافتد.
بنیاد فرهنگ غرب بر گفتمان منطق (روش خط مستقیم و منطقی) است. چنین گفتمانی با ویژگی تفکر مردانه مشخص میشود. در اینجا تجربه ذهنی و ایده، ابزار معتبر بیان خود است. برخی مدعی هستند که همه تفکرات پیشین (شامل سنت مسیحی و کتاب مقدس) با توجه به غالب بودن تبعیض جنسی در آنها زیر سوال است و باید به چالش کشیده شود: اگر مثلا دانشجویی راجع به همین ادعا سوالی بپرسد، ممکن است گفته شود که اصلا ضمایر مذکر و مونث (در انگلیسی she/he) سکسیت بوده و نیازمند بازآموزی هستند.
۲- نقد دگرجنسگرایی اجباری: مشکل جنسیت
جودیت باتلر[۳] ادعا میکند که فمینیسم یک واژه نامشروع است، چرا که کلیشههای زنانگی را تقویت میکند. خود واژه جنسیت که به مردانه و زنانه تقسیم میشود، بداعتی است که باید به چالش کشیده شود. در کتاب مشکل جنسیت[۴] (۱۹۹۰/۱۹۹۹)، وی ادعا می کند: اشخاصی که بر کلیشههای جنسیتی و تفکیک جنسیتی سنتی صحه میگذارند، به لحاظ اخلاقی نیز انسانهای فاسدی هستند، چراکه آنها میخواهند با چنین رویکردی افرادی را که خواستار گزینش جنسیتی هستند، محکوم کنند. خصوصا این فرض که دگرجنسگرایی طبیعی است و همجنسگرایی/لزبینیسم انحراف است، به گونهای توهینآمیز تبعیض علیه همجنسگرایی/لزبینیسم است. درحالی که باتلر متکلم نبوده اما رویکرد وی تاثیر بسیاری بر حلقههای متکلمان غیراوانجلیست داشته، بطوریکه که از نظر این متکلمان روابط همجنسگرایی/لزبینیسم مورد پذیرش گسترده است. و آنهایی که روابط همجنسگرایی/لزبینیسم را محکوم میکنند، همتراز با خصومت نژادپرستان نگریسته میشوند. مثلا در کتاب معنویت حسی[۵] (۱۹۹۲) ویرجینیا مولنکوت[۶] میگوید: «دگرجنسگرایی اجباری ستون فقرات بقای مردسالاری است. درحقیقت عامل اصرار و تاکید مسیحیت و یهودیت بر اخلاق دگرجنسگرایی گناه است. اسقف رادیکال اسپانگ[۷] مدعی است که «فمینیسم و همجنسگرایی دروغی است برای قلب و روح آنچه که تمامیت انجیل است».
۳- نقد رویکرد سنتی به خداوند: «اگر خدا مرد است، پس مرد خدا است»؛ «خداوند دیگری نیست»
کاربرد زبان جنسیتی مردانه برای خداوند، به گونهای گسترده در متون دینی دیده میشود، که خود امری غیرقابل پذیرش در جهانبینی است که در آن مرد جنس برتر است. فمینیستهای مسیحی ترجیح میدهند از واژگان جنسیتی خنثی چون «والد» و «خالق» برای خداوند بهره برند. آنها تمایل دارند که درون سنت مسیحی باشند، اما در عین حال خدایی را بپرستند که به لحاظ جنسیتی خنثی است.
متفکرانی چون نائومی گلدنبرگ[۸] مدعی هستند که خدای یهودی-مسیحی معمار جامعه مردسالار است و بنابراین باید کنار گذاشته شود. در کتاب گذار از خدایان: فمینیسم و پایان ادیان سنتی[۹](بوستون، ۱۹۷۹) او مینویسد: ما زنان میخواهیم به خداوند پایان دهیم». او مدعی است که تغییر فمینیستی متون مقدس، عملا و درمجموع مذهب جدیدی را ارائه میکند. همچنین وی معتقد است: «جنبش فمینیستی در فرهنگ غرب، به تدریج مسیح و یهوه را معدوم کرده است. اما هنوز تعداد کمی از زنان و مردانی که درون سنت یهودی و مسیحی برای برابری جنسیتی فعالیت دارند، متوجه بدعتشان در دین شدهاند».
