انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اصطلاحات کلیدی حوزه جنسیت و جنبش زنان در ایران

اصطلاحات کلیدی حوزه جنسیت و جنبش زنان در ایران

 

درس نظریه های انسان شناسی ( دوره دکتری)

در این مجموعه به بررسی فرهنگ اصطلاحات جنسیت به صورت کلی و سپس فرهنگ اصطلاحات کلیدی جنبش زنان در صدساله اخیر ایران را مورد مطالعه قرار می دهیم.

جنسیت

مفهوم جنس به ویژگی های زیستی و تفاوت های بدنی انسان اشاره داشته و آنها را به دو دسته ی زن و مرد تقسیم می کند اما جنسیت معرف باورهایی است که مرد بودن و زن بودن را نشان می-دهد. هدف از تفاوت قائل شدن میان جنس و جنسیت بر این مبناست که فرهنگ از تفاوت فیزیکی و ذهنی میان زنان و مردان استفاده می کند تا نظام قدرت مبتنی بر پدرسالاری را حفظ کرده و به تولید این نوع از “آگاهی” در میان زنان بپردازد که آنها “ماهیتا” با نقش های خانگی تطابق بیشتری دارند. البته امروزه زن یا مرد بودن الزاما نقطه ی مقابل هم نیست زیرا مفهوم جنسیت از دوگانه ی زن و مرد فراتر می روند و انواع دیگر جنسیت را تحت عنوان دگرباشان جنسی به رسمیت می شناسد.
مفهوم جنسیت به آن طریقی که ما آن را امروز به کار می بریم، از اواسط دهه¬ی ۱۹۷۰ میلادی به کار گرفته شد. ادعای اصلی این مفهوم آن بود که تاثیرات بدنی و روانی تفاوت های زیستی میان زنان و مردان همواره جهت حفظ نظام پدرسالاری و قدرت آن، به تولید نوعی آگاهی در میان زنان انجامیده است با این محتوا که آنان ذاتا و طبیعتا در پذیرش نقشهای خانگی موفق تر از مشاغل بیرونی و امور تصمیم¬گیری هستند ‌(لیندزی، ۲۰۱۰).
جنسیت در مطالعات جنسیت از جهات گوناگون بررسی شده است از جنبه فردی ( چگونگی رفتارهای مردان و زنان اعتقادات نگرشها و هویت جنسی) از لحاظ ساختار اجتماعی ( تقسیم جنسی فعالیتهای اجتماعی یا کار مردان و زنان ) از لحاظ نظم های نمادین ( نمادهای جنسیتی ، نحوه تفکر ما درباره مردانگی و زنانگی). در تمام این سطوح بیش از آنکه جنسیت عامل تفاوت بین افراد، سازمانهای اجتماعی یا تفکر بشری باشد، عامل نوعی عدم تقارن در قدرت دانسته شده است. به عبارت دیگر اگر چه تفاوتهای جنسی به خودی خود برای متفکران مطالعات جنسیت جزیی از حوزه های مورد علاقه است اما موضوع اصلی این است که چگونه این تفاوتها روابط قدرت نامتقارنی را بین زن و مرد ایجاد می کند، روابطی که یک سوی آن انقیاد و دیگر سو استیلا قرار دارد (دیویس، ۱۹۹۱)
آن اوکلی در کتاب معروف خود با عنوان جنس، جنسیت و جامعه به خوبی برساخت اجتماعی جنسیت را نشان می دهد. او در اثر خود به این امر می پردازد که چگونه فرهنگهای غربی درباره ی تفاوتهای جنسیتی اغراق کرده و “کارآمدی اجتماعی” افراد و نقش های آنها را به گونه ای تعریف می کنند که نقش زنان به عنوان مادری یا خانه داری، به صرفه محسوب می شود (اوکلی، ۱۹۷۲). پیش از این نیز نظریه پرداران و کنشگران فمینسیت به برساخته بودن جنسیت به عنوان امری که به افراد آموخته می-شود اشاره کرده بودند. از اولین و تاثیرگذارترین افراد متقدم در این بحث می توان به سیمون دوبوار و اثر کلیدی او جنس دوم اشاره کرد. او در این اثر زن بودن را ویژگی اکتسابی می خواند که به فرد از بدو تولدش داده می شود (دوبوار، ۱۹۷۲).
اما آثار متاخر در حوزه ی جنسیت نشان از آن دارند که معانی نهفته در تفاوت های جنسی ساخت هایی اجتماعی بوده و بنابراین قابل تغییرند بنابراین فکتهای بیولوژیکی که به افراد نسبت داده می شود و کاملا علمی و دقیق به نظر می رسند، به متن های فرهنگی و تاریخی محلی وابسته بوده و متغیر می باشد (پلیچر، ۲۰۰۵). بنابراین جنسیت به طور کلی، هویتی برساخته از روابط اجتماعی میان زنان و مردان است. هویتی که از طریق زندگی در جامعه ساخته، بازتولید و تثبیت می شود. جنسیت امری غیرذاتی و غیر طبیعی است و بر حسب اینکه در چه فضای فرهنگی زیست شود متفاوت است. چنین هویتی از زمانی که فرد تولد می یابد به او نسبت داده شده و تا پایان عمر در کنار او خواهد ماند.

