حافظهی تاریخی انسان معاصر نمیتواند وجود فجایع مصیبتباری مانند بمباران اتمی هیروشیما، کشتار زمان خمرهای سرخ کامبوج، کشتار و شکنجهی یهودیان به دست آلمان نازی، جنگ چند دههای میان اعراب فلسطینی و اسرائیل و حوادثی از این قبیل را که تعدادشان متأسفانه بسیار زیاد است ، در عصر جدید فراموش کند؛ چرا که خود نیز بخشی از همین جریان است. همهی انسانهای کرهی زمین در مواجهه با فجایع خونبار به برکت دنیای رسانهایشده یا مشاهدهگر این حوادثاند و یا آفرینندهی آنها و یا خود بخش مورد تجاوز و ستم وظلم قرار گرفتهی آنها میشوند. از این رو فراموشی چنین حوادثی کار عجیبی است، اما واقعیت این است که انسان فراموش میکند!
در این میان به نظر میرسد این مسئله در مورد جنگ میان اسرائیل به عنوان یک رژیم آپارتایدی و تمامیتخواه و فلسطین به عنوان کشوری غصبشده چیزی نیست که در حال حاضر فراموش شود، زیرا تنها در این مدت بیست و چند روزه از دور جدید حملات اسرائیل به غزه، وجدان جمعی جهانی شاهد یکی از مرگبارترین فجایع با عاملیت انسان است که تنها در همین مدت توانسته با تمرکز بر کشتار زنان و کودکان آمار بینظیر کمی و کیفیای از جنایت را بر جای گذارد. از سوی دیگر در مدت چند دهه از اختلاف شدید میان این دو و کشدار شدن نزاع و درگیری نیز، جهان کمتر شاهد افت، کاهش یا عقبنشینی دو طرف درگیر بوده و همین مسئله نشان میدهد که ما با یک اختلاف کمنظیر در عرصهی مناسبات جهانی و انسانی سروکار داریم و به همین دلیل مدیریت و حل آن از دشواریهای پیش روی نهادهای عقلانی بشری است. اما چرا در واقع چنین است و چرا حتا در اذهان خود هم نمیتوانیم پایانی برای این سرنوشت هولناک انسانی قائل باشیم؟ این مسئله به اندازهای است که حتا خود اسرائیل نیز راه حل پایانی را نسلکشی(genocide) فلسطینیان میداند و به همین دلیل با ورود به عرصهی چنین کشتارهای عظیمی میخواهد بر این اختلاف و درگیری و نزاع پایانی را متصور شود. اما شاید نمیخواهد این مسئله را نیز بفهمد که در مقابل نسلکشی فاجعهبار خود، انسانهایی قرار دارند که با تولد بیولوژیکی هر یک، کار سختی پیش روی اسرائیل قرار خواهد گرفت و اتمام این پروژه در قالب اجرای دقیق خواستهی اسرائیل – یعنی از بین رفتن فلسطینیان در سرزمینهای اشغالی – را به امر ناممکنی بدل میکنند. بنابراین جنگ میان فلسطین و اسرائیل میتواند به نوعی جنگ میان طبیعت (تولد بیولوژیکی انسانها) و فرهنگ (از نوع شرارتبارترین آن) باشد و این امر در بدیهیترین شکل آن چیزی است که برندهاش قاعدتن انسان و فرهنگ شرارتبارش نیست و حتمن سهم طبیعت در پیروزی بسیار بیشتر و سهمگینتر است.
نوشتههای مرتبط
با این رویکرد، باید پرسید چه زمانی جنگ میان این دو به پایان میرسد؟ پاسخ آن است که «هر زمانی که طبیعت به نابودی کامل کشیده شود!» به عبارتی تا زمانی که حتا یک فلسطینی زنده بماند، اسرائیل برندهی جنگ نخواهد بود. اما پرسش بعد اینجاست که طبیعت چه زمانی به پایان میرسد؟ آیا پایاندادن به طبیعت در دایرهی قدرت فرهنگ هست؟ و به عبارتی کشتار اسرائیل تا چه زمانی ادامه خواهد داشت و آیا او در صدد کشتن همهی فلسطینیان است؟
پاسخ به این پرسش هرچه که باشد، باید از یک تناقض درون سیستم رژیم اسرائیل سخن گفت؛ اسرائیل با دستزدن به دور جدید خشونتهای بیپایان نسبت به فلسطینیان، بیش از هر کشور و یا معاهدهی بینالمللی دیگری، این آوارگان را به رسمیت شناخته است! این که “فلسطینیان وجود رسمی دارند” و برای رسیدن اسرائیل به اهداف خویش باید کشته شوند، امر پارادوکسیکال در تفکر رژیم اسرائیل است و همین مسئله او را با بحرانی جدی روبرو کرده است؛ واقعیت آن است که وجدان جمعی جهان اکنون به یکی از بینظیرترین تجربیات همسویی دست یافته که در آن بیشتر گروهها، احزاب، ادیان، چهرههای برجسته و شاخص و غیره متهم واقعی را اسرائیل میدانند و هیچکس بهتر از اسرائیل نمیتوانست این همگرایی را علیه خویش ایجاد کند.
