اعضای هیئت علمی هستهی مرکزی هر دانشگاه یا دانشکدهای را تشکیل میدهند. ارزیابیهای آگاهانه آنها محور اصلی فرآیند آموزش را تشکیل داده و لذا تمرکز اصلی این کتاب بر نقش تعیین کنندهی آنهاست.
استیون ام. چان (۶ آگوست ۱۹۴۲) استاد برجسته فلسفه تحصیلات تکمیلی دانشگاه سیتی نیویورک است که نزدیک به یک دهه به عنوان مدیر و معاون رئیس دانشگاه در امور دانشگاهی و سپس به عنوان سرپرست ریاست خدمت کرده است. وی نویسنده یا ویراستار بیش از ۶۰ کتاب از جمله سرنوشت، منطق و زمان است.
نوشتههای مرتبط
در اهمیت و ارزش این کتاب چند این چند جمله کافی است که رییس دانشگاه مونت سی مری، توماس اچ پاول در پیشگفتار کتاب ذکر کرده است که درسال ۱۹۸۸ شیفته این کتاب شدم و از آن موقع تا اکنون چندین بار آن را خواندهام. همیشه این کتاب را مانند خلوتی کوتاه میبینم که آدمی با خواندن آن گویی به سراغ دوستی میرود که نصیحتی به او میکند که خودش میداند نصیحتی خوب و درست است. طی این سالها این کتاب را به عنوان هدیه به اعضای جدید هیئت علمی، رؤسای دانشگاه و اعضای هیئت امنای دانشگاه اهدا کردهام. این اثر همچنان زینت بخش مجموعه کتابهای دوستان و همکاران من خواهد بود. همچنین او آرزو کرده است کاش زمان شروع فعالیت دانشگاهی خود آن را خوانده بود. او نویسنده کتاب را ملاقات نکرده است ولی با نوشتن این کتاب او را مربی خود خوانده است.
مقدمه و بیان مساله
دانشگاه امروزی در اثر چرخش های فرهنگی، اجتماعی و فناوری در عضر حاضر دستخوش تغییراتی شده و این تغییرات موجب ظهور مفاهیم تازهای در مطالعات آموزش عالی، علم و فناوری گردیده است. فهم چالشهای پیش روی آموزش عالی و انتظارات آن با تکید بر مؤلفه های دروتی و بیرونی نظام علم، وضعیت فعلی و آیندهنگری تعاملات میان دانشگاه و محیط پیرامون به مدد مطالعات فرهنگی و اجتماعی ممکن مینماید و از این طریق می توان راهبردهای تعادل بحش میان کارویژه های دانشگاه با نیازهای اجتماعی و بازار کار ارائه داد. براین اساس مظالعات آموزش عالی و علم برای شناخت وضعیت موجود، ارزیابی تعاملات آن با جامعه و فرهنگ و ایفای نقش مؤثر تر آموزش عالی در ترسیم آینده کشور نیازمند بهرهگیری از ظرفیت علوم اجتماعی و علوم انسانی و کاربست راهبردهای آن در عرصه سیاست و تصمیم گیری است (چان، ۱۳۹۷: ۸-۷).
معرفی و خلاصه این کتاب نیز در همین راستاد و به این منظور انجام شده است. هرچند نویسنده این کتاب در ویراست بیست و پنجمین سالگرد چاپ کتاب نوشته است که در طی این ۲۵ سال بیش از هر سؤال دیگری درباره این کتاب از او پرسیده است که آیا انتشار این کتاب باعث شده است که اعضای هیئت علمی در دانشگاه ها توجه بیشتری به تعهدات اخلاقی خود داشته باشند؟ او در پاسخ به آنها اظهار ناامیدی کرده است با اینحال چاپ و تکثیر چنین کتبی فی نفسه بسیار خوشحال کننده و ضروری است.
