افقهای معنا؛ گذری بر اهمیت «حافظه»، «خاطره» و «قصهگویی» در ادبیات انتقادی
اگنس هلر از فیلسوفان قرن بیستم است که مطالعات او در زمینه ادبیات انتقادی الهامبخش شناخت عرصه زندگی روزمره است. هلر معتقد است عرصه زندگی روزمره یکی از اصلیترین قلمروهایی است که افقهای معنایی در آن ساخته میشود. در ساحت زندگی روزمره افراد میتوانند با شناخت روابط خود و دیگران به درک حقیقیتری از خویشتن دست یابند. بنابراین درون زندگی روزمره میتوان معناها، حسها، درکها و نقدهای جدیدی نسبت به جهان یافت و با تکیه بر این نویافتهها در برابر تحمیلات ایدئولوژیک نظامهای موجود ایستادگی کرد. هلر معتقد است که زندگی روزمره درون خود دارای تواناییهایی است که میتواند در برابر منطق مسلط سرمایهداری و نظام مصرفی مقاومت کند. هلر سه قلمرو از فعالیتهای انسان را بر میشمرد که انسانها درون این سه قلمرو میتوانند در برابر منطق سرمایهداری مقاومت کنند. این سه منطق شامل: ۱. فلسفه و علوماجتماعی، ۲. هنر و ۳. تجارب غیرسودجویانه زندگی فردی است (هلر، ۱۹۸۴).
نوشتههای مرتبط
قلمروی سوم که مرتبط با تجارب غیرسودجانه زندگی فردی است شامل دو عنصر اصلی «سکوت» و «خاطره» است. این دو عرصه در ترکیب با هم و یا به صورت منفرد میتوانند با تعدیل منطق مسلط سرمایهداری منجر به شکلگیری روابط انسانیتر شوند. هلر معتقد است که تجربیات زندگی رومزه مردم اگر به «خاطره» تبدیل شوند و به دیگری انتقال داده شوند امکانهایی را برای سنجیدن روابط، نقادی قدرت و قضاوت عادلانه روابط فراهم میکنند. اهمیت انتقال تجربیات در قالب خاطرات در به کار انداختن خرد عملی است (هلر، ۱۹۸۴). هلر اهمیت به کار افتادن خرد عملی را راهی برای تغییر جهان زندگی روزمره و بهترشدن روابط انسانی میداند. در نتیجه انتقال تجارب فردی یکی از ضروریات رسیدن به روابط انسانیتر است.
انتقال خاطرات از آن حیث مهم است که افراد میتوانند در تجربیات خود تامل و بازاندیشی کنند. مادامی که افراد تجربیات خود را به متن خاطرات شفاهی یا کتبی تبدیل میکنند میتوانند آنها را ارزیابی کنند و بررسی کنند که در کدام روابط برمبنای منطق خودخواهانه فردی عمل کردهاند و در چه مواقعی اصول اخلاقی و نوعدوستانه بر روابط آنها حاکم بوده است. همچنین میتوانند بین تجارب انسانیتر و تجاربی که تحت سلطه منطق مصرفی و القائات صنعت فرهنگ شکل گرفته است تفاوت قائل شوند (لاجوردی، ۱۳۹۳: ۷۱).
بنیامین نیز بر اهمیت فرایند «قصهگویی» در مقاله فرهنگ قصهگویان و فرهنگ صنعتگران مینویسد:
«هر روز که میگذرد از شمار آنانی که قادرند قصهای را بهدرستی روایت کنند کاسته میشود. همین که آرزوی شنیدن قصهای به زبان آید، بیش از همیشه خجلت و شرمساری بر جمع سایه میافکند؛ گویی چیزی را از ما گرفتهاند که از ما جداناشدنی مینمود و ایمنترین دارایی ما بود: توانایی تبادل تجربهها» (بنیامین، ۱۹۷۰ به نقل از پل کانرتون، ۱۳۹۳: ۳۲۳).
