اشغال گیلان توسط پترکبیر و دیدگاه مارکس در مورد پترکبیر و اسلاوها
اشاره:
نوشتههای مرتبط
متنی که در مورد اشغال گیلان در دوره ی پتر اول ( پتر کبیر) در پی می آید، بخشی از کتاب « تاریخ گیلان؛ از ورود شاه عباس اول به گیلان تا پایان انقلاب جنگل» است که بدون هیچ تغییری در اینجا به خوانندگان تقدیم می شود. این کتاب در سال ۱۳۹۶ توسط نشر فرهنگ ایلیا منتشر شده است.
در بند دوم ضمن بیان این که لشکر روسیه میلیونها از کیسهی خود برای این لشکرکشی و حفاظت از نواحی اشغالی خرج کرده، تأکید میکند که از این هزینهی گزاف چشم پوشیده و «تعهد میکند که یکماه پس از امضاء و مبادلهی این عهدنامه، ولایات لاهیجان و رانکوه و متعلقات آنرا بهتصرف عالیجاه نمایندهی مختار سابقالذکر [میرزا محمد مستوفی] واگذار کنند و در اختیار کامل شاه ایران بگذارند و [در این مورد خاص حتا] منتظر امضای آن از طرفین نخواهند شد. و اما گیلان و استرآباد [به احتمال آستارا صحیح است] و سایر نواحی کنار رود کور [کُر] پنج ماه پس از آنکه این قرارداد به امضای شاه ایران رسید و آنرا تصدیق کرد، واگذار خواهد شد. زیرا که مردم این نواحی اکنون در پرتو حمایت لشکریان اعلیحضرت امپراتریس بزرگ [روسیه] در کمال رفاه و آسایشند و منافع ولایت کهدم و شفت یکماه پس از آن و عایدات ولایات دیگر که در کنار رود کور [کُر] هستند، سه ماه پس از امضاء این قرارداد و تصدیق آن از جانب اعلیحضرت شاه، از تصرف مأموران امپراطوری روسیه خارج خواهد شد» (متن قرارداد بهنقل از تاجبخش: ۲۹۸ – ۲۹۹). در مورد باکو و دربند هم گفته شده که روسیه نمیخواهد آن را به کشور خود ملحق کند، بلکه منتظر است تا شاه ایران دشمنان خود را سرکوب و آرامش را در این منطقه برقرار سازد و سپس آن را در اختیار شاهنشاه ایران بگذارد.
در بند سوم و چهارم آمده است که بازرگانان روسیه از دادن هر گونه گمرکی در ایران معاف خواهند بود و بازرگانان ایرانی هم معاف خواهند بود، مشروط بر این که این بازرگانی برای شاه ایران باشد و نه بازرگانان خصوصی.
در بند پنجم روسیه ادعا کرده است که بازرگانان روسیه صد هزار روبل در زمان اغتشاشات ایرانی آسیب دیده و غارت شدهاند و شاه ایران قول داده است که آن را بررسی کند. این بند نشان میدهد که بین طرفین در مورد استرداد مبلغ فوق، بحثی درگرفته و ایران بدون بررسی حاضر به دادن مبلغ مورد ادعا نشده است و روسیه هم راه فراری برای خود و ایران باقی گذاشته و آن را به بررسی تنها ایران واگذار کرده است.
در بند ششم از تأسیس کنسولگری متقابل در شهرهایی که دو کشور لازم ببینند صحبت شده و به رسمیت شناخته شده است.
در بند هفتم تأکید شده است که اموال اتباع روسیه که در ایران هستند، محترم شمرده شده و مورد تعرض قرار نگیرد و اتباع روسی: «کما فیالسابق املاک و دارایی خود را حفظ خواهند کرد و از عنایات و عواطف شاه ایران برخوردار خواهند بود» (نوایی، ۱۳۶۸: ۲۵۴).
و سرانجام در بند هشتم از شاه ایران خواسته شده تا داراییهای پادشاه گرجستان را به او باز گرداند.