او همچنین در این راستا ذکر کرده است که «متأسفانه تلاش مؤسسات آموزش عالی برای نیل به این هدف با تقویت برنامههای آموزشی در جهت عمق بخشیدن به دانش دانشجویان یا تدوین رشته ها یا روشهای تدریسی که بتوانند مهارتهای آموزشی اساتید آینده را تقویت کنند همراه نبوده است در مقابل اساتید دارای شهرت را ترغیب به ترک مؤسسات آموزشی اصلی خود و پیوستن به به سایر مؤسسات آموزش عالی میکنند» (چان، ۱۳۹۷: ۱۲)
کتاب “استادان و نااستادان: اخلاق در دانشگاه” ترجمه کتابی است که به نقل مترجم با نام «قدیسان و شیادان» به چاپ بیست و پنجم خود رسیده است. همانطور که ایشان در نشست دانشگاهی خود اظهار کرده است، انتخاب چنین عنوانی برای کتابی که به مقوله اخلاق دانشگاهی میپردازد، در بافت زبان فارسی، چندان مناسب به نظر نمیآمد و همچنین ترجمه خوبی نداشته است. به همین دلیل ایشان این کتاب را با تغییر عنوان آن که هماهنگی بیشتری با محتوای آن دارد ایشان ترغیب شده است این کتاب را ترجمه کند. از طرفی قبل از ترجمه، عبدالحسین آذرنگ نیز کتابی با نام «استادان و نااستادانم» تالیف کرده است و مترجم نیز با اقتباس از عنوان کتاب آذرنگ این عنوان را برای این کتاب انتخاب کرده است.
اگر نام اصلی کتاب را در اینترنت جستجو کنید در توضیح کوتاه کتاب چنین ذکر شده است که این کتاب یکی از بهترین کتابهای اخلاق آکادمیک چاپ شده مورد تحسین قرار گرفته است. استیون ام. چان در نسخه بیست و پنجم کتاب خود، نگاه انتقادی خود را به وظایف و مسئولیتهای اساتید کالج را به روز کرده و گسترش داده است و به ما یک بررسی استادانه قاطع و آموخته شده در مورد استانداردها و شیوههای اخلاقی دنیای آکادمیک ارائه میدهد. چان در مورد هر موضوعی، از نمرات تا الزامات مدرک، از دوران تصدی تا اخلاق تدریس بحث میکند. برای او، استادبودن بسیار بیشتر از تحقیق و پژوهش است. همچنین در مورد این است که یک استاد میتواند معلم خوب و شبانی برای نسل بعدی دانش آموزان باشد. او به ما نشان میدهد که چه چیزی یک استاد فوقالعاده را میسازد و چه چیزی را به منزله صور استاد است، و این کار را با شوخطبعی و جذابیتی انجام میدهد که هم سرگرمکننده و هم متقاعدکننده است. این فقط یک کتاب برای اساتید دانشگاه نیست، بلکه کتابی است که باید توسط والدین، دانشآموزان، مدیران مدارس و هر کسی که علاقهمند به این است که معلمان چه کار میکنند و چگونه آن را انجام میدهند، خوانده شود. در این نسخه جدید، چان رهنمودهای اخلاقی را به ما نشان میدهد که هر استادی باید از آنها پیروی کند.
بهر حال هرچند در عنوان اصلی این کتاب نامی از استادان آورده نشده است اما محتوای آن نشان می دهد مشکلات تحصیلی ناشی از وضعیت نامساعد برخی اساتید تنها از مسائل ایران نیست و کشورهای دیگر نیز با چنین مسالهای روبرو هستند.
در این کتاب تمرکز اصلی نویسنده بر نقش استاد در دانشگاه است و دیدگاهی انتقادی و چالش برانگیز به اساتید دارد. این کتاب به طور کلی به چهار ویژگی اساسی (توانایی در ایجاد انگیزه، توان سازماندهی به ساختار تدریس، توان شفافسازی محتوا و مفاهیم و توان تعمیم به معنای فراهم آوردن امکان نگاه کلان برای دانشجو) در اساتید پرداخته است که نتیجه آن اخلاق مدارشدن حضور استاد در دانشگاه و بالعکس است.
این کتاب از پنج فصل تشکیل شده که نویسنده در هر فصل به بخشی از زندگی اساتید و سازوکارهای موجود در دانشکدهها و دانشگاهها پرداخته است.
