انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از گذشته های رادیو

مقدمه

زمانی که در مجله «تحفه‌الادبا» به مدیریت بنان‌زاده و ادیب‌الممالک در سال ۱۳۰۱ مقاله‌ای با عنوان «عصر تلفن بی‌سیم» به چاپ رسید، بی‌تردید برای خوانندگان آن روز، این مقاله بسیار عجیب بوده است. اما دو سال بعد، زمانی که در شماره هفتم مجله «ایرانشهر»، چاپ برلین یک محصل دارالفنون به نام فرهاد، در مقاله‌ای تحت عنوان «تلفن بی‌سیم» رادیو را به خوبی معرفی کرد؛ رادیو در ذهن خوانندگان آن مقاله به رویایی تبدیل شد.

این رویا در سال ۱۳۰۵ برای مردمی که در تهران و در خانه‌های یک طبقه کاهگلی زندگی می‌کردند و هنوز آثار برج و باروهای گذشته را در گوشه و کنار شهر داشتند؛ با نصب یک فرستنده موج کوتاه با قدرت ۲۰ کیلووات و ارتفاع ۱۲۰ متر (که هنوز پایه‌های آن موجود است) در زمین‌های قصر قاجار، صورت واقعی‌تری پیدا کرد تا آن که در آذر ماه سال ۱۳۱۸، شرکت آلمانی هوختیف اولین دستگاه‌های ارسال امواج رادیویی را تحویل داد تا روی فرستنده موج کوتاه و متوسط وزارت پست و تلگراف و تلفن نصب شود، و بدین ترتیب در سال ۱۳۱۹ اولین فرستنده رادیویی مورد بهره‌برداری و امواج رادیویی در شهر تهران پخش گردید.

از آن پس ابتدا طبقه اعیان و دولت‌مردان و با گذشت زمان عامه مردم به این وسیله ارتباطی دسترسی پیدا کردند و استفاده از آن طی چند سال عمومیت یافت، بدین ترتیب دستگاه رادیو به عنوان جزئی از زندگی افراد و خانواده‌ها به اتاق نشیمن راه پیدا کرد و هویت یافت.
این مقاله با استفاده از برخی منابع مکتوب، تعدادی نوار صوتی آرشیوی و مصاحبه‌هایی که با سالخوردگان صورت گرفته است؛ تصویری ازشکل گیری رسانه صوتی رادیو و اولین نفراتی که در آن مشغول فعالیت شدند و همچنین عکس‌العمل آن زمان مردم نسبت به ورود رادیو به زندگی روزمره ارایه می‌دهد. بی‌تردید ورود هر پدیده جدید با ساختار، نقشها و کارکردهایی همراه است و عکس‌العمل خاصی را نیز در مردم به وجود می‌آورد. مروری بر چگونگی پیدایش این رسانه در بیش از نیم قرن پیش و اولین دست اندرکاران و کارمندان آن، در کنار عکس‌العمل مردم در خصوص این پدیده نوظهور قابل توجه است.

******
افتتاحیه

در چهارم اردیبهشت ماه سال ۱۳۱۹ شمسی فرزند سردار سپه (ولیعهد آن زمان) با فشردن یک دگمه سیاه رنگ در اتاق کوچک و نیمه تاریکی از ساختمان بزرگ بی سیم پهلوی، نخستین دستگاه فرستنده رادیویی ایران را افتتاح کرد و برای نخستین بار صدای ایران به گوش رسید: «اینجا تهران است».

شروع فعالیت

مثل همه جای دنیا، تشکیلات رادیو از صفر شروع شد؛ بطوری که وقتی تاسیسات آن روز را با تجهیزات امروزی مقایسه کنیم، می بینیم که در آن روزگار فقط ۵ ساعت برنامه آن هم از دو فرستنده ضعیف پخش می شد که اولی موج کوتاه به قدرت ۲۰ کیلو وات و دیگری موج متوسط به نیروی فقط ۲کیلو وات بود. طبیعی است که صدای چنین فرستنده هایی را فقط مردم تهران و چند شهر نزدیک پایتخت می توانستند بشنوند. بعدها یک دستگاه فرستنده موج کوتاه ۲۰ کیلوواتی هم خریداری شد تا صدای ایران را تقویت کنند؛ اما جنگ پیش آمد و تحول رادیو نیز مانند سایر تحولات مملکت متوقف ماند و نوزادی که در ۴ اردیبهشت ۱۳۱۹ بدنیا آمده بود تا ۱۲ ساله شود همچنان رو به انحطاط و ضعف رفت.
در سال۱۳۲۷ استودیوی کوچکی در محل میدان ارک ساخته شد که بعضی اوقات اخبار را از آن استودیو پخش می کردند. سه سال بعد سه استودیوی دیگر نیز در همین محل ساخته شد؛ و به تدریج تحولات اساسی در وضع رادیو بوجود آمد.

موسیقی، خبر و نمایشنامه سه رکن برنامه های رادیو
موسیقی، خبر و نمایشنامه سه رکن برنامه های رادیو بود که مردم در آن زمان دوست داشتند و ساعتهای زیادی از اوقاتشان را به شنیدنش مصروف می داشتند. در آن روزگار موسیقی رادیو به صورت یک کار همت عالی در آمده بود. در این مورد «مشیر همایون شهردار» یکی از قدیمی ترین خدمتگزاران موسیقی رادیو می گوید: «وضع رادیو را البته تمام آقایون موزیسینها خبر دارند که در اوایل با چه زحمت و مرارتی انجام می شد.در آن زمان سرمایه ای که برای اجرت معین کرده بودند ۷۰۰ تومان بود. ۳۵۰ تومان به من می دادند و همین مقدار به آقای مین باشیان. من موسیقی ایرانی را اداره می کردم و ایشان موسیقی فرنگی را. اول کار دو تا اتاق داشتیم در خیابان لاله زار که مرجع و مرکز اداره رادیو بود؛ و آنچه که گوش می دادیم و آنچه که گفت وگو می شد بسیار ضعیف بود».
وصف خبرهای رادیو جالبتر و شنیدنی تر است. چون مثل امروز نبود که سر هر ساعت تازه ترین تحولات جهانی چند دقیقه پس از وقوع از طریق رادیو به گوش مردم برسد. در این مورد یکی از قدیمی ترین کارکنان خبرگزاری پارس می-گوید: «خبرگزاری پارس دز سال ۱۳۱۳ تاسیس شد، ولی تا سالها بعد وضعش شبیه همان بود که در اول بود. دستگاه های مجهز امروزی ، در آن زمان منحصر به یک دستگاه کاملا ابتدایی خبرگزاری بود. بدتر از آن این بود که ناچار بودیم اخبار روزنامه ها را قیچی کنیم و عینا بدهیم به گوینده تا بخواند.اما امروز تقریبا هر کلمه خبر که از رادیو پخش می شود حساب دارد و برای هر سطر بطور متوسط ۲۵ نفر اعم از مترجم و دبیر سرویس و سر دبیر و اپراتور و کارمند و غیره زحمت می کشند؛ ضمن اینکه اخبار روزنامه ها را هم خبرگزاری تامین می کند».
در باره نمایشنامه ها هم گفتنی بسیار است؛ چون هنوز دستگاه های ضبط صوت به این قدرت و تجهیزات مورد استفاده قرار نگرفته بود ؛ در نتیجه نمایشنامه ها بطور زنده و ضبط نشده پخش می شد. وصف این موضوع از زبان صادق بهرامی شنیدنی است: « یادم می آید که آن موقع من با یک عده از رفقا در تآتر تهران کار می کردیم و از ما دعوت می شد تا برویم در رادیو و یک نمایشنامه هایی اجرا کنیم تا پخش شود. ما می رفتیم ولی مشکل کار این بود که در آن موقع چون کنترلی در کار نبود و نمایشنامه ها چون زنده پخش می-شد، اگر اتفاقاً و تصادفاً یک اشتباهاتی هم می شد همینطور پخش می شد. البته ما هنرپیشه تآتر بودیم و تمرین زیادی در تآتر داشتیم و چندین بار روی صحنه و جلوی مردم اجرا می کردیم ، ولی اجرا در رادیو فرق می کرد و این مشکل همیشگی بود و من خودم بعضی اوقات احساس می کردم که یک جمله ای غلط گفته شده و یا شنوندگانی که شنیده بودند به ما می گفتند که آن قسمت کار عیب داشت».
در حاشیه این سه مسئله، وضع کلی دستگاه های آنروز از نظر وضع فنی و نظم و ترتیبش هم شنیدنی است: در این خصوص یکی از قدیمی ترین گویندگان رادیو می گوید: «من تقریبا از همان اوایل تأ سیس رادیو به رادیو آمدم و در آن موقع تنها گوینده زن رادیو بودم. اشکالات فراوانی در پیش داشتیم. از جمله اشکالات، یکی وسیله نقلیه بود که یادم می آید روزی که متفقین اینجا بودند ماشینی نبود که ما را به تهران بیاورد و یکی از ماشینهای هندی ما را به رادیو آورد.گاهی می شد که ما را با آمبولانس می آوردند که هر موقع سر خیابان می ایستاد همسایه ها می گفتند که چه خبر است، و ما می گفتیم که هیچی ماشین رادیو آمده تا گوینده-ها را ببرد. یک ماشین دیگر هم بود که ۴۰۱ بود و آنقدر فرسوده و کهنه بود که درش را با سیم پیچیده بودند؛ آنقدر که من دو سه بار نزدیک بود از ماشین پرت شوم پایین. همچنین وسایلی نبود که نوارها را کنترل و ادیت کنند و مجبور بودند که زنده پخش کنند. مثلا خبر که قرار بود راس ساعت ۲ پخش شود، تکست آن چند دقیقه بعد به دست ما می رسید و ما همینطور نخوانده وارد استودیو می شدیم و زنده اجرا می کردیم».(۱)

اولین گوینده خانم
قدسی رهبری اولین گوینده خانم در روز افتتاح رادیو بود. قبل از افتتاح رادیو دو نفر از وزرا، عده ای از اساتید دانشگاه تهران وچند تن از کارمندان عالی رتبه و مهندسان وزارت پست و تلگراف در یکی از سالن های باشگاه افسران از وی تست گویندگی گرفتند و او نفر اول شد. ملک الشعرای بهار یکی از اساتیدی بود که از داوطلبان گویندگی تست معلومات عمومی، فن بیان و شعر می گرفت.