ستم/سرکوب جنسی

ستم جنسیتی، رفتار نظام مندی است که در آن عده ای به دلیل جنسیت خود بر عده ای دیگر برتری دارند. این امر ریشه در آن دارد که الگوها و کلیشه هایی که مردان را برتر از زنان می-داند، مانع از توزیع عادلانه ی قدرت در میان آنان شده و به همین دلیل زنان را تحت انقیاد مردان در می آورد. حفظ ستم جنسیتی امری ساختارمند است به این معنا که حاصل کنش های روزمره و وجود پیش فرض هایی در جامعه است که هرگز به چالش کشیده نمی شوند نه اینکه حاصل ستم عده ی اندک و مشخصی از جامعه بر دیگران باشد. بنا به نظر فمینیست ها، ستم جنسیتی روندی آرام و غیرقابل تشخیص دارد و در باور عمومی نهادینه می گردد.
به عبارت دیگر، ستم و سرکوب تجربه ای است که زنان در نظامی مبتنی بر سلطه از سر می گذرانند. کریستین دلفی (۱۹۷۷) به کارگیری این اصطلاح را برای نظریه فمینیستی بسیار اساسی می-داند زیرا مبارزه ی فمینیستی را در چارچوبی انقلابی جای داده است. فمینسیت ها در زمینه ی وجود ستم علیه زنان با یکدیگر متفق بوده و در تلاش برای مبارزه با آن برخاسته اند. اما در زمینه ی ریشه ها و منابع ستم با یکدیگر اختلاف دارند. فمینیست های لیبرال ستم را معلول تبعیض های موجود می دانند، مارکسیست ها آن را به شیوه¬ی تولید نسبت می دهند و سوسیالیست ها ستم بر زنان در خانه را نیز به اندازه ی ستم در بازار کار مهم می شمارند. تمایز میان عرصه های خصوصی و عمومی بر این واقعیت که فرودستی زنان و سرکوب ایشان بخشی از بنیان جامعه ی مردسالار است سرپوش می گذارد. ایریس یانگ (۲۰۰۴) ستم را زمانی می داند که افراد فاقد بعضی از جنبه های انسانی می-شوند. او با بررسی آثار و رویکردهای فمینسیتی، ستم علیه زنان را به پنج دسته ی اصلی تقسیم می کند: خشونت، استثمار، حاشیه سازی، بی قدرتی، و امپریالیسم فرهنگی.

جنسیت زدگی

جنسیت زدگی تعصب یا تبعیضی است که افراد بر اساس جنسیت خود تجربه می‌کنند. به عبارت دیگر رفتار، گفتار، منش و یا هر واکنشی که از اعتقاد به فرودستی زنان برخاسته باشد و باورهای اجتماعی ناشی از آن راه را بر فعالیت های زنان می‌بندند. این اصطلاح در میان جنبش های فمینستی موج دوم، در قیاس با نژاد پرستی ساخته شد و هر دو اصطلاح بیانگر رشد نوعی آگاهی بود نسبت به ستمی که نسبت به زنان و رنگین پوستان اعمال می‌شد. تبعیض جنسیتی در حقیقت پرابلماتیکی است که جنبش‌های آگاهی بخش زنانه و اساسا فمینسیم بر اساس آن به وجود آمده‌اند. افشای زیرساخت اسطوره‌های جنس پرستانه یکی از مهمترین هدف های مطالعات زنان و جنسیت بوده است که نقطه‌ی شروع آن بیان تجربه‌های عینی تبعیض‌های جنسی است. به باور نجم عراقی در بررسی مفهوم جنس گرایی دو رویکرد عمده وجود دارد. رویکرد اول ناظر بر آن است که این ویژگی، نوعی نگرش و عاطفه‌ی ناخودآگاه است که در جریان اجتماعی شدن و شکل‌گیری هویت جنسی، توسط افراد آموخته می‌شود. این در حالیست که رویکرد دوم بر نسبت تبعیض جنسیتی با سایر شرایط مرتبط و مشابه آن از جمله استثمار طبقاتی، نژادپرستی و … است (نجم عراقی، ۱۳۸۹: ۳۱۶).
تبعیض جنسیتی یا جنسیت زدگی عمیقا ریشه در کلیشه‌های جنسیتی یعنی ویژگی‌ها و رفتارهایی که افراد بدون دلیل یا شناخت قبلی به دیگران نسبت می‌دهند. به‌علاوه یکی از عرصه‌های مشخص بروز جنسیت زدگی در زبان صورت می‌گیرد، زمانی که زبان اعضای یک جنس را به صرف زن یا مرد بودن به لحاظ جایگاه اجتماعی پایین‌تر دانسته و ارزش کمتری برایشان قایل می‌شود. برای مثال زبان فارسی زبانی جنسیت زده است چراکه بسیاری از لغات و ظرب المثل‌ها، معیار بودن ویژگی‌های مردانه را در فرهنگ فارسی نشان می‌دهد.
به علاوه مصادیق عمده و تاثیرگذار تبعیض جنسیتی به باور فعالان زنان در عرصه‌های تبلیغات، مد، آموزش، حقوق شهروندی و مدنی، حقوق تولید مثل، نقص عضو جنسی، تجاوز جنسی در مواقع جنگ و بحران، خشونت خانگی، هرزه‌نگاری و … قابل مشاهده است (بیسلی، ۱۳۸۵).

ادامه متن در فایل ورد: woman