فصل اول به زندگی استادی اختصاص یافته است. در ابتدای این فصل ایشان از کتاب «بهترین راه امرار معاش: اسرار شوم یک استاد دانشکده» از پروفسور ایکس (۱۹۷۳)، رییس دانشکده تاریخ در یکی از دانشگاههای ایالتی غرب امریکا دیدگاه نویسنده را نسبت به اعضای هیئت علمی چنین نقل کرده است: «من اساتید کمی را دیدهام که حتی برای ادارهکردن یک بوفه فروش بادامزمینی لیاقت ندارند که بخواهم آنها را به خدمت بگیرم؛ تا چه رسد به اینکه بخواهم آنها را به نگاهبانی علم در تمدن غرب بگمارم» (چان، ۱۳۹۷: ۲۱). وی در ادامه به نقل خاطرات منفی خود از اساتیدی پرداخته است که هرچند عنوان پرافتخار «استاد» را یدک میکشیدند اما از نظر وی بیاخلاق و خبیث بوده و وظایفشان را درست انجام ندادهاند. او در این فصل از اساتید خوب خود مانند ژاک بارزون، دنیل بل و … نیز یاد کرده است.
او جوهره زندگی استادی را چنین بیان کرده است: «جوهره زندگی استادان تلاش برای کسب دانش است. این جستجو ممکن است به نتایج غیرمنتظرهای ختم شود و فرد را به گوشههای تاریکی رهنمون شود که عقاید منفور، مناقشهانگیز و حتی کفرآمیز در آن خفتهاند. اما چنان که جان استوارت میل مینویسد: تنها راهی که یک انسان میتواند از طریق آن به دانستن کلیت یک موضوع نزدیک شود آن است که نظرات افراد با هر عقیده را پیرامون آن موضوع بشنود و تمامی شیوههای نگریستن به آن موضوع با هر ذهنیت را بررسی کند. هیچ انسان عاقلی حکمت خود را به جز از این راه کسب نکرده و قوای ادراکی انسان نیز از هیچ راه دیگری به درجه خردمندی نائل نمیشود». او از این موضوع با عنوان آزادی علمی نام برده است.
«موفقیت یک جامعه مردمسالار به میزان زیادی به درک و توانایی شهروندان آن جامعه بستگی دارد؛ لذا شهروندان یک جامعه آزاد باید اطمینان حاصل کنند که بر مبنای ملاحظات سیاسی یا سایر انواع ملاحظات، در کار متولیان جستجوی دانش و انتقال آن به دیگران اخلال صورت نگیرد. این نوع صیانت از اساتید دانشگاه با عنوان آزادی آکادمیک شناخته شده است که ناظر بر حق افراد واجد صلاحیتهای حرفهای جهت کشف، تعلیم و نشر حقیقت از دیدگاه خودشان در حوزه تخصصیشان هست. اگر آزادی دانشگاهی تأمین باشد، دانشجویان با این اطمینان به کلاسهای درس وارد میشوند که اساتید باورهای خود را مطرح میکنند و صرفاً به تکرار آنچه تفکر سنتی بر آنها تحمیل کرده نمیپردازند. همچنین در جایی که آزادی دانشگاهی تأمین باشد هیچگونه آزمونی برای جذب اساتید به هیئت علمی مؤسسات آموزش عالی صورت نمیگیرد. در چنین سازوکاری آنچه معیار است توانمندی آنهاست. … دانشگاه بدون آزادی علمی در خور نام دانشگاه نیست» (همان: ۲۷).
«حفظ آزادی در حوزه پژوهش مستلزم آن است که تمامی دیدگاه ها حق شنیده شدم داشته باشند. ولی متأسفانه اعضای هیئت علمی گاهی آزادی علمی را به مخاطره انداختهاند و ضمن نادیده گرفتن این اصل بنیادین تلاش کردهاند به بهانه غیرقابل قبول بودن دیدگاههای یک سخنران در سخنرانی او در محیط دانشگاه اخلال ایجاد کنند» (همان: ۲۸). «ما تنها زمانی به درک کامل دیدگاه های خود نائل می شویم که آن دیدگاه ها به چالش گرفته شوند. به تعبیر به یادماندنی استوارت میل، «کسی که تنها برداشت خود از یک موضوع را می داند دانش اندگی نسبت به آن موضوع دارد» (میل به نقل از چان، ۱۳۹۷: ۲۹).
