انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

استعاره مفهومی و اسطوره های همگانی

گزارشگر:آیا رستاخیز مسیح استعاره است؟

جوزف کمپبل: “رستاخیز مسیح نیز، مانند بهشت، یک استعاره است”

استعاره مفهومی و اسطوره‌های همگانی

چکیده
در چند دهه اخیر زبانشناسی شناختی[i] توجه زیادی به جهانیهای استعاره مفهومی مبذول کرده است، و یکی از راههایی که این جهانی ها را بررسی می کند مطالعه مضمونهای اسطوره‌ای بوده که در همه فرهنگها وجود دارند. در این مقاله برآنیم تا نشان دهیم که استعاره نه تنها ابزاری زبانی برای روایت اسطوره هاست بلکه مکانیسمی است که ساختار اسطوره را پی‌ریزی می کند. همچنین در این مقاله قصد داریم تا به بررسی ریشه های برخی از استعاره های روزمره در اسطوره های کهن ملل مختلف بپردازیم و نشان دهیم که چگونه این استعاره ها به دلیل اینکه در تجربه های بشری زمینه سازی می شوند در اسطوره های بسیاری از ملل مختلف وجود دارند و به صورت جهانی درآمده اند. روش استفاده شده در این تحقیق کتابخانه ای بوده و در ارائه نمونه ها سعی شده از اساطیر ایران باستان و بعضا یونان و رم و ژاپن و آفریقا استفاده شود.

 

کلید واژه ها: استعاره مفهومی، اسطوره های جهانی، زبانشناسی شناختی، اساطیر ایران باستان،اساطیر روم و یونان، ژاپن و آفریقا.

 

مقدمه

“استعاره های مفهومی هم در تفکر و هم در زبان بصورت گسترده ای پراکنده شده اند. نمی توان تجربه عینی و مشترکی را تصور کرد مگر آنکه به گونه ای استعاری مفهوم سازی شده باشد… استعاره هایی که در صحبت روزمره بکار می رود برساخته از استعاره های اولیه به اضافه اشکالی از دانش مشترک هستند: منظور از دانش مشترک مدلهای فرهنگی، نظریه های فولکلور و یا دانش یا اعتقادات ذاتی هستند که در یک فرهنگ مورد قبول اکثریت قرار گرفته است.” (لیکاف و جانسن ۱۹۹۹).

آنچه که ما را بر آن داشت تا استعاره و اسطوره را با هم مورد بررسی قرار دهیم ماهیت اجتماعی بودن آنها و تاثیر پذیری هر دوی آنها از محیط اطراف است. انسان اولیه به دنبال آن بود که برای جهانی که در آن زندگی می کند و پدیده های موجود در آن توجیهی پیدا کند و به این پرسشها پاسخ درستی بدهد که چرا و چگونه بوجود آمده، چرا دچار برخی از بلایای آسمانی می شود و چرا باید بمیرد و بعد از مرگ به کجا می رود؛ از طرف دیگر استعاره ها همانطور که خواهیم گفت، از تعامل انسان با همنوعان خود (تجربه اجتماعی) و همچنین با جهان خارج (تجربه فیزیکی) زمینه سازی می شوند و نقشی که پدیدهای اطراف او در ساختن این استعاره دارند غیرقابل انکار است. برای نمونه انسان اولیه وقتی دریافت که در حین دوشیدن شیر گوسفندانش همزمان با بالا آمدن سطح شیر داخل ظرف، کمیت آن نیزبیشترمی شود، دریافت که بین بلندی و کمیت ارتباط وجود دارد و شاید همین ارتباطِ تجربی بود که انگیزه ای شد برای استعاره مفهومی “بیشتر بالا است”. این دریافت او بعد ها در اسطوره ها ،که اولین تلاش بشر برای به تصویر کشیدن محیط اطراف بود، خود را نشان داد و در آنها خدایان و الهه ها که نسبت به انسان مقام بالا تری دارند در بالا و در آسمانها زندگی می کردند و بدیها و شرها در پایین و زیر زمین، ‌بعد از مرگ انسان خوب به بالا عروج کرده و انسان بد به جهنم و تاریکی ها سقوط می کند.

سوال اصلی که ما در این مقاله به دنبال جواب آن هستیم نقش استعاره ها در ساختار بندی و درک اسطوره هاست و نشان دادن اینکه چگونه استعاره مفهومی نه تنها سنگ بنای درک و فهم اسطوره ها است، بلکه ساختار آنها را نیز شکل می دهد. ما به دنبال اثبات درستی این ادعا هستیم که مفاهیم استعاری بخش پویای اسطوره های قدرتمند هستند.

