انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از کنش وبر تا نظریۀ عمومی کنش، براساس یک تحقیق تجربی

چکیده:

هدف: هدف متن حاضر حاضر، مقایسه انواع کنش وبر با نظریه عمومی کنش بودون در یک تحقیق تجربی است.

روش: تحقیق حاضر از نوع مطالعه موردی گروهی است. جامعه هدف معتادان گمنام مراجعه‌کننده به انجمن‏ معتادان گمنام می‌باشند که از طریق نمونه‌‏گیری هدفمند، با ۵ نفر از مطلعین که سابقه بیشتری در جلسات انجمن داشته مصاحبه‏ گروهی انجام گرفته است.

یافته‌ها: دسته‎بندی سه گانه انواع کنش ها معتادان گمنام در فرایند بهبودی نشان داد که کنش‌های مختلف این افراد در شرایط بحرانی مختلف به گونه ای است که نمی‌توان بسیاری از این کنش‌ها را در دسته خاصی از دو نوع دسته‌بندی پارتو و وبر قرار داد زیرا این کنش‌ها درواقع به صورت تدریجی و فرایندی صورت می گیرند یعنی قابل تفکیک در دسته‌بندی خاص نظری نیستند.

نتیجه‌گیری: پیمودن گام‏‌های ١٢ گانه فردی، مکانیزم بهبودی را در بیماران مبتلا به مصرف مواد مخدر شکل می‌‏دهد و بهتر است به صورت فرایندی در قالب فرایند دگرگونی تجمعی بودون مورد بررسی قرار گیرد.

 کلیدواژه‌‏ها: کنش وبر، نظریه عمومی کنش، تحقیق تجربی

 

بیان مسأله

کنش اولین و ابتدایی‌ترین مفهوم در جامعه‌شناسی است که سرمنشأ کنش اجتماعی، تعامل اجتماعی و مفاهیم دیگر است که در تحلیل مسائل اجتماعی جایگاه خاص خود را دارد. از کنش تعاریف متعددی بیان شده است و مهم‌ترین نظریه در این زمینه دسته‌بندی چهارگانه‌ای از انواع کنش وبر و کنش دوگانه پارتو است. این دو جامعه‌شناس در عین حال که بسیار مشهور هستند، تعاریف آنان از کنش قابل‌تأمل است. در تعریف وبر می‌توان مشاهده کرد که در عمل، بسیار از کنش‌های انسانی را نمی‌توان در یک دسته مجزا و مستقل از دسته‌های دیگر قرار داد. دسته‌بندی کنش‌های منطقی و غیرمنطقی پارتو نیز از آنجا که از دید ناظر و مشاهده‌گر است جای تأمل دارد. از طرفی، تعریف مفاهیم مخصوصا تعریف عملیاتی مفاهیم نقش مؤثر و مهمی در سنجش دارد و اگر از روایی و عینیت خوبی برخوردار نباشد از قابلیت اعتماد آن تعریف کاسته می‌شود. از این رو محقق در این نوشتار، بنا دارد با استفاده از انطباق انواع کنش وبر و پارتو به کنش‌های افراد در تحقیقی تجربی به نظریه عمومی کنش مورد نظر بودون برسد.

 

مبانی نظری تحقیق

مبنای تئوریکی مقاله حاضر ترکیبی از تعاریف کنش وبر، پارتو و نظریه عمومی کنش بودون است. اینکه چرا وبر به دسته‌بندی انواع کنش پرداخته است، سؤالی است که شاید بتوان بر مبنای نظر آرون به آن پاسخ داد. همانطور که آرون (۱۳۸۲) ذکر کرده است، تفهم معانی ذهنی، مستلزم طبقه‌‌بندی انواع رفتارهاست. تفهم معانی ذهنی، به درک ساخت معقول رفتار رهنمون می‌شود. در مورد رفتار بشری، تفهم ما، به یک معنا، تفهمی بی‌واسطه است. به طور مثال استاد، رفتار شاگردانش را می‌فهمد. مسافر تاکسی، علت توقف راننده در برابر چراغ قرمز را می‌فهمد. مسافر تاکسی، برای فهم علت توقف راننده در برابر چراغ قرمز، نیازی به مشاهده و دریافت این که چند نفر از رانندگان در برابر چراغ قرمز می‌ایستند ندارد. رفتار بشری رفتاری فی‌نفسه معقول است.

همانطور که در اندیشه‌های وبر مشخص است، یکی از مفاهیم بسیار مورد علاقه وی، عقلانیت است که در تمام اندیشه و افکار وی از جمله در طبقه‌بندی وی از کنش، نقش پررنگی ایفا کرده است. یعنی وبر به یک معنی معتقد است «جامعه غرب جامعه‌ای است که رفتار افراد آن هرچه بیشتر تحت سلطه معقولیت هدفدار درآمده است، حال آنکه در دوران پیش از این، رفتار انسان‌ها برانگیخته سنّت، محبت یا معقولیت معطوف به ارزش بود» (کوزر، ۱۳۹۲: ۳۰۰). شاید بتوان بر این اساس نیز مبنایی برای این نوع دسته‌بندی وبر از کنش ارائه داد.

