«سرکوبِ» عواملِ دیستوپیایی در آرمانشهرها
فارابی انسانها را برخوردار از قوه عقل و اراده ای میداند که آنها را فراتر از موقعیتِ طبیعی بدن زیستیِ شان قرار میدهد. ( ۱ ). عقل و اراده ای که توانایی راه یافتن به درکِ «موجودهای غیر مادی» به حضرت متعال و پرودگار است.
وانگهی به اعتقاد فارابی دلیل فرمانروایی (ریاست) «دل» بر دیگر اعضاء ، شکل گیری اش پیش از دیگر اندامها و بی نیازی نسبت به آنها است. بنابراین چنانچه ملاحظه میشود ، «رئیس شهر » بی نیاز از اصل اول، یعنی تعاون و همکاری با دیگری است ( ۲ ) . ضمن آنکه رئیس شهر را مشمول شرایطی میداند که می بایست از آنها برخوردار باشد. اگرچه هم در شهر آرمانیِ افلاطون و هم در آرمان شهر فارابی، تنها راه رستگاری، پیروی از قوه عقلانی و شناخت شناسی مبتنی بر متافیزیک است، اما در جمهور افلاطون با شرح وظایف سلسله مراتبیِ گروههای اجتماعی شهروندان مواجه ایم که فارابی آنرا لحاظ نکرده است ؛ به عنوان مثال کشاورزان، بازرگانان، صنعتگران یا آهنگران و نیز توده کثیری از افرادی که به گفته افلاطون، فاقد استعداد فکری لایق در جامعه هستند ولی در عوض از قوه بدنی مناسبی بهره مندند که آنرا میفروشند و در ازایش «مزد» میگیرند، و بدین سان «مزدور» نامیده میشوند ( ۳ ) . وی همچنین به سربازان، به عنوان گروه اجتماعی خاص نیز پرداخته است ( ۴ ) و یا به «فرمانروایان» و دلیل منزلت اجتماعی و طبقاتی شان که مبتنی بر قدرت فکر و استعدادهای عقلانی است ( ۵ )؛ و همچنین پرداختن به روابط جنسی، و تعیین آن بر اساس حرفه های مشخص. فی المثل محدودیت های همسرگزینی بین گروهی که از استعداد نگهبانی، ورزشی و جنگی برخوردارند. برای این گروه از مردان، همسرانی در همین رده در نظر گرفته شده است؛ تا فرزندانی همچون خود به دنیا آورند. ضمن آنکه افلاطون، هم زنان این گروه را (که خود جنگاور و یا ورزشکارند) و هم کودکانِ متعلق به گروه را در حکم «دارایی مشترک» همه مردانِ گروه تلقی میکند. ( ۶ ). و اینها همه در حالی است که ظاهرا فارابی، به دلیل اعتقادات دینیِ اسلام این بخش از توجهات آرمانشهریِ افلاطون را از فلسفه خویش حذف کرده است.
نوشتههای مرتبط
اما در عوضِ آن در «دیستوپیا»ی خود که آنرا «شهرهای نادان» مینامد، کلیه اندیشه های به اصطلاح «دنیوی»ای را که چه در فلسفه افلاطون و یا اندیشه های یونان باستان موجود است و با موازین اسلام منافات دارد، در انواع این شهرها لحاظ کرده است. او شهرهای نادان را، معطوف به ناتوانی و ناشناختگی شهروندانشان از «خوشبختی» میداند، و بر این باور است که آنان (نادانان) مقولاتی چون تندرستی و توانگری و بهره مندی از لذت ها و… را به معنای خوشبختی و هدف زندگی خود میدانند. فارابی انواعی از شهرهای نادان را شناسایی کرده است که در اینجا به چند نمونه که میتواند قابل توجه برای بحث باشد، خواهیم پرداخت، شهرهایی که به نظر میرسد صفتهای ناپسندی از دید فارابی است که آنها را به شهر تبدیل کرده است مانند «شهر چیرگی» که افرادش خواهان چیرگی بر یکدیگرند؛ «شهراشتراکی گری» که ساکنینش آزادی را برای این میخواهند تا به هوا و هوس زندگی کنند و …؛ اما از لحظه ای که نحوه زندگی روزمره انسانهای یک شهر فرضی را با وجود تلاش و کوشش سالم و صادقانه ی جمعی در رفع حوائج زندگی را به یکی از «شهرهای نادان»، تحت عنوان «شهرهای ضروری» شناسایی میکند، آرمانشهر خود را وارد قلمرو زهد میکند. چنانچه میگوید شهر ضروری : «شهری است که شهروندان آن به برآوردن نیازهای ضروری بسنده می کنند ، از قبیل همان چیزهایی که استواری بدنها، بدانها است؛ مثل خوردنی و آشامیدنی و پوشاک و مسکن و زناشویی ؛ و تعاون ایشان برای دست یابی به همین ها است» . ( ۷ ) .
ادامه دارد …
منابع :
۱. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص۱۴۶
۲. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص ۱۴۴ .
۳. افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران، ۱۳۴۸، ص ۱۱۹
۴. افلاطون، همان ، ص ۱۲۳
۵. افلاطون ، همان ، ص ۲۲۸، ۲۲۹
۶. افلاطون، همان ، ص ۲۸۳ .
۷. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص ۱۶۱