در جهان امروز نمیتوان از تأثیر ژرف رسانهها بر الگوهای رفتاری و فکری کودکان و نوجوانان چشم پوشی کرد. خانههای ما امروزه فراتر از یک چهاردیواری صرف، به میدان تأثیرگذاری بیوقفۀ محتوای رسانهای بدل گشتهاند. کودکان و نوجوانان که در حساسترین سالهای شکلگیری شخصیت، هویت و رفتار خود به سر میبرند و بیش از دیگر گروههای اجتماعی در معرض تأثیرات رسانهای اند. در میان موضوعات متنوع اجتماعی که رسانه به آن میبپردازد، مفاهیم «فراغت و گردشگری» از جایگاه ویژهای خاصه میان گروه سنی کودک و نوجوان برخوردارند. سفر رفتن، گذران وقت در طبیعت و یادگیری از فرهنگهای محلی، اگر بهدرستی بازنمایی و ترویج شود، میتواند سبکی از زندگی را در کودک نهادینه کند که همزمان با گذران فراغت، مسئولانه نیز باشد و به پاسداشت و حفاظت از میراث فرهنگی و طبیعی منجر شود. اما آیا تولیدات رسانهای خاصه رسانۀ ملی در کشور توانستهاند به بازنمایی صحیح الگوهای فراغت و گردشگری پردازند و الگوهای صحیح را میان گروه سنی کودک و نوجوان، نهادینهسازی کنند؟ در ادامه با نگرشی انتقادی، به اجمال به مرور آسیبهای تولیدات رسانهای ویژۀ کودک و نوجوان با محوریت اوقات فراغت گردشگری پرداخته میشود.
گسستگی انتقال پیام: مفهوم «گسستگی انتقال پیام» در تولیدات رسانهای، بهویژه در حوزه مخاطب کودک و نوجوان، ناظر بر آن دسته از اختلالات ساختاری و زمانی است که مانع از تحقق ارتباطی پیوسته، منسجم و هدفمند میان پیام رسانهای و فرآیند درونیسازی آن در مخاطب میگردد. این گسست، عمدتاً ناشی از عدم تداوم محتوایی، فقدان پیوست فرهنگی-رسانهای، تولیدات موسمی و تقویمی و پراکندگی زمانی پخش برنامههاست. بهگونهای که پیامهای فرهنگی-تربیتی، مانند ترویج سبک صحیح فراغت یا الگوهای رفتاری در گردشگری، بهصورت مقطعی، ناپیوسته و گاه گسسته در حافظه روانی مخاطب ثبت میشود و در نتیجه، از تشکیل چارچوبهای مفهومی پایدار، انسجام معنایی و نهادینهسازی ارزشی بازمیماند. آنچه به وضوح قابل مشاهده است، آن است که وزن پخش تولیدات ناظر بر فراغت و گردشگری عمدتاً در سه ماهۀ تابستان و تعطیلات عید نوروز بیش از سایر دورهها است.
نوشتههای مرتبط
ارتباطات سطحی و یکسویه: در بخش قابل توجهی از تولیدات رسانهای با محوریت فراغت و گردشگری ویژه گروه سنی کودک و نوجوان، نوع ارتباط برقرارشده با مخاطب فاقد ویژگیهای تعاملی مطلوب، مشارکتجویانه و همدلانه است. بهبیان دقیقتر، کودک عمدتاً در موقعیت «تماشاگر منفعل[۱] قرار دارد و نقش او به دریافتکنندۀ خاموشی تقلیل مییابد که در فرآیند روایت، ساخت معنا و حتی بازشناسی خود در تجربهی رسانهای مشارکتی ندارد. این وضعیت، که با فقدان بسترهای گفتوگویی، حذف بازخوردهای بلادرنگ و بیتوجهی به منطق درونزای تخیل کودک همراه است، مانع از آن میشود که رسانه بتواند کودک را در جایگاه «کنشگر معناپرداز [۲]قرار دهد.