قدیمی ترین خواننده مرد
اسماعیل خوانساری مشهور به ادیب خوانساری در سال ۱۲۸۰ متولد شد. او کار خود را از مؤذنی مسجد خوانسار آغاز کردو پس از مدتی نزد اساتید گوناگون گوشه های ساز و آواز ایرانی را فرا گرفت. او برای هنرش قدر و منزلت زیادی قایل بود، خودش در این باره می گوید:«هیچگاه از کسی در ازای خواندن نوا پول نگرفته ام، زیرا این کار را دون شخصیت یک هنرمند می دانم».
ادیب خوانساری در پاسداری از هنر و شخصیت خود سخت کوشا بود. وی در سال ۱۳۱۹ یعنی در زمان افتتاح رادیو همکاری خود را با این رسانه آغاز کرد و پس از آن نیز با آن همکاری داشت و با شروع برنامه «گلها» از خوانندگان پرکار در این برنامه به شمار می آمد.

قدیمی ترین گوینده
رضا سجادی متولد ۱۲۹۹ فرزند حجت الاسلام حاج سید مصطفی سرابی واعظ و ناطق زبر دست بود که در شهر مشهد مقدس به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدیی و متوسط را در موطن خود به پایان رساند و وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. او در سال ۱۳۱۹ به عنوان گوینده در رادیو استخدام شد و قسمتی از برنامه های رادیو توسط او اجرا می شد.
رضا سجادی مدتی به ریاست اداره رادیو منصوب گردید و مدتی هم ریاست اداره مطبوعات وزارت پیشه و هنر را عهده دار بود. رضا سجادی ناطقی زبردست، ادیبی پر مایه و شعر شناس بود او اشعار زیادی را در حافظه داشت و هنگام محاوره از اشعار حافظ ، شاهد و مثال می آورد.

اولین مرشد خوان
قبل از افتتاح رادیو ، مسئولان امر برای انتخاب شخصی که بتواند با آهنگ شاهنامه بخواند تلگرافی به فرمانداران و بخش داران زدند و ۶۱۶ نفر مرشد ونقال از اطراف و اکناف به تهران آمدند و در اداره موسیقی کشور اجتماع کردند تا شخص مورد نظر از میان آنها انتخاب شود. هیئت آزمایش کننده که متشکل از ذکاء الدوله غفاری، لقمان-الدوله، ملک الشعرای بهار و ابوالحسن صبا بود طی مدت ۳ ماه از داوطلبان امتحان گرفتند تا اینکه سرانجام سه نفر انتخاب شدند که دو نفر به نفع آقای عباس شیرخدا کنار رفتند.ایشان سالیان سال مرشد در رادیو بودند.
گ
وینده- مجری رادیو
کمال الدین مستجاب الدعوه در سال ۱۳۲۴ با شرکت در نمایشنامه «حسن قناد» فعالیت خود را در رادیو آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ سرپرست نمایش های رادیو شد و در سال ۱۳۳۴ عهده دار برنامه «بانوان» گردید و پس از آن نیز در زمره گویندگان رادیو قرار گرفت. وی طی سفرهای زیادی که به خارج از کشور داشت به مطالعه پیرامون رادیو پرداخت و در سال ۱۳۳۸ به ریاست اداره انتشارات و رادیوی شهرستان ها منصوب گردید. در سال ۱۳۴۵ جمعیت «همبستگان ادب و هنر» را که یک تشکل هنری–صنفی بود، تشکیل داد. هدف آن به دست آوردن حقوق صنفی و اجتماعی ادبا و هنرمندان ایران بود. وی سال های متمادی مجری بسیاری از مسابقه های رادیو از جمله «مسابقه هوش» بود و سالیان زیادی نیز برنامه «شما و رادیو» را اجرا می کرد.

قدیمی ترین داستان نویس و نمایشنامه نویس
عزیز الله حاتمی متولد ۱۲۹۱ دارای دو مدرک تحصیلی لیسانس حقوق از دانشگاه تهران و روزنامه نگاری از لندن بود. وی دارای تألیف و ترجمه هایی است که در قالب مقاله و کتاب منتشر شده اند. حاتمی از آغاز تأسیس رادیو با این رسانه همکاری داشت و در سال ۱۳۱۹ اولین داستان رادیویی را نوشت و اجرا کرد. خودش معتقد بود که این تجربه به شکست انجامید و حتی موجب توبیخ او شد.
در سال ۱۳۲۰ متصدی گفتارهای رادیو بود که پس از مطالعه، آنها را طبقه بندی می کرد و دو روز قبل از اجرا به استودیو قصر می فرستاد.در سال ۱۳۳۰ طی سفرهایی که به اروپا و آمریکا داشت یک دوره آموزش نویسندگی در رادیو را در آنجا پشت سر گذاشت و مطالعات زیادی روی تکنیک های مختلف نویسندگی برای رادیو انجام داد که این مطالعات پایه و اساس کار وی در تهیه داستان ها و نمایشنامه های رادیو شد. او از سال ۱۳۳۷ تهیه «داستان های شب» رادیو ایران و نمایشنامه روزهای جمعه رادیو را به عهده داشت.

یکی از قدیمی ترین ترانه سرا ها
کریم فکور متولد ۱۳۰۴ در مشهد بود . تحصیلات متوسطه را در زادگاهش به پایان برد و در رشته حقوق از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. وی فعا لیت های هنری را با سرودن شعر وترانه وهمکاری با مطبو عات آغاز کرد.
از حدود سال ۱۳۲۴ در اوان جوانی همکاری خود را با رادیو آغاز نمود.او مبتکر ساخت ترانه های دو لهجه ای یا ترانه های دو یا سه نفری بود که از رادیو پخش می شد. سبک ترانه سرایی او روان بود و از به کار گیری کلمات ثقیل پرهیز می کرد. او از ترانه سرایان فعال رادیو بود و هر ماه پنج تا شش ترانه برای خوانندگان رادیو می سرود و در دهه سی وچهل شهرت زیادی پیدا کرد. او با نوشتن فیلم نامه « شاهین ترس» در سال ۱۳۳۳ به جمع دست اندرکاران سینما پیوست اما همکاری خود را با رادیو همچنان ادامه داد.

اولین سولیست( تکنواز) رادیو
مشیر همایون شهردار، متولد ۱۲۶۴ فراگیری موسیقی را از کودکی آغاز کرد و در سال ۱۲۸۹ در معیت درویش خان به همراه ۱۰ نفر نوازنده دیگر به لندن رفت و صفحات موسیقی ضبط کرد . او سال ها در مشاغل مهم دولتی کار کرد اما همواره به کار موسیقی عشق می ورزید و به آن می پرداخت . مشیر-همایون شهردار در اولین روز افتتاح رادیو در ۴ اردیبهشت ۱۳۱۹ به مدت حدود ۱۵ دقیقه به نوازندگی سلوی پیانو در رادیو پرداخت و از آن پس تا حدود ۱۰ سال نوازنده سلوی پیانو در رادیو بود. از حدود سال های ۱۳۳۱ تا ۱۳۵۱ به طور مداوم همکار شورای موسیقی رادیو بود و مدتی نیز با شرط داشتن اختیار تام، مسئولیت شورای موسیقی رادیو را به عهده گرفت و ارکستری به نام « ارکستر ویژه» تاسیس کرد و برای آن قطعاتی را به سبک غربی تنظیم واجرا نمود .

پایه گذار برنامه فرهنگ مردم
سید ابوالقاسم انجوی شیرازی پسر سید خلیل صدرالعلما در ۱۸ سالگی با صادق هدایت آشنا شد و این آشنایی موجب شناخت او با روش های تحقیق در فرهنگ مردم گشت. انجوی شیرازی در سال ۱۳۴۰ به کوشش علی دشتی و محیط طباطبایی به رادیو ایران راه یافت و رییس وقت رادیو اجازه تاسیس مرکز « فرهنگ مردم » و راه اندازی برنامه ای به این نام را به وی داد؛ برنامه ای که هر سه شنبه ساعت ۲۱ با اجرای وی و با نام مستعار « نجوا » پخش می شد .
وی در سال ۱۳۴۷ تصمیم گرفت فولکلور را علاوه بر رادیو در مطبوعات نیز گسترش دهد . در سال ۱۳۵۱ کتاب هایی تحت عنوان «گنجینه فرهنگ مردم» منتشر کرد که بر اساس پژوهش-های او در زمینه فرهنگ مردم بود. وی تا سال ۱۳۵۸ یعنی حدود ۱۸ سال اجرای برنامه فرهنگ مردم را به عهده داشت و در طول این سال ها استفاده دقیق و روشمند از رادیو را، برای برنامه سازی، هدف کار خود قرار داد .

