احداث شهرکهاى اقمارى در ایران پیش از اسلام :
نمونه: مداین [۱]
با توجه به شهرکهائى که بتدریج از اوایل قرن اول تا اواخر قرن ششم میلادى بر اساس نیاز در اطراف شهر تیسفون ایجاد شدند و درنتیجه هفت شهر مداین را تشکیل مىدادند، شاید بتوان گفت که فکر ایجاد فضاهاى زیستى از نوع شهرکهاى اقمارى در پیرامون یک شهر مرکزى، یعنى پایتخت، و ایجاد فضاهاى شهرىِ یارى رساننده به کلانشهرى چون تیسفون پایتخت، که شعاع تأثیرگذاری و تاثیر پذیری آن تقریبآ از ساحل شرقى رود فرات تا ساحل غربى آمودریا (جیحون) را در بر مىگرفت، به تحقق توسعه پایدار این شهر، با بهرهگیرى از روش ایجاد شهرکهاى اقمارى، در چشمانداز دولتمردان ایران قبل از اسلام وجود داشته است. و شاید بتوان هفت شهر مداین یا شش شهر ایجاد شده در حول و حوش شهر تیسفون، پایتخت زمستانى اشکانیان و ساسانیان را نمونهاى از اندیشه، طراحى و اجراى شهرکهاى اقمارى در ایران پیش از اسلام دانست.
موقعیت جغرافیایى :
در میان مفاهیم مختلف جغرافیایى ایرانیان که جغرافیانویسان مسلمان پیگیر آن بودهاند، مفهوم هفت «کشور» یا «هفتاقلیم» از همه مهمتر بوده است. در این نظام، جهان شناخته شده آن زمان به هفت دایره هندسى مساوى تقسیم مىشد که هرکدام نشان دهنده یک «کشور» بود، دایره چهارم در مرکز رسم مىشد و شش دایره دیگر در اطراف آن قرار مىگرفت. دایره چهارم را «ایرانشهر» تشکیل مىداد که مرکزىترین نقطه آن «السواد» بود (تشنر، ص ۸-۹). ابن خرداذبه عراق را برابر با ایرانشهر دانسته و «السواد» که در روزگاران پیشین «دل ایرانشهر» نامیده مىشد، در نظام جغرافیائى او موضع مرکزى داشت(تشنر، ص ۲۰).
مداین، نامی که اعراب بر روی شهر تیسفون با شش شهرک همجوار آن گذاشته بودند در این اقلیم چهارم قرار داشت. در زبان آرامی و سُریانى مجموع این هفت استقرارگاه همجوار (رجوع به بقیه مقاله) را که بزرگترین آنها تیسفون بود، «ماحوزِه» به معنى شهرها مىخواندند که دلالت بر یکى شدن چندین شهر دارد، گاهى نیز این مجموعه «ماحوزملکا» (شهرهاى پادشاه) و گاهى «مذیناثا» یا «مذینه» (شهرها) نامیده مىشد. اعراب مسلمان، پس از فتح تیسفون و شش شهر مجاور آن، این واژه راپذیرفتند و به صورت مدائن بکار بردند (کریستنسن، ص ۴۰۶،پانویس ص ۴۰۸؛ آیلرز، ص ۶۰۱). ولى لسترنج دو شهر همجوار سلوکیه و تیسفون را «ماحوزِه» مىداند (ص ۳۷)برخی معتقدند که منظور از سلوکیه، نه سلوکیه قدیم بلکه همان وهاردشیر (رجوع به بقیه مقاله) یا سلوکیه جدید است که فقط بخشی از رود دجله در شمال سلوکیه جدید حدفاصل تیسقون و سلوکیه جدید یا وه اردشیر بوده است(هوف، ص ۱۲).
حوزهاى از بینالنهرین که در آن دجله و فرات به هم نزدیک مىشوند و فاصلهاشان به حداقل مىرسد (حدود کمتر از پنجاه کیلومتر) و امکان به هم پیوستن این دو رود با چند نهر وجود داشت، محل مناسبى براى احداث شهرهاى مهمى بوده است که حتى استعداد پایتخت شدن داشتهاند. راههاى بازرگانى نیز از چهار جهت به اینجا مىرسید و ثروثى که از بازرگانى به دست مىآمد، در این ناحیه کهن، که قدمت آن از بابل باستانى شروع و به بغداد کنونى مىرسد، انباشته مىشد (هوف، ص ۱۰؛ رادیستا، ص ۲۲۲). جاده ابریشم در چانگآن شرق چین شروع میشد و به کاشغر مىرسید. یک شاخه آن به فرغانه و سمرقند مىرفت و دیگرى جاده جنوبى بود که از کوههاى پامیر مىگذشت و پس از عبور از بلخ در مرو به جاده شمالى مىپیوست. این جاده شهر صد دروازه یا هکتامپلیوس، تختگاه اشکانیان، و از آنجا به هگمتانه و سرانجام به سلوکیه-تیسفون، بر کران دجله و به انطاکیه منتهى مىگشت (کریمی ، دانشنامه جهان اسلام، ۹/۲۲۱-۲۳۰، یارشاطر، ص ۷۸). شهرهائى که در مسیر اولیه این جاده قرار داشتند و باشکوفایى آن شکوفا و با سقوط آن ساقط شدند عبارت بودند از:
در غرب آسیا: بابل، انطاکیه، تیسفون، پترا، پالمیرا، صور، صیدا؛
در فلات بلند ایران: اکباتان، رى؛
در جلگه خشک ترکستان: مرو، سمرقند، بخارا، بلخ و تاشکند؛
در برآمدگیهاى کوهستانى پامیر: کاشغر و یارکند؛
در بیابان حوضه تاریم: ختن، شان-شان، کوچا، قرهشهر، لولان، تورفان، هامى؛
در چین، تونهوانگ، غارهاى هزاربودا و پایتختهاى باستانى چانگ-آن و لویانگ (فرانک، ص ۱۶).