فمینیستهای مابعد مسیحیت «خدای مذکر» را جایگزین گزینههایی چون: «خدا یا خدایان مونث»، افعال انتزاعی چون بودن/کردن، یا با اصلی جهانشمول، یا «ماتریکس کیهانی[۱۰]» که در اذهان افراد با طبیعت/آفرینش/بشریت شناخته شده، کردند؛ اعتقاداتی چون: «من خداوند را درون خود میبینم و بسیار دوستش دارم». فمینیستهای مابعد مسیحیت معتقدند «خداوند»، «دیگری» نیست، بلکه او درون ماست. مثلا دافنه هامپسون ادعا میکند که فمینیسم با مسیحیت سازگاری ندارد، زیرا خدای کتاب مقدس، «دیگری» است و پیش از آفرینش موجود بوده و در جهان از «بیرون[۱۱]» مداخله میکند و صرفا از طریق وحی قابل شناسایی است. همچنین هامپسون مدعی است که فمینیسم بینش دینی را ارائه میکند که در آن خداوند «دیگری» نیست، همچنان که خداوند آن چیزی نیست که به همه چیز پیوند بخورد.
۴- نقد زبان عام کتاب مقدس: او «he»، او«her» را شامل نمیشود.
زبان عام کتاب مقدس نفی شده است. «خوبان مردانیاند که به صراط گناهکاران راه ندارند»، در اینجا تفاسیر اینگونه گفتهاند که زبان عام (در اینجا: مردان) شامل: هم زنان و هم مردان است. اما مسئله اینجاست که در این زبان عام، زنان حذف شدهاند و نیز در تفاسیر و مناجات نامهها نیز همین زبان فراگیر و عام حاکم است.
۵- نقد اقتدار کتاب مقدس: «متنی» که برای تجربه فردی زنان تصمیم می گیرد.
به طور سنتی مسیحیان محافظه کار بر این موضع اصرار دارند که متن کتاب مقدس معتبر و وحیانی است. اما فمینیستهای تئولوژیست به کتاب مقدس، به مثابه متنی درونمتنی به آن مینگرند. برای برخی از ایشان این متنها بخشهایی هستند که تمامیت انسانی زنان را انکار نکرده و برای برخی دیگر بخشهایی هستند که برمحور آزادی مظلومان است. و مابقی متنها نفی میشود. روتر برخی متنها (مثلا: لاویان: ۲۱: ۱-۵، افسسیان: ۵: ۲۱-۲۳، تیموتاوس: ۲: ۱۱-۱۵، پطرس: ۲: ۱) را شیطانی تلقی کرده و خود به تالیف مناجات نامهای پرداخته تا اثر این آیات را تطهیر کند. وی معتقد است این آیات قدرت زیست و زندگی را میگیرند؛ بنابراین نیازی نیست که بخاطر نفی و طرد این آیات تقاضای بخشش کنیم و یا اینکه این آیات را در قالب حقایقی تفسیر کنیم، بلکه در عوض این پیامهای سرکوبگر شیطانی با توجیهات شیطانی را دور میریزیم. فیورنسا مینویسد: جایگاه و مقام فضل و وحی الهی در کتاب مقدس و سنت کلیسای مردسالار نیست، بلکه در کلیسای زنان و زندگی زنانی که برای آزادی و رهایی از سرکوب پدرسالارانه تلاش میکنند، هست.
فمینیستهای کتاب مقدس فنون هرمنوتیک متعددی را اتخاذ میکنند. مثلا الیزابت شاسلر فیورنسا فنون ذیل را پیشنهاد میکند:
· تردید هرمنوتیک: خوانندگان میتوانند و باید تفسیر نویسندگان کتاب مقدس را زیر سوال ببرند؛
· تایید هرمنوتیک: بخشهایی از کتاب مقدس که متضمن آزادی و لیبرالیسم است باید تایید شود و بقیه بخش ها رد شود؛
· هرمنوتیک یادآوری: یادمان و بزرگداشت زنانی که در کتاب مقدس قربانی پدرسالاری شدهاند و مورد آزار و اذیت واقع شدهاند؛
· هرمنوتیک واقعیت خلاق: بازنویسی کتاب مقدس برای بازپردازی زنان فراموش شده؛
برخی فمینیستهای مسیحی به متون تاریخی به مثابه تولیداتی مردانه در کلیسای پدرسالار مینگرندو معتقدند متون بدیعی که توسط قربانیان و با لحاظ ارزشهای برابر نوشته شده، مورد پذیرش واقع نشدند. فمینیستهای مابعدمسیحیت چون دالی، کل متن کتاب مقدس را «مسموم» تلقی کردند.