بر اساس تعاریفی که آرون (۱۳۸۲) از کنش در کتاب «مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه‌شناسی» و کوزر (۱۳۹۲) در «زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی» ارائه کرده‌اند، وبر، کنش‌ها را به چهار نوع متمایز تقسیم می‌کند: کنش عقلانی معطوف به هدف، کنش عقلانی معطوف به ارزش، کنش انفعالی یا عاطفی و کنش سنتی. کنش عقلانی معطوف به هدف کنشی است که در آن، فاعل کنش، هدفی روشن را در نظر دارد و همه وسائل را برای رسیدن به هدف، با هم به کار می‌گیرد. درواقع تعریف وبر از کنش عقلانی با عنوان «راه‌ها و اهداف» مشهور است. عقلانی‌بودن نسبت به هدف، بیشتر به تبع شناخت‌های فاعل کنش تعریف شده است نه شناخت‌های ناظر کنش. هدف فاعل کنش این است که به قضایای واقع‌نگر (احکام واقعی) و به روابط علت و معلولی و نیز به تفسیرهائی تفهمی که اعتبار عام داشته باشند برسد. وبر برای مثال این نوع کنش، چند مثال می‌زند: کنش مهندسی که پلی را می‌سازد، کنش سوداگری که در صدد کسب منفعت است، سرداری که پیروزی را از آن خود می‌کند، دانشمندی که هدفش رسیدن به قضایای واقع‌نگر (احکام واقعی)، روابط علت و معلولی و تفسیرهای تفهمیِ دارای اعتبار عام است مانند پژوهشی علمی، که همان حقیقت است؛ اما خود این هدف با نوعی حکم ارزشی و نوعی قضاوت درباره ارزش حقیقت که پدیده‌های واقعی یا استدلال‌های دارای اعتبار عام معیار اثبات آن هستند، تعیین شده است. درواقع، کنش علمی تلفیقی است از کنش عقلانی معطوف به هدف و کنش عقلانی معطوف به ارزش، که همان حقیقت است. عقلانی‌بودن کنش علمی ناشی از آن است که قواعد منطق و پژوهش در آن محترم شمرده می‌شوند و احترام برای تضمین نتایج به دست آمده، ضرورت دارد.

در اینجا تعریف کنش معطوف به ارزش نیز ضروری است. از نظر وبر، در این نوع کنش، فاعل کنش، با پذیرش خطرها، به نحوی عقلانی رفتار می‌کند؛ نه برای آنکه به نتیجه‌ای برون‌ذاتی نسبت به اقدام خویش دست یابد، بلکه برای آن که به تصوری که خودِ وی از افتخار دارد، وفاردار بماند. نمونه‌های آن، کنش لاسال، سوسیالیست آلمانی، که خود را در پیکار تن به تن، به کشتن داد و کنش ناخدائی است که همراه با کشتی‌اش، به غرق‌شدن در دریا تن درمی‌دهد. عقلانی‌بودن این کنش از آن جهت نیست که می‌خواهد به هدفی معین و خارجی برسد، بل از آن جهت است که تن به ستیزندادن یا کشتی در حال غرق‌شدن را رهاکردن، نشانه افتخار تلقی نمی‌شود.

نوع سوم از طبقه‌بندی کنش وبر، کنش انفعالی یا عاطفی است. کنشی که به طور بی واسطه ناشی از حال وجدانی و به طور بی‌واسطه ناشی از خُلق فاعل است. هدف، مبنای تعریف کنش عاطفی نیست، نظامی از ارزش‌ها، مبنای تعریف کنش عاطفی نیست. کنش عاطفی، در واقع، واکنشی عاطفی است که فاعل کنش، در اوضاع و احوالی معین نشان می‌دهد. سیلی‌یی که مادر، به دلیل غیرقابل‌تحمل‌بودن رفتار فرزند، به گوش وی می‌نوازد و مشتی که یکی از بازیگران، در ضمن بازی فوتبال، به دلیل ازدست‌دادن تسلط خویش بر اعصابش به بازیگری دیگر می‌زند، از این دست هستند.

و آخرین نوع کنش، کنشی است که از طبیعت ثانوی فاعل، یعنی از عادت‌ها، عرف و باورها برمی‌خیزد. فاعل کنش، برای عمل سنتی خویش، نیازی به تصور یک هدف، درک یک ارزش و احساس یک عاطفه ندارد، بلکه فاعل کنش، برای عمل سنتی خویش، فقط به انگیزه بازتابها عمل می‌کند. این بازتابها بر اثر ممارست‌های طولانی در فاعل کنش ریشه دوانیده‌اند.

تا آنجا که در این موضوع بحث شده است، نحوه تفسیر وبر از دوران معاصر، تا حدی تابع همین طبقه‌بندی کنش‌هاست، زیرا ویژگی ذاتی جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم عقلانی‌بودن آن است. نخستین برداشت این است که عقلانی‌بودن جهان را ناشی از گسترش سپهر کنش‌های عقلانی معطوف به هدف (در دوران کنونی) بدانیم. مشکل فلسفی زمان ما، اساساً مشکلی هستی‌نگرانه است، این است که حدود و ثغور بخشی از جامعه را که در آن کنشی از نوع دیگر هنوز پابرجاست و باید هم پا برجا باشد، تعیین کنیم. این نوع طبقه‌بندی کنش ها با کانون تفکر فلسفی ماکس وبر و با همبستگی علم و سیاست یا استقلال آنها نسبت به یکدیگر، رابطه دارد. اما در عمل برای محقق بسیار کم‌کاربرد و شاید بتوان گفت بلااستفاده است. به همین جهت برای استفاده از آن بهتر است با نظریات و تعاریف دیگر ترکیب شود تا معنای دقیق‌تر از معنای کنش کنشگر که مورد نظر وبر بوده است، به دست آید.

کوزر (۱۳۹۲: ۳۰۰) در این مورد مدعی است که این طبقه‌بندی از انواع کنش از دو جهت به کار وبر می‌خورد: زیرا از یکسو به وی اجازه تمایزهای سنخ‌شناختی او را می‌دهد مانند تمایز انواع اقتدار و از طرف دیگر مبنایی برای بررسی مسیر تحول تاریخی غرب برای وبر فراهم می‌کند.