راه بازرگانى دیگرى نیز که از سوریه آغاز مىشد، از شهرهاى ایران به ویژه از سلوکیه-تیسفون میگذشت و تا چین ادامه پیدا مىکرد (پیگولوسکایا، ۱۳۶۷، ص ۲۵۲). تیسفون عهد اشکانى و ساسانى از طریق این جاده تمام تولیدات این شهرها را (اعم از مادى و غیرمادى) جذب مىکرد و از آن تغذیه مىشد. پایتختهائى که در این ناحیه جغرافیایى یکى پس از دیگرى برپا شدند در نواحى نزدیک به یکدیگر قرار داشتند، بر اساس قدمت عبارت بودند از :
بابل : در ۸۵ کیلومترى جنوب بغدادکه اسکندر مقدونى(حکومت ۳۳۶- ۳۳۲۳ قبل از میلاد) ویرانیهائى بر آن وارد کرد (دانشنامه جهان اسلام.، ج۱، ص ۸۱) ولى پایتختى و مرکزیت خود را تا سال ۴۲ میلادى حفظ کرد (پیکولوسکایا، ۱۳۶۷، ص ۲۵۳).
سلوکیه : از ۳۰۰ قبل از میلاد، تا ۵۱ میلادى وجود داشت و پس از بابل، پایتخت شد. شهرى بزرگ بود و گفته مىشود در سده نخست میلادی،در روزگار تیتوس (۷۹-۸۱میلادى) امپراتور روم، حدود ششصدهزار تن جمعیت داشت (پیکولوسکایا، ۱۳۶۷، ص ۹۵). ولى حفاریها و کاوشها و بررسیهاى فضاهاى شهرى آن نشان داد که جمعیت آن نمىتوانسته بیش از حدود ۸۰۰۰ تن باشد (هوف، ص ۱۰، ۱۱، مالکوم، ص ۷۷).
تیسفون : حوادث تاریخى زمینه تبدیل بینالنهرین به مرکز شاهنشاهى در مشرق را فراهم کرد (کریستنسن، ص ۱۵) و تیسفون از زمان اشکانیان، حدود ۵۱ میلادى (هوف، ص ۱۱) پایتخت زمستانى آنان و سپس ساسانیان گردید که تا سال ۱۴ یا ۱۶ هجرى، که مصادف با حمله اعراب است، ادامه داشت وسرانجام،
بغــداد : که حرکت بزرگ اسلام شهرى چون بغداد را به وجود آورد که بناى آن را منصور دوانیقى خلیفه (خلافت از ۱۳۶ تا ۱۵۸ هجرى) در سال ۱۴۵ از قرن دوم هجرى گذاشت (دانشنامه جهان اسلام، ج۳، ص ۵۴۳). به این ترتیب سلوکیه و تیسفون وارث نقش سیاسى بابل عتیق شدند و در صدر اسلام این میراث به بغداد انتقال یافت (کریستن سن، ص ۱۱۵). پایتختهاى مذکور همه در ناحیه سواد، قلب ایرانشهر، در عراق کنونى بودند. ایرانشهر در نظام جغرافیایى ابن خرداذبه در اقلیم چهارم موضع مرکزى داشت. یعقوبى نیز موقعیت مرکزى ایرانشهر(عراق کنونى) را مرکز جهان و ناف زمین مىداند (تشنر، ص ۲۰). نولدکه نیز از ناحیه سواد به عنوان سرزمین کشاورزى نام مىبرد (ص ۶۵). این ناحیه در طى بخشى از سده ششم میلادى «خسرو شادکو» نام داشت (رادیستا، ص ۲۲۲). آن را به فارسى «سورستان» مىنامیدند که ترجمه فارسى عبارت آرامیِ«بیتاَرمایه»، به معنى سرزمین سُریانیان و آرامیان است. مورخان ارمنى آن را آسورستان مىنامند (مارکوارت، ص۵۱-۵۰؛ نولدکه،تعلیقات، ص۶۵). هیونتسانگ چینى نیز آن را سولاساتانگنا به معنى سوریستان مىنامد (کریستنسن، پانویس ص ۴۰۸).