در پایان این قرارداد هم نوشته شده است: «در رشتِ گیلان در ۲۱ ژانویه ۱۷۳۲ میلادی به امضاء رسید» (متن قرارداد بهنقل تاجبخش: ۲۹۹ – ۳۰۲).
بدینترتیب اشغال گیلان به مدت حدود ۱۰ سال از ۱۷۲۲ تا ۱۷۳۲ میلادی (۱۱۳۵ تا ۱۱۴۵ ق) طول کشید. اما در عمل لشکر روسیه دو سال دیگر، یعنی تا زمانی که تمام سرزمینهای ایران را تخلیه کند، در ایران حضور داشت و در نتیجه نزدیک به دوازده سال تا خروج آنها از گیلان، این ارتش در گیلان باقی ماند.
بررسیهای بالا نشان داد که روسیه آنگونه که در قرارداد ۱۷۳۲ ادعا کرده، برای حفاظت این مناطق از تعرض شورشیان افغانی و برای زمان موقت، به این منطقه نیامده بود، بلکه در متن قراردادهای پیش از این، به آشکارا تأکید شده بود که بهویژه گیلان و ساحل غربی دریای خزر، برای ابد در اختیار روسیه باقی خواهد ماند. بهنظر میرسد که قدرت گرفتن دوبارهی ایران تحت فرماندهی نادرشاه، روسیه را به بستن قراردادی ناگزیر کرد که تا حدود زیادی حقوق دو دولت در آن بهصورت برابر تأمین شده بود.
با این حال بارتولد، خاورشناس روسی، در مورد علت تخلیهی گیلان با رضایت خاطر توسط قوای روسی مینویسد که در یک محاسبهی هزینه – فایده، آنها به این نتیجه رسیده بودند که ماندن در گیلان و ساحل جنوبی دریای خزر، بیش از فایده برایشان ضرر دارد: «روسیه با رضایت خاطر از این مناطق صرفنظر کرد. زیرا طبق محاسبه، سودی از این رهگذر بهدست نمیآورد. در ضمن حفظ و ادارهی این مناطق برای روسیه هزینهی مادی هنگفتی بههمراه داشت. گذشته از آن روسیه بسیاری از افراد خود را به خاطر بدی آب و هوای گیلان و دیگر مناطق ساحلی خزر از دست داد (بارتولد: ۱۴۷). بخشی از این تحلیل درست است اما بهنظر نمیرسد که اگر روسیه با قدرت نادرشاه روبرو نشده بود، قوای روسی منطقهی استراتژیک گیلان را تخلیه میکردند. میرزا مهدی استرآبادی، منشی نادرشاه، در کتاب جهانگشای نادری ضمن آن که در مورد قدرتنمایی ارباب خود، نادرشاه اندکی غلو میکند، اما بر هشدارهای نادر که یکی از عوامل تخلیهی گیلان بوده، تأکید دارد. او حتا از سراسیمگی سرداران روس میگوید که در نزدیکی گرگان به خدمت نادر رسیده، زیرا فکر میکردند که او قصد دارد با ارتش خود به گیلان بیاید (استرآبادی: ۱۸۲ ـ۱۸۵).
با این حال بارتولد معتقد است: «برای روسها این لشکرکشی اهمیت زیادی داشت. زیرا این جنگ وسیلهای بود بر آغاز دانش شرقشناسی و باستانشناسی در روسیه» (بارتولد: ۱۴۵).