۶- نقد رویکرد سنتی «گناه» و رستگاری»
تعریف کلاسیک کتاب مقدس از گناه «تخطی» از قانون الهی است. اما تعریف فمینیستی از گناه هرچیزی است که استقلال و خودشکوفایی را خدشه دار میکند (که شامل پدرسالاری در تمام مظاهر خود میشود). در این تعریف، فدا کردن خود نه تنها اخلاقی بلکه غیراخلاقی تلقی میشود. مثلا ویرجینیا مولنکوت مینویسد: «هرچقدر که مسیحیت سنتی بر گناه، معصیت و عذاب تاکید میکند؛ درعوض، ما با تعریفی که از گناه داریم، عهدمان را با روزهایی غیر از قیامت هر روزه تجدید میکنیم».
اینکه اگر گناه را طور دیگری تعریف کنیم، نوعی رستگاری است. برای بسیاری پایان رادیکال فمینیسم مسیحی، و مطمئنا برای آنها که طرفداران تز معنویت خدای مونث هستند، رستگاری برابر با خودشکوفایی است: شکوفایی که در آن خود حقیقی فرد همان خداست.
۷- نقد خصیصههای مسیحیت: حرکت به سوی تلفیق عقاید
اغلب فمینیستهای مسیحی با سنت مسیحیت محافظهکار سازگاری ندارند. آنها میخواهند که بر روی این حقیقت که کتاب مقدس در کنار دیگر سنتهای مذهبی شامل اصول آزادی خواهی نیز است، حال آنکه طوردیگری نشان داده شده است.
افرادی که به معنویت خدایان مونث گرایش دارند، از انحصارگرایی مسیحیت سنتی برائت میجویند. در سال ۱۹۹۳ میتینگ «پارلمان ادیان جهان[۱۲]» اعلام کرد که معنویت تمام ادیان یکسان است. اینکه تمام ادیان به سمت یک غایت در حرکتند. هیچ دینی نمیتواند ادعا کند که حقیقت صرفا در درون خودش تحقق یافته است. متیو فاکس[۱۳] (مولف بیست و هشت کتاب و رییس انجمن «دوستان معنویت آفرینی») مسیحیت انحصارگرا و بنیادگرا را نوعی بیماری روانی تلقی میکند. او معتقد بود که تجدید نظر در کلیسا میتواند سبکهای عرفانی ادیان بزرگ را به هم پیوند زند.
۸- نقد معادشناسی مسیحیت سنتی: «بهشت» جامعه مابعدپدرسالاری روی زمین است
مثلا، رزماری رادفورد روتر جاودانگی فردی را به نفع جاودانگی جمعی رد میکند. بعد از مرگ وجود فردی ما متوقف میشود و به «ماتریکس کیهانی» بازمیگردد. این ماتریکس فراتر از ابعاد فردیشده وجود ما، یک اگزیستانس ابدی است. پذیرش مرگ تنها پذیرش پایان ابعاد فردیشده وجودمان نیست، «بلکه همچنین پذیرفتن این حقیقت است که هویت ما در ارتباط با ماتریکسی بزرگتر به مثابه تمامیت نفسانی ما است که همه ما را شامل میشود… فردیت جمعی بزرگی که وجود مقدس است و شکستها و پیروزیهای ما را در درون خود جای میدهد و در تار و پود این وجود مقدس مینشیند و به سوی فرصتهای جدید رهنمون است… درواقع رزماری روتر به این نکته تاکید دارد که ما نمیخواهیم تا افراد را راجع به معنای جاودانگی زیستن دغدغهمند کنیم و همچنین مذهب و دین نباید پیام اصلی خود را بر محور این مسئله بگذارند. وی معتقد است ما باید از عمرمان و زمانی که در اختیار داریم برای ساختن جامعه ای خوب و برابر برای نسلها و فرزندانمان، بهره ببریم.
نقدهایی از رویکرد اوانجلیستی
نکات ذیل پاسخهایی کوتاه است به ویژگیهای مشترک فمینیسم غیراوانجلیست :
۱- یک خداوند خالق است، نه «همه خدایان یکی هستند»
خداباوری و تکخدا باوری در برابر هم قرار میگیرند. کتاب مقدس بیان میکند که خدا پیش از آفرینش موجود بوده است و نمیتواند از طریق آفرینش شناخته شود. او «دیگری» است. خداوند بر خود نام نهاده است و نام خداوند نشانمیدهد که او چه کسی است. «به چالش کشیدن یا تغییر نام خداوندی که به عنوان خداوند نمود یافته است، خود به نوعی انکار خدا است».
۲- مسیح تنها راه به سوی خدا است؛ همه مذاهب یکسان نیستند
اگر مسیح تنها راه به سوی خداوند باشد، پس مرگ مسیح روی صلیب بینهایت بیمعناست. در حالی که کتاب مقدس بیان میکند که مسیح تنها راه رسیدن به خداوند است.
