انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از بهشت و دوزخ در قلمرو دینی تا اتوپیا و دیستوپیا در هستی اجتماعی (۱)

مقدمه :
«توده مردم هرگز علم را نخواهند پذیرفت ، مگر آنکه علم برای ایشان یک بهشت زمینی بسازد . تا فقر و تهیدستی هست ، خدایان هم هست » ( ۱ ).
در ایران معاصر و در این لحظه (۱۳۹۸ ـ ۱۳۹۹) ، به نظر می‌رسد باور و «دلمشغولی» به «بهشت و دوزخ» ، به منزله مرجع اعمال و گفتار در قلمرو روزمره ، نزد برخی و از جمله طبقه متوسط مدرن و تحصیل کرده، کارایی اش را از دست داده است ؛ بدین معنی که صرف نظر از ایدئولوژی رسمیِ شریعت محور در قلمرو عمومی و نفوذ در گروههای فرهنگیِ مبتنی بر «سنت» ، و احتساب خرده فرهنگهایی که در تعلقات گروهی شان، باور به بهشت و دوزخ هنوز وجود دارد ، شاهد این امر هستیم که در قلمرو عمومی، «بهشت و دوزخ» در مراودات و تعاملاتِ اجتماعی، کاراییِ اعتقادی نخستین اش را از دست داده است. زیرا «رویکردهای مدرن» در زندگی روزمره ، از دین، «امری خصوصی» ساخته است. و در همین وضعیت خصوصی شده است که تفسیرها و تأویلات دینیِ کلان، به دلیل بی نیازی و عدم کارایی در زندگی روزمره ی مدرن، پشت سر گذاشته شده است. باری، در چنین وضعیتی به نظر می‌رسد جهتِ بررسی و پژوهش ، می‌باید به باورها و اعتقادات تاریخ دینی ایرانیان در قلمروهای فرهنگی و اعتقادی مراجعه کرد. اما در این باره با بهشت و دوزخ خاص «ایران و ایرانی» مواجه نمی‌شویم. می‌توان از فرهنگ و ادبیات اسلامی در ایران سخن گفت، و یا فرهنگ و ادبیات زرتشتی ، مسیحی و یهودی، مانوی و … ؛ و این یعنی راه برای گفتگو از بهشت و دوزخ «اسلامی»، «زرتشتی» ، «مسیحی» و …، کاملا باز است؛ اما ایرانیان همگی مسلمان، زرتشتی، مسیحی و یا یهودی و …، نیستند. هر چند مذهب رسمی کشور ایران، اسلام شیعه است، اما همه ایرانیان از شیعیان نیستند…
و اما در بحث حاضر تلاش خواهیم کرد تا با توجه به برخی از انگاره های «عالمِ پس از مرگ»، به هستی شناسی آنها راه بریم. اما آنچه در پسِ انگاره هایی از این دست وجود دارد، و با حضورش به منزله «میدان وضعی»، به تصاویر ذهنیِ عالم پس از مرگ، امکان ظهور می‌دهد ، «زمان» است ؛ و مهم اینکه به محض پرسش از «آفرینش» و «عالم آخرت»، خود به خود ، زمان به «نظام زبانی» وارد می‌شود و در اینجاست که شکلی نمادین به خود می‌گیرد. اصلا ، این از ویژگی مهم زبان است که می‌تواند زمان را به تجربه ای هستی شناسانه درآورد. و این بدین معنی است که پرسش از آفرینش و عالمِ آخرت، ضمن آنکه زمان را به نظام زبانی وارد می‌سازد، از طریق همین نظام می‌تواند آنرا در هیئت های نمادین خاصی تصویر سازی کند. آنهم «زمان»ی که به لحاظ کیهان شناختی ، برگرفته ی ابدیت و بیکرانگیِ نظام عالم است؛ و جالب اینکه بنا بر عقیده ی اساطیری زروانی، «اصل واحد» یا «زمان» ، بالاتر از اهورامزدا و اهریمن است ( ۲ ) ؛ وانگهی بنا بر افسانه هایی از این دست ، اهورامزدا و اهریمن، هر دو زاده ی خدای زمان یا زروان بوده اند؛ او که قرنها در آرزوی فرزند بوده، از شک و ناامیدی اش اهریمن و از صبر و بردباری اش اهورامزدا پدید می‌آید … ( ۳ ). گرچه استمرار حضور فصلها و اهمیتشان، چه به لحاظ زندگی شبانی و کوچ‌گری و یا به شیوه ی کشاورزی و یک جا نشینی، همواره اهمیت فراوان داشته، اما از زمانی به بعد، رویدادهای اجتماعی و تاریخی، از طریق جنگها، شکستها و پیروزی‌ها، به زمان اجتماعی فرصت بیشتری برای ظهور خود می‌دهد…
بدین ترتیب در طی هزارها و قرن‌ها، «زمان»، رفته رفته از «میدان وضعی»اش فاصله می‌گیرد و تحت شرایطی خاص، به تدریج در مقام ابژه مورد توجه واقع می‌شود. و احتمالا به واسطه فلسفه نوافلاطونیان بود که موقعیتِ جدیدی از زمان در فلسفه غرب پدید آمد؛ چنانچه پلوتینوس، نوافلاطونیِ دوره اول، ضمن آنکه به لحاظ متافیزیکی، «زمان» را به منزله ی تصویری ناقص از ابدیت شناسایی می‌کند، بحث مکانیکی آن («زمان مکانیکی») را هم در مقیاس فعالیتهای محدود و غایت‌مند مطرح می‌سازد؛ و به نظر می‌رسد آگوستین قدیس، با توجه به همین فعالیتهای مکانیکیِ محدود و غایت‌مندانه ی زمان بود که توانست آنرا به عنوان «حالِ سه گانه»ای تعریف ‌کند که دربرگیرنده «حالِ چیزهای گذشته، به صورت خاطره » و « حال چیزهای اکنون، به صورت رؤیت » ، و «حالِ چیزهای آینده، به صورت انتظار » باشد ( ۴ ). و بدین سان، چنانچه دیده می‌شود، «زمان» به تدریج از وضعیت اسطوره ای اش خارج ‌‌‌می‌گردد و به موقعیت مکانیکی‌ِ بیشتری هدایت می‌شود ؛ بدین معنی که با وضعیت گاهشماریِ زمان، موقعیت جدیدی در زندگی روزمره به وجود می‌آید.
باری ، چنین تحولی، به دلیل دوری از موقعیت سابقش ـ در مقامِ میدان وضعی ـ ، خود به خود در موقعیتِ «بهشت و دوزخ» و «عالم آخرت»، تغییراتی به وجود آورد که بر اساس آن، به مرور ایام اهمیت و اعتبار نخستین شان را از دست دادند.
ادامه دارد …
منابع :
دورانت ویل، لذات فلسفه ، پژوهشی در سرگذشت و سرنوشت بشر؛ مترجم عباس زریاف خوئی ، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ص ۴۲۴
(مجله هنر و مردم ، سال ۱۳۵۱ ، شماره ۱۱۶ ؛ تأثیر آیین زرتشت بر یونانیان قدیم نوشته ژاله آموزگار ، ص۲۱ )
(مجله هنر و مردم ، سال ۱۳۵۱ ، شماره ۱۱۶ ؛ تأثیر آیین زرتشت بر یونانیان قدیم نوشته ژاله آموزگار ، ص ۲۱).
(آگوستین قدیس، اعترافات، مترجم سایه میثمی، ناشر دفتر پژوهش و نشر سهروردی، ۱۳۷۹، فصل یازدهم ، پاره بیست، ص ۳۸۰ )