انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از،تا، حرکت (۱)

آن هنگام که برای چندمین بار به میان جمعیتی که ازسمت مخالفش می آمدند پرتاب شد و سعی می کرد بدون تماس تنانه از میان آنها بگذرد ،احساس می کرد نقطه اتکایی که همواره بر پاشنه پایش می چرخید بر روی موزاییکهای پیاده رو به لغزش افتاده است و بنابراین تماس اجتناب ناپذیر است .به جنس موافق یا مخالفش توجهی نداشت و فقط در پس زمینه ذهنش در جستجوی تنی بود که نقش اهرم را ایفا کند .از قدیم ترها به یاد داشت که اینجا تهران است و گرز رستم در گرو نان .اما علاقه اش را به حضور دستها و پاهای ارغوانی و سوخته از دست داده بود و در چشمانش هیچ صورتی از دایره پرگارش تجاوز نمی کرد . تنها در جستجوی تنی بود که ملکوت را…”

در دهه های اخیررابطه بین تحرکات انسانی و فرهنگ در علوم اجتماعی در کانون توجه قرار گرفته است .

در دوران استعمارکه از میزان تحرکات انسانی برای تفاوت گذاری مابین مردم بافرهنگ وبدون فرهنگ استفاده می کردند ، حداقل بخشی از انسانشناسان از فرهنگ بعنوان امری که اساسا غیر متحرک است و یا دارای تحرکی چرخشی و تکراری است ،یاد می کردند . فرهنگ به آن گروههایی تعلق داشت که در یک قلمروی ثابت سکنی می گزیدند و اگر حرکتی در این میان صورت می گرفت باید به صورت چرخشی وتکراری می بود . از نظر سالازار یکی از اندیشمندانی که شیفتگی انسانشناسی را برای کشف ریشه های[۱] اشکال فرهنگی-اجتماعی به چالش می گیرد و به جای آن برردیابی مسیرهایی[۲] که این اشکال را باز(تولید) می کنند انگشت می گذارد، گیرتز است .(سالازار،۲۰۱۰) در اینجا دیگر فرهنگ الزاما امری نیست که ریشه در زمین داشته باشد، بلکه در مطالعات درگیر در فرهنگ می بایست ، مسیرها و مسافتها و به طور کلی سفرهایی را هم که انسانهادر مسافتهای کوتاه و بلند انجام می دهند ،مد نظر داشت . پارادایم تحرکات [۳] نیزدر راستای این گزینه ها شکل گرفته است .این پارادایم دیگر ثابت ماندن فیزیکی در نقطه ای را هم ملازم با عدم تحرک در نظر نمی گیرند . چراکه آن تصورات و تحرکات مجازی که با تکنولوژیهایی از قبیل اینترنت شکل می گیرند خود می توانند دلالتی برای حرکت در مکانها و زمانهای مختلف در عین ثابت ماندن فیزیکی باشند . باید توجه داشت که پارادایم تحرکات نه ادعای نوظهوری تحرکات در جهان امروز را دارد (اگرچه سرعت و افزایش حرکتها و جریانهای گوناگون بیشتر از قبل شده است ) ونه ادعای پدید اوردن روایتهای بزرگ . بلکه این پارادیم مجموعه ای از پرسشها و نظریه ها و روشها را به جای توصیفات کلی و تقلیل گرا طرح می کند .حتی این دو امر راهم نادیده نمی گیرد که اولا مکانها و تکنولوژیهای جدیدی که تحرک بعضی از مکانها و مردم را افزایش می دهند درهمان حال سکون دیگرانی را هم سبب می شوند و دوما توجه به این مهم که این تحرکات اصولا بر مبنای زیرساختارهای غیر متحرکی صورت می گیرد که موجب حرکت و سیالیت مردم و اشیاء و تصاویر و افکار می شوند ودر تحلیلها نمی توان از این زیرساختارها چشم پوشی کرد .لذا این پارادایم زمینه ای را ترسیم می کند که در آن دالها و مدلولهای حرکت و سکون در جهان اجتماعی به پرسش گرفته می شوند . مختل کردن منطق دوقطبی محلی-جهانی یا حرکت-سکون و نگرش نسبی به مساله کلاسیک ساختار وخودمختاری موضوعات دیگری هستند که در این پارادایم با توجه به مرکزیت زدایی از بدن جسمانی بعنوان وسیله ای موثر که از طریق آن ما مکانها و حرکت را حس می کنیم (برساخت جغرافیای عواطف) مورد توجه است . امروزه پیامدهای حرکت چه در سطح خرد (برای مثال حرکت یک عابر در شهر) و چه در سطح کلان(برای مثال حرکتهای بین مرزی و مهاجرتهای اجباری یا اختیاری ویا حتی شیوع بیماریهایی نظیرابولا و سارس ) مورد ملاحظه قرار گرفته است . در سطح شهر نیزتوجه به حرکت انسانها و بازپیکربندی آن در زندگی روزمره با توجه به پارادایم تحرکات خود نشاندهنده اهمیت این امر می باشد (اری ۲۰۰۰ ، اینگلد ۲۰۰۸، شرتل و براون ۲۰۱۴،) .از طرفی در این میدانها می توان دخیل شدن عامل فرا محلی در هر امر محلی ،تلفیق همگون سازی با ناهمگون سازی وکلی گرایی با خاص گرایی را مشاهده کرد و به آنچه رابرتسون جهان-محلی شدن[۴] می نامد ، رسید.