قالبی را که برای پاسخ به این پرسش بر گزیده ایم، زبان شناسی شناختی است که به دنبال پیدا کردن نقش محیط در درک و فهم ما از جهان و مکانیسم ذهنی ما و ساختار بندی های ما از جهان است. علاوه بر این زبانشناسی شناختی دیدی تازه را از مفهوم استعاره معرفی می کند که به کار مقاله ما می آید. در ابتدا به معرفی این شاخه از زبانشناسی پرداخته و در ادامه با ارائه تعاریف و توضیحاتی درباره اسطوره ها سعی می کنیم که با استناد به یافته های این رشته اهداف مقاله حاضر را دنبال کنیم.

زبانشناسی شناختی
زمانیکه مارک جانسن[ii] و جورج لیکاف[iii] کتاب “ما با استعاره زندگی می کنیم[iv]” را در نیمه دوم ۱۹۷۰منتشر کردند، شاید خود نمی دانستند که پیشگامان تغییری ریشه ای در تفکرات مربوط به استعاره خواهند شد. آنها ادعا کردند که استعاره، تنها قسمت شاعرانه سخن نیست، بلکه قسمتی از نظام عظیم استدلال شناختی بشر محسوب می شود. استعاره ها در زبان قسمتی از استعاره های مفهومی بزرگتری را شکل می دهند که به ما کمک می کنند تا جهانی را که در آن زندگی می کنیم درک کرده و درباره آن صحبت کنیم. بنا بر گفته آنها دیگر استعاره مسئله ای صرفا زبانی نیست، بلکه منعکس کننده طریقی است که توسط آن نظام مفهومی بشر سازماندهی شده است. از آن زمان تا کنون موج عظیمی از تحقیقات به بررسی استعاره نه به عنوان ابزار زیبایی و بلاغت در زبان، بلکه به مثابه انعکاسی از سازمان مفهومی و تفکربشری پرداخته اند. نتیجه این ادعا که سازمان مفهومی تا حد زیادی استعاری بوده، آن است که تفکر، نیز خود، استعاری است.(لیکاف و جانسن ۱۹۸۰).

زبانشناسان شناختی در اساس بر این باورند که مفاهیم بشری، از جمله استعاره هایی که انسان در زبان بکار می برد، در تعامل انسان با همنوعان خود (تجربه اجتماعی) و همچنین با جهان خارج (تجربه فیزیکی) زمینه سازی می شود. مثالی که آنها برای این ادعای خود می آورند این است که وقتی آبی را در لیوان می ریزیم، همزمان با بالا آمدن سطح آب در لیوان، کمیت آن نیزبیشترمی شود. این ارتباط تجربی بین بلندی و کمیت، که از همان کودکی در زندگی روزمرهء خود تجربه می کنیم، انگیزه ای است برای استعاره مفهومی “بیشتر بالا است”، که به آن استعاره “کمیت سیر صعودی دارد” نیز گفته می شود.

نظریه استعاره مفهومی
نظریه استعاره مفهومی یکی از اولین و مهمترین نظریه هایی بود که در رویکرد زبانشناسی شناختی مطرح شد. در طول تاریخ تکوین و رشد جنبش زبانشناسی شناختی این نظریه یکی از نظریه های غالب بوده است و علی رغم همه محدودیتهای آن هنوز هم جزء مهمترین نظریه ها در این رشته محسوب می شود.

همانطور که گفته شد، مهمترین کتابی که این نظریه را به طور کامل درخود جای داده است کتاب ۱۹۸۰ لیکاف و جانسن به نام ما با استعاره زندگی می کنیم است. در این کتاب لیکاف و جانسن اذعان کرده اند که استعاره تنها ابزار زیبایی شناختی و سبکی در زبان نیست بلکه تفکر به لحاظ بنیادین استعاری است. برطبق این دیدگاه، ساختار مفهومی از طریق انطباق بین قلمروها، سازمان یافته و در حافظه بلند مدت ذخیره می شوند. برخی از این انطباقها به خاطر تجربه های پیکره بندی شده پیش مفهومی بوده و برخی دیگر بر پایه تجربیاتی ساخته می شوند که ساختارهای مفهومی پیچیده تری را شکل دهند. برای نمونه، به این مثالها توجه کنید.