بنیامین سقوط قصهگویی در دوران مدرن را معلول سقوط ارزش تجربه میداند. بعد از جنگ جهانی دوم خاطرات جنگ در قالب رمانهای مطول نوشته شد و در کمتر مواردی خاطرات و تجربیات به صورت دهان به دهان منتقل میشد. بنیامین معتقد است که تجربههای جنگ به طور کامل به نسلهای بعدی منتقل نشده است. از نظر بنیامین کسانی که قصهگویی میدانند به سمت علایق عملی جهت میگیرند و همین امر حکمتهای بومی را منتقل و تثبیت میکند. بنیامین مینویسد: «حکمت همان مشورت است که در تاوپود زندگی واقعی بافته شده است» (بنیامین، ۱۹۷۰ به نقل از پل کانرتون، ۱۳۹۳: ۳۲۷). بنابراین سقوط فرایند قصهگویی به معنای سقوط وجه حماسی حقیقت یعنی همان حکمت است. درون هر قصهای، سودمندی اخلاقی نهفته است و اگر امروز اندرزهای داستانی برای ما بوی کهنگی گرفتهاند به آن علت است که توانایی ما در تبادل تجربهها سقوط کرده است. بنیامین معتقد است که نیروهای مولد سکولار رفتهرفته «روایت» را از حوزه کلام زنده بیرون رانده است. توان قصهگویی و روایت در سطحی کلانتر نوعی از ارتباط بشری است که تقلیل این ارتباط را شرّ نظام سرمایهداری قلمداد میکند. بنیامین در مکاشفه انتقادی شهر مدرن، نظام سرمایهداری را مکانی برای ستمکشی، استثمار و تقلیل تجربههای انسانی به عنوان شرهای انضمامی جامعه مدرن بازنمایی میکند. یکی از تمهای اصلی پدیدارشناسی روح مکان در اندیشه بنیامین فرایند زوال تجربه و به حاشیهرفتن آن در زندگی شهری است. از همین جهت است که یکی از اهداف اصلی بنیامین صدابخشیدن به آن دسته تجربیاتی است که نظم مدرن آنها را به حاشیه رانده و به سکوت وادار کرده است. در نتیجه میتوان گفت که پدیدارشناسی شهر بنیامین:
«تلاشی است جهت فهم تجربه مدرنیته از طریق موشکافی و تحلیل دقیق برخی از مهجورترین و پرتافتادهترین نمونههای شهری» (جیلوش، ۱۳۸۸: ۴). بنیامین معتقد است که در زندگی مدرن تجربه نیز مانند دیگر ساحات زندگی به یک کالا تبدیل شده است. درواقع نوع متفاوتی از تجربه در جهان مدرن خلق شده که دیگر قابلیت انتقال به دیگری را ندارد. انسان مدرن به زعم بنیامین مملو از تجربههای فردی است اما نمیتواند آنها را به دیگری انتقال دهد. درنتیجه فرایندهایی مانند یادگیری، تامل و سکوت که از خلال قصهگویی و انتقال تجربه برای فرد شکل میگیرد دچار بحران میشود.
به طور کلی مقوله حافظه و خاطره و مطالعهی آنها در پیوستار رشتههای متفاوت با حساسیتها و تعاریف متعددی مورد بررسی قرار میگیرد. میتوان گفت که متکثربودن مقوله خاطره در روششناسی و ماهیت مفهومی آن توانسته صورتبندیهای مهمی از سودمندی و اهمیت مطالعه خاطره به عنوان مقولهای که شناخت آن برای فهم تاثیر گذشته بر حال تاثیر میگذارد، مطرح کند. مارتین دوبرمن معتقد است که گذشته همواره ناکامل است و نمیتوان آن را به طور کامل زنده کرد و آنچیزی را که در گذشته اتفاق افتاده است را به طور کامل احیا کرد و ما نمیتوانیم تاثیر گذشته را بر زندگی اکنونمان به طور کامل فهم کنیم. اما همواره میتوان تصویری از گذشته در قالب روایت و قصه دوباره زنده کرد. بنابراین خاطره، حافظه و قصهگویی یا روایت در نسبت تنگاتنگی با هم قرار میگیرند.
رویکردها به مفهوم حافظه و خاطره متکثرند. از فلسفه، روانشناسی، تاریخ تا علوم اجتماعی شیوه پرداخت به این مفهوم متفاوت است. افلاطون توانست رویکرد اساطیریبودن خاطره را مورد تردید قرار دهد و آن را وارد حیطه شناخت و معرفت کند تا جایی که افلاطون معتقد است که علم همان تذکر و بهیادآوردن است. ارسطو نیز مانند افلاطون حافظه را قوهای برای درک زمان میداند که با بالفعلشدن آن، فرد به خودآگاهی دست میابد. آگوستین خاطره را با خصلتی نسبتا شهودی فهم میکند. آگوستین به درون آدمی توجه دارد و معتقد است که درون دشت خاطره و لحظههای سکوت میتوان حتی تصویر خدا را یافت. اگر خاطره و سکوتهای آن نبود تصویری شکل نمیگرفت و اگر تصویری شکل نمیگرفت نمیتوانستیم چیزی را در این جهان ببینیم و درک کنیم.