قدیمی ترین خواننده و نوازنده مرد
جواد بدیع زاده از اولین خوانندگان مرد رادیو، در سال ۱۲۷۵ متولد شد .پدرش اهل منبر و وعظ و خطابه بودو بدیع-زاده نیز در جوانی چون پدر در مجالس روضه خوانی به وعظ و روضه مشغول بود. از این رو با آیات قرانی آشنایی زیادی داشت. مدتی در دبیرستان دارالفنون درس خواند و صناعات ادبی و فرانسه را به خوبی آموخت.
بدیع زاده نخستین خواننده مردی است که در ۱۳۰۴ خورشیدی روی صفحه گرامافون، آواز و تصنیف خواند. بدیع زاده به همراه عده ای دیگر از نوازندگان در سال ۱۳۱۹ به دستور رضا شاه وارد رادیو شد و با همکاری ابوالحسن صبا آهنگی به نام «ساز و سبعه» را اجرا کرد که از آهنگ های به یاد ماندنی اوست .

اولین خبرنگار(گزارشگر)
محسن فرزانه تحصیلات خود را در دانشکده حقوق گذراند . او به زبان فرانسه آشنا بود و کتاب هایی را از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرد. او مبتکر خبرنگاری به سبک فرهنگی در ایران بود و تجربه مصاحبه با سران متفقین را در کارنامه خود داشت. فعالیت مطبوعاتی خود را از روزنامه « سعادت بشر» و بعد « نسیم شمال » و « ستاره » آغاز کرد و درسال ۱۳۱۸ در روزنامه« اطلاعات » به خبرنگاری پرداخت محسن فرزانه در اردیبهشت ۱۳۱۹به خبرنگاری دررادیو پرداخت و اولین گزارش خود را که درباره نمایشگاه کالای میهن بود برای رادیو تهیه کرد. وی ضمن همکاری بارادیو در روزنامه های «ایران و آزادگان» و «افکار ایران» و «صدای ایران» به مقاله نویسی و وقایع نویسی پرداخت و مدتی نیزدر «آینده ایران» و « کیهان» به خدمت مطبوعاتی مشغول بود. او از سال ۱۳۲۴ همکاری خود را با رادیو قطع کرد ودر حرفه وکالت دادگستری مشغول به کار شد.

اولین قصه گو
فضل الله صبحی مهتدی در سال ۱۳۱۲ به سمت معلم پیمانی درس فارسی دوره عالی هنرستان موسیقی منصوب شد. از ۲۵ شهریور ۱۳۱۶ به دانشکده حقوق و علوم سیاسی منتقل شد و در سال ۱۳۱۷ دوباره به هنرستان موسیقی رفت . او در نیمه اول دهه ۲۰ با صدا ی گرم خود از رادیو به بچه ها سلام می گفت بعد اشعار مولانا را در مایه افشاری می خواند و سرانجام قصه-ای را که هزاران کودک در انتظارش بودند نقل می کرد.
صبحی در آغاز کار خود در رادیو برای تنظیم و تدوین برنامه از صادق هدایت کمک می گرفت. زیرا هیچکس به اندازه هدایت در باره افسانه های کودکان و قصه های قدیمی ایران اطلاع و بر آن احاطه نداشت. صبحی بیش از ۲۲ سال در رادیو به افسانه گویی و داستان سرایی برای کودکان پرداخت. برنامه «ظهر جمعه » ۸۴۵ ساعت و ۱۲۵۳ بار روی آنتن رادیو بود و یکی از پر طرفدار ترین برنامه های رادیو به شمار می-رفت. کودکان صبحی را « بابا صبحی » می نامیدند.

یکی از قدیمی ترین هنرپیشه ها
هوشنگ سارنگ یکی از قدیمی ترین هنرپیشه های رادیو در سال ۱۲۹۱ متولد شد. پدرش سید احمد خان یکی از چهره های شاخص در نمایش های تعزیه بود. در سال ۱۳۱۸ جزو اولین هنر-جوهای مدرسه هنرپیشگی بود و اولین نمایشنامه خود را در تماشاخانه سعادت بازی کرد. او پس از فارغ التحصیلی تقریبا در تمام تماشاخانه های تهران بازی می کرد.
سارنگ از ابتدای تأسیس رادیو با این رسانه همکاری داشت و به همراه تعدادی دیگری از هنرپیشه ها به استودیوی رادیو تهران می رفتند و برنامه های نمایش زنده اجرا می-کردند.

اولین سخنرانی مذهبی
حسینعلی راشد به سال ۱۲۷۶ در تربت حیدریه متولد شد. پدرش روحانی بود. راشد تا ۱۶ سالگی در موطن خود مقدمات زبان و ادب فارسی و عربی، صرف و نحو، منطق و معانی را فرا گرفت و سپس وارد حوزه علمیه مشهد شد. راشد در ۲۸ سالگی عازم نجف شد اما بعد از مدت کوتاهی به ایران بازگشت و در شیراز و اصفهان به کار وعظ و خطابه مشغول شد. کتاب «دو فیلسوف شرق و غرب» از اثار تألیفی استاد راشد می باشد. در سال ۱۳۲۰ به دعوت وزیر فرهنگ وقت – محمد تدین – برای ایراد یک سلسله سخنرانی مذهبی به «رادیو تهران» دعوت شد و حدود سی سال هر هفته یک سخنرانی او در رادیو پخش می شد.
استاد راشد علا وه بر رادیو در مدرسه عالی سپهسالار و سپس در دانشکده معقول و منقول دردوره لیسانس و دکترا تدریس می کرد.سخنرانی های راشد در کشور های همسایه ایران نیز که امواج رادیو ایران را دریافت می کردند طرفداران زیادی داشت.

قدیمی ترین گوینده، هنرپیشه و کارگردان
نصرت الله محتشم ۲۸ اسفند ۱۲۹۴ در تهران به دنیا آمد. ده ساله بودکه برای اولین بار روی صحنه تئاتر ایفای نقش کرد. وی دانش آموخته دوره ادبی در دبیرستان دارالفنون و لیسانس حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران بود، و از سال ۱۳۱۹ هنگام تأسیس رادیو همکاری خود را رادیو اغاز کرد. او ابتدا سمت گوینده داشت و بعدها مشاور سرپرست نمایش های رادیو شد. او اولین تنظیم کننده داستان های شب رادیو بود و مدت های مدیدی نیزکارگردانی نمایش های داستان-های شب را به عهده داشت. محتشم در عرصه سینما و دوبله نیز فعالیت می کرد

اولین مسئول تمرین ارکستر رادیو
ابراهیم آژنگ که آغاز حیات وی به دوره قاجاریه بر می گردد موسیقی را در شعبه موزیک مدرسه دارالفنون نزد استادان فرانسوی آموخت و ردیف ایرانی را نزد میرزا حسین قلی یاد گرفت. در سال ۱۳۱۹ سمت معاونت اداره موسیقی کشور را به عهده داشت و تمرینات گروه موسیقی رادیو به عهده اوبود. نوازندگان و خوانندگان رادیو چند ساعت قبل از اجرای زنده برنامه در اداره موسیقی کشور حاضر می شدند و زیر نظر ابراهیم آژنگ به تمرین موسیقی می پرداختند. او در این تمرینات علاوه بر رهبری ارکستر تنظیم قطعات موسیقی ایرانی برای ارکستر و خوانندگان را نیزبر عهده داشت.

اولین ناظر متون رادیویی
علی دشتی در سال ۱۲۷۲ شمسی در کربلا به دنیا آمد. او هنگام افتتاح رادیو در ایران عضو اداره شهربانی بود و ریاست دایره راهنمای نامه نگاری را در اداره سیاسی شهربانی به عهده داشت. او به همراه عبدالرحمن فرامرزی(روزنامه نگار و نویسنده)و چند نفر دیگر جزو اولین کسانی بودند که نظارت بر متون گفتار رادیویی و رسانه های گروهی آن زمان را در حد کامل انجام می داد. هیچ روز نامه ای بدون اجازه این قسمت حتی اجازه ی چاپ یک آگهی هم نداشت. همچنین هیچ جمله ای در رادیو خوانده نمی شد مگر اینکه قبلا از نظر علی دشتی گذشته باشد.
دشتی روزنامه نگاری منتقد وتندرو بود. روزنامه “شفق سرخ”در نخستین سال های تأسیس این موضوع را اثبات کرد ولی بعد ها او به صورت یک روزنامه خبری طرفدار دولت درآمد.
او به زبان و ادبیات فارسی عربی و فرانسه تسلط کامل داشت و با زبان های آلمانی و انگلیسی نیز آشنا بود. او سخنوری صحنه ساز بود.شهرت او بیشتر به خاطر نویسندگی است و آثار مکتوبی نیز دارد.