این رابطه به بن بست رسیده

چرخهای این رابطه پنچر شده

رابطه ما به دست انداز افتاده

اگر چه این عبارات فاقد معنای تحت الفظی هستند، یعنی در رابطه، راه یا کوچه ای طی نمی شود، ولی شاعرانه هم نیستند، بلکه تنها نحوه صحبت کردنهای روزمره ما را نشان می دهند. مکانیسم تشکیل اینگونه عبارات در کتاب “ما با استعاره زندگی می کنیم” آمده است. این کتاب تفکر زبانی درباره استعاره را به دو دلیل تغییر داد. اول اینکه، لیکاف و جانسن مشاهده کردند که زبان استعاری برای برقراری ارتباط با نظام استعاری زیربنایی ظاهر می شود، “که نظام فکری است”؛ به عبارت دیگر، آنها نشان دادند که ما نمی توانیم برای توصیف روابطی مانند عشق به دلخواه خود قلمروی مفهومی دیگری را انتخاب کنیم. همانطور که در مثالها می بینیم علاوه بر اینکه همه مثالها در پی توصیف و تجزیه رابطه هستند، در همه این عبارات قلمروی مفهومی”سفر” نیز وجود دارد. در حقیقت، توصیف رابطه ها توسط قلمروی سفر، به نظر بسیار مولد است. این الگو، لیکاف و جانسن را بر آن داشت تا در سطح مفهومی، قایل بر فرضیه وجود رابطه ای قراردادی بین قلمروی رابطه های عاشقانه و قلمروی سفر باشند. (لیکاف و جانسن ۱۹۸۰) بر طبق این نظر، عشق، که مقصد است[قلمرویی که توصیف می شود] به لحاظ قراردادی توسط “سفر” ساختمند می شود که مبدا است، [قلمرویی که بوسیله آن، مقصد توصیف می شود]؛ که این نوع تداعی را استعاره مفهومی می گویند. به طور کل، معناشناسی شناختی استعاره را انطباق مفهومی بین قلمرو مقصد و مبدا تعریف می کند.

بر طبق گفته لیکاف و جانسن، ساز و کار استعاره، تداعی قراردادی بین قلمروهاست و آنچه که آن را نه صرفا زبانی، بلکه مفهومی و شناختی می کند این نظر است که برای استعاره در سطح مفهومی انگیزه لازم وجود دارد؛ به عبارت دیگر، لیکاف و جانسن ادعا می کنند که نه تنها ما با اصطلاحات استعاری صحبت می کنیم، بلکه با این اصطلاحات فکر نیز می کنیم. از این نقطه نظر، عبارات زبانی که ماهیتا استعاری بوده به سادگی منعکس کننده تداعی های مفهومی زیربنایی[v] هستند.

ماهیت مفهومی استعاره
زمانیکه از استعاره مفهومی سخن می گوییم در معنای این عبارت مفهوم “جهانی بودن” نیز نهفته است، شاهد این ادعا که سازمان مفهومی و تفکر بشری، تا حد زیادی استعاری است و این مطلب تا حد زیادی جهانی بوده (لیکاف و جانسن۱۹۸۰) آن است که بغیر از زبان، شواهد استعاری را می توانیم در سایر نظامهای بشری پیدا کنیم که به صورت جهانی در اکثر فرهنگها دیده می شود. در واقع نظریه مفهومی بودن استعاره از مطالعاتی تکوین یافته است که به بررسی پایه های استعاری در پدیده ها و سازمان های مختلف بشری پرداخته اند، مانند سازمانها و نهاد های اجتماعی، اسطوره ها، رویاها، زبان بدن، سیاست و زبان دینی و غیره. برای نمونه تحقیقات شناختی نشان داده است که تقریبا فرهنگی را نمی توان یافت که در سلسله مراتب ساختارهای اجتماعی آن رییس در بالا و کارمندان و سایر پرسنل به ترتیب در درجات پایین تر این سلسله مراتب قرار نداشته باشند. همچنین تحقیقات زیادی نشان داده است که هنگام استفاده از زبان بدن در حین صحبت مردم از استعاره هایی جهانی استفاده می کنند مثلا در هنگام ادای گذشته به عقب سر و برای آینده به سمت جلو اشاره می کنند.

یکی دیگر از جالب ترین کارهایی که در زمینه اثبات ادعای ماهیت مفهومی استعاره و جهانی بودن آن انجام شده است در حوزه اسطوره شناسی است. اسطوره که یکی از اولین اقدامات بشر برای بیان کردن و به تصویرکشیدن تجربیات او در تعامل با جهان اطراف است می تواند منبع خوبی برای بررسی ماهیت مفهومی بودن استعاره باشد. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد اسطوره ها با استفاده از این استعاره ها بر تعبیر ما از جهان تاثیر می گذارند چرا که این استعاره ها بخش جدایی ناپذیر و درونی ساختار تفکر بشری هستند. در بخش بعد به این موضوع می پردازیم.

۵.اسطوره و قوه شناخت انسان:

“اساطیر به عنوان یکی از عناصر اصلی فرهنگ غیرمادی هر جامعه‏ای، از یکسو پای در ذهنیات، ارزشها، جهان‏بینی و سنت آن فرهنگ دارد و از سوی دیگر به عنوان هسته باورها و اعتقادات، بنیان های مذهبی هر جامعه را برای مومنان توجیه و معنادار کرده و آنرا بازتولید می‏کنند.” (باستید، ۱۳۷۰: ۹؛ به نقل از امامی ۱۳۸۰).