اساس شناخت آدمی از هر پدیدهای وابسته به ساختارهای حافظه است. درواقع انسان به کمک آنچیزی که از گذشته در ذهن دارد و در قالب چیدمان آن تصاویر به شکل یک روایت منسجم، منطقی و قابل قبول است که مجهز به مقوله شناخت و ادراک جهان میشود. اینکه چه چیزی را ادراک کنیم و آن را چگونه ادراک کنیم بستگی به روایتی دارد که از آن پدیده در ساختارهای حافظه انسان وجود دارد. بنابراین فهم رویدادها و درک معنای حقیقی آنها بستگی به قصه ما از پدیده دارد که جایی در حافظهیمان بایگانی شده است اما همواره در صدد بازیابی و زندهشدن است.
قصه یا روایت برای حافظه اهمیتی ضروری دارد. قصهها به زعم بنیامین دارای حکمتی هستند که بهتر به خاطر سپرده میشوند. قصهها بهتر در خاطره میمانند و آسانتر به یاد آورده میشوند. علاوه بر این ساختارهای حافظه بنابر طرحوارهها عمل میکنند (دبلیو میر، ۱۳۹۹: ۱۱۸). ساختار حافظه بیش از آنکه بر مبنای لغات ساخته شود برمبنای طرحوارهها شکل میگیرد. طرحواره در مقایسه با لغات از تعاملات، روابط، به هم پیوستگیها و تصاویر مرتبط با هم شکل میگیرد به طوریکه میتواند یک رویداد یا پدیده را به شکلی معنادار درون ذهن ثبت کند.
معمولا در زندگی روزمره تجربههای معقول صرفا از آن جهت که چیزی معقولاند انسان را راضی نمیکند. انسان در پی کشف معنایی دقیقتر از یک توالی یا رابطه علتومعملولی بین پدیدههاست. رولان بارت معتقد است که ذهن معنا را جایگزین رونوشتی صرف از رخدادها میکند (دبلیو میر، ۱۳۹۹: ۱۲۳). درواقع تمام تفسیرهای موجود از روایتها و قصهها نشان میدهند که ما چگونه در تلاشیم که به روایتها معنا تزریق کنیم. بنابراین قصه و فرم روایی علاوه بر آنکه اساس یادآوری را ممکن میکند به رخدادها معنای انتقادی نیز میبخشند. به کمک روایت میتوان انسجام و غنای پدیدهها را بهتر درک کرد و در سطحی فراتر فرایندهای هویتیابی را ذیل آن شناخت. درواقع روایت و حافظه علاوه بر ایجاد خودآگاهی درونی، ساختارهای هویت فرد را نیز شکل میدهند.
اما آنچیزی که مفاهیم حافظه و روایت را به شکل ویژهای در ادبیات علوم اجتماعی مهم میکند نسبتی است که مفاهیم حافظه و روایت در خوانش یک پدیدهی اجتماعی با موضوعات مختلف مانند قومیت، زبان، هویت، فرهنگ، نژاد و غیره برقرار میکنند؛ به این شکل که میتوان الگوهای حافظه تاریخی را در بروزات متعدد مذهبی، فرهنگی و زبانی مجموعهای از گروهها و اجتماعات مختلف در فضاهای متعدد منطقهای، شهری، روستایی و فراملی پیگیری و مطالعه نمود. علاوه بر اینکه میتوان فهمید که چگونه ادبیات بزرگ تاریخی و تخیلی انسانها از فرهنگهای مختلف طی زمان به وجود آمده است و چه شرایط خاص تاریخی و گفتمانی زمینهساز شکلگیری بسیاری از اندیشهها، فرمها و محتواها شده است.
منابع:
لاجوردی، هاله (۱۳۹۳) زندگی روزمره در ایران مدرن، تهران: ثالث
جیلوش، جرمی (۱۳۸۸) اشراقهای شهری، شهرنگاریهای والتر بنیامین، خردادنامه ۳۶، پرونده ۵۷
بنیامین، والتر (۱۳۹۳) فرهنگ قصهگویان و فرهنگ صنعتگران، از کتاب جامعهشناسی انتقادی، ویراستار پل کانرتون، ترجمه حسن چاوشیان، تهران: کتاب آمه
دبلیو میر، فردریک (۱۳۹۹) روایت و کنش جمعی (چرا فراخوانهای اجتماعی و سیاسی به داستان نیاز دارد)، ترچمه الهام شوشتریزاده، تهران: اطراف