انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اسطوره و ضرب المثل

ضرب المثل ها به رغم آنکه ظاهرا، در بسیاری از موارد، با قواعد متعارف زبان همخوانی کامل ندارند، با این همه نقش و اهمیت زیادی در زبان ایفا میکنند. ضرب المثل ها ویژگی ثابت و در عین حال مستمری دارند و از لحاظ بیانی دارای ساختار نحویِ «در خویش بسته ای» هستند که در گفتار به صورت یک مجموعه کامل به کار می روند. ضرب المثل ها، که غالباً آنها را زیر گروه پند و اندرز رده بندی کرده اند، گاه به صورت عباراتی منظوم و گاه در قالبِ عبارات تجربی، که این تجربیات را داده های علمی نیز تایید و تصدیق می کنند، بیان می شوند. اما از لحاظ محتوایی بندرت و بدشواری بتوان عبارات و نیز معانی و مفاهیمی را که توسط این ضرب المثلها، که گاه به لحاظ صوری مشابه به دیده میآیند، بر اساس این یا آن معیار طبقه بندی کرد و ناچار بایستی بر اساس معیارهایی صوری میان انواع این ضرب المثل ها تمایز برقرار کرد. «ضرب المثل به عنوان پدیدۀ زبانی به حلقه گسترده علم بیان (Phraseologie) تعلق دارند و در این معنی، ضرب المثل در واقع زنجیره ای است از واژهایی که چگونگی شکل گیری آن کمتر با قواعد نحوی یا معنایی (Semantisch) قابل توضیح است. در علم بیان ضرب المثل جایگاه ویژه ای دارد که با نشانه های خاصی توصیف پذیر است. معنای ضرب المثل ها با توسل به اجزای تشکیل دهندۀ آن، یعنی واژه ها، به دست نمی آید و معنای کلی آن کمتر قانون مند است» (Wulff, M., 1990, S.12).

اگر چه خاستگاه بسیاری از ضرب المثل ها روشن نیست و شاید پیشینه آنها را باید تا دوران پیش نوشتار به عقب باز برد، اما در کهن ترین منابع مکتوب بشری، از جمله در الواح سومری، شمار فراوانی از ضرب المثل ها را میتوان سراغ داد و بالطبع اولین یا کهن ترین گونه نوشتاری یک ضرب المثل بالضروره آغاز پیدایش و رواج آن نیست، بلکه بیشتر ضرب المثل ها پیش از آن که در نوشتار به کار رفته باشند، نزد عامه کاربرد داشته اند. تا آنجا که راقم میداند، کمتر به محتوای ضرب المثل ها پرداخته شده و به ارتباط محتوایی آنها با اسطوره ها اشاره ای نشده است. در زبان فارسی ضرب المثل هایی رایج است که، گذشته از دشواری های خاصی که در علم بیان در بررسی ضرب المثل ها وجود دارد، بدون پیوند ارتباطی آنها با اسطوره ها، درک معنای آن ها دشوار است. در اینجا به دو ضرب المثل اشاره می شود که بیشتر در اصفهان رایج است:
۱- «خود را قاطی هشت تایی ها کردن» (گونه دیگر آن «خود را قاطی شش تایی ها کردن»).
۲- « باران می آید مثل دم اسب».
ظاهرا این دو نمونه الگوی با اسطوره و آیین های مربوط به آن پیوند دارد. ضرب المثل نخست دلالت بر آن میکند که فردی ناآزموده و خام خود را در جرگۀ پختگان و افرادِ مجرب می پندارد و خود را در شمار دسته «هشت تایی» ها میانگارد. این هشت تایی ها چه افرادی هستند؟ اصلا چرا هشت تایی؟ چرا «هشت تایی» بر افراد مجرب میکند؟ پاسخ این پرسش ها به زمانی برمی گردد که اسطوره ها و آیین های مربوط به این دسته ضرب المثل ها رایج و شناخته شده بوده و به رغم منسوخ شدنِ آن آیین ها، آن ضرب المثل همچنان به کار میرود . باید توجه داشت که از لحاظ محتوایی این گروه از ضرب المثل ها با گروه ضرب المثل هایی از ردۀ «بزک نمیر بهار می یاد، خربزه با خیار می یاد» متفاوت است و معنای آن ها به هیچ عنوان از خود عبارت به دست نمی آید، بلکه به صورت حسی در ذهن ناخودآگاه درک می شود.
الگوی« هشت تایی» الگویی کاملا شناخته شده در فرهنگ هند و اروپایی است و با انجمن مردان سر و کار داشته است. حتی سال نزد ژرمن ها به هشت بخش می شد و ستارۀ هشت پر نشانی است از این باور (Lurker,M., 1967, S. 83 ). بر اساسِ جهان نگری اسطوره ای اقوام هندو اروپایی جهان نیز دارای هشت بخش بود و در ناف زرد هشت گوشه جهان درختی سترگ با هشت شاخه روییده بود (۱۸ Ibid, S.). گذشته از این در اوستا هم (یشت دهم، مهریشت بند ۴۵) به «هشت تن» از یاران مهر اشاره میشود که به عنوان چاکران او همواره در کنار اویند. این الگوی انجمنی در ایران نیز گویا رایج بوده و مهمترین نشانه آن را در ساختار زورخانه های هشت ضلعی که نشان از دسته های هشت نفری است، می توان دید. الگوی شش ضلعی زورخانه و به تبع آن رواج گونه دیگر این ضرب المثل، یعنی خود را قاطی «شش تایی ها» کردن الگویی متاخر در معماری است. با توجه به چنین پیشینه ای شاید بتوان درک روشن تری از ضرب المثل «خود را قاطی هشت تایی ها کردن» داشت.

صورت دوم بر خلاف صورت نخست، از لحاظ فرم، تشبیه است که در آن باران به دم اسب تشبیه شده است و برخلاف صورت نخست از لحاظ معنایی قابل درک است. اما شباهت باران و دم اسب در چیست؟ چرا شباهت باران با دم حیوانی دیگر برقرار نمی شود؟ این تشبیه وقتی قابل فهم می شود که در نظر گیریم تیشتر ایزد باران آوری در اوستا که یشت هشتم به او اختصاص دارد، به صورت اسبی ظاهر می شود و با اپوش نماد خشکی، که او هم به صورت «اسب سیاهِ گرِ گوش‎گرِ، گرِ پشت‎گرِ (یال‎گر) گرِ دم‎گر با یراقی ترسناک» پدیدار می شود، می جنگد و باعث باران می شود. از این رو، در این نمونه نیز بدون برقرار ساختن پیوند میان ضرب المثل و اسطوره نمی توان معنایی روشن از آن به دست داد. به عبارتی دیگر، انگشت نهادن بر روی بی یال و دم بودن اپوش، نماد خشکی و تاکید بر روی زیبایی یال و دم تیشتر است و نشان از باوری دارد که در آن باران در فرهنگ ایرانی بی هیچ شباهت صوری، با ایزدی که به سان اسب تصور می شده، شبیه دانسته می شده است.

این نوشتار خلاصه ای است از مقاله ای که بزودی چاپ خواهد شد.

منابع:

Lommel, H., Die Yašts des Awesta, Göttingen, 1927.

Lurker, M., Der Baum in Glauben und Kunst, Baden-Baden, 1967.

Wulff, Michal, Das Sprichwort im Kontext der Erziehungstradition, Frankfurt am Main 1990,.