“اساطیر پاسخهایی شایسته و در خور انسان اولیه هستند به پرسشهای بنیادین او درباره انسان و جهان؛ و تلاشی است گرم و پویا و صمیمی در گشودن رازهای هستی.”(امامی ۱۳۸۰) اسطوره بیانگر شناختی است که انسان اولیه از جهان دارد و در حقیقت، جهان بینی انسان اولیه را با خود به همراه دارد، او تلاش خود برای شناخت رابطه هستی با خویشتن خویش را در قالب اسطوره بیان می کند. در واقع اسطوره گزارش انسان اولیه است از جهان پیرامون خود، یعنی همانجایی که مهد تجربه های او و از نظر علم شناختی منشا مفاهیم انسان است.

در اینجا تعریف ساده و جامع مهرداد بهار را از اسطوره مورد توجه قرار می دهیم: “اساطیر مجموعه ای است از تاثیرات متقابل عوامل اجتماعی- انسانی و طبیعی که از صافی روان انسان می گذرند، با نیازهای متنوع روانی-اجتماعی او هماهنگ می گردند و همراه با آیین های مناسب خویش ظاهر می شوند، و هدف آنها مآلا پدید آوردن سازش و تعادل بین انسان و پیچیدگی های روانی او با طبیعت پیرامون خویش است.”(بهار۱۳۷۶) این تعریف نشان می دهد که انسان اولیه برداشت ها و باورهای خودش را، اسطوره، به معنای چیزی که واقعیت ندارد نمی دانسته، بلکه اسطوره ها روش فکر و باور او بوده اند. منظوراین است که موجوداتی که امروز «اساطیری» می دانیم در نظر انسان آن روزگار وجود داشته و حتی الگوی رفتاری او بوده اند. آنها بر این باور می زیستند که “ما باید هر کاری که خدایان در آغاز کردند، بکنیم: خدایان چنین کردند، انسانها نیز چنین کنند”.(همان).

از این رهگذر می توان ادعا کرد که اسطوره ها با فرهنگها همراه هستند و تقریبا جزء لاینفک آنها محسوب می شوند. آنها در خود مجموعه ای از جهان بینی ها، ارزشها، تاریخ، و ادبیات را دارند. اسطوره به موضوعات جهانی(پیش الگویی) پرداخته و در همه فرهنگها وجود دارند. مثلا همه فرهنگها اسطوره ای درباره پیدایش زمین، اولین انسان دارند.

اسطوره ها راهنمایی برای زندگی هستند. وقتی اسطوره ها درباره کارها و نگرشهای خدایان می گویند، الگویی برای زندگی به انسان اولیه می دهند. وقتی اسطوره ها درباره کارها و نگرشهای خدایان می گویند، لحن اخلاقی آن انتظارات جامعه را از رفتارها و استانداردهای خود معین می کند. مردم در می یابند که در موقعیت های مختلف حق انتخاب داشته و باید مسئولیت آن انتخاب را بپذیرند.

اسطوره فعالیتهای جامعه را رقم می زند و از آنجا که مردم یک جامعه به اسطوره های خود احترام می گذارند و آنها را باور دارند، اسطوره آداب و رسوم یک فرهنگ، و پایه های مذهبی آن ، قوانین، ساختار اجتماعی، هنر و صنایع دستی، مرزها، سلسله مراتب رعایت شده در آن جامعه و مفاهیمی چون رفاه و تلاش را تعیین می کند.

اسطوره به زندگی معنا می دهد. ما زندگی معمول خود را به جهانی وصل می کنیم که در آن خدایان با انسان تعامل دارند، از طریق اسطوره به این باور می رسیم که کارهای روزانه ما قسمتی از طرح و تدبیر خدایان است. در زمان سختی، درد تحمل پذیرتر می شود چرا که اعتقاد داریم، که این دردها و رنجها معنادار هستند و ما به خاطر مفهوم بزرگتری در رنج و عذابیم.

اسطوره استثنائات را تشریح می کند. آنها زندگی بعد از مرگ، و دلایل معجزات و معماها را آشکار می کنند. اسطوره پاسخگوی نیاز ما به درک جهان طبیعی است، مثلا آنها این باور را به ما القا می کنند که خشکسالی بخاطر خشم خدایان است. این هدف اسطوره بخصوص قبل از ظهور علم، نقش بسیار مهمی را ایفا می کرد، برای نمونه اکنون نظریه بینگ بنگ[vi] در علم حاضر جایگزین اسطوره خلقت جهان شده است و یا نظریه تکوین داروین به جای اسطوره های خلقت انسان آمده است.

اسطوره ها مدل نقشی ارائه می کنند. همانطور که یک کودک در بازیهایش نقش خود را از اسلوب رفتاری سوپرمن یا قهرمانان کارتونهای امروزی می گیرد، بزرگسالان نیز مدل نقشی خود را از داستانهای مربوط به قدرت، صبوری و شجاعت خدایان دریافت می کنند.