در این میان به نظر میرسد بنیادیترین تناقض این رژیم محوریت و موجودیتیافتن آن بر مبنای “خون و نژاد یهودی” و سپس رفع و برداشتن این محوریت از سر خود است. اگر به تاریخ شکلگیری قوم یهود و سپس فرازونشیب آن نگاهی بیفکنیم میبینیم که سقوط سیاسی آن ابتدا در ۵۸۶ قبل از میلاد و سپس در دههی ۷۰ میلادی که همزمان با گسترش مسیحیت در جهان بود، پراکندگی این قوم را بیش از پیش گسترش داد و آن را به یک دایاسپورا بدل کرد. این مسئله بیش از هرچیز به دلیل تبعیت گفتمان ایدئولوژیک حاکم بر این قوم یعنی “خون و نژاد یهودی” بود که بعدها هیچگاه نتوانست نژادها و ادیان دیگر را به رسمیت بشناسد و بنابراین به محوریت یک دولت واحد درآید. اما در قرن نوزدهم با تشکیل دولت اسرائیل و ایجاد جنبش صهیونیستی این دو هویت یعنی “دین و نژاد یهودی” به تفکیک از یکدیگر شروع به ظهور جدیدی کردند و مبنای شکلگیری اسرائیل را از هویتی درست کردند که در واقع در هر لحظه میخواهد خود را از شر آن خلاص کند؛ اسرائیل دولت به رسمیتشناختهشدهی همهی یهودیان عالم نیست و به ویژه آن که از حمایتها و لابی قدرتمندان مسیحی و سایر گروهها نیز بهره میبرد. بنابراین اسرائیل از این تناقض نیز در رنج است که ایدهی توسعهی آن در قالب کالبدی و مادی مانند شهرکسازی و ایجاد سرزمینهای جدید با چنین مبنایی خوانایی ندارد: اگر در آینده و در مجامع بینالمللی کشوری به نام اسرائیل به رسمیت شناخته شود، در واقع متعلق به چه کسانی خواهد بود؟
از سوی دیگر محوریت تشکیل رژیم اسرائیل بر مبنای مظلوم واقعشدن قوم یهود به ویژه در واقعهی هولوکاست، به این تناقض دامن میزند که چگونه است که این واقعه در اروپا توسط یک دولت دیکتاتور فاشیستی شکل میگیرد در حالی که تاوان آن را باید ساکنان ضعیف یک منطقهی آسیایی با دادن سرزمینهایی برای تشکیل این رژیم پس دهند؟ آیا اسرائیل اتوپیای حاکمیت بر کل جهان را به خاطر دستیابی به سرزمینهای موعود در سر نمیپروراند؟ آیا اسرائیل یک دولت دینی است؟ آیا این یک تناقض دیگر نیست؟
برمبنای آمارهای جهانی، درآمد عمدهی این رژیم از راه صادرات فنآوری به ویژه فنآوری ارتباطی به کشورهای دنیا کسب میشود. از سوی دیگر دستیافتن وی به تکنولوژیهای پیشرفتهی جنگی و استفاده از جنگافزارهای مجهز به سیستمهای شناسایی و اطلاعاتی در مقابل مردمی که در محاصرهی کامل امکانات اولیهی زندگی مانند بهداشت و تغذیه هستند، این جنگ را به یک مقابلهی نابرابر بدل کرده است. در حالی که این نابرابری به یک تناقض دیگر دامن میزند؛ اسرائیل نمیتواند در اوج حملهی نابرابر به مردم بیدفاع غزه، یک “مظلوم” هم باشد، امری که بیش از پیش در مصاحبههایی که با سران این رژیم انجام میشود و تمایل شدید آنها را به مورد ستم و ظلمواقعشدنشان را آشکار میکند یعنی نقشی که برخی از رسانههای کنونی سعی میکنند برای اسرائیل بازنمایی کنند. مثلن این که در مصاحبههایی که در آغاز این جنگ با نتانیاهو انجام شد وی برای فرار از متجاوزشناختهشدن و این که چرا زنان و کودکان را مورد هدف قرار میدهد، چندین بار بر اطلاعرسانی مبنی بر تخلیهی منطقه از طریق ارسال اس ام اس به مردمی که در محل بمباران زندگی میکنند، اشاره کرد. اما نگفت که این اطلاعرسانی تنها چند دقیقه قبل از بمباران برای ساکنان محلههای مختلف غزه انجام میشود و عملن فرصت تخلیه را از آنها میگیرد. از سوی دیگر به این مسئله نیز نپرداخت که چنین اطلاعرسانی دقیق به مردم یک محله و یا حتا یک ساختمان، آیا نشان از وجود تجهیزات ردیابی و مکانیابی پیشرفتهی جنگی نیست؟
البته باید افزود مواردی که گفته شد تنها تناقضات موجود در رژیم اسرائیل نیست و بدیهی است هر چه تناقضهای بیشتری وی را احاطه کنند، یافتن راه حل عقلانی و فراهمآمدن شرایط برای بیرونرفت از بحرانهای پیشآمده سختتر خواهد بود و در این میان تاوان آن را همچنان باید فلسطینیان با کشتهشدنشان دهند.
پروندهی فاطمه سیارپور در انسانشناسی و فرهنگ:
http://www.anthropology.ir/node/22543
ایمیل نویسنده: fsayyarpour@gmail.com
بیانیه روشنفکران و فعالان اجتماعی علیه جنایات غزه
پرونده ی «آپارتاید اسرائیل» در انسان شناسی و فرهنگ
پرونده ی«تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