با ورود عناصر مدرنیته و رشد شهرنشینی، ایران با جامعه ای روبرو شد که کنش هایش در گرو روابط ناآشنا و غریبه قرار گرفت. کنش هایی که پیش از این تحت تاثیر روابط مستقیم و بین فردی بود بدل به کنش هایی شد که پا را از سطح فرد فراتر گذارد و روابط انتزاعی تری را هدف قرار داد. البته جامعه ایران، طبق تمثیل الگوی رودخانه در مسیر پر افت و خیز بی پایان تاریخی خود تا اندازه ای این قدرت را داشت که چگونگی برخورد با روابط ناآشنا و غریبه را تعدیل نماید و هویت فرهنگی خود را ازدست ندهد و گاهی آن را شاخص نماید. در چنین جامعه پیچیده ای که توانسته خود را – در مقایسه با دیگر تمدن ها و جوامعی که شانس حیاتشان را از دست داده اند، حفظ کند پرداختن به مفهوم اعتماد به عنوان یکی از عناصر هویت فرهنگی، در تمامی ابعاد اساسی آن اندکی دشوار به نظر می رسد. واژه ای که در نوع خود تعریف واحدی نداشته و با رویکردهای متفاوت، در حوزه های مختلف شکل گونه گونی را به خود می گیرد.
واژه اعتماد در ادبیات فارسی با معنای کار به کسی بازگذاشتن و تکیه کردن بر چیزی انطباق داشته است. گاهی هم اعتقاد، اعتبار و اطمینان نیز این واژه را همراهی می کنند (دهخدا، ۱۳۷۳: ۲۹۴۶-۴۷). در عربی نیز این واژه اشاره به تخصیص دادن، اتکاء متقابل و عدم استقلال داشته است. اعتماد در انگلیسی ترجمه واژه« trust » بوده که معادل کلمه « faith» در زبان لاتین است. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد در مورد واژه اعتماد چنین آمده است؛ اطمینان و اتکا به برخی از ویژگی ها یا خصایص یک شخص یا سازمان، پذیرفتن یا اعتبار دادن به شخص یا سازمان بدون بررسی و دریافت شواهد و قرائن، باور یا اعتقاد یا اتکا به صداقت یک فرد یا سازمان، داشتن انتظارات مطمئن نسبت به فرد یا سازمان و هم چنین صداقت، درستی و وفاداری(زاهدی، ۱۳۹۰: ۷۵). در مباحث روش شناسی هم اعتماد را به طور خلاصه این گونه تعریف کرده اند؛ عبارت است از اینکه هر روش خاصی، هرگاه چندین بار در مورد موضوع واحدی به کار برده شود، هر بار نتیجه یکسانی به دست می دهد یا خیر؟(ببی، ۱۳۸۸: ۲۷۴)
نوشتههای مرتبط
از تعاریفی که در بالا ارائه شده می توان نتیجه گرفت که مفهوم اعتماد طیف گسترده ای را در برمی گیرد. گاهی از مباحث روان شناسی آغاز می شود، بر رویکردهای اقتصادی تکیه می کند و مواردی از قضایای اجتماعی و فرهنگی را دربرمی گیرد. اما به طور کلی، اگر نخواهیم وارد ملاحظات مفهومی «اعتماد» شویم می توان گفت؛ اعتماد همان وارد کردن احتمال خطر در کنش است. یعنی صرفا گنجاندن احتمال خطردر تصمیم گیری برای دست زدن یا نزدن به کنش. در این وضعیت ها، خطری که فرد می پذیرد به عملکرد کنشگر دیگر بستگی دارد(کلمن، ۱۳۸۶: ۱۴۶).