سلسه اشکانیان (از قوم پارت) در آغاز بر ناحیه شرقى دریاى خزر که هورکانیه کرسى آن بود فرمانروایى مىکردند و تختگاهشان «نسا» و هکاتومپیلوس/صد دروازه (قومس، نزدیک دامغان) بود. اما چندى نگذشت که تیسفون بر کران شرقى رود دجله و بر روبروى سلوکیه یونانى، پایتخت این دولت تازه ایرانى شد. در میان سده دوم قبل از میلاد مرکز ثقل امپراتورى اشکانیانى پارتى به بینالنهرین انتقال یافت، و فرات تا پایان دوره ساسانى در سده هفتم میلادى مرز واقعى غرب ایران را تشکیل مىداد (ویلهم آیلرز،ایران و بینالنهرین، ص ۵۹۵).
ملاحظه مىشود که شهر تیسفون در خارج از متن حقیقى کشور ایران و در اراضى آرامیان قرار گرفته بود و نواحى عربنشین از پشت دروازههاى شهر وهاردشیر/سلوکیه جدید (مراجعه شود به ادامه مقاله) شروع میشد. در ماوراء فراتَ اماراتى عربى به نام حیره در محلى تشکیل شد که فرات به جانب دجله متمایل شده و به فاصله ۵۰ کیلومترى آن مىرسد. حیره تابع دولت شاهنشاهى ایران بود و حصارى به شمار مِیآمدکه ایران را از تاخت و تاز بدویان چادرنشین محفوظ مىداشت (کریستنسن، ص ۱۱۵).
مهرداد اول اشکانی (حدود ۱۷۱-۱۳۸ قم) در بین سالهاى۱۶۰ و ۱۴۰ قبل از میلاد حملات خود را به طرف مغرب آغاز کرد و سرزمینهاى الیمائى، پارس، بابل و آشور را ضمیمه متصرفات خویش ساخت و به این ترتیب اشکانیان به نزدیکی ساخل شرقی فرات رسیدند. سلوکیه دجله، واقع در ساحل غربى فرات و بزرگترین شهر این بخش آسیا و یک مرکز نیرومند تجارتى با مزدیک به ششصد هزار سکنه، بیمى به خود راه نداد. ساخلو پارتى به صورت اردوى نظامى بزرگى در برابر شهر مزبور، در ساحل راست دجله در محل دهکده بزرگى به نام تیسفون جاى گرفت ( استرابو، ج۷، ص ۲۱۹؛ گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ص ۲۸۹). بدین ترتیب شهر تیسفون، پایتخت، شکل گرفت و در پى آن، در بستر زمان، و بر اساس نیازها و موقعیتها، شش شهرک به آن اضافه شد که مجموعه آن را عربها مداین گفتند. این هفت شهر عبارت بودند از:
۱ – تیسفون (عتیقه، العتیق) : این شهر اولین نطفه تختگاه اشکانیان (دوران حکومت حدود ۴۷۶ سال از حدود ۲۵۰ قبل از میلاد تا حدود ۲۲۶ میلادى) در بینالنهرین است، که بعدها تختگاه ساسانیان (دوران حکومت حدود ۴۲۶ سال از ۲۲۶ تا حدود ۶۵۲ میلادى) نیز شد. به نوشته استرابو که از ۶۳ قبل از میلاد تا ۲۰ بعد از میلاد مىریسته (ج۷، ص ۲۱۹) هنگام رونق سلوکیه دجله به عنوان کلانشهر آشور، دهکده وسیعى به نام تیسفون در نزدیکى آن وجود داشت که سلسله اشکانیان، آن را به عنوان اقامتگاه زمستانى خود برگزیدند. در سال ۱۲۹ قبل از میلاد با پیروزى فرهاد دوم اشکانی (حکومت ۱۳۷ تا ۱۲۸ قبل از میلاد) بر آنتیوخوس هفتم (حکومت ۱۵۹ تا حکومت ۱۲۹ قم)، سلطنت سلوکى (۳۱۲ تا ۶۴ قم) در برابر ایران فاتح شکست خورد و اشکانیان اراضى واقع در شرق دجله را فتح کردند (گیرشمن، ۱۳۴۹، ص ۲۹۱). اشکانیان که مایل نبودند لشکریان خود را وارد یک شهر یونانى (سلوکیه دجله) کنند، در طرف راست دجله اردوگاه و اقامتگاه زمستانى لشکریان خود را در دهکده تیسفون به وجود آوردند تا از مردم سلوکیه به دور باشند (استرابو، ج۷، ص ۲۱۹؛ دایرهالمعارف ایرانیکا، ج ۶، ص۴۴۸-۴۴۶؛ هوف، ص۱۱). در تیسفون نیز پارتیان یا تشکانیان کوچنشین تحت تأثیر سنت آباء و اجدادى در جنوب استپهاى اوراسیا، به گونه دایره اردو زدند و آنگاه به توسعه و تکمیل شهر پرداختند و به آن شکل دایره