نکته جالب و قابل توجهی که در اینجا باید به آن اشاره کرد مربوط به تاثیری است که اسطوره ها بر زبان ها دارد. بسیاری از استعاره ها یافت می شود که می توان رد آنها را در اسطوره ها دنبال کرد. علاوه بر این بوجود آمدن برخی از واژگان هم معنا و چند معنا نیز ریشه در اسطوره و جهان بینی آنها دارد. برای نمونه اندیشه تضاد دو نیروی خیر و شر در اساطیر زردشتی باعث بوجود آمدن کلمات هم معنا با بار معنایی متفاوت شده است. مثلا زردشتیان برای اشاره به نیروهای خیر از کلمات “سر”، “گفتن”، “درگذشتن” استفاده کرده ولی زمانیکه عضوی از نیروهای بد را مورد نظر دارند از کلمات “کله”، “هرزه گویی” و “مردن/هلاک” استفاده می کنند.(آموزگار و تفضلی ۱۳۸۷).

تا کنون اسطوره ها را از زوایای مختلف نظری (مانند روانشناختی، ساختارگرایی، مردم شناختی) مطالعه کرده اند. این تحقیقات جملگی بر این باورند که اسطوره ها دارای ظرفیت نشانه شناختی و ماهیت مفهومی هستند. آنچه در این میان قابل تامل است این واقعیت بوده که تعبیراتی که از اسطوره ها در بافتهای اجتماعی و تاریخی مختلف می شود متفاوت است، ولی علی رغم این تفاوتها، بسیاری از عوامل بنیادین در ساختار اسطوره از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر نمی کند و کاملا پابرجاست. برای مثال از آنجا که این طبیعت و ماهیت بشر است که به دنبال جواب برای پرسشها و کشف ناشناخته ها باشد یکی از اسطوره هایی که در همه فرهنگها یافت می شود مربوط به اسطوره خلقت است. تقریبا در پایه های هر فرهنگی یک اسطوره خلقت وجود دارد که تبیین کننده چگونگی آفرینش زمین است. این اسطوره ها تاثیر به سزایی در تعیین چارچوب درک جهان و مصداق ها دارند. آنها بر طریقی که مردم درباره جهان و در رابطه با محیطشان فکر می کنند تاثیر می گذارد. بر خلاف همه گوناگونی ها و مرزهای مختلفی که بین این اسطوره ها وجود دارد و آنها را از هم جدا می کند اسطوره های خلقت دارای عناصر مشترکی هستند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت. تقریبا در هر اسطوره ای یک ابر- موجود[vii] وجود دارد. او کسی است که حوادث را بوجود می آورد و باعث ایجاد جهان شده است. برخی اسطوره ها بر این عقیده اند که یک زمانی زمین با آب پوشیده شد و بعد زمین به سطح آب آمد.[viii] حال در قسمت بعد به چند نمونه از مضمونهای اسطوره ای که در اکثر اساطیر دنیا حضور داشته و به صورت جهانی در آمده اند می پردازیم.

 

۵. بررسی اسطوره های جهانی و استعاره مفهومی آنها

استعاره فهمیدن هضم کردن و بلعیدن است.

ریشه های این استعاره از این حقیقت نشات می گیرد که زمانیکه ما دروندادی شناختی را دریافت می کنیم این رویداد به لحاظ شناختی در بدن ما قرار می گیرد، گویی که آن را بلعیده یا هضم کرده ایم. زبان روزمره ما نیز دارای مثالهای فراوانی بر اساس استعاره “ایده ها غذا هستند” می باشد، به این مثالها توجه کنید :

نظریه های این کتاب برایم قابل هضم نیست.

مریم کتاب را غورت داد.(کتاب را می خواند و می فهمد)

او خوره کتاب است.

کار ما در این کلاس نشخوار نظریه ها نیست.

سوییتسر (۱۹۹۰)نشان می دهد که قلمروی مقصد (خوردن) و قلمروی مبدا (فهمیدن) اگرچه با هم شباهت چندانی ندارند ولی بر روی هم منطبق شده و به هم مربوط می شوند. این ارتباط، علاوه بر زبان انگلیسی، حتی در زبانهای دیگر هم دیده شده است، مثلا در لاتین sapere هم به معنای “عاقل بودن” و هم به معنای “مزه دادن” است.

این استعاره در بسیاری از افسانه ها و اساطیر ساری و جاری است، از خوردن میوه درخت دانش گرفته (که در آن آدم و حوا از میوه درخت معرفت می خورند و از خوردن این میوه بر آگاهی آنها افزوده می شود تا جایی که خود را با برگ درختان می پوشانند) تا نوشیدن آب ازچشمه آگاهی و خرد.

از طرف دیگر، استعاره “ایده ها غذا هستند” خود شاید نشات گرفته یا در ارتباط نزدیکی با این استعاره باشند که “نیازهای انتزاعی، نیازهای فیزیکی و جسمی اند” و از طریق این نیازهای جسمی می توانیم نیازهای انتزاعی را درک کرده و بیان کنیم که این عمل منجر به تولد استعاره هایی در زبانها می شود. برای مثال دانش، عشق، سلامتی و انتقام و مفاهیم انتزاعی از این دست به صورت آب، میوه و غذا و غیره ظاهر می شوند. به این مثالها توجه کنید:

رضا تشنه دانش است.