اولین ویراستار متون رادیویی
سعید نفیسی مورخ ادیب منتقد نویسنده نمایشنامه-نویس، شاعر، لغت نویس، زبان شناس و مترجم؛ فرزند دکتر علی اکبر نفیسی ناظم الاطبا بود. تحصیلات دوران ابتدایی را در مدرسه ی شرف و دوران متوسطه را در مدرسه ی علمیه گذراند. در سال ۱۲۹۷ تهیه مقالات و تصحیح مجله (انجمن ادبی دانشکده)به مدیریت ملک الشعرای بهار به او سپرده شد و در سال ۱۲۹۹ به عضویت انجمن ادبی ایران درآمد. در حدود۱۳۱۰ به تدریس در دانشکده ادبیات پرداخت و در ۱۳۱۴ عضو پیوسته فرهنگستان ایران شد
او پس از کسب درجه ی دکتری؛ کرسی تاریخ ادبیات ایران را در دانشگاه تهران به دست آورد. مدتی به عنوان استاد افتخاری در دانشگاه های کابل در افغانستان، قاهره در مصر، پن ژوزف در لبنان، بروکسل در بلژیک هاروارد در آمریکا، کلمیا در نیویورک و در دانشگاه پرنیستن در نیوجرسی به تدریس پرداخت.
وی ریاست کمیسیون رادیو را قبل از افتتاح رادیو به عهده داشت و مسولیت تهیه و ویرایش گفتارهای رادیو با او بود زیرا توانایی کم نظیری در نویسندگی داشت و پرکارترین و معروف ترین نویسنده زمان خود بود. نثر او ساده و روان بود و بسیارسریع می نوشت.
او مردی ساده و قانع بود. محمد علی فروغی در کابینه ی خود وی را برای تصدی پست و وزارت فرهنگ در نظر گرفت ولی او کرسی استادی را بر مقام وزارت ترجیح داد. نفیسی را از جمله پیشروان پژوهش های ایران شناسی می-شناسند.
او سالها در بسیاری از برنامه های رادیو با موضوع ادبیات و ایران شناسی به عنوان کارشناس مجری در برنامه-ها حضور داشت. سعید نفیسی کتاب خانه ی عظیمی داشت که قبل از مرگ، آن را در چهار بخش به نهاد های مختلف فروخت و یا به آن ها اهدا کرد.

اولین مدیر کل انتشارات و تبلیغات(اولین مدیر رادیو)
عیسی صدیق اعلم در سال ۱۲۳۷ در اصفهان متولد شد و در مدرسه دارالفنون به تحصیل پرداخت. وی را پایه گذار مجله اصول تعلیمات می دانند. او از جانب احمد شاه لقب صدیق اعلم را دریافت کرد و در سال ۱۳۱۰ به طراحی، تکمیل و اجرای مقدمات تأسیس دانشگاه تهران پرداخت. پس از آن که در بهار ۱۳۱۹ فردی به نام مقدم نتوانست به خوبی اداره کل انتشارات و تبلیغات را تشکیل دهد ؛ صدیق اعلم عهده دار تشکیل این اداره کل شد و امور مختلف رادیو را که در بدو افتتاح رادیو در وزارتخانه ها و نهاد های مختلف پراکنده بود در اداره کل انتشارات و تبلیغات متمرکز کرد و برای این اداره چنان وجاهتی قایل شد که حکم مدیر کل آن تا سال ۱۳۴۰ توسط نخست وزیر ابلاغ می-گردید. وی تا سال ۱۳۲۰ در مقام مدیر کل تبلیغات و انتشارات یا به عبارتی مدیر رادیو بود و پس از آن به تناوب چندین بار وزیر فرهنگ شد.

یکی از قدیمی ترین نویسندگان
حسینقلی مستعان پس از اتمام دوره دبیرستان در دارالفنون مدتی در مدرسه علوم سیاسی به تحصیل پرداخت. وی کار روزنامه نویسی را از سال ۱۲۹۸ آغاز کرد و از ۱۷ سالگی در روزنامه نیمه رسمی ایران فعالیت داشت و نخستین شعرها و داستان های کوتاه خود را در روزنامه های «نسیم شمال»، «اتحاد» و «روزنامه ایران» منتشر کرد. قصه نویسی را نیز از سال ۱۳۱۴ در مجله «مهرگان» با نام مستعار«ج.م.حمید»آغاز نمود.
او در کار ترجمه هم دست داشت. ترجمه «بینوایان» اثر ویکتور هوگو که از جمله ترجمه های اوست یکی از بهترین ترجمه های بینوایان به شمار می رود. او از سال ۱۳۱۹ مجله «راهنمای زندگی» را منتشر کرد و بدون وقفه از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷ –یعنی ۵۷ سال- قلم زد
. مستعان پس از واقعه شهریور ۱۳۲۰ مدتی به سیاست روی آورد و سردبیر و مدیر برخی از روزنامه های سیاسی آن زمان شد. واز دهه ۱۳۲۰ برای بعضی از برنامه های رادیو می نوشت. او از سال ۱۳۲۸ رئیس شورای نویسندگان رادیو شد.او از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۰ در «مجله رادیو» داستان کوتاه می نوشت. اغلب داستانهای او پند آموز بود و با یک نتیجه اخلاقی پایان می یافت. بسیاری از داستانهای او در برنامه های رادیو استفاده می شد. او نثری روان و ساده داشت و دارای تخیل قوی بود و در شخصیت پردازی مهارت زیادی داشت.(۲)

مجوز برای در اختیار داشتن رادیو
خسرو معتضد نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر سندی در اختیار دارد که بسیار قابل توجه است. این سند که به شماره پروانه ۲۷۲۸، در تاریخ ۲۵/۴/۱۳۱۹ صادر شده و اعتبار آن دائمی است، از سوی وزارت کشور و اداره کل شهربانی آن زمان صادر شده است، در متن این سند آمده است: به دارنده این برگ آقای مرتضی خلعتبری اجازه داده می‌شود بر طبق درخواستی که در دفاتر مربوط بایگانی است، یک دستگاه رادیو کنسرت گیرنده تلفن کن شماره ۳۲۰۲۷۰ در منزل خود در تهران، بخش دو، کوچه معاون‌السلطان نصب نماید.
این بدان معناست که داشتن رادیو در آن زمان منوط به داشتن مجوز بود. در ادامه این سند آمده است:
۱-‌ در صورت انتقال این دستگاه به دیگری باید انتقال دهنده، شهربانی مربوط را مطلع کند و پروانه خود را مسترد بدارد.
۲-‌ هر گاه رادیو از غیر انتفاع افتاده و قابل استفاده نباشد، دارندگان آن فوراً پروانه را به شهربانی مربوط تحویل نموده و اگر رادیوی جدید نصب کنند باید مجدداً صدور پروانه شود.
۳-‌ دارندگان رادیو در هنگام نقل مکان از شهرستانی به شهرستانی دیگر باید اطلاع دهند تا پروانه آنها در شهربانی مربوط به ثبت برسد. این سند نشان می‌دهد که چه احتیاط‌های عجیب‌و غریبی در آن زمان برای استفاده از رادیو اعمال می‌شده است.(۳)

محتوی برنامه‌های رادیو
بررسی محتوی برنامه‌های رادیو تهران در آغاز بسیار جالب است. زیرا «برنامه‌های رادیو عموماً به پخش اخبار، موسیقی و گفتارهایی پیرامون مسائل بهداشتی، ورزشی، فرهنگ و خانه‌داری اختصاص یافته بود. رادیو تهران در شبانه‌روز جمعاً ۵/۸ ساعت به پخش برنامه می‌پرداخت که طی دو برنامه روزانه و شبانه پخش می‌گردید. برنامه روزانه رادیو از ساعت ۳۰/۱۱ صبح تا ۲ بعدازظهر و برنامه شبانه از ساعت ۵ بعدازظهر آغاز و تا ۱۱ شب ادامه داشت. پخش اخبار در آغاز به ۵ زبان خارجی انجام می‌گرفت. که پس از مدتی، زبان ترکی نیز به آن افزوده شد. اخبار به زبان‌های عربی، روسی و ترکی در برنامه‌های روزانه و به زبان‌های انگلیسی، فرانسه و آلمانی در برنامه‌های شبانه پخش می‌گردید. از ۶ ساعت برنامه شبانه ۴ ساعت به موسیقی (سه ساعت موسیقی فرهنگی و یک ساعت موسیقی ایرانی)، یک ساعت و ربع به اخبار (نیم ساعت اخبار به زبان فارسی در دو نوبت و ۴۵ دقیقه به زبان‌های خارجی فرانسه، انگلیسی و آلمانی) و ۴۵ دقیقه به برنامه‌های گفتارهای کشاورزی، جغرافیا، بهداشت و ورزش اختصاص یافته بود.»(۴)
شنوندگان آن روزگار که امروز کهنسال هستند هنوز برنامه‌های آن زمان را به یاد می‌آورند؛ شنونده کهنسالی می‌گوید: «اول که رادیو شروع به کار کرد، چند ساعتی بیشتر برنامه نداشت و کم‌کم ساعت کار آن بیشتر شد. یکی از برنامه‌های رادیویی قصه‌های راه شب بود و یک داستان پلیسی به نام جانی دالی که قصه‌های پلیسی را به صورت نمایشی و گاهی تعریف به اجرا می‌گذاشت.»(۵)
شنونده دیگری به یاد دارد که: «رادیو در آغاز کار خود بیشتر موسیقی پخش می‌کرد. اخبار و گفتار در اولویت‌های بعدی بود. گفتارها شامل تاریخ، جغرافیای ایران، کشاورزی، خانه‌داری و بهداشت بود. یکی از معروف‌ترین برنامه‌های آن سال‌ها، افسانه هزار و یک‌شب و برنامه فرهنگ مردم بود که با استقبال مردم روبه‌رو شد. بعدها با ورود هنرمندان نخبه به رادیو کم‌کم رادیو به خانه‌های بیشتری راه پیدا کرد، به طوری که گاهی هنگام برنامه‌های پرطرفدار خیابان‌های تهران خلوت می‌شد. رادیو در هنگام سال تحویل برنامه‌های بهتری داشت، به‌طوری که افرادی که رادیو نداشتند به خانه آنهایی که رادیو داشتند می‌رفتند و می‌نشستند و هیچ کدام حرف نمی‌زدند و فقط گوش می‌کردند. صبح‌ها رادیو برنامه کودک برای بچه‌ها داشت و خانم عاطفی مجری این برنامه بود که قصه‌گویی می‌کرد. در رادیو اذان می‌گفتند و صبح‌ها برنامه شیرخدا پخش می‌شد و برنامه دیگری بود که داستان رستم و اسفندیار در آن گفته می‌شد.»(۶)