«در اوج مناقشات بر سر مداخله امریکا در ویتنام برخی اساتید دانشگاه و دانشجویان چنان به خشم آمدند که ساختمانهای دانشگاه را بستند، کلاسها را مختل کردند و از راههای دیگر و با اعمال زور به ایجاد اخلال در فعالیتهای مراکز آموزشی خود پرداختند. اما چنین رفتارهایی با حیات ذهن آدمی ناسازگار هستند. آزادی در میانه زورآزماییهای قهری ناممکن است. همچنین رفتارهای مجرمانه صرفاً به این دلیل که در محیط آموزشی رخ داده است قابل پذیرش نیست. همواره افرادی در درون و بیرون دانشگاه بوده اند که خواسته اند به نام آرمانی که معتقد بوده اند همگان باید بدون فکر و اندیشه از آن تبعیت کنند به سرکوب آزادی بپردازند. اصل آزادی عامی به عنوان ضامنی در برابر این قبیل مداخلات بالقوه ارائه شده است» (چان، ۱۳۹۷: ۲۹).
او در پایان این فصل ذکر کرده است که «هرچند زندگی استادی متضمن استقلال عمل قابل توجهی است اما متضمن طیف گسترده ای از مسئولیت های حرفه ای نیز هست. البته برشمردن این تعهدات به معنای تضمین اجرای آنها نیست اما نخستین گام در جهت ایفای مسئولیت های شناخت آنهاست» (همان: ۳۱). این مسئولیتها در موقعیتهای متنوع- در کلاس، جلسات دانشکده و جلسات اعضای هیئت علمی- و هر زمان که از فرد تقاضای مشورت، توصیه یا ارائه ارزیابی صورت می گیرد پیش روی او قرار میگیرند.
فصل دوم، به مبحث آموزش در دانشگاه پرداخته شده است. در این فصل نویسنده تلاش میکند که به صورت کاربردی چگونگی شیوه آموزش را به استادان بازگو کند. او اموزش را به عنوان یک هنر برای استاد معرفی کرده است. او در ادامه توضیح داده است که این استاد است که باید بتواند تشخیص دهد چه چیزی را باید آموزش دهد چون دانشجو در سطح انتخاب و تشخیص نیست و استاد نباید این مسئولیت را به گردن دانشجو بیاندازد. اما به رسمیت شناختن صلاحیت اساتید به معنای صدور مجوز رفتار مستبدانه و کنترل دانشجویان نیست بلکه رابطه استاد و دانشجو باید از سنخ رابطه بین راهنما و رهجو باشد.
ویژگی دیگر در هنر آموزش توجه به واکنش دانشجو و تنظیم فرایند آموزش بر این اساس است. سنجش میزان وابستگی دانشجویان به اساتید نشان می دهد که اساتید در این موضوع تا چه اندازه میتوانند موجب ضرر و زیان شوند. از نظر نویسنده تدریس دارای یک بعد اخلاقی است زیرا یک استاد این ظرفیت را دارد که به دیگران کمک کند یا به آنها ضرر برساند.
مسئولیت یک معلم آن است که دانشجو را به سمت تسلط بر محتوای مناسب و درک ارزش آن سوق دهد و در عین حال نه محتوا را به شکلی نادرست ارائه کند و نه آن را به چیزی کمتر از انچه هست تقلیل دهد. دستیابی به این هدف مستلزم وجود چهار مؤلفه انگیزه، سازماندهی، شفافسازی و تعمیم است که برای هر یک توضیح مختصری قائل شده است.
درباره انگیزه می توان اساتید را به دو دسته تقسیم کرد اساتیدی که محتوای آموزشی را به دنبال خود می کشند و کسانی که محتوای آموزشی را پیشاپیش خود به پیش می رانند. دسته اول از شخصیت خود برای جذب دانشجو به سمت محتوای آموزشی استفاده میکنند که معمولاً در این کار موفق نیستند اما اگر بتوانند به همان اندازه که شاگردان را به رفتار خود جذب میکنند به محتوای آموزشی علاقمند سازند میتوانند اثر مثبتی بر شمار بسیار زیادی از شاگردان داشته باشند. اما دسته دوم نقش شخصیت خود را به حداقل رسانده و دانشجویان را مستقیماً به خود محتوای آموزشی علاقمند می کنند. این دسته دوم معمولاً نگران هدایت علاقه شاگردان در مسیر نادرست نیستند بلکه دغدغه آنها باید این باشد که پیوندهای میان مواد آموزشی ظاهراً دیریاب و تجارب شاگردان خود را آشکار سازند تا خود محتوای آموزشی به دغدغه شخصی و منشأ لذت آنها تبدیل شود. ایجاد چنین علاقهای هم آسان نیست.