حال مسأله اینجاست که اگر مبنای این طبقه‌بندی را فرض کوزر بدانیم که هدف وبر انجام تمایزهای سنخ‌شناختی بوده است، پس تمایز بین طبقات و رفتارها می‌تواند بسیار حائز اهمیت باشد، یعنی باید دقیقاً مشخص باشد آیا فرد واقعا هدفش از انجام فلان کار، معطوف به هدف بوده است که از نظر وبر همان عقلانیت جامعه غربی است یا معطوف به ارزش و یا براساس سنت و احساس که از نظر وبر خیلی مهم نیستند. با این دسته‌بندی در واقعیت چگونه می‌توان چنین حد و مرز دقیقی را مشخص نمود که یک رفتار خاص فقط در یکی از این دسته‌ها قرار بگیرد و در دسته‌ای دیگر نباشد.

در این زمینه، پارتو نیز دسته‌بندی دیگری ارائه داده است که کنش‌ها را به دوسته منطقی و غیرمنطقی تقسیم کرده است. البته تفاوت پارتو با وبر در این است که پارتو از دید ناظر یا مشاهده‌گر این کنش‌ها را منطقی یا غیرمنطقی ارزیابی می‌کند ولی وبر به ذهن کنشگر و معنای آن عمل در ذهن فاعل تأکید دارد؛ در حالی که این دسته‌بندی نیز جای بحث دارد، زیرا، معقول‌بودن رفتار بشری، ناشی از استعداد آگاهی انسان‌هاست. بعضی از نسبت‌های معقول بین افعال و هدف‌ها را غالبا بی‌واسطه می‌توان درک کرد. بعضی از نسبت‌های معقول بین افعال یکی و افعال دیگری را غالبا بی‌واسطه می‌توان درک کرد. معقول‌بودن بی‌واسطه رفتارها به این معنا نیست که ما قادریم معنای رفتارهای دیگران را، با یک نگاه و بدون تحقیق قبلی، درک کنیم. فاعل کنش، همیشه از انگیزه‌های کنش خویش با خبر نیست، تا چه رسد به ناظر رفتار که امکان بسیار کمتری برای حدس شهودی آن دارد. در اینجا می‌توان تعریف پارتو را از کنش غیر منطقی بیان کرد که از دیدگاه ناظر به کنش نگاه می‌کند. مسأله پارتو، ساختن یک نظریه فردی کنش بود که قادر به تبیین کنش‌های غیرمنطقی باشد. «تمیز میان کنش‌های منطقی و کنش‌های غیرمنطقی یا میان کنش معطوف به هدف و کنش معطوف به ارزش مبتنی بر دوگانگی در رفتارهای انسانی که به دشواری قابل‌فهم است» (بودون، ۱۳۸۳: ۲۱). این دوگانگی درواقع تفکیکی موقت و گذراست که قابل‌اعتماد نیست و در اکثر اوقات تنها در ذهن مشاهده‌گر وجود دارد.

بودون در این جا برای رفع این مشکل، کنش‌های افراد را براساس «نظریه عمومی کنش» تفسیر می‌کند. این نظریه دارای اصول موضوعه خاص خود است. «نگاه بودون به کنش اجتماعی را می‌توان در دقت او به «تئوری انتخاب عقلانی» جستجو کرد. بودون (۲۰۰۳) سیستم اصول متعارف تبیین این تئوری را چنین معرفی می‌کند:

P۱ : هر پدیدۀ اجتماعی تأثیری از تصمیمات، کنش‌ها و نگرشهای فردی است (فردگرایی).

P۲ : یک کنش حداقل می‌تواند درک شود (درکی). همچنین برخی کنش‌ها می‌توانند بدون عقلانی‌بودن فهمیده شوند.

P۳ : هر کنش در ذهن افراد علت‌یابی می‌شود (عقلانی‌گری).

P۴ :  این دلایل از ملاحظاتی که کنشگر، از نتایج کنش‌هایش، آنگونه که خود آن را می‌بیند، مشتق می‌شود (نتیجه‌گیری، ابزارگرایی).

P۵ : کنشگران اساساً با پیامدها (نتایجی) که بر آنها، در نتیجه کنش‌هایشان وارد می‌شود سروکار دارند (خودپرستی).

P۶ : کنشگران می‌توانند بین سود و زیان مجموعه‌های مختلف کنش‌ها، تمایز قائل شوند و نهایتاً مجموعه‌ای از کنش‌ها را که مطلوبترین تعادل را ایجاد می‌کند، انتخاب کنند (حداکثرگرایی) (بودون، ۲۰۰۳: ۷ به نقل از ترکمان و نیک‌پی، ۱۳۸۹: ۶۶) . «تئوری انتخاب عقلانی» در مقابل سه دسته پدیده‌های اجتماعی سکوت اختیار می‌کند:

  • رفتار کنشگران بر مبنای باور غیرمرسوم
  • رفتار کنشگر بر مبنای باورهای تجویزی غیرنتیجه‌گیرا
  • رفتارهایی که از منافع شخصی سرچشمه نگیرد» (همان: ۱۵-۱۳به نقل از ترکمان و نیک‌پی، ۱۳۸۹: ۶۶).

«با توجه به این نقاط ضعف برای «تئوری انتخاب عقلانی»، بودون اصول متعارف این تئوری را باز می­کند.

« P۱ : بیانگر چیزی که روش‌شناسی فردگرایانه نامیده می­شود، در حالی که فرضیات P۱ و  P۲  بیانگر جامعه‌شناسی تفسیری و  فرضیات P۳  تا  P۴  بیانگر ویرایشی از جامعه‌شناسی تفسیری است» (همان: ۱۶). بودون پارادایم مربوط به فرضیه‌های  P۱  تا  P۳ را «تئوری شناختی کنش» می‌نامد. «بودون معتقد است ناتوانی تئوری انتخاب عقلانی به واسطه کاستن عقلانیت به نوع ابزاری و غفلت از عقلانیت شناختی است» (ترکمان و نیک‌پی، ۱۳۸۹: ۶۹). و «جامعه‌شناسی به عنوان یک رشته تخصصی، از این مسأله آگاه باشد که بیشتر مطالعات جامعه‌شناختی کلاسیک و مدرن، کارآیی خود را بیشتر مدیون استفاده از نسخه­ی شناختی روش‌شناسی فردگرایانه هستند تا نسخه ابزاری آن که توسط تئوری انتخاب عقلانی ارائه می‌شود»  (بودون، ۲۰۰۳: ۱۶ به نقل از ترکمان و نیک‌پی، ۱۳۸۹: ۶۸).