دادند و حصار دفاعى را نیز دایرهوار کشیدند (گیرشمن، ۱۳۳۵، ص۳۴؛ گدار، ص۲۸۸). باروى مدور دور تیسفون را، که در شهرهاى پارتى- اشکانی از جمله داربگرد و مرو نیز دیده مىشود، خاص اشکانیان پارتیان مىدانند (هرمان، ص۶۷). گفته مىشود کاخ سفید یا قصرالابیض، مقر اولیه شاهان اشکانى و ساسانى، که اکنون جاى آن ناشناخته است، در همین محله قدیمى تیسفون عصر اشکانی (شهرالعتیق) بوده است (یعقوبى،البلدان، ص ۱۰۰- ۹۹). شاهان اشکانى و سپس شاهان ساسانى معمولا در این کاخ سفید که نزدیک شط دجله بود، اقامت داشتند. گاهى آمد شد مردم بر روى تنها پل روى شط مانع خواب آنها مىشد، تا جائى که شاهپور دوم ساسانی (حکومت ۳۱۰ تا ۳۷۹میلادى) در اوان جوانى دستور داد که پل دیگرى بر روى دجله بسازند تا یکى براى آمدگان باشد و دیگرى براى روندگان (نولدکه، ترجمه بخش ساسانیان تاریخ طبرى، ص ۱۰۸؛ کریستنسن، ص۴۱۳). این قصر تا زمانی که مسلمانا موفق به فتح بینالنهرین شوند وجود داشته است (دایرهالمعارف ایرانیکا، همانجا) . آن را در زمان خلافت مکتفى (حکومت ۲۸۹-۲۹۵) ویران کردند و مصالح آن را براى بناى قصرالتاج به بغداد بردند (مصاحب، ذیل ماده) این عمارت در آغاز قرن چهارم چنان رو به خرابى رفت که اثرى از آن نماند (لسترنج، ص ۳۷). مسجد جامعى نیز که مسلمین پس از فتح این ناحیه در تیسفون ساختند در بخش شمالى شهرهاى مداین یعنى در تیسفون عتیق بوده است (یعقوبى،البلدان، ص ۱۰۰- ۹۹). در باب نامگذارى تیسفون قدیم، روایاتى نقل شده است: هوشنگ آن را کردبنداز (مقدسى، ج۴، ص۶۱۶)، تهمورث آن را گردباد، و جمشید آن را طیسفون نامید (حمدالله مستوفى، ۱۳۶۲ش، ص ۴۴). اعراب آن را عتیقه (یعقوبى، البلدان، ص ۳۲۱)، مداین (حمدالله مستوفى، ۱۳۶۲ش، همانجا) و مدینهالعتیق (هوف، ص۱۲) گفتهاند. به گمان لسترنج (ص۳۳ و پانویس) نام تیسفون در تورات کسفیا/ کاسِفْیا آمده که همان کتیسفون است (نیز Ä کتاب عزرا ۱۷:۸؛ هاکس، ذیل «کسفیا») و نبطیان آن را طَیْسَفونج مىنامند (دینورى، ص۷۳). نام فارسى آن توسفون بوده که اعراب آن را طیسفون و الطیسفونج نامیدهاند (یاقوت حموى، ج۳، ص ۵۷۰) و به زبان پهلوى به آن تیسپون مىگفتند. مصنفان چینى تیسفون را «سوپین» (Supin) یا «سوتى» (Suti) نوشتهاند (کریستنسن، ص۴۰۸).
۲ – وِه اردشیر(بَهْرَسیر، سلوکیه جدید): این شهرک را اردشیرساسانی (حکومت ۲۲۶ تا ۲۴۱ میلادى) به جاى سلوکیه عتیق، که در سنه ۱۶۵ به دست آویدیوس کاسیوس سردار رومى ویران شد، بنا نهاد. وى در ۲۲۶ میلادی، پس از غلبه بر اردوان پنجم اشکانی(حکومت از ۲۰۹میلادى تا ۲۲۶ میلادى) و آمدنش به سورستان و تسخیر تیسفون، با استفاده از تغییر طبیعی مسیر دجله در ۱۰۰ میلادى و ایجاد فضای خالی بین دجله و سلوکیه، شهر وهاردشیر را در این فضای خالی، در کناره غربى دجله و در برابر تیسفون، در محل یک اقامتگاه کوچک قدیمیترى به نام کوخه (که جامعه مسیحى و یک جامعه نیرومند یهودى در آن ساکن بودند) بنا کرد. ساکنان سلوکیه قدیم را به آنجا نقل مکان داد و با افزودن بِهْرَسیر، رومِکان، نَهَرْدَرْقیت، کوُثا و نَهَرْگَوْبَر برآن ، آن را استان کرد. به همین دلیل است که در منابع سورى به آن سلیق(سلوکیه) مىگویند و سلوکیه قدیم را «سلیق خراوته» (سلوکیه خرابه) مىنامند. در نزدیکى یا در داخل وهاردشیر آتشکده معروفى بود که درآمد حاصله از آن به اندازه مالیات تمامى استان فارس بود (نولدکه، ترجمه بخش ساسانیان تاریخ طبرى، ۴۷؛ فیاى، ص ۶-۵؛ هوف، ص ۱۲). نام «کوثا» در کتاب دوم ملوک تورات (فصل ۱۷، آیه ۲۴ و ۳۰) ذکر شده است و به قول نولدکه شاید همان تلابراهیم باشد که درست در جنوب سلوکیه بر جبلابراهیم واقع است (ص ۶۶، یادداست ۶۰). تیسفون را(که طبرى آن را طیسفون نوشته است) حصارى احاطه کرده بود ولى وهاردشیر علاوه بر حصار، ارگ مستحکمى به نام گُوروُندَگَن داشته است. در این ارگ یک زندان دولتى به نام «زندان بدون بازگشت» براى زندانیان محکوم به مرگ وجود داشت که در ظرف چند روز در اثر گرسنگى جان مىدادند. تیسفون قدیم و وهاردشیر در دو سوى دجله قرار داشتند و با پلهائى به هم مربوط مىشدند.«گویند… ]شاپور دوم یا شاپور ذوالاکتاف[]شاپور دوم یا شاپور ذوالاکتاف[ شبى در کاخ شاهى در تیسفون خوابیده بود؛ هنگام سحر از بانگ و فریاد مردم بیدار شد و از سبب آن همه بانگ و فریاد پرید. گفتند آن از انبوهىِ مردمى است که بر روى پل دجله همى آیند و روند. شاپور بفرمود تا پل دیگرى بربندند که یکى مَرْ آیندگان را باشد و دیگرى مَرْ روندگان را و دیگر انبوهى نباشد… شاپور بفرمود تا فرمان او را کار بندند و گویند آفتاب فرو نشده بود که پلى به نزدیک پل پیشین ساخته شد و مردم از خطر جان، در گذشتنِ از پل، باز رستند» (نولدکه، ترجمه بخش ساسانیان تاریخ طبرى، ص۱۰۸؛ کریستنسن، ص۴۰۸، هوف، ص ۱۳). وهاردشیر در مجاورت بلافصل سلوکیه قدیم بنا شده بود و حصار آن همان دیوار شهر سلوکیه عهد سلوکیان بود (کریستنسن، ص۴۱۱). یونانیان آن را سلوکیهجدید و سورىها، کوخه مىنامیدند (دایرهالمعارف ایرانیکا، همانجا؛ طارق مظلوم، ص ۱۲۹). تیسفون و شهر ویهاردشیر که همان سلوکیه جدید است، مهمترین شهرهاى مداین به شمار مىرفتهاند. آمیانوس (کتاب ۲۴، بند ۷، فقره ۱) گوید پایتخت ایران وضعى داشت که در موقع جنگ غلبه بر آن ممکن نبود. حصارهاى منیع بر دور مجموعه شهرهاى آن کشیده شده و درهاى مستحکمى (طبرى،ص ۱۰۶۲؛ نولدکه، ص ۳۸۷) در این حصارها تعبیه نموده بودند. احتمال مىرود که به نسبت افزایش عده شهرهائى که ماحوزه را تشکیل مىداد، استحکامات را چندین دفعه تکرار کرده باشند. وهاردشیر شهر بزرگى بود که کوچههاى سنگفرش داشت. در کنار خانههاى آن محوطهاى براى چهارپایان موجود بود، زیرا اهالى ثروتمند شهر گلههایى داشتند که روزها به دره متولى در نزدیکى ماحوزا به چرا مىفرستادند و آن دره را «عقبه ماحوزا» نام داده بودند. بازار این شهر خیلى بزرگ بود و تجار یهودى شرابفروش و همه نوع سوداگران دستفروش در آن شهر اقامت داشتند و بسیار فعال بودند. از خصویات شهر (سلوکیه-ماحوزا) بافتن کیسه و نوعى حصیر بود که بر روى آن خرما خشک مىکردند (برلینر، مقالات راجع به جغرافیا و نژادشناسى بابل، ص ۴۰ و بعد). این شهرک مرکز عیسویان ایران و مقر جاثلیق محسوب مىشد. کلیساى بزرگ سلوکیه در آنجا بود. هنگام تعقیب نصارىها در زمان شاپور دوم، این کلیسا ویران شد و پس از (کریستنسن، ص ۴۱۰) مرگ این پادشاه آن را از نو ساختند و پس از آن چندبار با کمک مالى دربار قسطنطنیه تعمیر شد. ابنیه متبرکه دیگرى مثل کلیساى سننرکس (نرسیس؟) و مکتب روحانیان، که در قرن ششم تأسیس شده بود، در این شهر دیده مىشد. در قسمتهاى حفارى شده وهاردشیر گارگاههاى به هم فشرده و نامنظم شیشهگرى و فلز کارى، محلهاى بازارمانند، خیابانهاى کج و معوج با مغازههاى ساده و گاهى اوقات خانههاى مسکونى متمولتر با حیاط و ایوان شناسائى شده است (هوف، ص ۱۴).