پیآمدهای اشغال گیلان توسط پتر اول و سپس جانشینان او، بهصورتی که در این بررسی به اجمال ارائه شد، پیآمدهای تاریخیِ مهمی بود که بهنظر میرسد میتوان آن را باوجود همهی مسائل و مصائبی که اشغالگری به دنبال دارد، به دلایل زیر، سرفصل «تاریخ نوین گیلان» بهحساب آورد:
نخست، اینکه پس از مرگ شاهعباس و بهویژه پس از قرارداد صلحی که در زمان شاهصفی در سال ۱۶۳۹ میلادی (برابر ۱۰۴۹ق) پس از دست دادن بغداد با ترکان عثمانی منعقد شد و در پی آن حدود صد سال صلح بین دو کشور برقرار بود، گیلان موقعیت ژئوپلتیک خود را برای دولت مرکزی جهت ارتباطات تجاری و سیاسی با دول اروپایی، به میزان زیادی از دست داد و در نتیجه با وجود برخوداری از تولید مهمترین کالای تجاری کشور، یعنی ابریشم، تحوّل تاریخی مهمی در طول این دورهی طولانی در گیلان اتفاق نیفتاد. بهنظر میرسد در این دورهی طولانی محرّک خارجیِ لازم که همیشه بهدلیل انزوای جغرافیایی برای تحوّل در گیلان لازم بود، وجود نداشت. با سقوط اصفهان و سیاستهای نگاه به جنوبِ پتر اول پس از موفقیتش در نگاه به سواحل شمال و گرفتن سواحل دریای بالتیک از سوئد، گیلان و سواحل غربیِ دریای خزر اهمیت استراتژیک مهمی پیدا کرد. رشت – آستاراخان در این زمان دو کانون مهم در نیمهی غربی دریای خزر برای سیاستهای پتر اول تلقی میشد. ازاینرو گیلان پس از سالها از انزوای تاریخی و جغرافیایی و سیاسی بیرون آمد. چنانکه دیدیم، روسیهی تزاری حتا پس از پتر اول نیز در قرارداد اول رشت که با اشرف افغان در سال ۱۷۲۹ (۱۱۴۱ ق)، منعقد کرد، بر سواحل غربی دریای خزر و بهویژه بر تعیین مرزهای دقیق در گیلان و تعلقش به امپراتوری روسیه بیش از هر جایی در سواحل این دریا در سرزمین گیلان تأکید داشت.
دوم، شواهد بسیار وجود دارد که پتر اول در اشغال گیلان بههیچوجه آنگونه که بعداً، بهویژه در قرارداد دوم رشت ادعا شد، برای حفظ و حراست از آرامش در این منطقه، دهها هزار نیرو و میلیونها روبل هزینه نکرده است، بلکه حضور دائمی در این منطقه و بهویژه گیلان بود که در دستور کار او قرارداشت. این هدف بهطور آشکاری در متن قراردادهای سال ۱۷۲۳ و ۱۷۲۹ هم گنجانده شده است. فراموش نکنیم که پتر اول به قول مارکس، تمام سنن نژاد اسلاوی را زیر پاگذاشته و به دیدگاه جدیدی دربارهی استراتژی جهانی روسیه رسیده بود. مارکس در نوشتهی هوشمندانهای که هیچگاه در مجموعهی آثار او، در چاپ مسکو و برلین در دورهی شوروی سابق چاپ نشد، به نکتهی بسیار ظریفی دربارهی پتر اول و تاریخ روسیه اشاره میکند. او مینویسد که قوم اسلاو و همینطور روس، از یک سنّت و ویژگی ذاتی برخوردار بود و آن این که «دریاگریز» و«درونبوم» بود. به این معنی که از ابتدای تاریخ، این اقوام از نظر توزیع جغرافیایی، خود را در خشکیها محصور و محاط کرده و اگر هم قلمرو پراکندگی آنها به سواحل دریا ختم میشد، آن دریاها به آبهای یخزدهی بیتحرک محدود و محصور میشدند. اما مارکس میگوید که «پتر [اول] از همان آغاز، تمامی سننِ نژاد اسلاو را زیر پاگذاشت:«روسیه به آب [دریا] نیاز دارد». این جمله را که او زمانی با حالت سرزنشآمیزی به شاهزاده کانتمیرگفت، در سرلوحهی زندگینامهاش نوشته است. جنگ نخست او با ترکیه، فتح دریای آزوف، پیکارش با سوئد، تصرف دریای بالتیک، دومین نبردش با