انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر؛ هجو روابط علی و معلولی

ذهن انسان همواره به دنبال یافتن نظم در داده‌های ناهماهنگ و پریشان است. به دنبال یافتن منطقی برای بی‌منطقی و به دنبال حذف آن چه سلسله روابط علت و معلولی مطلوبش را مخدوش می‌کند. «اشکان …» فیلم تصادف است و مکری قابلیت انسان در یافتن نظم از میان پریشانی را دستمایۀ ساخت کمدی‌ای متفاوت قرار می‌دهد.

کارگردان با هجو روابط علت و معلولی، با هجو این اصل کلاسیک سینما که هر حادثه‌ای ریشه در حادثه‌ یا پدیده‌ای دیگر دارد و اتفاقات باید زنجیروار به هم بپیوندند روایتی پست‌مدرن را رقم می‌زند که در آن همه در تلاش برای نظم‌بخشیدن به قوانین موثر در جهان خود و اعمال منطقی استنتاجی بر انبوه اتفاقات دنیایی به واقع درهم و برهم‌اند.

روند زنجیروار حوادث همچنان وجود دارد اما چیزی که حلقه‌های زنجیر را به هم بپیوندد یا موجود نیست یا از منظری دیگر، وجود دارد بی آن که دست‌یافتنی و درک‌شدنی باشد.

ذهن آدمی اغلب به منظر دوم به دلیل معنایی که به زندگی می‌بخشد وقع بیشتری می‌نهد. منطقی وجود دارد که ماوراء درک ماست. می‌توان این استدلال را برآمده و در امتداد این اندیشه باستانی یونانی دانست که تقدیر، فرجام نیک جهان را در نظر دارد که فرجام تک‌تک افراد فرع آن است. آن چه مکری به سراغش می‌رود شوخی با همین رویکرد مسلط دوم است. این که منطقی هست که اجزایش از گسترۀ دید ما بیرون است. او گستره را دائما وسعت می‌دهد و طنزش را همراه با عملکرد قاعدۀ تصادف در حوزه‌های مختلف می گسترد تا بگوید: نگرد! نیست!

او به سبک آثار پست مدرن، تقدم مولف را هجو می‌کند. گرچه خودش همچنان به عنوان مولف بخشی از اطلاعات را حذف و بخشی دیگر را حفظ می‌کند اما با نمایش امکانات چندگانۀ این حذف و انتخاب‌ و با تردید در صحت آن‌ها این گزینش را نیز به سخره می‌گیرد.

جهانِ چند پارۀ پست مدرن، جهانی است که در آن وقایع بدون قلاب‌های قدرتمندی که پیوندی درونی ایجاد کنند در کنار هم قرار می‌گیرند و یا حول محوری می‌چرخند که قادر به نگهداری و کنترل کامل آنان در حوزۀ قدرت و عملکردش نیست و در این شرایط ساختن معنا صرفا به ذهن تماشاگر و چگونگی درک او سپرده می‌شود.

داستان فیلم مکری، داستان اشکان است و داستان مجسمه ساز است و داستان‌دزدهاست اما در عین حال داستان هیچ‌کدام آنان نیست بلکه داستان تصادف یا تقدیری است که گویی از جایی فراتر از این لایۀ روایت، فراتر از لایه‌ای که زندگی معمول آنان را در بر می‌گیرد، حکم می‌راند و هم‌زمان قاعده‌ای را بنا می‌نهد که در تمامی لایه‌های دیگر روایت نیز صدق می‌کند و آن قاعدۀ تصادف است. مُکری حکمرانی سرنوشت را به تمامی لایه‌های روایتش تسری می‌دهد، فراتر از لایۀ میانی (لایه ای که داستان اصلی در آن قرار دارد) به نگاه و انتخاب راوی می‌رسیم و فروتر از آن، روایات و برداشت فردی هر کدام از آدم‌ها از وقایع اصلی قرار می‌گیرند که آمیخته با وهم و تخیل‌اند.

سرنوشت، مامور پلیس را بیچاره کرده است، هر بار که پشت دخل می‌رسد و می‌خواهد با زن جوان صحبت کند، پیرمردی جای زن را می‌گیرد، همین آدم در برخورد با مجرم تلاش می‌کند ساده‌ترین عوامل را کنار هم بچیند تا از آن نتیجه ای منطقی حاصل شود. مثلا سعی می‌کند به خاطر بیاورد که رضا کیفی به دست داشته یا نه. با چند بار یادآوری چگونگی عبور رضا و اضافه شدن اطلاعات همکارش به این خاطره، از شدت تابش آفتاب، تداعی او از ماجرا تغییر می‌کند. یک مرد در ذهن او به دو مرد بدل و ساک حذف می‌شود. او به همین سادگی در حال خلق استنتاجی تازه از روابط علی ناموجود است.

دیگر شخصیت‌ها نیز تلاش می‌کنند به شیوه‌ای دیگر، مثلا با دست‌دراز کردن به سوی عوامل متافیزیکی از قبیل یافتن نشانه‌های خودکشی یا رد و بدل کردن انگشتر، به دنیای خود نظم ببخشند. در لایۀ بعدی، کارگردان یا راوی داستان تلاش می‌کند وقایع قصه‌اش را منظم کند. ذهن تماشاگر نیز به عنوان ناظرِ مجموعۀ حوادث، دائما به این سمت متمایل است که نظمی منفک از این دو را تصور یا به زبان صریح تر خلق کند. کارگردان دوباره وارد صحنه می‌شود و با نمایش زوایای دیگر واقعه، نشان می‌دهد که چگونه با بازیگوشی و محدود کردن گسترۀ دید تماشاگر، وجود منطقی متفاوت و جعلی را به نمایش گذاشته است.

تضاد و ناهمخوانی در روند منطقی، بخش عمده‌ای از تمرکز تماشاگر را از داستان منحرف و به تلاش مفرح راوی برای یافتن منطق معطوف می‌کند. مکری، در سکانسی که استاد در حال تشریح اتفاقات پیش از مرگ جوانک پاروغنی است، این تلاش را به عریان‌ترین شکل و با تقسیم پرده به دو قسمت و نمایش اصل واقعه در یک سو و برداشت منطقی پزشک از کم و کیف وقوع آن در سوی دیگر به تصویر می‌کشد. این صحنه گرچه کاملا از دایرۀ داستان اصلی ( که هر کدام از وقایع آن بدون آن که از دیگری منتج شده باشند، صرفا توسط آن فعال شده‌اند) بیرون می‌ماند، اما همۀ لایه‌های سلسه مراتب علٌی را در یک زمان آشکار و هم زمان کلیت آن را هجو می‌کند.

فیلم مکری، کمدی‌ای متفاوت و شاخص در سینمای ایران است که به دلیل منحصر به فرد بودنش، بسیار مرا به یاد شب قوزی زنده‌یاد فرخ غفاری میاندازد.