شغل رادیوفروشی
یکی از قدیمی‌ترین رادیو فروشان تهران حاجی برادران ساداتی نام دارد که معروف به جاوید بود. او از سال ۱۳۲۴ در یکی از مغازه‌های پشت شهرداری در میدان توپخانه رادیوفروشی می‌کرد. در آن زمان تعداد ۷ مغازه بود که به این شغل مشغول بودند. آنگاه چهار پنج سال بعد چند رادیوفروشی دیگر نیز در خیابان قزوین شروع به کار کردند. حاجی برادران ساداتی در مصاحبه خود می‌گوید: «رادیوهای آن زمان بسیار گران بودند و معمولاً از کشور آلمان یا انگلستان وارد می‌شد. هر کس که رادیو می‌خرید به شهربانی مراجعه می‌کرد و یک عکس و جواز از آنها می‌گرفت و ما می‌رفتیم منزلشان و رادیو را نصب می‌کردیم. در آن زمان همه نمی‌توانستند رادیو بخرند؛ مثلاً در تهران از هر هزار خانه یکی رادیو می‌خرید از این رو تعمیر کار رادیو هم خیلی کم بود. آن موقع به‌ دلیل آنکه رادیو خیلی گران و بزرگ بود، در هر مغازه رادیوفروشی شش یا هفت رادیو بیشتر نبود که کل سرمایه آن مغازه را تشکیل می‌داد. رادیوهای برقی و چوبی بزرگ آلمانی حدود ۲۰۰۰ تومان و ۱۵۰۰ تومان و برخی از آنها ۱۰۰۰ تومان قیمت داشت که مبلغ گزافی در آن زمان بود. مشتری‌‌هایی که برای خرید رادیو می‌آمدند معمولاً قسم می‌دادند و می‌پرسیدند این آقایی که در رادیو ضرب یا ویولن می‌زند، قدش چقدر است و یا چگونه در این جعبه رفته است. در برخی خانه‌ها که برق نداشتند از رادیوی باطری‌دار استفاده می‌شد. باطری‌های این رادیوها بزرگ بود و در خارج از جعبه رادیو قرار می‌گرفت و هر وقت خالی می‌شد قابل شارژ بود. رادیوهای باطری‌دار معمولاً هلندی بودند که پس از یک یا دو هفته باطری آنها خالی می‌شد و شارژ مجدد آنها مکافات بود. در سال‌های بعد رادیوهایی وارد شد که با باطری خشک کار می‌کرد. این رادیوها را با باطری آن وارد می‌کردند که مشهورترین آن «آندریا» نام داشت.
فروش رادیو در آن زمان زیاد نبود، به طوری که در هفته یا پانزده روز یا یک ماه، یک رادیو به فروش می‌رسید. اما اگر رادیوی کسی خراب می‌شد یک مهندس آلمانی به نام کریشاد رادیوها را تعمیر می‌کرد. پس از آنکه این مهندس آلمانی به اروپا رفت ما یک ارمنی به نام آساتور پیدا کردیم که رادیوها را تعمیر می‌کرد و بعد خودم رفته رفته تعمیر رادیو را از او یاد گرفتم.(۷)

رادیو شیئی عجیب
بی‌تردید دیدن جعبه‌ای که از آن صدا و نوا تولید می‌شود. برای شنوندگان نیم قرن پیش عجیب بوده است. شنونده‌ای می‌گوید: «اولین بار رادیو را زمانی دیدم که پدرم آن را خرید و چون تا به حال رادیو ندیده بودم فکر کردم آن یک جعبه معمولی است. من سنگی برداشتم و به جعبه زدم و اما روی رادیو ترک برداشت و زمانی که پدرم آمد دید جعبه رادیو ترک برداشته، من و خواهرم را که کوچک‌تر از برادرانم بودیم آورد و از ما پرسید چه کسی رادیو را شکانده است. خواهرم که کوچک‌تر بود گفت: من نشکاندم، و من با اشاره دست به پدرم فهماندم که او شکانده است. پدرم حرف مرا باور کرد و خواهرم را سه روز در انبار علف‌ها در زیرزمین زندانی کرد. اما زمانی که پدرم رادیو را روشن کرد من فکر کردم پدرم است که صدا در می‌آورد، اما بعد از چند روز فهمیدم که رادیو صدا می‌دهد.»(۸)
شنونده دیگری می‌گوید:‌ من یک برادر داشتم که به همه‌چیز ور می‌رفت؛‌ پدرم خیلی رادیو را دوست داشت و از اول صبح که بیدار می‌شد به صدای رادیو گوش می‌داد تا وقتی که می‌خواست بخوابد. برادرم کنجکاو بود و می‌خواست رادیو را باز کند و ببیند داخلش چه چیزهایی است.
یک روز که پدرم برای کشاورزی به صحرا رفته بود، دور از چشم خانواده آن را باز کرد و وسائلش را بیرون ریخت و سپس آن را جمع‌ و جور کرد و مقداری از وسایلش اضافه آمد، در نتیجه دیگر رادیو کار نکرد. شب که پدرم به خانه آمد و رادیو را روشن کرد دید که کار نمی‌کند. از مادرم پرسید که سر این رادیو چه بلایی آمده است. که من سریع گفتم کار برادرم است. آن شب برادرم کتک مفصلی از پدرم خورد؛ ولی او دست از آن کارهایش برنداشت و عاقبت بعد از چندین سال او تعمیر کار وسایل برقی شد.(۹)
این شیئ عجیب برای روستائیان تعجب بیشتری را برمی‌انگیخت به طوری که آقای محمدلو ساکن قزوین می‌گوید: «برای اولین بار که در دهات ما یک نفر رادیو خریده بود، بلد نبود روشنش کند. بعد از روشن کردن، مردم شبها به در خانه آن مرد می‌رفتند و رادیو گوش می‌دادند. مردم می‌‌گفتند که چطوری آدم‌ها تو این جا جاشون می‌شه. یک روز که جلوی در خانه آن مرد رفتند که رادیو گوش کنند، مرد ایستگاه رادیو را عوض کرده بود و نمی‌دانست چه کار کند و می‌گفت آنقدر چرخوندمش که رادیو سوخت و دیگر وود وود نمی‌کند!»(۱۰)
بی‌تردید حضور رادیو در منزل افراد در آن زمان با شگفتی همراه بود و حتی به دلیل آنکه گاهی صدای دستگاه، هنگام روشن شدن با پارازیت همراه بوده است موجب وحشت نیز می‌شده است، همان‌طور که در خاطرات این شنونده آمده است: «رادیو برای همه ما تعجب‌انگیز و جالب بود، البته همه رادیو نداشتند؛ برای همین وقتی برای اولین بار رادیو را دیدم یکی از بستگان دستگاه بزرگی اندازه یک چمدان آورد و گفت: نگاه کن. من در حین اینکه داشتم چای برای او می‌آوردم او یک دگمه را زد که صدای خیلی زیادی از آن جعبه درآمد و من از ترس چای را روی شله‌زردی که داشتم درست می‌کردم، ریختم.»(۱۱)
اینها مواردی از عکس‌العمل و شگفتی مردم در برابر جعبه رادیو بود. در این بین خاطره رادیوی آقای رجب نیز جالب است: «حدود ۵۰ سال پیش فردی به نام رجب ابراهیمی که دوران خدمت سربازی خود را در تهران و به عنوان خدمه سرهنگ می‌گذراند، پس از پایان خدمت سربازی، جناب سرهنگ به پاس خدماتی که انجام داده بود، به وی یک رادیو به بزرگی یک جعبه هدیه می‌دهد و او رادیو را به روستا می‌آورد و در منزل پدرش با نصب یک آنتن بر روی پشت بام که به صورت یک میله چوبی سه متری و بالای آن یک جعبه چوبی شبیه الک بود، از آن رادیو استفاده می‌کردند و اهالی محل به خصوص کودکان و نوجوانان برای گوش دادن به موسیقی، زیر پنچره منزل آقا رجب می‌نشستند و هر خبری که از رادیو می‌شنیدند به دیگران منتقل می‌کردند و اگر کسی می‌پرسید از کجا شنیده‌ای می‌گفتند که رادیوی آقا رجب گفته است.»(۱۲)