عثمانی که هدف تسخیر دریای سیاه را در سرداشت، و نیت دستدرازی فریبکارانهاش به ایران، اشغال دریای خزر بود. اگر خواست تنها گسترش منطقهای باشد، خشکی کافی است اما اگر اقدام به تهاجمی جهانی مدنظر باشد، نخستین پیششرط، دریا خواهد بود. فقط دگرگونی مسکو از یک کشور درونبومِ محض به حکومتی با سواحل دریایی میتوانست محدودیتهای دیرینهی سیاست مسکو را رفع نماید…» (مارکس، دیباچه ای بر تاریخ روسیه: ۴۹). و اضافه کنیم که انتقال پایتخت روسیه از مسکو به بندر خود ساختهی پترزبورگ در ساحل دریای بالتیک در سال۱۷۱۳میلادی (۹ سال قبل از حمله به ایران)، که پنجرهای به دنیای در حال تحوّل اروپا بود هم، از همین ویژگی روانشناسی متحوّل پتر اول خبر میداد. با استناد به نوشتهی مارکس، گویی او به دریا بهمثابهی رهایی از خصلت درونبومنگری نژاد اسلاوی نظر داشت. بنابراین حضور روسیه در گیلان با هدف انضمام این منطقه به روسیه، از این نظر مهم است که سبب میشد از همان ابتدا این پهنهی جغرافیایی را چون سرزمین خود ببیند و در آن اصلاحاتی را به انجام برساند که این زمان براساس برنامههای پتر اول در روسیه، در حال اجرا بود که امروزه به آن «اروپایی شدن روسیه» گفتهاند. فرایندی که پتر اول بسیار برآن تأکید داشت. این نکته از این نظر مهم است که محرّک نیرومندی برای نگاهِ دیگر به جهانِ جدید در یک جامعهی به شدت سنّتی ایجاد میکرد. حضور نزدیک به دوازه سالهی روسیهی در حال اصلاحات و تحوّل به اروپایی شدن و مدرنیزه شدن، پنجرهی جدیدی بود به دنیایی دیگر که شاید برای نخستینبار در کل ممالک محروسهی ایران برای ساکنان گیلان در ایران پیدا شده بود و آنان نهفقط آن را از نزدیک میدیدند، بلکه برای مدتی آن را تجربه کردند و این تجربهی مدرن یک کشور اشغالگر از نزدیک توانست تحوّلی فکری هرچند ابتدایی و اولیه در ساکنان این منطقه، بهویژه رشت – انزلی پدید آورد.
سوم، مرکزیت رشت در استان گیلان بهصورت عملی تحقق یافت. پیدا شدن یک شهر مرکزی یکی از نشانههای اصلی دوران مدرن است. این بدان معنی است که سرمایهداری تجاری بهعنوان یک نظام مبتنی بر وحدت بازار و امنیت و قانون و رویههای واحد، نیازمند یکپارچگی قدرت و معیارها در همهی زمینه برای حفظ فضای فعّالیت خود است. این نکتهای است بسیار مهم که از نظر ما نشانهی مهمی از سرفصل تاریخ نوین گیلان است و چنانکه پیشتر هم گفته شد، با وجود کوششهای شاهعباس اول، تمرکزِ اداری در گیلان به مرکزیت یک شهر، آنگونه که ادارهی سیاسی گیلان در آن تمرکز یافته باشد، بهوجود نیامد. این ایالتِ خاصه شده، بهدلیل سنّت اختلافهای ریشهدار فرقهای و طایفهای مزمن، همچنان با واژههای بیهپس و بیهپیش و بهویژه با حاکمان محلی در مراکز این ولایات گیلان که در بسیاری موارد هموزن حاکم رشت بودند، حتا در زمان شاهعباس اول برقرار بود و چنانکه دیدیم شاهعباس هم بهدلیل بیم از امنیت منطقه، دوگانهی فومن – رشت و لاهیجان را بهعنوان رقابت در دو ناحیهی بیهپس و بیهپیش حفظ کرد و این دوگانه تا حملهی پتر اول باقی ماند. اما چنانکه گفته شد، اشغال گیلان توسط روسیه و شناختی که آنان از اهمیت استراتژیک محور انزلی – رشت – درّهی سفیدرود بهدست دادند، سلطهی بیرقیب شهر رشت بر تمام عرصهی جغرافیای گیلان هم پس از این اشغال تثبیت شد………
پایان