س. پنرسلوام معرفی میثم یزدی
این نظریه حول موضوع چگونگی مطالعه و به کارگیری اسطوره ها شکل می گیرد. از اندیشمندان این رویکرد می توان به الیاده، لوی استروس و مالینوسکی اشاره کرد. در این تئوری پرسشهای بنیادین از جنس هستی شناسی و معرفت شناسی اسطوره ها می باشند. این نظریه بر کشف معنای اصلی پنهان شده در پس سمبلها و نمادها بنیان نهاده شده است…
نوشتههای مرتبط
اساساً در خوانش اسطوره ها دو رویکرد نظری را می توان از هم تفکیک کرد:
نظریه انتقادی
نظریه کاربردی
نظریه انتقادی
این نظریه حول موضوع چگونگی مطالعه و به کارگیری اسطوره ها شکل می گیرد. از اندیشمندان این رویکرد می توان به الیاده، لوی استروس و مالینوسکی اشاره کرد. در این تئوری پرسشهای بنیادین از جنس
هستی شناسی و معرفت شناسی اسطوره ها می باشند. این نظریه بر کشف معنای اصلی پنهان شده در پس سمبلها و نمادها بنیان نهاده شده است.
نظریه کاربردی
این نظریه به بررسی بهره گیری از اسطوره ها در حوزه هایی همچون ادبیات، هنر، سیاست و دیگر حوزه ها
می پردازد. بنیادهای مفهومی اسطوره ها در این رویکرد مدنظر نیست، بلکه به کارگیری و شیوه بهره مندی از آن اهمیت دارد. از چهره های شاخص این رویکرد می توان به آلفرد روزنبرگ و رودولف بالتمان اشاره کرد
اسطوره نزد لوی استروس
اسطوره ها عبارتند از: داستانهای قویاً ساختارمند شده (strongly structured stories) و متمایز از حکایات.
از طریق ساختار می توان به سطوح بنیادین هستی بشری راه یافت. کاربرد اسطوره از دید استروس مهیا کردن یک مدل منطقی برای فائق آمدن بر تناقض هاست. اسطوره ها همچون هنر به افراد امکان حل تعارضات اجتماعی و مسائلی که در واقعیت قابل گره گشایی نیستند را می دهد.
استروس بر این باور است که : «اسطوره ها درسهای بسیاری به ما پیرامون جوامع سازنده آنها می دهند؛ آنها به ما یاری می رسانند که پایه های فعالیتهای نهادی یک جامعه را بیابیم و باورها، آیین ها، رسوم و … آن جوامع را تبیین نماییم. اسطوره ها این امکان را برای ما فراهم می سازند که شیوه های کارکردی ذهن بشر را که طی قرون متمادی ثابت و گسترده بوده ، کشف کنیم»
پرسش بنیادین اسطوره شناسی استروس
اسطوره هایی که به مثابه مرجع ها و یا نقاط آغاز تلقی می شوند، قراردادی بوده و امکان انتقال منطقی معنا را فراهم می کنند. در مواجهه سطحی و نخستین با اسطوره ها عدم وجود یک منطق و تداوم، پریشان کننده است و از طریق اسطوره ها هر چیزی ممکن می شود. از این رو سوال بنیادین اسطوره شناسی استروس عبارت است از اینکه:
چگونه این اسطوره ها انتخاب می گردند؟
میتم استروسی
ساختار زیرین مشترکی برای تمام اسطوره ها در همه جا وجود دارد. تحلیل ساختاری اسطوره ها ما را به سمت کوچکترین واحد برسازنده آنها رهنمون می سازد. از این روکوچکترین واحد اسطوره برای استروس میتم است. میتم ها بر مبنای کارکردشان طبقه بندی می شوند. از کارکردهای میتم ها می توان ساختن یک اسطوره را نام برد که از طریق روابط ساختاری میان میتم های متعدد شکل می گیرد. میتم ها از روابط دوگانه در بین روابطی که بازتابی از تفاوتها می باشند، شکل می گیرند.
بافت اسطوره شناسی
مطالعه اسطوره ها مطالعه متنی نیست بلکه مطالعه بافتی است که از طریق خوانش نیت ممکن می شود.
هر اسطوره به عنوان یک نشانه کاربرد دارد نه یک سلسله دلالتی، به عبارت دیگر هر اسطوره سر نخی است برای فهم اسطوره های دیگر؛ از این رو اسطوره ها را باید از طریق اسطوره ها فهمید از این رو اسطوره ها ما را به اسطوره دیگری سوق می دهند، و لذا حرکت اسپیرال روشی است برای رمزگشایی از اسطوره ها.
در انسان شناسی ساختارگرایانه استروس ایده اصلی این است که نهادهای اجتماعی ( روابط خویشاوندی و سازمانهای اجتماعی) همچون باورهای اسطوره ای بر پایه مبانی سازماندهی کننده زبانی، ساختارمند شده اند. اسطوره ها برای او معنا بخش شیوه های اندیشیدن به نظم و سازماندهی در زندگی بشری است.
اسطوره به مثابه گفتمان
استروس در کارهای خود روشن می کند که اسطوره ها از دل ایده ها، مفاهیم، اصول و غیره استخراج می شوند و اینکه اسطوره ها برسازنده عجایب و نتایج اند. اسطوره ها مرکز، مبداء و یا منشاء مطلقی ندارند و این بدان معناست که پدیده هایی گفتمانی اند از این رو نیازی به وحدت میان آنها وجود ندارد. همه پدیده ها با ساختار، تبیین وسپس ارتباط آغاز می شوند.
منبع:
S. Pannerselvam (1999), Myth as Discourse in the Structural Hermeneutics of Levi-Strauss,
Indian Philosophical Quarterly. Vol XXVI No.1