۳- مشکل موجود با دنیا گناه است؛ نه تمایزسازی
شرارتهایی که توسط فمینیستها مورد توجه واقع شده، همچون سرکوب و زنستیزی، با گناه ایجاد میشود: که همان شورش علیه خداوند و قوانین او است. فمینیستهای مسیحی با ارجاع به اینکه تعریف گناه، تعریفی پدرسالار است به بازتعریف گناه پرداختهاند. در این میان فمینیستهایی که معنویت خدای مونث را تایید میکند، رویکرد تکخداباوری را میپذیرند که در آن گناه در تمایزسازیهای دوگانه نهفته است؛ همچون تمایز میان خوب و بد یا خالق و خلقت.
۴- دین حقیقی بر مبنای وحی است نه تجربه انسانی
بخش عمدهای از فمینیسم مسیحی با پیشروی هایی که در الهیات لیبرال داشته شناخته میشود، که خود ملهم از تجربیات انسانی است. تجربیات فردی زنان همیشه محل آزمون بوده است. اما چه تجربیاتی و در چه زمانی محل اختلاف است؟ من یک زنم و تجربه من از زیست دینی در مسیحیت محافظهکار، آزادی و شکوفایی است؛ اما چنین تجربهای توسط فمینیستهای مسیحی نادرست ارزیابی میشود، زیرا آنها حکم به شستشوی مغزی این زن میدهند. آیا صرفا تجربه زنانی که دربردارنده پیشفرضهای فمینیستی است، لحاظ میشود؟ آنهایی که از نظر فمینیستها در جایگاه دیگران فرض میشوند، آیا نیاز به گذراندن واحد مطالعات زنان یا واحدی مشابه آن برای بازآموزی یا ارتقا آگاهی خود دارند. متون فمینیستی مسیحی ایدههای متعدد و گیجکنندهای را مطرح میکنند، زیرا هر مولف در عین اینکه ادعای فمینیست بودن دارد، الهیات مربوط به خودش را طرحریزی میکند. الهیات، آزاد از یک متن معتبر یک حوزه کاملا قراردادی خواهد شد.
۵- تئولوژی یا تئالوژی فمینیستی مسیحی و مابعد مسیحی نهایتا غیرقابل تحمل است.
در رویکرد فمینیستی، مسیحیت ارتدوکس، شیطانی، مسموم و یا با صفاتی از این دست خوانده میشود. همه تفاسیر پدرسالار پیشین از مسیحیت چون میوههای تلخ و درختانی هستند که باید قطع شوند و در این میان مفسران فمینیست کار تبر را انجام میدهند. در واقع نیز باید چنین باشد، همچون واژه گناه که با پدرسالاری برابری میکند. مخالفان چنین رویکردی در مظان حملات حیرتانگیزی قرار میگیرند، مثلا رزماری رادفورد روتر زنان مخالف این رویکرد را زنانی نادان، نالایق و وابسته به شوهران نانآورشان توصیف میکند. بخش عمده این مباحث بسیار مبهم است، مثلا الیزابت شاسلر فیورنسا مردان فقیر را «بندگان» میخواند و از آنها با عنوان حیوان/مرد یاد میکند.
۶- آیا مسیحیت و فمینیسم با یکدیگر سازگارند؟
در اینجا اوانجلیستها به سه دسته موافقان، مخالفان و اعتدالیون قابل تقسیم هستند. موافقان که فمینیستهای اوانجلیست هستند معتقدند این سازگاری امکانپذیر است. ایشان معتقدند هرچند که کتاب مقدس درون یک چارچوب پدرسالار نوشته شده، اصول آزادی و برابری درون آن نمود یافته، نتیجتا میشود این اصول را تقویت کرد و پوسته فرهنگی درون آن را پس زد. ایشان تفاوتهای جنسیتی نقشها را درون کلیسا و خانواده رد میکنند.
اما مخالفان که قایل به عدم سازگاری فمینیسم با کلیسا هستند، بسیار بیشرمانه و متعصبانه با ارجاع به کتاب مقدس ازدواجهای سرکوبگرانه و انفعال زنان در کلیسا را تایید میکنند.