تلاش برای خرید رادیو
همانطور که از قول یک رادیوفروش نقل شد، هر دستگاه رادیو در آن زمان هزینه گزافی داشت و همه افراد قادر به خرید آن نبودند. اما افزایش ورود این دستگاه، پایین آمدن قیمت و راه‌یابی آن به منازل مردم عادی، افراد و خانواده‌ها را علاقه‌مند به خرید آن می‌کرد. پیرمردی می‌گوید: «برای نخستین بار که رادیو آمد من و همسرم نمی‌دانستیم که رادیو چه است و اصلاً چرا و چه کسی این رادیو را ساخته است. من برای خریدن رادیو تلاش زیادی در مزرعه خود می‌کردم تا پول لازم را جهت تهیه یک رادیو فراهم سازم. من ماه‌ها در زمین کشاورزی‌ام کار کردم تا بالاخره زمانی پول در دست و بالم آمد و خلاصه رادیو را با کلی دنگ و فنگ تهیه‌ کردم و به خانه آوردم. زمانی که رادیو را به خانه آوردم از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم. من با خریدن رادیو توانستم از اوضاع کشور و حتی کارهای کشاورزی اطلاعات زیادی پیدا کنم.»(۱۳)
همسر این کشاورز می‌گوید: «وقتی شوهر من توانست با مخارج کشاورزی و کار کردن فرزندان در مزرعه رادیو تهیه کند، من هم مانند او خیلی خوشحال بودم. وقتی از کارکردن در مزرعه به خانه می‌آمدیم، خیلی خسته بودیم و خیلی سریع وقتی به خانه می رسیدیم، رادیو را روشن می‌کردیم. خلاصه اینکه تمام زندگیمان شده بود رادیو.»(۱۴)
گاهی نیز افراد با پس‌انداز کردن به آرزوی خرید رادیو دست می‌یافتند. مثلا شنونده ای می گوید «من برای تهیه رادیو پول زیادی پس‌انداز کردم. اما چند سال بعد در رستوران‌ها و قهوه‌خانه‌ها رادیو گذاشتند و با پخش آهنگ‌های سنتی باعث لذت بردن مردم می‌شد. من از جمله معدود مردمی بودم که رادیوی شخصی داشتم و اکثر همسایه‌های ما دارای رادیو نبودند. پس از مدتی رادیو ما خراب شد و کسی هم موفق به تعمیر آن نشد و آن را به قیمتی بسیار ارزان فروختم و الان پشیمان هستم زیرا الان به عنوان یک عتیقه به حساب می‌‌آمد.»(۱۵)

آدم کوچولوها در رادیو
خاطرات شنوندگان آن زمان رادیو نسبت به گویندگان رادیو شبیه داستان آلیس در سرزمین عجایب است. بانوی سالخورده‌ای از الیگودرز می‌گوید: «من فکر کردم که آدم‌ها را زیر دستگاه‌های مخصوص کوچک کرده و در رادیو قرار می‌دهند و آنها شب‌ها فرار کرده و صبح زود دوباره بازمی‌گردند. به همین علت یک شب وقتی همه در خواب بودند من بیدار ماندم و دیدم خبری از آدم کوچولوها نشد. پیش خود فکر کردم که شاید امشب به خاطر ترس از من نرفته‌اند. به همین خاطر گفتم اگر دو یا سه روز دیگر در رادیو بمانند از گشنگی و تشنگی می‌میرند. پس من سه شبانه‌روز بیدار ماندم و به رادیو خیره گشتم ولی از آنها خبری نشد، به طوری که در این مدت از سردرد شدید بی‌تابی می‌کردم.»(۱۶)
آقای حاجی اسماعیلی نیز در خاطرات خود می‌گوید: «در اولین سال‌های که رادیو به ایران آمد همه مردم موفق به خرید آن نمی‌شدند و فقط طبقه‌‌ مرفه از آن استفاده می‌کردند، به مرور رادیو به دیگر خانه‌ها راه پیدا کرد. بعضی از مردم به آن جعبه‌ جادو می‌گفتند. جعبه‌ای که از آن صدا به بیرون می‌آمد. پدربزرگ خدا بیامرزم که مرد بسیار ساده‌ای بود اولین بار که رادیو را دید تا مدتها جلوی آن نشسته بود تا آدمهایی را که در آن حرف می‌زنند، ببیند و می‌گفت این آدم‌ها چه‌طور داخل جعبه شده‌اند!(۱۷)

رادیوهای آنتن‌دار
همان‌طور که از قول سالمندان بیان شد دستگاه‌های گیرنده‌ رادیو در ابتدا ورود همراه با آنتن بزرگی بوده است که دارنده دستگاه می‌بایست آن را در نقطه‌ای از بام خانه خود نصب نماید. از این رو نصب این آنتن‌ها روی پشت‌بام منازل نشان‌دهنده حضور رادیو در آن خانه بود. بانوی شنونده‌‌ای در این مورد از خاطرات خود می‌‌گوید: «یک روز که از خانه یکی از همسایگان در تفرش برمی‌گشتم، دیدم که مردم دور خانه‌ای جمع شده‌اند. وقتی جلو رفتم و علت را پرسیدم، یکی گفت:‌ دارند آنتن این چیز جدیدی که آمده را بالای پشت بام وصل می‌کنند. پرسیدم‌ آنتن چیه؟ گفت: نمی‌دونم! به خانه که رفتم و جریان را برای همسرم تعریف کردم او گفت من هم شنیده‌ام؛ می‌گویند این آنتن صداها را می‌گیرد و به رادیو می‌دهد. رادیو هم صداها را پخش می‌کند. دیگر چیز زیادی یادم نیست فقط یادم است که یکی دو سال بعد همسرم یک رادیو خرید و با خوشحالی به خانه آورد و یک آنتن بزرگی را در پشت بام نصب کرد.»(۱۸)
بانوی کهنسال دیگری خاطرات خود را از آنتن رادیو این‌طور بازگو می‌کند: «در قدیم یکی از اقواممان جعبه بزرگی را که در دستش داشت به خانه ما آورد. خانه ما نیز پر از میهمان بود. همه با تعجب نگاه کردیم، من که در آن زمان تقریباً کودک بودم به دیگر همسالانم گفتیم این جعبه بزرگ چیه؟‌ فامیلمان جواب داد که رادیو است که از درون سوراخ‌های آن صدا بیرون می‌‌آید. او رادیو را روشن کرد ولی هیچ صدایی از‌ آن درنیامد. هر کسی چیزی گفت و بالاخره به این نتیجه رسیدند که این رادیو بدون آنتن اصلاً روشن نمی‌شود و باید به آن آنتن وصل کنیم. آنتن در آن زمان عبارت بود از دو تا چوب صاف و بلند که بالای آن یک سیم وصل می‌شد. دو تا وسیله کائوچویی نیز بود که به دو سر آنتن می‌بستند و سیم را از داخل آن رد می‌کردند که به آن «مقره» می‌گفتند. یک سیم هم از بالای پشت‌بام می‌کشیدند تا به رادیو وصل شده و رادیو روشن شود. بعدها رادیو ترانزیستوری به بازار آمد که آنتن سرخود داشت و با باطری کار می‌کرد و پدرم یکی از آنها را ۳۰۰ تومان خرید.»(۱۹)
البته در آن زمان صاحبان منازل دو طبقه از شانس بهتری برای دریافت امواج رادیویی از طریق آنتن هوایی بودند. خانم نکویی در این مورد می‌گوید: «چون رادیو آنتن‌های خیلی بلند می‌‌خواست و گران هم بود، هر کسی نمی‌توانست رادیو داشته باشد. بعضی از خانه‌ها که دو طبقه بودند، موج رادیو بهتر به آن می‌رسید و صدا بهتر بود، ولی خانه‌هایی که ارتفاع کمتری داشتند با مشکلاتی روبه‌رو بودند.»(۲۰)

رادیو گوشی
می‌گویند نیاز مادر هر ابتکار و اختراعی است. ورود رادیو و عجیب و جالب بودن این وسیله و عدم توانایی در خرید آن نزد عموم به دلیل گران بودن، افراد باهوش را به کنجکاوی وامی‌داشت، به طوری که شنونده‌ای می‌گوید: «در زمان‌های قدیم به علت گران‌ بودن رادیو بعضی از افراد زرنگ و باهوش با استفاده از سیم‌پیچی که روی یک لوله فلزی پیچیده شده بود و سیمی که به سیم‌پیچ وصل بود، سیم را به ناودان پشت بام خود وصل می‌کردند و با حرکت دادن این سیم از صدای رادیو از طریق گوشی استفاده می‌کردند.»(۲۱)
و بدین ترتیب رادیو گوشی در میان جوانترها رواج پیدا کرد و آنها نیز از برنامه‌های رادیو استفاده می‌کردند:« در آن زمان رادیوهایی به نام «رادیو گوشی» وجود داشت که برادر من هم قطعاتش را می‌خرید و خودش درست می‌کرد و جالب این بود که برای به کار افتادن آن باید سیمش را به نرده‌های شیروانی می‌زدند و یک موج را هم بیشتر نمی‌گرفت.»(۲۲)