 

 

نظام کنش متقابل اجتماعی و نظام وابستگی متقابل

«یکی از فراوان­‌ترین وجوه کاربرد تحلیل جامعه‌­شناختی، تبیین حالات چیزهای منفردی است که زمان و مکان آن معلوم و مشخص است. در این حالت، تبیین با واسطه ساختن یک مدل یا شبه مدل صورت می‌­گیرد که بیانگر ویژگیهای نظام کنش متقابلی است که پدیده تبیین شدنی در آن به عرصه می­رسد» (بودون، ۱۳۸۳: ۶۵). نظامهای کنش متقابل دو دسته‌اند: نظام کارکردی و نظام وابستگی متقابل. در نظام وابستگی متقابل روابط میان افراد صورت روابط نقش‌ها را ندارد. کنشگران در این نظام وابسته به هم هستند. نظام کارکردی مجموعه‌ای از نقش‌هاست که حاصل تقسیم کار است و افراد در آن مشغول ایفای نقش هستند. نقش مجموعه هنجارهایی است که دارندۀ یک نقش (موقعیت) ملزم به مراعات آن است. مفهوم نظام کارکردی، بهیچ‌وجه معنایش نبود تضاد میان عناصر نظام نیست. در برخی از نظام‌های کارکردی نقش‌ها از بیرون تعیین شده‌اند مثل نقش مدیر، معاون و مهندس فنی در یک کارخانه، در برخی دیگر نقش‌ها از درون تعیین نمی‌شوند مثل نقش داک در گوشه‌ای از خیابان. نقش‌ها در واقعیت از چنان دقت و صراحتی برخوردار نیستند که جا برای هیچگونه تفسیر و تعبیر باقی نگذارند. دامنه تغییرپذیری نقش‌ها، نخستین سرچشمه اختیار عمل بازیگران اجتماعی است. دومین سرچشمه اختیار عمل آن است که هنجارهای مترتب بر نقش‌ها، غالبا با هم متناقض هستند. سومین سرچشمه اختیار عمل، ترکیبی‌بودن نقش‌هاست. یعنی نقش‌ها غالبا مجموعه‌های پیچیده مرکبی هستند که از ترکیب نقش‌های فرعی ساده‌تر تشکیل شده‌اند. مثلا یک استاد دانشگاه موظف است هم محقق و هم مدرس باشد. چهارمین سرچشمه اختیار عمل آن است که افراد عموما نقش‌های متعددی ایفا می‌کنند. امکان دارد فعالیت یک نقش برای سایر نقش‌ها مزاحمت و تداخل ایجاد کند. پدیده‌های چهارگانه فوق، در نظام نقش‌ها آزادی عملی ادخال می‌کنند که می‌توان از وجود یک بعد استراتژیکی در این نظام سخن گفت. درجه دقت و ریزه‌کاری نهادها، در تعیین عناصر یک نظام کارکردی، هرگز به آن اندازه‌ای نیست که بازیگر اجتماعی را به کلی از تمامی رخصتی که برای اختیار عمل دارد محروم کنند. علاوه بر عوامل فوق که عدم قطعیت عینی را نشان می‌دهند، عدم قطعیتی ناشی از اطلاعات مربوط به هنجارهای تعریف‌کننده نقش‌ها (نقش خود و نقش طرف مقابل) که برای بازیگر اجتماعی فهم آن غالبا دشوار است، افزوده می‌شود. بازیگران احتماعی هنجارهای مترتب بر نقش‌ها را در پی یک فرآیند یادگیری که ممکن است کم و بیش طولانی و پرزحمت و پای‌بست آن اطلاعاتی ناقص و مبهم باشد کشف نمایند. دامنه تغییرپذیری نقشها هرگز صفر نیست، حتی در یک فضای نهادی ساده و بسته. بازیگران نظام کنش متقابل می‌توانند نقش‌شان را طوری تفسیر کنند که به بهترین وجه منافعشان را تأمین کند. با تغییر شرایط، تفسیر بازیگران از نقش می‌تواند تحت تأثیر قرار بگیرد و نقش‌ها مورد بازنگری قرار بگیرند. مثلا با کاهش ارزش دیپلم‌های دانشگاهی، دانشجویان فرانسوی وقت کمتری را صرف امور تحصیلی می‌کنند و وقت خود را صرف کاری می‌کنند که برایشان عایدی داشته باشد. آنها کسری منفعت آینده را با افزایش پاداش زمان حال جبران می‌کنند. و چون همه دانشجویان در این زمینه شبیه هم هستند، این بازنگری به شانس‌های موقعیتهای تحصیلی دانشجویان ضرری نمی‌رساند. مقررات رسمی و غیررسمی ساخت کنش متقابلی را تعیین کرده‌اند که مشخصه آن عدم تقارن نقشهای اصلی است. ساخت کنش متقابل و فرجه اختیار عمل بازیگران در تفسیر نقش چنان است که یکی از بازیگران در نقش مسلط و دیگری در نقش مطیع قرار می‌گیرد. امکان استفاده عملی بازیگر از دامنه تفسیرپذیری نقش‌اش، بستگی به ویژگیهای ساخت کنش متقابلی دارد که میان بازیگران برقرار است. فرآیند کشف نقش، تدریجی است. تصورات پیشین فردی که وارد یک نظام کنش متقابل می‌شود، در اکثر موارد جزئی و ناقص است. خروج از یک نظام کنش متقابل اگرچه گاهی اوقات ممکن است اما ممکن است بسیار پرهزینه باشد. به همین دلیل در حالت نهادهای ناکامل اجتماعی، بازیگران ممکن است این احساس را پیدا کنند که در تله افتاده‌اند. مثل دانشجوی رشته روانشناسی که دیرتر از موقع کشف می‌کند این رشته اولا هیچ سنخیتی با عمیق‌ترکردن شناخت روی من و دیگری ندارد. ثانیا نقش‌های حرفه‌ای که او با مدرک روانشناسی می‌تواند اختیار کند، بسیار دور از آن نقشی است که او قبلا تصورش را می‌کرده است. گویی دانشگاه که داعیه‌اش تولید و انتقال دانش است، یک کارکرد پنهان فریبندگی دارد (بودون، ۱۳۸۳: ۸۸-۶۶).