۳ – اسبانبور (اسفانبور، اسفانبر، اسبانبر، تیسفون جدید): شهرک اطراف طاق کسرى است، در جنوب تیسفون عتیق؛ آن را یک محله جدید ساسانى با کاخها و باغها و پردیس توصیف کردهاند. احتمالا این اسم از اسبانبار گرفته شده که وجه تسمیه آن اصطبلهاى شاهى بوده است. ظاهرآ این محل در آخر دوره ساسانى به یک شهر سلطنتى تبدیل شده است (هوف، ص ۱۵). موقع جغرافیایى آن، طرف چپ دجله و ایوان عظیم کسرى با هشتاد زراع ارتفاع در این شهرک واقع است(یعقوبى،البلدان، ص ۱۰۰- ۹۹، طارق مظلوم، نقشه). گفته مىشود این ایوان عظیم که به «ایوان کسرى» معروف است، از بناهاى شاپور دوم است(مسعودى، مروجالذهب ج۱، ص ۲۵۴)، در حالى که روایات متداوله در داستانها آن را به خسرو اول نسبت دادهاند ولى به عقیده هرتسفلد باستانشاس، طاق کسرى از بناهاى عهد شاپور اول است (کریستنسن، ص۴۱۳). در زمان خسرو دوم، طغیانهاى عظیم دجله نواحى حاصلخیز اطراف تیسفون را به باتلاق تبدیل کرد و موجب سقوط قسمتى از کاخ شاهى تیسفون گردید(گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ص ۳۶۵). در اواسط قرن دوم هجرى که منصور خلیفه عباسى خواست بغداد را بسازد، مصمم شد طاق کسرى را خراب نموده سنگ و آجر آن را در بناى شهر جدید بکار برد، ولى موفق نشد. چندى بعد مقدارى از سنگهاى آن را براى باروى قصر جدید تاج در بغداد شرقى که در ۲۹۰ ساخته شد، بکار بردند (لسترنج، ص ۳۷). سلمان فارسى و حذیفه بن یمان در همین شهر منزل داشتند و قبر هر دو در آنجاست (یعقوبى، البلدان، ص ۱۰۰- ۹۹).
۴ – ولاشآباد (ساباط، ساباطالمداین): بلاش اول اشکانی (۵۱ تا ۷۶میلادی) آن را به شکل بندرى در ساحل راست و در جنوب وهاردشیر، براى شکستن نیروى اقتصادى سلوکیه دجله برپا کرد(هوف، ص ۱۱). طبرى از باغها و تاکستانهاى بسیار آن در زمان هرمزد و سودمندى غورههاى انگور تاکستانهاى آن در پخت غذاها سخن مىگوید.«روزى هرمزد به هنگام رسیدن انگور به ساباط مدائن رفت. راه او از میان باغها و رزها بود. یکى از اسواران همراه او بر درخت تاکى غوره بدید و چند خوشه از آن بچید و به غلامى که با او بود داد و گفت: این را بگیر و بخانه ببر و با گوشت بپز و آب آن بگیر که در این فصل سودمند باشد»(نولدکه، ترجمه… تاریخ طبرى، ص ۳۸۷). در۱۰۰ میلادى به علت تغییر مسیر دجله به طرف شرق، این بندر از حیز انتفاع افتاد. در ۳۶۳ میلادى ساباط(راهروی سرپوشیده) واقع در نزدیکى تیسفون و به عبارت بهتر نزدیک مغرب سلوکیه، به همین نام موجود بوده است (نولدکه، ترجمه.. تاریخ طبرى،تعلیقات، ص ۲۱۱، یادداشت ۶۵) . احتمالا ویرانههاى ابوحلیفه، در جانب غربى دجله، تقریبآ در یک فرسخى جنوب سلوکیهدجله، همین ولاشآباد باشد که در دوره اسلامى آن را ساباط المداین نامیدند(هوف، ص ۱۱، ۱۵). مأمون (حکومت ۱۹۸ تا ۲۱۸ هجرى قمرى) خلیفه مدتى در ساباط مداین اقامت گزید (لسترنج، ص ۳۷).
۵ – رومیه (الرومیه، رومگان، انطاکیه جدید، ویهانتیوخ خسرو، وهجندیو خسرو): خسرو اول (۵۳۱ تا ۵۷۹م) در سالهاى ۵۳۹ و ۵۴۲ میلادى، پس از تسخیر شهر انطاکیه از بلاد سوریه و رودس، واقع در ساحل رود اُرُنتس، رخام و ستونهاى مرمر و موزائیک شیشهاى و سنگهاى تراشعظیم به ایران آورد و با این غنایم، شهر رومیه را طابقالنعل بالنعل مطابق با نقشه شهر انطاکیه در ربض تیسفون بنا کرد. عمارت و درون حصار را مطابق با آنچه که در انطاکیه و سایر بلاد سوریه دیده بود، با موزائیک زینت داد و چندین حمام و یک میدان اسبدوانى، چند کلیسا و سایر تسهیلات ایجاد کرد و سکنه انطاکیه را به آنجا انتقال داد تا از مهارت صنعتى آنها براى رونق اقتصادى کشور خود استفاده کند. نقشه شهر چنان بود که هریک از اهالى انطاکیه در این شهر جدید فورآ خانه خود را پیدا مىکرد. خسرو این شهر را به ناحیهاى با پنج تسوک به نامهاى نهروان بالا، نهروان میانه، نهروان پائین، بادَرایا و باکُسایا تبدیل کرد. او به سکنه این شهر امتیازات و عنایات مخصوص مبذول داشت، از جمله به مسیحیان آزادى مذهبى داد. اهالى این شهر تحت نظر شاه قرار داشتند و هرگاه مجرمى به آنجا پناهنده مىشد، کسى حق نداشت معترض او شود. حدس زده مىشود که محل این شهر در البُستان، تقریبآ در ۲ کیلومترى جنوب شرقى طاق کسرى، یعنى در جائى است که دو ضلع عمود بر هم دیوارى بر پا ایستاده است . امروزه به آن بستان کسرى نیز گفته مىشود (نولدکه،ترجمه… طبرى، ص ۳۶۵؛ کریستن سن، ص ۴۰۹؛ لسترنج، ص. ۳۶؛ هوف، ص ۱۵). رومیه تا یک قرن پس از فتح اعراب، پابرجا بود و به همین نام رومیه یعنى شهر رومىها نامیده مىشد (لسترنج، ص ۳۶). منصور خلیفه ، چندى دستگاه خلافت را به رومیه، برد (لسترنج، ص. ۳۶) و ابومسلم را در همانجا به گرمى پذیرفت و در اردوگاه خود در شعبان سال صد و سى و ششم هجرت کشت (یعقوبى، البلدان، ص ۱۰۰-۹۹؛ مسعودى، مروجالذهب، ج ۲، ص ۲۹۴). در زمان مسعودى در ۳۴۶ آثار ویرانههاى باروى گلى آن بر جا بوده است (مسعودى، مروجالذهب، ص ۲۶۰).