از جام وصال نوشیدن

جام عشق را سر کشیدن

تشنه خون بودن

نتیجه آنکه، چیزی که در متون اساطیری مختلف مشاهده می شود این است که عمل خوردن و بلعیدن به طور مستقیم بر آگاهی از چیزی پیدا کردن و درک و فهم چیزی منطبق است و شاید بتوان گفت این استعاره که در زبان روزمره و امروزی ما نیز به کار می رود دارای پایه هایی در اسطوره ها است که آنها نیز به نوبه خود بینش و طرز تفکر بشر اولیه را نشان می دهند.

استعاره خردمندی روشنایی است.

همانطور که گفته شد برخی از استعاره هایی که در کاربرد روزمره زبان می بینیم را می توان در برخی از اسطوره ها نیز دید. یکی از این استعاره ها که از زمانهای بسیار دور وجود داشته و اکنون نیز حتی خود را با پیشرفتهای علمی و فناوریهای اخیر سازگار کرده استعاره “خردمندی روشنایی است” می باشد. انیمیشنی را تصور کنید که برای نشان دادن فکر جدید در ذهن شخصیت داستان حباب لامپی در بالای سرش روشن می شود؛ صورت زبانی این تصویر در جمله زیر آمده است:

فکر جدیدی در ذهنم جرقه زد.

استعاره “خردمندی روشنایی است”در زبان روزمره نیز فراوان یافت می شود.

او روشن فکر است./نور حکمت/فروغ دانش

اهمیت آتش در اساطیر ملل مختلف مشهود است. در هند آتش واسطه میان انسان و خدایان است زیرا که در اینجاست که دو جهان به هم پیوند می خورند. در هند اگنی خدایی است که به صورت آتش قربانی را دریافت کرده و به عنوان دین مرد آن را به خدایان تقدیم می کند. اگنی راه خدایان نامیده می شود که از آن به قله های آسمان می توان رسید.

بنابراین شاید بتوان گفت از آنجا که آتش به خرد بشر اجازه رشد داد، ما خرد را با روشنایی مرتبط می کنیم. بر اساس این اسطوره “پرمتیوس آتش را از خدایان برای انسان به ارمغان آورد و با این هدیه انسان برتر از سایر جانوران شد. آتش انسان را قادر ساخت تا اسلحه بسازد و حیوانات را شکار کند و ابزاری را برای شخم زدن زمین تولید کرد؛ و محل سکونت خود را گرم کرد و دست آخر به کمک آتش هنر را آفرید و سکه زد و به تجارت پرداخت”. در این مفهوم، روشنایی، به صورت آتش و به مثابه ی نمادی از خرد و پیشرفت نشان داده می شود. (صابری ۱۳۸۰).

اسطوره هایی از ایران باستان آمده که حاکی از آن است که در نظر آنها نیز “خردمندی روشنایی است”. برای نمونه، در دین زرتشتی “بهمن” یکی از امشاسپندان و در واقع مهمترین و مقرب ترین آنها نزد اهورامزدا و مظهر اندیشه نیک اوست. بهمن را اهورامزدا از روش نیک و روشنی مادی می آفرید. او را جامع آسن خرد (خرد ذاتی انسان) و گوشان سرود خرد‌(خرد آموختنی) دانسته اند. بسیاری از محققان او را عقل اول در علوم اسلامی می دانند و سهروردی در آثار خود او را “نور اقرب” و “نور عظیم” نیز خوانده است. بهمن افزونی بخش، دارنده و پیک سپنمینو (یا اندیشه اهورامزدا) است. (آموزگار و تفضلی ۱۳۸۷).

و همچنین آمده است که “زردشت خود قاصد نور بود با مجمری بهشتی و آتشی که ظلمت را به گریز وامیداشت… درگاهان زردشت کشمکش دائمی است میان روشنایی و تاریکی، و راستی و دروغ با آرزویی برای دیدن حقیقت”( احتشامی۱۳۷۷). در اساطیر ایرانی آمده است که انسان که مظهر خرد است از خورشید به وجود آمده است و نور خورشید از نوری است که در نطفه کیومرث بوده است.(همان)

شاهنامه، که حاوی قصه هایی موازی با اساطیر ایرانی بوده و با زیرکی به دنبال حفظ بقای آنها است، “هوشنگ” را پادشاهی می داند که آتش را برای نوع بشر به ارمغان آورد و زمینه رشد خرد بشر را فراهم کرد. داستان از این قرار است که روزی

یکی روز شاه جهان سوی کوه گذر کرد با چند کس همگروه

پدید آمد از دور چیزی دراز سیه رنگ و تیره​تن و تیزتاز

دوچشم از بر سر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره​گون

نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ

به زور کیانی رهانید دست جهانسوز مار از جهانجوی جست

برآمد به سنگ گران سنگ خرد همان و همین سنگ بشکست گرد

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار کشته ولیکن ز راز ازین طبع سنگ آتش آمد فراز