البته در تحلیل زندگی روزمره در سطح امر شبه انضمامی[۵] باقی ماندن، نیاز به فهم تحولات گسترده تر اجتماعی ندارد. تنها کافی است سوژه گی خود را به مثابه مرکز آن هستی ای بدانیم که نیرویش به ادعای حرکتی که صورت می گیرد تا در زیست-جهان غوطه ور شود ، از جوهر هستی گرایانه اش باز نماند .باقی همه گویی امر از پیش مکشوف است که نیازی به ساحت گفتمان خلاقانه علوم اجتماعی ندارد . زیمل از اغراق در عنصر شخصی در کلانشهر می گوید ، زیرا در غیر این صورت فرد ممکن است خودش را هم دیگر باز نشناسد (زیمل ،۱۳۷۲) .این مسئله در مورد ناظری هم که می خواهد به بررسی اشکال مختلف زندگی شهری و از جمله اشکال مختلف حرکت درشهر بپردازدچالش برانگیز است. حرکت در شهر خود می تواند در خدمت آن عناصر فرهنگی ای باشد که اینهمانی سوژه و ابژه را در چشم ناظر القاء می کنند .چراکه حرکت انسانها ،اقفی یا عمودی ، درون شهرها یا بین مرزها با معانی فرهنگی همخوان است و برای تحلیل آن پویایی پیچیده ای که بین فرهنگهای حرکتی و تحرکات انسانی وجود دارد باید لحاظ شود. (سالازار ،۲۰۱۰). در غیر این صورت شاید تنها در دام تصویرسرایی ابژه ها ی شهری باقی ماند و نتوان عناصر پنهان آن را بازشناخت . عناصری که خود می توانند در تحرک و سکون بدن محقق، چشم اندازی تقلیل گرایانه و یا خلاقانه فراهم سازند .و بحث چشم اندازگرایی را در تیررس حضور و غیاب شناخت در میدان فدای تمایزیابی مدرنیسم سازند. اما آن هنگام که تکنولوژی، بدن و تصویردر شهر چنان در هم گره می خورند که بنا بر دیدگاه بنیامین یک تحریک جسمی جمعی پدید می آید ، بدن محقق واکنشگرایانه عناصری از زیست-جهان خود را به دیگری از پیش آماده پیوند می زند .در این حال یا تاریخ فضای عمومی شهری جولانگاه همان امر شبه انضمامی می شود و روان-جغرافیا امری ایستا جلوه می کند و یا آن تحرک روزانه ای که بالفعل در تغییر معنای فضای عمومی شهری سهیم است ،در نطفه فدای پیوند صوفیانه آرامش و سکون می شود .آرامش و سکو.نی که در زندگی شهری می تواند استعاره ای ازوهم و مرگ باشد. برر[۶](۲۰۰۶) در تحلیل جامعه شناسی خردش میان رابطه بین ساکنین شهر و فضاهای شهری ،احساسات مختلف مردم-عشق؛اندوه، غرور و …- را منعکس کننده سبک زندگی یا اشکال مختلف حرکت روزانه انان می داند .این رابطه از زمان مقاله کلانشهر و حیات ذهنی زیمل تا به امروز مورد توجه محققان بوده است . اری و شلر(۲۰۰۴) که یکی از ریشه های نظری پارادایم جدید متحرکات را درنظریه های زیمل می دانند این امر را هم خاطرنشان می کنند که تحرک و کنترل تحرک می تواند به نوعی نشاندهنده قدرت و منزلت اجتماعی و سرکوب آن شود. همچنین این مطالعات می توانند در بردارنده نوعی از فاعلیت مردانه بورژوا باشد که در جستجوی نوعی از رمانتیسم در عصرجهانی شدن باشد که این بار از بتواره کردن تکنولوژیهای متحرکات سربرون آرد. با توجه به موارد ذکر شده آنچه بعنوان مردم نگاری راه رفتن [۷]از آن نام برده می شود ،کنشی بازتابنده است که سعی می کند از یک طرف با فهم طبیعت چندلایه راه رفتن وسیله و چهارچوبی برای بازسازی پویایی شهر فراهم سازد وبرای شناخت واقعیت سیاسی-اجتماعی آن به کار رود و از طرف دیگر با موقعیت یابی ذهن و بدن محقق در این مسیر امر واقعی و امر استعاری را در برساختی مردم نگارانه روایت مند سازد. .

 

منابع:

-Sheller.mimi.Urry,John(2006).The new mobilities paradigm.Enviroment and Planning.N 38 .pp 207-226

– Salazar,Noel(2010).Towards and anthropology of cultural mobilities.N1.pp53-68

– -Shortel , Timothy .Brown. Evrick (ed)(2014).Walking in the European City .Ashgate

لاجوردی،هاله(۱۳۸۴).نظریه های زندگی روزمره. مطالعات جامعه شناختی .ش ۲.صص۱۲۳-۱۴۰

زیمل-گئورگ. کلانشهر و حیات ذهنی.ترجمه یوسف اباذری(۱۳۷۲).مطالعات جامعه شناختی .ش۶۳.صص۵۳-۶۶

-رابرتسون،رولند.جهان-محلی شدن:زمان-مکان و همگونی-ناهمگونی.ترجمه مرادفرهادپور .ارغنون .ش ۲۴.صص۲۱۱-۲۸۸

[۱] roots

[۲] routes

[۳] Mobilities paradigm

[۴] glocalization

[۵] Pseudo-concrete

[۶] Borer

Walking ethnography