۶ – درزنیدان (درزیجان): در پنج کیلومترى شمال وهاردشیر. یاقوت حموى فقط نامى از آن برده است (ج۴، ص ۴۴۶). در منابع قابل دسترس ذکرى از آن به میان نیامده است.
۷ – نونیافاذ، کردافاز. یاقوتحموى از آن فقط نام برده است (ج۴، ص ۴۴۶). منابع موجود اطلاعى از این شهر به دست نمىدهند.
دستکرد / دستکرهالملوک :
شهرکى نیز به نام دَستَگَرد/دستگِرد یا دسکرهالمَلِک،معرب آن دَستَجِرد/دستْجِرد در حدود ۸۸ کیلومترى شمال شرقى بغداد در کنار رود دیاله وجود داشته است. نام پهلوى آن دَستَکَرَتَه (بهمعنى پاسگاه، دهکده یا شهر، زمین هموار) بوده است. که در بیشتر مواقع دربار خسرو دوم (حدود ۵۹۰ تا ۶۲۸ میلادى) در آنجا مستقر بود و به همین علت آن را دسکرهالملک مىنامیدند. کاخهاى خسرو در دستکرد در منابع اسلامى شهرت دارند. در ۶۲۸ هرقل/هراکلیوس (که از ۶۱۰ تا ۶۴۱ میلادى امپراتور بیزانس بود) کاخ سلطنتى آن را تصرف کرد. در دوره اسلامى مرکز ناحیهاى زراعتى در استان شاه قباد بود. مدتى نیز از مواضع مستحکم خوارج گردید. ابن حوقل در حدود ۳۶۷ هجرى قمرى آن را شهرى پر رونق در میان نخلستانها توصیف کرده است (مصاحب، ج ۱، ص ۹۸۰، ج۲، ص ۳۲۶۰؛ رادیتسا، ص ۲۲۲).
فاصله این شهرهاى همجوار که در دو طرف دجله ساخته شده بودند و یاقوت حموى (ج۴، ص ۴۴۶) و یعقوبى (۱۹۶۷، ص ۳۲۱) از آنها نام مىبرند، بسیار اندک بوده است. یعقوبى در طرف چپ دجله از شهر عتیقه و در همان طرف در فاصله یک میلى آن از شهر اسبانبر و در دو یا سه میلى آنها از شهر رومیه نام مىبرد. در طرف راست دجله از شهر بهرسیر و در یک فرسخى آن از شهر ساباط مداین سخن مىگوید (یعقوبى، ۱۹۶۷، ص۳۲۱). لسترنج (ص ۳۶) مىنویسد در زمان مسعودى یعنى در قرن سوم، پنج شهر از هفت شهر مداین وجود داشته است: شهر کهنه یعنى طیسفون و در یک میلى جنوب آن، اسبانبر و مجاور آن رومیه و هر سه در جانب شرقى دجله و در جانب دیگر بهرسیر که اصل آن بهاردشیر است و یک فرسخ زیر آن ساباط که به قول یاقوت، ایرانیان آن را بلاشآباد مىنامیدند. کریستنسن نیز از مجموعه شهرهائى که پایتخت زمستانى ایران دوره ساسانى را تشکیل میدادند، پنج شهر را مىشناخته است از این قرار: شهر قدیمى تیسفون (عتیقه) و شهر رومگان در ساحل چپ دجله، و در ساحل راست آن شهرکهاى وهاردشیر، درزنیدان و ولاش آباد. او ساباط مدائن واقع در ساحل چپ دجله را محله ماحوزا دانسته و مىگوید اگر محله اسبانبر و محله ماحوزا واقع در ساحل چپ دجله را دو شهر مستقل به حساب آوریم، هفت شهر مداین یا تیسفونِ پایتخت کامل مىشود(ص. ۴۱۱).