 

انواع فرایندها

از نظر بودون، جامعه‌شناسی درست مانند تاریخ، یک علم امر منفرد است، یعنی امری که رسالت پنهانش دست‌یافتن به ساخت‌های عمومی بر مبنای تحلیل پدیدارهای خاص (منفرد) است. اعتبار این قضیه هم در قلمرو ایستایی اجتماعی و هم در قلمرو پویایی اجتماعی معتبر و به ثبوت رسیده است. بودون معتقد است تحلیل دگرگونی اجتماعی در یک مدل واحد امکانپذیر نیست، زیرا «خصلت منفرد و اختصاصی پدیده‌های مورد مطالعه جامعه‌شناس چنان است که به دشواری می‌توان از یک نظریه عمومی دگرگونی اجتماعی سخن گفت» او دگرگونی اجتماعی را در حالت‌های مختلف ترسیم کرده است. از نظر وی، «در برخی حالات، دگرگونی اجتماعی تجمعی است» (بودون، ۱۳۸۳: ۱۵۰-۱۴۹). در برخی حالات، دگرگونی اجتماعی تحت مفهوم کلی تضاد و دیالکتیک قرار می‌گیرند. در برخی حالات، نتیجه پایداری یک عامل دگرگونی و در برخی به صورت دوره‌ای و یا روند خطی است. فرایند دگرگونی اجتماعی به شیوه منطق صوری در سه عنصر اصلی خلاصه می‌شود: «نظام وابستگی متقابل، محیط، ستانده‌هایش (خروجی‌ها)» (همان: ۱۵۲). «عنصر مرکزی فرایند از یک نظام وابستگی متقابل تشکیل شده است که شامل دسته‌هایی از کارگزاران است که از یک سو با متغیرهای انفرادی متمایز می‌شوند و از سوی دیگر به وسیله متغیرهای ارتباطی. دومین عنصر اصلی تشریح فرایند را مجموعه‌ای از متغیرهای تشکیل می‌دهند که می‌توان آنها را زیرمقوله کلی محیط جا داد. سومین عنصر از آنچه که می‌توان محصولات یا خروجی‌ها، یا ستانده‌های نظام کنش متقابل نامید، تشکیل شده است» (همان). این مجموعه‌های مرکب از عناصر در محیط یا نظام وابستگی متقابل یا ستانده‌ها ممکن است با یکدیگر از طریق علّی کم و بیش پبچیده مربوط باشند و بر هم اثر بگذارند. وجود یا عدم وجود این نوع روابط سه نوع فرایند عمده را ایجاد می‌کند که در شکل ۱ در سه نمودار مشخص شده است.

شکل ۱- فرایندهای سه گانه تحلیل اجتماعی
منبع: بودون، ۱۳۸۳: ۱۵۸

اولین نوع این فرایندها با نام «فرایندهای تکرارشونده، بازتولیدشونده یا بسته» (بودون، ۱۳۸۳: ۱۵۷-۱۵۶) نامگذاری شده است. «این اصطلاحات معادل یکدیگرند و تفاوتشان با هم از لحاظ اثری است که جامعه‌شناسی می‌خواهد به ذهن خواننده خود القاء کند»  (بودون، ۱۳۸۳: ۱۵۷). دومین نوع فرایندها که دارای اثرات بازخوردی هستند و «منحصراً از ستانده‌ها به سوی نظام کنش متقابل (یا وابستگی متقابل) عمل می‌کنند» (همان)، یعنی «هیچ دگرگونی مستقیم یا غیرمستقیمی در محیط ایجاد نمی‌کنند»  (همان) «فرایندهای تجمعی» نام دارند. و سومین نوع فرایندها، «تبدّلی یا دگرگونی» است که دارای اثرات مستقیم و غیرمستقیم بر روی محیط هستند. «البته این مراتب انعطافپذیر است. به سهولت می‌توان فریندهای دگرگونی را تصور کرد که در یک مرحله بعدی به فرایندهای تجمعی یا احیاناً به بازتولیدشونده مبدّل می‌شوند» (بودون، ۱۳۸۳: ۱۵۸).