جهاندار پیش جهان آفرین نیایش همی کرد و خواند آفرین

که او را فروغی چنین هدیه داد همین آتش آنگاه قبله نهاد

بگفتا فروغیست این ایزدی پرستید باید اگر بخردی

شب آمد برافروخت آتش چو کوه همان شاه در گرد او با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خورد سده نام آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند این سده یادگار بسی باد چون او دگر شهریار

کز آباد کردن جهان شاد کرد جهانی به نیکی ازو یاد کرد

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد از آهنگری اره و تیشه کرد

چو این کرده شد چاره​ی آب ساخت ز دریای​ها رودها را بتاخت

به جوی و به رود آبها راه کرد به فرخندگی رنج کوتاه کرد

چراگاه مردم بدان برفزود پراگند پس تخم و کشت و درود

برنجید پس هر کسی نان خویش بورزید و بشناخت سامان خویش

تولد:

اکثر اسطوره های خلقت با بن مایه تولد آغاز می شوند. این مسئله شاید به خاطر آن باشد که تولد زندگی جدید را به نمایش می گذارد و شروع زندگی بر روی زمین به مثابه شبیه شدن به آغاز زندگی یک کودک تصویر بندی می شود. تولد بعضا به شکل تخم یا مادری است که بچه هایش را متولد می کند.

در اساطیر ژاپنی در شروع خلقت تخمی وجود داشته است که آفرینش از آن آغاز شده است.

در اساطیر یونان پرنده ای با نام نیکس( NYX ) تخم گذاشته که از این تخم الهه عشق به دنیا می آید و از تکه های پوسته این تخم نیز آسمان و زمین شکل می یابند.

این استعاره در زبان روزمره ما نیز برای اشاره به شروع اتفاقی مورد استفاده قرار می گیرد: تخم کینه/ تخم نفاق/ تخم شک و دودلی

بررسی مفهوم تخم در اساطیر برخی از فرهنگها به منزله چیزی که حیات با آن آغاز شده وسوسه این ادعا را در ما ایجاد می کند که بشر اولیه این اسطوره را با توجه به محیط اطراف خود، آنگاه که می دید با کاشته شدن تخمی در زمین حیات یک گیاه شکل می گیرد و زندگی آغاز می شود، آفریده است.

 

شب، ترس، گناه

در اکثر فرهنگها تاریکی با وحشت و ترس همراه است و روشنایی و نور تنها راه غلبه به این ترس است. بی شک این استعاره و اسطوره های مربوط به آن ناشی از تجربه بشری است، این تجربه شاید زمانی شکل گرفت که بشر اولیه در روز برجنگل و اکثر موجودات او تسلط داشت ولی با آمدن شب بر ترس او افزوده می شد. تاریکی شب مانع از دیدن اشیاء به صورت واقعی آنها ست و آمدن روز این عدم آگاهی به آگاهی تبدیل می شود. این استعاره در زبان فارسی وجود دارد:

تاریکی جهل/ نور آگاهی/ شب دهشتناک و ….

بعد از آنکه همه چیز آفریده شد انسانها و حیوانات انتظار وجود خورشید را نداشتند. و ترس بر آنها چیره شد. بعضا این ترس باعث گناه نیز می شد.

بومیان استرالیا بر این باورند که بعد از اینکه خورشید-مادر گیاهان و حیوانات و انسانها را آفرید، درآسمان شروع به درخشش کرد، ولی بعد غروب کرد. حیوانات از این غروب که موجب تاریکی شد دچار وحشت شده و پنداشتند که خورشید-مادر آنها را ترک کرده است. خورشید مادر روز بعد طلوع کرد و وحشت را از آنها زدود.

برخی از قبایل جنوب آفریقا بر این باورند که سرور تمام کائنات (کاانگ) به حیوانات و انسانها زمینی را که آفریده بود بخشید ولی به شرط آنکه بر روی آن آتش به پا نکنند. و به آنها گفت که اگر این نصیحت را بپذیرند و رعایت کنند برای همیشه با آرامش و سعادت بر روی زمین زندگی می کنند. در غیر این صورت شر بر آنها غلبه خواهد کرد. مردم قبول کرده و قول دادند که چنین کنند. ولی وقتی تاریکی بر آنها چیره شد آنها ترسیدند و سردشان شد. یکی از آنها پیشنهاد کرد که آتش روشن کنند. آنها قبول کرده و نصیحت کاانگ را فراموش کردند و آتش به پا کردند. آتش سرما و ترس را از آنها زدود. ولی حیوانات از آتش می ترسیدند و از آن دور می ماندند. کاانگ به وعده خود عمل کرد و دیگر انسانها نتوانستند با خوشی کنار هم زندگی کنند. در این اسطوره ترس از تاریکی باعث شد که انسانها به گناه مرتکب شوند و قول خود را فراموش کنند.