همچنین اساتید باید قبل از پاگذاشتن به کلاس به نوعی طرح درس داشته باشند. وایتهد در این باره گفته است: «نوعی برنامهریزی بیرحمانه لازمه آموزش است» (وایتهد، ۱۹۶۷ به نقل از چان، ۱۳۹۷: ۳۹). البته نظم دقیق باید همراه با شفافیت باشد چون منظم ترین واحد مطالعاتی نیز بدون شفافیت (با استفاده از مثالهای عینی و ملموس و استفاده از اشکال مختلف برای توضیح درس برای همه دانشجویان با یادگیری ها و درک های متفاوت)، میتواند برا فراگیر مبتدی غیرقابل فهم باشد. علاوه بر این نحوه تدریس استاد باید پوشش دهنده تقریباً تمامی مستمعین باشد نه دانشجویان توانا یا حتی اکثریت مخاطبان.
عنصر چهارم تدریس مطلوب، تعمیم است. تعمیم بدون ارائه جزییات پوچ است اما جزییات بدون تعمیم هم بی ثمر خواهد بود. یعنی استاد باید برا درک جزییات یک مطلب دانش زمینهای مرتبط با آن را نیز مطرح کند.
اما تدریس عالی متضمن یک مؤلفه دیگر هم هست و آن «کمال مطلوب» است. یعنی برتری و شایستگی با هم. یعنی هم شایستگی داشته باشد هم نسبت به دیگران برتر باشد. بزرگترین هدیه استاد به دانشجو ایجاد درکی ماندگار در آنها نسبت به ارزش کمال است.
هنر معلم مانند سایر هنرها کسب موفقیت متضمن توجه دقیق به جزییات است. در این فصل از کلی ترین مباحث تا جزئیترین مباحث اخلاقی مرتبط با حضور استاد در دانشگاه سخنان مهمی گفته شده است. در اینجا برخی از این جزییات عبارتند از: دغدغه های یک معلم که با عبارت وجدان تعریف شده است یک معلم باوجدان کسی است که از جزییات آموزش (یکی از مؤلفه های تدریس باکیفیت مانند مطالعه کتاب درسی از قبل و تسلط به آن، توجه به قیمت کتاب درسی و مجبورنکردن دانشجویان برای تهیه آن، تدوین درسنامه و ارائه آن به دانشجو در جلسه اول، قاطعیت و عدالت در برخورد با دانشجویان مختلف در انجام تکالیف، برنامه ریزی برای نخستین جلسه کلاس، نظم در ورود و خروج از کلاس، حضور استاد در تمامی جلسات، دردسترس بودن استاد خارج از کلاس برای دانشجویان، به منظور مشاوره، شناختن دانشجو با نام آنها، دادن تکالیف به دانشجو توجه به تکالیف دانشجو و دادن توضیحات مفصل و برگرداندن تکالیف به هر یک از آنها در مدت زمان کوتاه، داشتن امتحان دقیق و مؤثر پایان ترم) آگاه است و در مدیریت مناسب آنها نیز از موازین وجدانی پیروی میکند. نویسنده در بخش امتحانات و شیوه نمره دهی به جزییات مفصلی اشاره کرده است که خواننده را به کتاب ارجاع می دهیم.