نبود تعامل زنده یا تأخیری: در ارزیابی ارتباطات رسانهای با محوریت گردشگری برای گروه سنی کودک و نوجوان، فقدان سازوکارهای تعاملی مؤثر ـ اعم از تعامل زنده [۳] یا تعامل تأخیری[۴] یکی از کاستیهای بنیادین به شمار میرود. برخلاف برخی نمونههای موفق پیشین نظیر برنامههایی چون «عمو پورنگ» که توانستند الگوی ارتباط دوسویه با مخاطب کودک را در بستر پخش زنده، تلفن، پیامک یا مشارکتهای مستقیم رقم بزنند، بخش قابل توجهی از تولیدات کنونی در حوزۀ گردشگری کودک عملاً فاقد هرگونه پلتفرم بازخوردگیر، سازوکار گفتوگویی یا مسیر دریافت واکنشهای مخاطب هستند. در چنین شرایطی، کودک نه امکان طرح پرسش را دارد و نه قادر به بیان تجربه زیسته خود از سفر است و نه میتواند در فرآیند تولید معنا دخیل باشد. این خلأ تعاملی، نه تنها مانع شکلگیری احساس تعلق و پیوستگی روانی کودک با برنامه میشود، بلکه با محرومسازی او از فرآیندهای شناختی-اجتماعی نظیر تأمل، تحلیل و بازنمایی، فرصت تربیتی نهفته در رسانه را به سطحی نازل از یکسویهگویی تقلیل میدهد. در واقع، نبود ساختارهای تعاملی کارآمد، مخاطب کودک را به مصرفکنندهای منفعل فرو میکاهد و فرآیند یادگیری معنادار و چندسطحی را در نطفه خنثی میسازد.
تک بعدی بودن شیوۀ انتقال پیام: یکی از آسیبهای بارز در تولیدات رسانهای با محوریت گردشگری برای گروه سنی کودک و نوجوان، تکبعدی بودن شیوههای انتقال پیام است. بهعبارت دیگر، محتوای رسانهای اغلب از نظر تنوع در روشهای ارتباطی، فاقد پیچیدگی چندرسانهای[۵] و انسجام میان قالبهای بیانی گوناگون است. در اینگونه تولیدات، انتقال معنا معمولاً به شیوههای مستقیم و خطی محدود میشود، مانند روایتهای گزارشی، کلاممحور یا ساختارهای آموزشی صریح که با منطق یادگیری کودک و شیوههای شناختی متناسب با سن او سازگار نیست.
فقدان تنوع و عمق گفتمانی: بدین معنا که محتوای ارائهشده در اغلب موارد محدود به بازنمایی یک الگوی رفتاری یا ارزشی مشخص – نظیر گردشگری خانوادگی کمهزینه، فراغت فصلی یا سفر به طبیعت بهمثابه تفریح صرف – باقی میماند و از پرداختن به گفتمانهای بدیل، رقیب یا حتی چالشبرانگیز در حوزه گردشگری غفلت میشود. این تکگفتمانی بودن محتوا، کودک را از مواجهه با طیفی از انگارهها، سبکها و مسئلههای واقعی در قلمرو گردشگری محروم میسازد و مانع از شکلگیری توان تحلیل انتقادی و انتخاب آگاهانه در او میشود. درحالیکه یکی از اهداف بنیادی تربیت رسانهای، ارتقاء ظرفیت «تشخیص تفاوتهای گفتمانی»، «تحلیل پیامها در بستر فرهنگی» و «مواجهه با دیگری» است. حذف نظاممند گفتمانهای متنوع موجب بازتولید نگرشی همسانساز و محافظهکار میشود که فاقد کارکرد تربیتی در زیست واقعی مخاطب است. کودک در غیاب مواجهه با گفتمانهای متکثر ـ نظیر گردشگری انبوه[۶]، گردشگری تجملگرا[۷]، گردشگری طبیعتستیز[۸] یا حتی شکلهای بدیل مانند گردشگری داوطلبانه و آموزشی[۹] ـ قادر به بسط مهارت تمییز، نقد و انتخاب نخواهد بود. افزون بر این، عدم عمق گفتمانی در پیامها – که اغلب در سطح نمادین، مفهومی یا ارزشی سادهسازی شدهاند – به تقلیل مفاهیم پیچیده به کلیشههای سطحی میانجامد و عملاً تجربهی فکری کودک از سفر را از محتوای فرهنگی، زیستمحیطی و اجتماعی آن تهی میسازد. بنابراین، راهبرد گفتمانی فعلی نهتنها ناکافی، بلکه در مواردی تقلیلگرایانه و ضدتربیتی است و نیازمند بازسازی بنیادین در سطح روایت، زبان، محتوا و چشمانداز معنایی است.