اسطوره های آب

شواهد علمی گواه آن هستند که قسمتهای خشک زمین در برهه ای از زمان زیر آب بوده است. بسیاری از اسطوره ها به این واقعه اشاره دارند که روزگاری زمین زیر آب بوده است. بر طبق اسطوره های سرخپوستان آمریکایی مقیم دره هادسن حیوانات آبزی قبلا بر روی خشکی زندگی می کردند. اسطوره های خلقت ژاپنی تصویری از اقیانوسی گل آلود را ارائه می کنند که در آغاز خلقت زمین را پوشانده بوده است

داستان خلقت در ادیان بزرگ مانند اسلام و مسیحیت و یهودیت اگر چه بر این باور نیستند که خدا از گل سر در آورده است ،مانند اساطیر سرخپوستان، ولی بر طبق بخش سفر پیدایش در تورات و انجیل روح خدا بر فراز آبها در حال پرواز بود. که نشان می دهد زمین با آب پوشانده شده بوده است و در داستان حضرت نوح نیز به این واقعه اشاره شده است.

هبوط از عصر طلایی

در اکثر اسطوره ها عصر طلایی بوده که بشر از آن هبوط کرده و وارد مرحله سختی شده است. از جمله در اساطیر ایران باستان که سه دوره برای زندگی انسان بر روی زمین تصویر شده است که یکی از آنها روزگار خوبی و صفا بوده که هنوز اهرمن وارد زمین نشده بود که این دوران مقارن است با عصر پادشاهی جمشید شاه.

نتیجه گیری:

در این مقاله نشان دادیم که چگونه استعاره ها و اسطوره ها به دلیل همریشه بودن آنها در تجربه های بشری دارای پایه های یکسانی هستند.همچنین نشان دادیم که چگونه برخی از مضامین اسطوره ها به دلیل بهره گیری از استعاره های مفهومی که در تجربه ها بشری زمینه سازی می شوند، به صورت جهانی در آمده و در اکثر فرهنگها وجود دارند. همچنین در این مقاله به این یافته دست پیدا کردیم که برخی از استعاره ها که هنوز در زبان روزمره ما وجود دارند ریشه در جهان بینی ای دارند که اسطوره های باستان به ما اعطا کرده اند. در پایان این پیشنهاد را مطرح می شود که راه برای انجام تحقیقات بیشتر در این زمینه و یافتن نمونه های بیشتری به عنوان گواهی بر جهانی بودن برخی از مضامین موجود در اسطوره ها و استفاده آنها از استعاره های مفهومی و همچنین یافتن نمونه هایی از کاربرهای استعاری در زبان روزمره که پایه های آنها در اسطوره ها قرار دارند باز است.

 

 

منابع:

احتشامی هونه گانی، خسرو ،(۱۳۷۷)، باغ های چوبی، چاپ اصفهان.

امامی، صابر (۱۳۸۰)، حقیقت اسطوره، تهران: انتشارت سخن گستر.

بهار، مهرداد(۱۳۷۶)، از اسطوره تا تاریخ،تهران: انتشارات آگاه.

هیلنز، جان (۱۳۸۷)، شناخت اساطیر ایرانی، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی تهران: انتشارات نشر چشمه.

 

References

 

Croft, William (2003) Typology and Universals, 2nd edn. Cambridge: Cambridge University Press.

 

Croft,William and D. Alan Cruse (2004) Cognitive Linguistics. Cambridge: Cambridge University Press.

 

Evans, Vyvyan (2005) ‘The meaning of time: polysemy, the lexicon and conceptual structure’, Journal of Linguistics, 41, 1, 33–۷۵.

 

Fauconnier, Gilles and Mark Turner (2000) ‘Compression and global insight’,Cognitive Linguistics, 11, 3–۴, ۲۸۳–۳۰۴.

 

Fodor, Jerry A. (1975) The Language of Thought. Cambridge, MA: Harvard UniversityPress.

 

Kövecses, Zoltán (2002) Metaphor: A Practical Introduction. Oxford: OxfordUniversity Press.

 

Kövecses, Zoltán (2000) Metaphor and Emotion. Cambridge: Cambridge UniversityPress.

 

Lakoff, George and Mark Johnson (1980) Metaphors We Live By. Chicago: Chicago University Press.

Lakoff, George and Mark Johnson (1999) Philosophy in the Flesh: The Embodied Mind and Its Challenge to Western Thought. New York: Basic Books.

 

Sweetser, Eve (1990) From Etymology to Pragmatics: Metaphorical and Cultural Aspectsof Semantic Structure. Cambridge: Cambridge University Press.

 

 

 

 

 

 

[i] Cognitive linguistics

[ii] Mark Jonson

[iii] Goerge lakoff

[iv] Metaphor We Live by

[v] Underlying conceptual association

[vi] Bing bang theory

[vii] Supreme Beings

[viii] Dive- myths