در بخش بعدی به نقش استاد اشاره کرده است که ممکن است در رابطه با دانشجویان دچار خودشیفتگی شود و یا فقط دیدگاههای خود را بیان کند در حالیکه درست تر این است که دانشجو را با دیدگاههای مخالف نیز آشنا کند. همچنین در جای دیگری رابطه دوستانه بین دانشجو و استاد را نقد کرده است در این رابطه به نقل قول سیدنی اشاره کرده است: «باید بدون آنکه دوست شود برخوردی دوستانه داشته باشد هرچند او می تواند زمینه را برای دوستی در مراحل بعدی فراهم کند. زیرا دوستی نشانه ای از ترجیح است که خود را در قالب محبت و تمایزاتی نشان می دهد که به طور ناخوداگاه شکلی تبعیض آمیز به خود می گیرند… استادی که به یکی از دوستان مصمصی بدون جایگاه استادی تبدیل می شود و وفداری شخصی را به بهای توجه توأم با ارفاق می خرد شغل خود را درست انتخاب نکرده است. چنین فردی باید کلاس درس را رها کرده به سراغ سیاست در معنای تخصصی کلمه برود» (سیدنی، ۱۹۶۳ به نقل از چان، ۱۳۹۷: ۷۸-۷۷).
فصل سوم کتاب به تحقیق و خدمت اختصاص یافته است. در ابتدای این فصل، نویسنده با اشاره به اینکه اساتید در امر آموزش نیازمند به پژوهش هستند، درواقع امر تحقیق را از امر آموزش جدا ندانسته و این دو را مستلزم و مکمل هم میداند. اما در ادامه این فصل به سازوکارهای مراکز پژوهشی و چگونگی عملکرد آنها پرداخته است. مثلاً به این نکته اشاره کرده است که استادان علیرغم اینکه اعضای دانشکده هستند عضو هیئت علمی نیز هستند و لذا باید الزامات عضو هئیت علمی بودن را رعایت کنند. یا در بخش پژوهش از بیاخلاقی های پژوهشی اساتید از رساله دانشجویی و مقالات آنها در صورتی که استاد نقش چندانی در آن نداشته است نام میبرد، اتفاقی که در ایران نیز بسیار زیاد به چشم میخورد تا حدی که در سطح مقالات درجه بالا نیز این بیاخلاقی ها مشاهده شده است و اعتبار علمی اساتید و اعتماد دانشجویان به آنها را خدشهدار میکند. وی در ادامه از ترکیب این دو (آموزش و پژوهش) و مهارتی که استاد باید نسبت به هر دو داشته باشد سخن گفته است.
در ادامه این فصل نویسنده با بیان و نقد چهار استدلال فرضی برای توجیه آموزش علوم پایه مینویسد: همگی این چهاراستدلال دچار یک نقص واحد هستند چرا که در تمامی این استدلالها تلاش میشود ضرورت تدوین یک برنامه درسی همگون برمبنای عواملی توجیه شود که از فردی به فرد دیگر متغیر هستند. هریک از ما دروس خاصی را دارای ارزش ذاتی میدانیم، مسیر متفاوتی را برای رسیدن به خودشکوفایی طی میکنیم، به دنبال کسب انواع متفاوتی از دانش هستیم و اهداف شغلی متفاوتی را پی میگیرم. حال با توجه به این تفاوتها چگونه میتوان مبنایی برای تدوین یک برنامه آموزشی مشترک به دست داد؟
فصل چهارم کتاب به تصمیمات مربوط به حوزه کارگزینی اختصاص یافته است. در این بخش چگونگی جذب و انتصاب اعضای هیئت علمی مورد بررسی قرار گرفته است. در قسمتی از این بخش آمده است: انتصاب اعضای هیئت علمی در مراکز آموزشی باید با بیشترین دقت صورت گیرد. استادانی که به شیوهای غیر از این عمل میکنند مرتکب قصور آشکاری شدهاند و هم خود و هم دانشجویانشان را به خطر انداختهاند.
فصل پنجم به تحصیلات تکمیلی پرداخته است. در این فصل نویسنده تلاش میکند نشان دهد در این دوره تحصیلی است که استادان آینده دانشگاه، باید با مسئولیتهای یک استاد دانشگاه آشنا شوند.
مشخصات کتابشناختی:
نویسنده: استیون ام چان
عنوان: استادان و نا استادان: اخلاق در دانشگاه
مترجم: سعید غیاثی ندوشن
مشخصات نشر: تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۷
مشخصات ظاهری: ۲۳۲ ص.، ۵/۱۴×۵/۲۱ س م
عنوان اصلی: Saints and scamps : ethics in academia