در این میان اعتدالیون حد وسط را برمیگزینند. ایشان از سوءاستفاده زنان برائت میجویند و معتقد نیستند که زنان باید در کلیسا (یا در ازدواج) منفعل باشند، بلکه ایشان معتقدند که زن و مرد مکمل یکدیگرند: چرا که در قالبهای متفاوتی آفریده شدهاند. به رویکرد ایشان، رویکرد «مکملگرا[۱۴]» میگویند. مثلا مری کاسیان[۱۵] میگوید که تعهد به فمینیسم سبب میشود تا فرد به راهی برود که از اعتماد کامل به متن کتاب مقدس فاصله بگیرد. فرد در اینجا باید صرفا یک مرجع عالی را برگزیند؛ کتاب مقدس یا تجربه انسانی. کاسیان در تایید این رویکرد به حرکت فمینیستهای کتاب مقدس از مسیحیت محافظهکار به سمت فمینیسم رادیکال و معنویت پاگان (الحادی) استناد میکند (کاسیان، انجیل فمینیست، ۲۵۵-۲۴۰). مطمئنا فمینیستهای مابعد مسیحیت چون دافنه هامپسون قایل به عدم انطباق و سازگاری فمینیسم و کتاب مقدس با یکدیگرند. شما مجبورید یک مرجع را برگزینید: یا کتاب مقدس یا تجربه زنانه.
این امکان وجود دارد که کاملا به شان و برابری زنان متعهد باشیم و فمینیست نباشیم. کتاب مقدس میآموزد که زنان و مردان در نگاه خداوند ارزش برابر دارند و در نظر خداوند برابر آفریده شدهاند. این خود حاکی از این است که مخلوقات را نمیتوان خدا نام نهاد. خداوند بر خودش، مخلوقش و زن و مرد نام نهاده است.
شارون جیمز، متخصص تاریخ و الهیات، دانشگاه کمبریج / برگردان: فاطمه همدانیان، دانشجوی دکتری مطالعات زنان
شمارههای پیشین:
الهیات فمینیستی؛ نحلههای فمینیستی (۱)
http://anthropology.ir/node/27908
الهیات مسیحی-فمینیستی؛ متکلمان پیشگام فمینیست (۲)
http://anthropology.ir/node/28255
منابع و ارجاعات:
نظریههای فمینیستی:
– Ann Loades, ed. Feminist Theology: A Reader. SPCK, 1990.
– Melissa Raphael. Introducing Thealogy: Discourse on the Goddess. Sheffield Academic Press, 1999.
– Letty M. Russell, ed. Feminist Interpretation of the Bible. Westminster Press, 1985.
نقدهایی بر نظریه فمینیستی:
– Mary Kassian. The Feminist Gospel: The Movement to Unite Feminism with the Church. Crossway, 1992. (New edition now available, entitled The Feminist
– Mistake: The Radical impact of Feminism on Church and Culture. Crossway, 2005).
– Kimel, Alvin F. jr. Speaking the Christian God: The Holy Trinity and the Challenge of Feminism. Eerdmans, USA and Gracewing, UK. 1992. Kimel, Alvin F.jr. This is my Name Forever. IVP, US, 2001.
– Critiques of evangelical feminism: Wayne Grudem, Evangelical Feminism and Biblical Truth. IVP. 2005.
– Sharon James, God’s Design for Women. Evangelical Press, 2002.
نقد معنویت خدای مونث پاگان:
– Peter Jones. Spirit Wars: Pagan Revival in Christian America. WinePress Publishing, US, 1997.
– (for a simple overview) Peter Jones. Gospel Truth: Pagan Lies. WinePress Publishing, US, 1999.
نقد تئوری جنسیتی مدرن:
– Marcus Honeysett. Meltdown: Making Sense of a Culture in Crisis. IVP, 2002. Chapter 4 is a critique of a key section of Judith Butler’s Gender Trouble.
تفسیر خنثی جنسیتی از کتاب مقدس:
– Don Carson. The Inclusive- Language Debate: A Plea for Realism. IVP, 1998.
– Vern S. Poythress & Wayne A Grudem. The Gender-Neutral Bible Controversy: Muting the Masculinity of God’s Words. Broadman & Holman, US, 2000.
پینوشتها:
[۱] . Gerda Lerner
[۲] . androcentric fallacy
[۳] . Judith Butler
[۴] . Gender Trouble
[۵] . Sensuous Spirituality
[۶] . Virginia Mollenkott
[۷] . Spong
[۸] . Naomi Goldenberg
[۹] . In Changing of the Gods: Feminism and the End of Traditional Religions
[۱۰] . cosmic matrix
[۱۱] . outside
[۱۲] . Parliament of the World’s Religions
[۱۳] . Matthew Fox
[۱۴] . complementarian
[۱۵] . Mary Kassian
پرونده ی «فمینیسم» در انسان شناسی و فرهنگ