تابوی رادیو
ورود هر پدیده جدید به جامعه همراه با مخالفت‌هایی است. ورود رادیو نیز به جامعه ما از این امر مستثنی نبود و نزد برخی خانواده‌های به‌ دلایل مختلف تابو شمرده می‌شد، در این مورد بانویی سالخورده می‌گویند: «مردم روستای سرخه چون تا به حال چنین چیزی مشاهده نکرده بودند، فکر می‌کردند آن یک جعبه‌ جادویی است و در آن شخصی وجود دارد و حرف می‌زند. از این رو با حالت نگرانی و تعجب به آن توجه می‌کردند و چنین تصور می‌کردند که آن جعبه یک تأثیر منفی در زندگی آنها می‌گذارد. ما خانواده‌ای بسیار مذهبی و مقید به قوانین اسلام بودیم و هر چه در آن پخش می‌شد را گناه محض می‌دانستیم. بیشتر مردم دهکده نیز در این مورد هم عقیده بودند و اگر بودجه خانواده‌ای اجازه می‌داد، از آن خریداری نمی‌کردند، زیرا می‌ترسیدند که جوانانشان از راه بدر شود و آنها را هوایی کند.»(۲۳)
آقای علی کیانی نیز خاطره‌ جالبی تعریف می‌کند: «پس از استخدام در ارتش به دلیل صدای قابل تحمل، به دستور فرمانده‌مان در ارتش، مرا به رادیو معرفی کردند و در آنجا چند دقیقه اشعار مذهبی خواندم که مورد توجه قرار گرفت و بارها به رادیو تهران دعوت شدم. این مسئله باعث شد که بسیاری از دوستان و فامیل به رادیو علاقه‌مند شوند. از این رو از سر ناچاری یک رادیو خریداری کردم و با خود به شهرستان نمین بردم که آنرا به خاله‌ام هدیه کنم. رادیو را به خانه خاله بردم ولی به محض روشن کردم آن، خاله اتاق را ترک کرد و پس از چند دقیقه با حفظ حجاب کامل به اتاق بازگشت، زیرا فکر می‌کرد که رادیو نامحرم است و خلاصه پس از چندین دقیقه چانه‌زنی به او قبولاندیم که رادیو نامحرم نیست و شنیدن آن اشکالی ندارد.»(۲۴)
با این حال ورود این پدیده نوظهور به خانواده‌ها و پذیرش آن به آسانی صورت نگرفته است، به طوری که گاهی حتی در میان اقوام جدایی و میان خویشاوندان دلخوری ایجاد کرده است. خانم باقری نیز از اراک در خاطرات خود در همین باره سخن می‌گوید: «… بعد از چند سال که من برای خودم خانواده تشکیل داده و صاحب فرزند شدم، ایستگاه مخابراتی در شهر اراک ایجاد شد. حاج حسین دایی من که جزء افرادی بود که به رادیو علاقه‌ زیادی پیدا کرده بود از حسن آقا، دست‌فروش روستای ما که یک گاری کوچک داشت و در آن اجناس خود را می‌گذاشت درخواست کرد که برای اهالی روستا یک رادیو تهیه کند. حسن آقا که از قیمت بالای رادیو و سخت پیدا شدن آن با خبر بود با حاج حسین صحبت کرد. اما از آنجایی که دایی من لجباز و یک دنده بود به حاج حسن دستمزد بالایی داد و کل خرج آن را خود متحمل شد. حسن آقا طبق عادت همیشگی خود آخر هر ماه به شهر اراک می‌رفت و اجناس مورد نیاز مردم روستا را می‌گرفت و باز به روستا برمی‌گشت. اما این دفعه در کاغذ لیست او یک قلم جنس بیشتر بود یعنی همان رادیو. بالاخره حسن آقا این جنس را جور کرده و به ده بازگشت. هیچ کس به غیر از حاج حسین و حسن آقا از این موضوع با خبر نبودند. نزدیکای عید حاج حسین رادیو را از حسن آقا تحویل گرفت و همه اهالی ده را دعوت کرد و همه این دعوت را پذیرفتند. شب، هنگام شام همه در خانه حاج حسین گردهم جمع شده بودیم که حاج حسین پس از پذیرایی از مهمان‌ها موضوع را به همه گفت. من خیلی ذوق‌زده شدم. اما بعضی‌ها کمی ترسیده بودند و از حاج حسین معذرت‌خواهی کردند و به خانه‌هایشان رفتند. حاج حسین رادیو را آورد. پس از سال‌ها هنوز آن رادیو را به یاد دارم. رادیویی بزرگ روسی بود با پیچ و مهره‌هایی بزرگ که همه از جنس چوب بودند. لحظه‌ای که حاج‌حسین رادیو را روی زمین گذاشت همه هراسان و متعجب به آن خیره شده بودند. وقتی حاج حسین رادیو را روشن کرد اتفاقاً یکی از آهنگ‌های محلی خودمان را رادیو پخش کرد. اما عکس‌العمل بعضی از هم‌ولایتی‌های ما باعث تعجب همگی ما شد. بعضی از مردم فریادکشان از خانه‌ حاج حسین پا به فرار گذاشتند و بعضی‌ها مانند من و دختران ده عاشق این دستگاه عجیب شدیم. از آن روز به بعد افراد روستا دو دسته شدند. افرادی که هر روز به خانه حاج حسین می‌رفتند و از او تقاضا می‌کردند تا رادیو را برای چند دقیقه‌ای روشن بگذارند و چون حاج حسین مرد خوبی بود هیچ وقت تقاضای آنها را رد نمی‌کرد و دسته دوم افرادی که تا پنجاه قدمی به خانه حاج حسین بیشتر نزدیک نمی‌شدند.»(۲۵)

رادیوی دروغگو
در باور مردم تعلق مکانی و تعصب قومی موجب می‌شد که نسبت به گفتار گویندگان رادیو در آن زمان موشکافانه دقت کنند. اما از آنجا که برنامه‌های رادیو از تهران پخش می‌شد شنوندگان دیگر شهرها و روستاها گاهی عکس‌العمل‌هایی نسبت به گفتار گویندگان داشتند. آقای اقبالی از شنوندگان قدیمی رادیو می‌گوید: «من ۱۸ سالم بود و با هرمز خان که خان روستا بود و چند تن از اهالی روستا برای رضاخان کار می‌کردیم. هرمز خان با رضاخان در ارتباط بود. یک روز او وسیله عجیبی با خود به روستا آورد، که برای مردم روستا وسیله خیلی عجیبی بود. اما این وسیله عجیب در روستا سالم نماند. زیرا وقتی گوینده رادیو شروع به سخن گفتن کرد و گفت: سلام اینجا تهران است، همان لحظه یکی از روستائیان رادیو را پرت کرد و گفت: چرا دروغ می‌گویی. اینجا «دیویچ»‌ است، کجای اینجا تهران است!(۲۶)
بانو اکبریان نیز می‌گوید: «یادم می‌آید که یک وقت پدرم می‌گفت در یکی از روستاهای اطراف گناباد فردی برای خریدن رادیو به بازار می‌رود و وقتی رادیو را به خانه می‌آورد، هنگامی که آن را روشن می‌کند، رادیو مثل روال همیشه می‌گوید: با سلام‌ «اینجا تهران است صدای ایران»، این مرد عصبانی می‌شود و رادیو را به دیوار می‌کوبد و کلی فحش و دشنام می‌دهد و می‌گوید: ای بی‌عقل‌ها، اینجا کلات است نه تهران. مثل اینکه دارند شهر ما رو هم می‌گیرند.(۲۷)

سوء استفاده از رادیو
ظاهراً هر پدیده جدیدی که وارد می‌شود افرادی هستندکه بخواهند از آن سوء استفاده کنند. در خصوص پدیده رادیو نیز این سوء استفاده وجود داشته است. حسین کریمی از تفرش می‌گوید: «… بعد از چند ماه قهوه‌خانه محله ما یک رادیو خرید. از آن به بعد مشتریانش دو برابر شد. اما او هم قیمت چای و قلیان را دو برابر کرد!(۲۸)
آقای احمدی نیز می‌گوید: «اولین باری که رادیو را دیدم در قهوه‌خانه محله حسن‌یخی بود که اندازه تلویزیون امروزی بود و دو پیچ داشت و صاحب قهوه‌خانه پسر خود را کنار آن دستگاه گذاشته بود که کسی به آن دست نزند و صاحب قهوه‌خانه فقط روزی یک ساعت رادیو را روشن می‌کرد. ما که شگفت‌زده بودیم هر روز به قهوه‌خانه می‌رفتیم و برنامه‌های رادیو را گوش می‌کردیم و در ساعتی که روشن بود قیمت کلیه اجناس به خصوص چای گرانتر از ساعات دیگر بود. برنامه‌ای که من در این ساعت گوش می‌کردم فقط آهنگ بود تا زمانی که رادیو ارزانتر شد و من هم خریدم.»(۲۹)
شنونده دیگری می‌گوید: «من متولد ۱۳۱۶ هستم وقتی هفت سالم بود من رادیو را در میدان روستایمان قلعه سلیمان‌خان دیدم. رادیو روی یک گاری در میدان روستا قرار داشت و همه دور آن جمع شده بودند و صاحب گاری هر ۱۰ دقیقه یک بار از اهالی پول جمع می‌کرد، تا مردم به آن گوش بدهند. من و تمام بچه‌های روستا و اهالی اعم از کوچک و بزرگ و زن و مرد دور رادیو جمع می‌شدیم. وقتی که رادیو تازه آمده بود شوروشوق تازه و وصف‌ناپذیری داشت. من در آن سن گاو‌ها و گوسفندان را به همراه برادر بزرگ خود برای چرا بیرون می‌بردیم. روزی دوبار شیر گاوها را می‌دوشیدیم ولی سر ساعت ۸ که گاری می‌‌آمد و رادیو را با خود می‌آورد، همه در میدان روستا جمع می‌شدیم. یک روز که در میدان جمع بودیم و به رادیو گوش می‌دادیم پدرم سر رسید و با برادرم که از من بزرگ‌تر بود، دعوا کرد و گفت به جای اینکه به مزرعه بروی آمده‌ای و به رادیو گوش می‌کنی. به خاطر همین شب کتک مفصلی خوردیم که هنوز هم یادمان نمی‌رود.»(۳۰)