فرایندهای تجمعی: «دومین نوع فرایندها که دارای اثرات بازخوردی هستند و «منحصراً از ستانده‌ها به سوی نظام کنش متقابل (یا وابستگی متقابل) عمل می‌کنند» (همان: ۱۵۷)، یعنی «هیچ دگرگونی مستقیم یا غیرمستقیمی در محیط ایجاد نمی‌کنند» (همان) «فرایندهای تجمعی» نام دارند. «فرایندهای نوسانی از گونه‌های فرعی مهم فرایندهای تجمعی است. این فرایندها با اثرات بازخوردی خروجی‌ها (ستانده‌ها) بر روی نظام کنش متقابل شناخته می‌شوند. اما انتظام مجدد نظام کنش روند نوسانی دارد» (همان: ۱۸۹-۱۸۸). «فرایندهای نوسانی به فراوانی وقتی ظاهر می‎شوند که کارگزاران اجتماعی تصمیم‌هایشان را در شرایط نامطمئن به اجراء درمی‌آورند. در این حالت کارگزاران غالباً گرایش دارند به این که اطلاعاتی را که برای زمان حال معتبرند به آینده تعمیم دهند و بدین ترتیب اثری ایجاد کنند که به تقلید از مرتون می‌توان آن را پیش‌گویی خودویرانگر نامید. واقعیتی که کارگزاران اجتماعی به بازتولید زمان حال درآینده باور دارند نتیجتاً آینده را از حال متفاوت می‌سازد. اگر همان مکانیسم آنگاه که آینده فردا به حال امروز مبدل شد تکرار شود، فرایند روندی نوسانی ارائه می‌دهد» (بودون، ۱۳۸۳: ۱۸۹).

 

روش تحقیق

روش تحقیق حاضر، مطالعه موردی گروهی است که داده‌های آن براساس مصاحبه عمیق و گروهی به دست آمده است. جامعه هدف کلیه معتادان مراجعه‌کننده به انجمن معتادان گمنام هستند که براساس نمونه‌گیری هدفمند انتخاب شده‌اند. مصاحبه‌ها با اجازه شرکت‌کنندگان به صورت صوتی ضبط شده، سپس در قالب داده‌های متنی قرار گرفت و جملات تکراری در متن‌ حذف شد. جملات گفتاری به‌‌ همان صورتی که بیان شدند، نوشته شد تا به داده‌ها خدشه وارد نشود. پس از نسخه‌برداری و ذخیره داده‌ها، رمزگذاری و تکوین نظام مقوله‌ای و در نهایت، تحلیل انجام شد.

 

یافته‌ها

فعالیت‏‌های انجمن مبتنی بر ١٢ سنت و ١٢ گام می‏باشد، سنت‏ها شامل الزامات گروهی انجمن و گام‏‌های آن در راستای بهبود و رشد فردی و در راستای بهبود و سلامت روانی و روحانی اعضا می‏باشد. مسیری که در آن رهجویان تواضع، فروتنی و تسلیم را پیش می‏گیرند، اراده خود را به نیرویی برتر می‏سپارند، با عمیق‏ترین نواقص شخصیتی و اخلاقی خود آشنا می‏شوند، و به جبران خسارت ضرردیدگان می‏‌پردازند. آنها در این مسیر هرچه بیشتر از جهانی مبتنی بر لذت‏های مادی به جهانی مبتنی بر لذت‏های معنوی حرکت کرده و همگام با راهنما با بعد روحانی وجود خود آشنا می‏شوند. نتایج کدگذاری‌های باز، محوری و گزینشی، نتایج زیر را به طور خلاصه به دست داد.

نتایج نشان داد که فرایند بهبودی در انجمن بدین نحو می‏‌باشد که آغاز آن با خواست و اراده خودِ بیمار بوده و وی با مراجعه به انجمن و حضور در جلسات آن علاقه و تمایل خود را برای بهبودی اعلام می‏‌دارد. از این پس انجمن، به پاکی بیماران کمک کرده و آن‏ها را بتدریج به سوی بهبودی راهنمایی می‏کند. در این مسیر، گام‏‌های ١٢ گانه نیز تأثیر بسزایی در تحول اخلاقی و روحانی رهجو گذاشته و شخصیت وی را به شیوه مؤثری تحت تأثیر قرار می‏‌دهد. مهمترین آثار و پیامدهای حضور در انجمن خود را در تغییرات شناختی و اعتقادی- ارزشی (باورها) نشان می‏دهد. مهمترین تغییرات شناختی عبارتند از: ارتقاء آگاهی از بیماری خود، علائم آن و نحوه مواجهه با آن، ارتقاء شناخت و آگاهی از خود و ویژگی‏‌های اخلاقی خویش و شناسایی عوامل ریشه‏‌ای که باعث شکل‏‌گیری بیماری در فرد شده‏‌اند. بیماران با حضور در انجمن در ابتدا پی می‌برند که گرایش شدید آن‏ها به تجربه لذت مصرف مواد مخدر نوعی بیماری است که نیاز به درمان داشته و امکان درمان آن نیز وجود دارد. آن‏ها متوجه می‏‌شوند که هر کدام از رفتارهای روزمره آن‏ها چگونه تحت تأثیر بیماری اعتیاد مواد مخدر شکل گرفته و تحت چه فرایندی منجر به آسیب‏‌های خانوادگی و اجتماعی و به خصوص اخلاقی در آن‏ها شده است. مهمترین تغییرات اعتقادی- ارزشی (باورها) نیز عبارتند از: ریشه‌یابی بیماری در ذهن و روان خود و پرهیز از اتهام‌‏زنی بیرونی و توجه و درک ابعاد روحانی، روانی و جسمانی موثر بر بیماری اعتیاد. با ورود به انجمن، تغییراتی در باورهای آن‏ها پیرامون بیماری خود شکل می‏گیرد. آن‏ها متوجه می‌‏شوند که تاکنون هر چقدر که بیماری خود را به دیگران نسبت می‏‌داده و آن‏ها را مقصر می‏دانسته‌‏اند اشتباه بوده و زین پس عوامل دخیل در شکل‏‌گیری بیماری را در درون خود جستجو می‌‏کنند. آن‏ها متوجه می‏‌شوند که صرفا عدم مصرف مواد مخدر در یک بازه زمانی کوتاه به معنای بهبودی بیماری آن‏ها نیست بلکه بیماری ابعاد جسمانی، روانی و روحانی دارد که بهبودی مؤثر از آن نیازمند تحول فرد در هر سه بعد مذکور می‌‏باشد. از این رو با طی طریق گام‏‌های ١٢گانه که از تسلیم و سپردن اراده خود به خداوند آغاز می‏‌شود در مسیری روحانی گام برداشته و با کسب حمایت‏‌های اجتماعی لازم از انجمن تغییرات همه جانبه را به تدریج در خود آغاز می‏‌نمایند.