متفکران اعتماد را در چند بعد بررسی می کنند؛ یکی، اعتماد بنیادین بوده که نگرشی نسبت به خود و دنیای اطراف است که بر رفتار و اعمال ما اثر می گذارد و این فکر را تقویت می کند که افراد و امور جهان قابل اعتمادند. دوم، اعتماد بین شخصی ست که در روابط مستقیم و چهره به چهره افراد یافت می شود. مانند اعتماد میان رئیس وکارمند، استاد و شاگرد و… . سوم، اعتماد اجتماعی یا اعتماد به غریبه ها، که فراتر از روابط چهره به چهره قرار می گیرد. بدین ترتیب اعتماد به اشخاص جای خود را به مقوله های اجتماعی انتزاعی تر و گسترده تری می دهد که در سطحی وسیع تر از مرزهای خانوادگی، همسایگی، و طایفه ای قرار می گیرند. در نهایت اعتمادِ نهادی ست که حالت انتزاعی اعتماد به نهادها و سازمان هاست. نهادها و سازمان هایی نظیر مدرسه، ارتش، دانشگاه و … (شارع پور، ۱۳۹۰).
با چنین تعاریفی که در مورد مفهوم اعتماد وجود داشته به این نکته پی می بریم که با قرار دادن آن به عنوان یک مفهوم در جایگاه هویتیِ جامعه ای نظیر ایران، امر خطیری را برگردن گرفته ایم. چرا که مطابق نظر فوکویاما این فرهنگ است که میزان اعتماد را تعیین می کند و در نهایت بر میزان پیشرفت اقتصادی آن جامعه تاثیر گذارده و نقش تعیین کننده ای را ایفا می کند. حضور این مفهوم به عنوان یک عنصر هویتی در گروهی از کنشگران جامعه ایران نظیر بازاریان که قسمت بزرگی از اقتصاد ایران را در دست داشته و دارند به اهمیت آن می افزاید. اما مسئله اساسی و قابل بحث این است؛ که اعتماد به عنوان یکی از شاخصه های هویتی بازار و بازاریان، که تحت تاثیر سیستم آموزشی این گروه از کنشگران است و مبتنی بر تجربه (استاد- شاگردی) بوده و سرمایه اجتماعی محسوب می شده در یک مقطع زمانی، دچار دگرگونی گردیده است. بدین گونه که اغلب کنشگران بازار به یک سیستم مبتنی بر نهاد رسمی به جای سیستمی آموزشی که مبتنی بر تجربه بوده تمایل نشان دادند. در نتیجه این تغییر، عناصر هویتی وابسته به آن که اعتماد هم جزئی از آن به شمار می آمد دستخوش تحول شد. حال سوال این است که فرهنگ آموزشی موجود در بازار و کنشگران آن و تغییراتی که در دهه های اخیر داشته چه بر سر مفهوم اعتماد آورده و در نتیجه چه تاثیری بر پیشرفت اقتصادی جامعه گذاشته است؟ و آیا این مفهوم توانسته نزد کنشگران بازار که عامل و بستر حیاتش بودند خود را حفظ کند و تداوم یابد؟ کوتاهترین و شاید نزدیک ترین پاسخی که در یک حساب سرانگشتی می توان به این سوال داد این است که تغییرات هویت فرهنگی- شهری در بازار از سیستم آموزش مبتنی بر تجربه (استاد –شاگردی) به سیستم آموزش مبتنی بر نهاد رسمی بر مفهوم اعتماد نیز اثر گذارده و آن را از اعتماد بین شخصی به اعتماد نهادی رسانده است اعتمادی که پایه هایش بر رویه و اعمال است.
منابع:
ببی، ارل، ۱۳۸۸، «روش های تحقیق در علوم اجتماعی»، ترجمه؛ دکتر رضا فاضل، تهران: سمت
دهخدا، علی اکبر، ۱۳۷۳، «لغت نامه»، تهران: دانشگاه تهران
زاهدی، شمس السادات، ۱۳۹۰، « از اعتماد عمومی تا اعتماد سیاسی(پژوهشی پیرامون رابطه اعتماد عمومی و اعتماد سیاسی در ایران)»، پژوهش های مدیریت در ایران، دوره ۱۵، شماره ۴، زمستان ۹۰
شارع پور و دیگران، ۱۳۹۰، « بررسی رابطه انواع اعتماد با اعتماد اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه مازندران»، پرتال جامع علوم انسانی
کلمن، جیمز، ۱۳۸۶، «بنیادهای نظریه اجتماعی»، ترجمه؛ منوچهر صبوری، تهران: نشر نی