مونسی به نام رادیو
رادیو به عنوان یک پدیده بالأخره پس از چند صباحی در میان خانواده‌ها جای خود را باز می‌نماید، به طوری که مردم از آن به عنوان مونس و همدم یاد می‌کنند. بانو ملک‌ناز اقبالی می‌گوید:«پدرم و مردان خانه چون کشاورز بودند از هواشناسی رادیو که گاهی وضع هوا را پیش‌بینی می‌کرد استفاده می‌بردند. پدرم وقتی به شهر برای کار می‌رفت رادیو را هم با خود می‌برد. پدرم می‌گفت: وقتی رادیو را هم با خود می‌برم و بعد از کار به آن گوش می‌دهم مثل اینکه چند نفری در کنار من هستند و من خیلی احساس تنهایی نمی‌کنم. چون در تمام طول سال کار کشاورزی نبود. پدرم مجبور می‌شد برای امرارمعاش به شهر برود و کار کند تا خانواده‌اش زندگی بهتری داشته باشند.»(۳۱)

بهره‌برداری مختلف از رادیو
و بالأخره خاطرات افراد مسن در خصوص رادیو را که می‌شنویم از استفاده‌های گوناگون رادیو در زندگی اجتماعی می‌شنویم از جمله: «ما که در خانه رادیو داشتیم، ایام ماه مبارک رمضان که دعای سحر پخش می‌شد رادیو را روشن کرده و جلوی پنجره می‌گذاشتیم تا همسایگان نیز از شنیدن دعای سحر لذت ببرند.»(۳۲)
خانم بداغی می‌گوید:« پدر مادربزرگم شب‌ها رادیو را با خود به آبیاری می‌برد و صبح نمی‌گذاشت ما رادیو گوش کنیم و می‌گفت رادیو تمام شب را حرف زده و بیچاره خسته شده، باید صبح را استراحت کند.»(۳۳)
بانویی دیگر می‌گوید:«یادم می‌آید که در قدیم هر کس گم‌ می‌شد نام و مشخصات او را به رادیو می‌دادند و رادیو آن را پخش می‌کرد و مردم می‌فهمیدند و اگر کسی از آن خبر داشت اطلاع دهد، آشنایی داشتیم در همسایگی خودمان در شهر کاشان. پسر او به مدت ۳ یا ۴ روز ناپدید شده بود. این پیرزن ساده‌دل رفته بود جلو رادیو ایستاده بود و به رادیو می‌گفت: ای رادیو پسر من «محمد» گم شده است. اسم او را به همه مردم بگو تا مردم اگر او را پیدا کردند به من خبر بدهند.»(۳۴)
با این حال به مرور زمان این وسیله ارتباطی جایگاه خود را در بین افراد و خانواده‌‌ها پیدا می‌کند. به‌طوری که سال‌ها بعد به گفته‌ برخی سالخوردگان، رادیو از جمله کالاهایی بوده که افراد و خانواده‌ها به عنوان «هدیه» آن را برای خانواده‌های دیگر از جمله تازه عروس و دامادها می‌بردند.(۳۵)

منابع و راویان
۱-نوار شماره۱۷۱۵/۱ متن برنامه در خصوص بزرگداشت رادیو، آرشیو نوارگنجینه فرهنگ مردم رادیو.
۲-متن سرگذشت نامه ها برگرفته از کتاب «تاریخچه رادیو در ایران است که توسط خانم گیتی کاوه در حال تهیه و تنظیم می باشد.( به نقل از یادداشت، دو هفته نامه آموزشی رادیو شماره ۶۶، مهر ماه ۱۳۸۷).
۳-‌ نشریه خراسان، مقاله تاریخچه رادیو در ایران، گزارش از گفت‌وگو با خسرو معتضد، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر، علیرضا شریفی، ۸/۲/۱۳۸۰
۴-‌ گزارش فیلم، تاریخچه رادیو در ایران، احمدرضا احمدی، سال دوازدهم- شماره ۱۸۰، ۱۵ مهر ماه ۱۳۸۰ – ص ۱۰ و ۱۱.
۵-‌ راوی: عباس احمدیان، ۷۸ ساله، فین، کاشان.
۶-‌ راوی: حشمت میرزابیگی، ۷۰ ساله، تهران.
۷-‌ نوار شماره ۷۹۹، مصاحبه با یک رادیو فروش، آرشیو نوار گنجینه فرهنگ مردم رادیو.
۸-‌ راوی: کیمیا بابایی، ۷۸ ساله، فیشان، الموت، قزوین.
۹-‌ راوی: گلشن محمدی، ۸۱ ساله، تهران.
۱۰-‌ راوی: رستم‌بیک محمدلو، ۷۵ ساله، آوج، قزوین.
۱۱-‌ راوی: آمنه حصیرچیان، ۸۰ ساله، تهران.
۱۲-‌ راوی: زهرا رسولی، ۷۲ ساله، تهران.
۱۳-‌ راوی: سیده مهربانو عبادی، ۷۲ ساله، طالقان.
۱۴- راوی: عیدمحمد قهرمانلو، ۷۵ ساله، سوگتلی، خراسان شمالی.
۱۵-‌ راوی: خورشید الهی، ۶۵ ساله، سوگتلی، خراسان شمالی.
۱۶-‌ راوی: عظیم هدایت پناه، ۶۶ ساله، اردبیل.
۱۷-‌ راوی: منیره شیخ‌انصاری، ۷۵ ساله، الیگودرز.
۱۸-‌ راوی: احمد حاجی‌اسماعیلی، ۶۸ ساله، تهران.
۱۹-‌ راوی: مهری خسروی، ۶۳ ساله، تفرش.
۲۰-‌ راوی: خانم سیسرانی، ۷۱ ساله، تهران.
۲۱-‌ راوی: مرضیه نکویی، ۶۹ ساله، اسکو، آذربایجان شرقی.
۲۲-‌ راوی: علی شاهین‌فر، ۵۰ ساله، تهران.
۲۳-‌ راوی: فریده فریدن، ۵۶ ساله، تهران.
۲۴-‌ راوی: معصومه اسلامی، ۶۵ ساله، سرخه، سمنان.
۲۵-‌ راوی: علی کیانی صومعه، ۶۲ ساله، تهران.
۲۶-‌ راوی: کبری باقری، ۷۵ ساله، خشکدر، اراک.
۲۷-‌ راوی: ذکرعلی اقبالی، ۷۸ ساله، دیویچ، آذربایجان غربی.
۲۸-‌ راوی: فاطمه اکبریان، ۴۸ ساله، گناباد.
۲۹-‌ راوی: حسین کریمی، ۷۰ ساله، تفرش.
۳۰-‌ راوی: سیدضیاءالدین احمدی، ۷۵ ساله، تهران.
۳۱-‌ راوی: بنیاد گلباز، ۷۸ ساله، سلیمانخانی، کوهسار، ساوجبلاغ.
۳۲-‌ راوی: ملک‌ناز اقبالی، ۶۰‌ ساله، دیویچ، آذربایجان غربی.
۳۳-‌ راوی: نجمه نیاکانی مقدم، ۶۵ ساله، تهران.
۳۴- راوی: حلیمه شاه بداغی، ۶۵ ساله، مهرآباد، آوج، قزوین.
۳۵- راوی: حشمت میرزابیگی، ۷۰ ساله، کاشان.

این مقاله در دومین اجلاس جهانی رادیو، صدای جمهوری اسلامی ایران(۱۳۸۸)در بخش مقالات حائز رتبه گردیده و در نشریه تخصصی رادیو، شماره ۵۱، شهریور ماه ۱۳۸۹،صص ۱۳۸ تا۱۴۸ و همچنین کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره ۳۰(پیاپی۱۳۸) شهریور ماه ۱۳۸۹،صص ۷۴ تا۸۵ به چاپ رسیده و برای تجدید انتشار به« انسان شناسی و فرهنگ» ارائه شده است.

صفحه سید علیرضا هاشمی در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/7462

نوشته های پیشین

بازنمایی فریضه «نماز» در چیستان های عامه
http://www.anthropology.ir/node/7489

سفرهای زیارتی در فرهنگ مردم
http://www.anthropology.ir/node/7552