بحث و نتیجهگیری
شواهد حاکی از آناند که ساختارهای محتوایی، ارتباطی و گفتمانی این تولیدات دچار نارساییهایی چندبعدی و نظاممند اند. آسیبهایی همچون گسست در انتقال پیام، فقر تعامل دوسویه، سطحینگری ارتباطی، تکساحتیبودن شیوههای انتقال معنا، ناپختگی گفتمانی، ضعف در اصول اثرگذاری و ناهمخوانی نظام نمادها، همگی نشانگر آناند که تولیدات یادشده از «پیوست رسانهای-تربیتی» برخوردار نیستند و نتوانستهاند در قامت یک الگوی ارتباطی مبتنی بر رشد شناختی-اجتماعی مخاطب کودک و نوجوان ظاهر شوند. این آسیبها نه تنها موجب کاهش اثربخشی پیام رسانهای میشوند، بلکه فرایند «درونیسازی فرهنگی» را که هدف اصلی رسانههای تربیتی است، مختل میکنند. فقدان نگاه راهبردی به بازنمایی مفهوم گردشگری در این گروه سنی، عملاً منجر به نهادینهسازی ناقص یا حتی کژفهمی نسبت به مفاهیمی نظیر فراغت هدفمند[۱۰]، زیستبومگرایی، میراثداری فرهنگی و گردشگری مسئولانه[۱۱] خواهد شد. بدین ترتیب برای برونرفت از آسیبهای شناساییشده در تولیدات رسانهای کودک و نوجوان با محور گردشگری، ضروری است بازنگری ساختاری در سیاستگذاری رسانهای با رویکرد مشارکتی و بینارشتهای صورت پذیرد. بدین معنا که فرآیند طراحی و تولید محتوا با مشارکت فعال کودکان، متخصصان تربیت، رسانه، روانشناسی رشد و کارشناسان گردشگری سامان یابد. همچنین توسعۀ نظاممند سواد رسانهای[۱۲]، هم در سطح تولیدکنندگان و هم در سطح مخاطبان باید در دستور کار قرار گیرد. بازآرایی نظام گفتمانی و نشانهشناختی تولیدات، از طریق تنوع بخشی به روایتها و حذف بازنماییهای کلیشهای به همراه توجه به ترکیب مؤثر عناصر بصری، ادبی و تعاملی در سطح زیباییشناسی، گامی مؤثر در ارتقاء اثربخشی پیام خواهد بود. از سوی دیگر، ایجاد بسترهای تعاملی مستمر با مخاطب از طریق رسانههای نوین و طراحی پیوست تربیتی برای محتوای فرهنگی-گردشگری متناسب با ویژگیهای رشدشناختی کودک، میتواند زمینهساز تولید رسانهای هویتساز، فراگیر و مسئولانه گردد.
[۱] Passive Spectator
[۲] Meaning-Maker Agent
[۳] synchronous
[۴] asynchronous
[۵] multimodal communication
[۶] Mass tourism
[۷] Luxury tourism
[۸] Nature-unfriendly tourism
[۹] Voluntourism and educational tourism
[۱۰]Goal-oriented leisure
[۱۱] Responsible tourism
[۱۲] Media literacy