این چهار مرحله در قالب طبقه‌بندی وبر، تعریف پارتو و فرایند منطق کنش اجتماعی بودون در جدول زیر آمده است.

 

جدول ۱- دسته بندی مراحل بهبودی در قالب تعاریف نظریه پردازان از کنش

مراحلنام مرحلهدسته بندی وبردسته‌بندی پارتودگرگونی بودون
مرحله اولکشاکش میل و عقلبین کنش عقلانی و احساسیتردید بین کنش منطقی و غیرمنطقی
مشکلات محیط اطراف
برخورد خوب در انجمن

پیگیری و همراهی رهنما

مراقبت پیوسته

تداوم پاکی

ترک اعتیاد و تحول

 

شروع مرحله دومورود به انجمن به عنوان ابزارکنش عقلانی معطوف به هدفکنش منطقی
مرحله دومنظارت عقلانی و مراقبه پیوستهترکیبی از کنش عقلانی معطوف به هدف و ارزشکنش منطقی
مرحله سومبهبودی در بستر تعاملترکیبی از کنش عقلانی معطوف به ارزشکنش منطقی
مرحله چهارمآثار و پیامدهای انجمنترکیبی از کنش عقلانی معطوف به ارزش و هدفکنش منطقی

 

در بررسی جزئیات این فرایند همانطور که نمودار ۱ نشان داده است، فرد معتاد در کشاکش بین عقل و میل، به تدریج تفکر عقلانی مثبت خود را از دست می‌دهد و به نوعی دست به تفکرات عقلانی برنامه‌ریز منفی می‌زند که این امر به نوبه خود، فروپاشی ساختارهای حمایتی را به دنبال دارد و تا جایی پیش می‌رود که به آخر خط رسیده و تمایل به تغییر شیوه زندگی پیدا می‌کند و در این مرحله انجمن، ابزار بهبود و رسیدن به هدف قرار می‌گیرد و از اینجا مرحله جدیدی از دگرگونی شروع می‌شود و تا پایان این فرایند با رشد معنوی بیشتر و بیشتر به تحول معنای زندگی می‌رسد. در اینجا ملاحظه می‌شود که فرد در فرایند ترکیبی از تغییر عقلانیت معطوف به هدف به عقلانیت مرکبی از معطوف به هدف و ارزش دست می‌یابد که نمی‌توان این دو نوع عقلانیت را در این نوع پدیده‌ها از هم تفکیک نمود زیرا به صورت بسیار پیچیده در همه جنبه‌های زندگی و ترکیبی از همه تغییرات رخ می‌دهد. حتی در بسیاری از موارد در حالتی که فرد اعتیاد دارد و گرفتار مصرف مواد است، می‌توان هم حالت سنتی‌بودن را برای آن در نظرگرفت که سال‌های سال است به این رفتار مداومت داشته و نمی‌تواند آن را از خود دور کند، هرچند به این موضوع آگاه است که رفتار او رفتاری معقولانه نیست اما به علت عادت به فکر ترک اعتیاد نمی‌افتد و از طرف دیگر هربار که به طرف مصرف می‌رود، با حالتی احساسی روبروست و لذت استفاده از مواد را حس می‌کند. بنابراین محقق در اینجا با رسم نمودار زیر که از مصاحبه‌های عمیق با پاسخگویان به دست آمده است، سعی کرده است روند ترک اعتیاد را در فرایندی نشان دهد که براساس تحلیل ریمون بودون می‌توان پدیده ترک اعتیاد را با فرایند تجمعی بودون تحلیل کرد.

با کمی دقت در مقولات حاصل شده می توان نتیجه گرفت فرد معتاد یا معتاد گمنام در هریک از مراحل از ابتدای اعتیاد تا بهبودی کامل به انواع کنش‌هایی دست می‌زند که براساس تعاریف وبر و پارتو قابل نامگذاری و دسته‌بندی نیست؛ مثلا وقتی فرد در مرحله کشاکش بین عقل و میل است یعنی بعد از گرفتاری در دام اعتیاد و مشکلات آن، شرایط در محیط به حدی رسیده است که هم بی‌توجهی و سرزش اطرافیان و هم ازدست‌دادن بسیاری از داشته‌های خود، او را آزار می‌دهد و هم مصرف مواد به نوعی عادت تبدیل شده و نمی‌تواند از آن دست بکشد و این شرایط تا حدی ادامه می‌یابد که به آخر خطر رسیده است.

نمودار ۱- فرایند بهبودی در قالب دگرگونی تجمعی

در این وضعیت او درواقع در پی تلاش برای نجات و رهایی خود از این وضعیت است اما مدت زیادی به طول می‌انجامد تا به مرحله عمل برسد، در اینجا نیز وقتی معتاد یا اطرافیان او برای دفعات متعدد دست به ترک اعتیاد او از طرق مختلف می‌زنند و دوباره بازگشت می‌کند بین کنش غیرعقلانی پارتو، سنتی، احساسی و عقلانی وبر در رفت و برگشت است و درواقع نمی‌توان کنش‌های وی را به طور جداگانه در دسته‌ای خاص قرار داد. بنابراین در این شرایط شاید بهتر باشد از طریق فرایند، کنش‌های فرد را در نظام کنش متقابل بررسی نمود. پیامد وارد شدن در انجمن خیلی بیشتر از انتظار او به طور ناخواسته ایجاد می‌شود و این اتفاق معمولا برای تک‌تک معتادان گمنام در انجمن به طور جمعی در عین تنهایی رخ می‌دهد و شکلی عمومی به خود می‌گیرد.

 

بحث و نتیجه‌گیری

مشکل تعریف جامعه‌شناسی را نمی‌توان با تهیه فهرستی از پدیده‌های اجتماعی حل کرد، زیرا تشخیص مقوله پدیده اجتماعی که مختص جامعه‌شناسان باشد کار دشواری است. شاهد این مدعا تنوع موضوعی مقالات مجلات جامعه‌شناسی است. از دیدگاه پارتو کنش غیرمنطقی کنشی است که در قلمرو کنش‌های منطقی نباشد. ملاک تشخیص غیرمنطقی‌بودن یک کنش از دیدگاه پارتو، نظر مشاهده‌گر است. اما باید توجه داشت تشخیص غیرمنطقی‎‌بودن کنش کار سادهای نیست: یک کنش وقتی غیرمنطقی است که به نتیجه‌ای که خواست کنشگر نیست بیانجامد، اما ممکن است بدون دلیل انجام شود و خواسته مطلوبی به دنبال بیاورد. یا ممکن است بر اساس حکمت عامیانه انجام شود و نتیجه مطلوبی به دنبال بیاورد. بر این نکته یک نقد وارد است اینکه، گاهی ممکن است خرافاتی‌بودن موجب شود عمل‌کننده به هدف معقولی برسد، در این حالت کنش را باید منطقی دانست یا غیرمنطقی؟ وقتی در کوتاه‌مدت نتایج مطلوبی داشته باشد اما در بلندمدت نتایج نامطلوب به بار بیاورد؟ مثل نخ اضافه سیگار+ لذت+ هزینه+ خودکشی تدریجی. یا در کوتاه‌مدت نتایج نامطلوب داشته باشد و در بلندمدت نتایج مطلوب بیاورد (مثال ترک سیگار). یا در حالت فردی عقلانی باشد ولی در صورتی که همگان بخواهند به آن عمل کنند غیرعقلانی باشد (مثال عدم شرکت در انتخابات). ضعف عمده پارتو عدم ارائه تعریف رضایت‌بخش از کنش  غیرمنطقی (غیرعقلانی) است. تمیز میان کنش‌های منطقی و غیرمنطقی به دشواری قابل‌فهم است. به ظاهر دورکیم، کنشگران را منفعل و پارتو آنها را فعال می‌داند؛ حال آنکه واقعیت‌های اجتماعی مورد نظر دورکیم را می‌توان در قالب نظام‌های روابط اجتماعی و به زبان جامعه‌شناسی کنش بیان کرد. یعنی جامعه‌شناسی‌هایی که عمل‌کننده‌ها یا کارگزاران را به عنوان اتم و نظام‌های کنش متقابل را به عنوان مولکول‌های منطقی در نظر می‌گیرند. بر اساس تشخیصی که پارتو بین کنش‌های منطقی و غیرمنطقی داد، برخی از کنش‌های معقول ممکن است در نگاه اول غیرمنطقی یا مبهم باشند. همین تشخیص را وبر هم در ارتباط با کنش‌های انسانی داده است: کنش‌های معطوف به هدف و کنش معطوف به ارزش. هر دو تشخیص مبتنی بر فرض وجود دوگانگی در رفتار انسان است که به دشواری قابل‌فهم است؛ حال آنکه این تفکیک فقط در ذهن مشاهده‌گر وجود دارد؛ هرجا که تصمیم کنشگر مبهم و فهم آن سخت باشد، از دیدگاه مشاهده‌گر برچسب غیرمنطقی می‌خورد. یکی از وظایف مهم جامعه‌شناسی جستجوی نظریه‌ای عمومی برای فهم کنش‌های منطقی است. کنش‌های افراد قابل‌فهم نیستند مگر با ارجاع به متن اجتماعی. نظیر فهم رفتار کنشگران محافظه‌کار در وضعیت دو برنده یا چهاربرنده در شرط‌بندی. اثبات رابطه علّی میان نظام کنش و رفتار کنشگر وقتی می‌تواند معقول باشد که رفتار عمل‌کننده به عنوان حرکتی که به دنبال تحقق برخی هدفهاست فهمیده شود. کنشگر را باید فرجام‌نگر در نظرگرفت. بنابراین سه قضیه مهم جامعه‌شناسی از دیدگاه بودون عبارتند از:

۱- هدف تحلیل جامعه‌شناسی در اکثر موارد بیان ویژگیهای نظام کنش متقابل است.

۲- عنصر منطقی تحلیل اجتماعی عمل‌کننده منفرد است که در بستری از اجبارهای اجتماعی عمل می‌کند. عمل­کننده منفرد فقط فرد نیست بلکه گروه، شرکت و سایر واحدهای اجتماعی نیز می‌توانند عمل‌کننده باشند. ولی رفتارش منحصرا نتیجه این اجبارها نیست. رفتارش را باید به عنوان یک کنش معطوف به هدف فهمید.

۳- جامعه‌شناس (در مقایسه با اقتصاددان) برای تبیین کنش باید از مدلهای تحلیلی پیچیده‌تری استفاده کند.

 

منابع

۱- آرون ریمون (۱۳۸۲)، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ ۶.

۲- بودون، ریمون (۱۳۸۳)، منطق کنش اجتماعی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران، توتیا.

۳- ترکمان، فرح و نیک‌پی، امیر (۱۳۸۹)، تبیین جامعه شناختی ایدئولوژی و توسعه سیاسی در ایران معاصر، تهران، نشر علم.

۴-کوزر، لوئیس (۱۳۹۲)، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ ۱۸.

مه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ ۱۸.