آب و هواى هفت شهر مداین :
در قرن سوم هجرى درباره آب و هواى مداین نوشتهاند: دانایان، منجمان و پزشکان به اجماع گفتهاند که شهرى در کشور در سلامت و اعتدال و برترى آب و هوا به این شهر نمىرسد (یعقوبى، تاریخ، ص ۲۱۸). ابن فقیه نیز مىنویسد مداین یکى از سیزده جاى کشور قباد بوده که خوش آب و هواتر از جاهاى دیگر است (ص ۲۰۹). نزولات آسمانى این ناحیه اندک و آب تیسفون از دجله و فرات و از نهرهائى گزارش مىشود که از دجله و بخصوص فرات جدا کردهاند، آبادانى آن در پرتو این نهرها بوده است. یکى از آنها نهر عیسى است که از فرات جدا شده و از رومیه مىگذرد و به دجله مىریزد (سهراب، ص ۱۲۳- ۱۲۴)، آن را عیسى بن موسى از فرات جدا کرده و با آب آن روستاها و مزارعى را به وجود آورده است (هوف، ص ۱۱). نهر ملک یا نهر ملکا (آبراهه شاهى) دجله و فرات را به هم متصل مىکرد و کشتزارهاى بسیار و پرنعمتى در اطراف آن بوده و در پائین مداین به رود دجله مىریخته است (سهراب، ص ۱۲۳-۱۲۴؛ هوف، ص ۱۱). حمدالله مستوفى مىنویسد حفر این نهر را به کسانى مثل سلیمان بن داود (حکومت حکومت ۹۹۷۲ تا حکومت۹۳۲ قم)، منوچهر پیشدادى، اسکندر رومى (حکومت ۳۳۶ تا ۳۲۳ قم) نسبت مىدهند ولى در واقع آن را شاپور بن اشک بن دارا که او را شاپور بزرگ مىگفتند از فرات جدا کرده و بر کنار آن آبادىها ساخته است (حمدالله مستوفى، ۱۳۶۲ ش، ص ۴۶). آنچه در طرف شرقى دجله بوده از آب دجله مشروب مىشده است و آنچه در طرف غرب دجله واقع بوده، از فرات، یعنى از نهرمَلِک (مستوفى، همان، ص۴۶؛ یعقوبى، البلدان، ۳۲۱؛ طارق مظلوم، نقشه). طعم آب چاههاى آن حدود تلخ و شور بوده و فقط آب چاهى که با آب آن پیکر سلمان فارسى را غسل دادند شیرین بوده است (حمدالله مستوفى، ۱۳۶۲ش، ص ۴۵). به نظر مىرسد سرزمین تیسفون از نظر شرایط کشاورزى (آفتاب، آب و خاک خوب)، به لحاظ رسوبات ناشى از طغیان دو رود دجله و فرات و در پرتو این نهرها و شبکه گسترده آبیارى، غنى و حاصلخیز بوده است تا جائى که به قول ابن خرداذبه (ص ۱۷۲) قباد (حکومت ۴۸۸ تا ۵۳۱ میلادى)گفته است بهترین چیزهاى کشور من میوه مداین است. به بادهاى شدید ناحیه نیز اشارهاى شده که در موقع بناى آن موجب خرابى دیوارهایش مىشد. ابن فقیه مىنویسد: «قباد بن فیروز، کشور خویش را بررسید، و آبها و خاکها را وزن کرد، تا براى سکونت خود شهرى سازد، از عراق که ناف اقلیمهاست آغاز کرد، و چنین یافت که سیزده جاى، از همه جاى کشور او، خوش آب و هواتر است: مداین (تیسفون)،…(ابن فقیه، ص ۲۴)؛ ده جاى، مردمش از همه کاملترند:… ،مداین،…(ابن فقیه، ص ۲۵)؛ هفت جاى، میوهاش از همه بهتر است،…مداین،…(ابن فقیه، ص ۲۶)؛ «آنگاه قباد، براى اقامت خویش مداین را بگزید، چون نزدیک روم بود. چه در آن روزگار، انبار از شهرهاى روم بود. سپس با شتاب به ساختن مداین پرداخت و چنین مىبود که هرچه از دیوار قصر بر مىافراشتند بادى وزیدن مىگرفت و آن را از جاى برمىکند. قباد کس نزد بلیناس، طلسمدان سالخورده روم بفرستاد، و فرمان بداد تا براى آفت هرجاى طلسمى بسازد و او را بگفت: از مداین آغاز کن، و هر طلسمى را چهارهزار درم مقرر بداشت. بلیناس طلسمى بزرگ در ایوان بساخت و یازده طلسم دیگر در گرداگرد آن. طلسم بزرگ براى باد بود که دیوار را از جاى مىکند. باد بایستاد و کار آن بنا به انجام رسید. طلسمهاى دیگر، براى کژدم و جراره و تب و تب ربع و درنده و کیک بود که همه در آنجا کم شدند. طلسمى براى آن بود که مردمان چه در حضور باشند یا نباشند، تا پادشاه در میان آنان است، یگانه و متفق باشند. طلسم دیگر آن بود که پادشاهان دیگر کشورها، حشمت پادشاهان عراق (مداین) نگاه دارند. و در دلشان هیبت اینان همى باشد» (زیر نویس شماره ۱، در همان صفحه: در نسخه عکسى) طلسمى دیگر براى آن که زنانشان دامن از بدکارگى به دور دارند. و طلسمى دیگر براى آن که غلات و میوههاشان فزون شود (ابن فقیه، ص ۲۷). همین باد یکى از عوامل تخریب سریع بازماندههاى کهن تیسفون بوده است (هرمان، ص۳۹).
ساختار جمعیت و مذهب:
گفته شد که تیسفون یا مداین از اواسط حکومت اشکانیان تا آخر دوره سلسله ساسانیان پایتخت زمستانى شاهان ایران بوده است. پادشاهان ساسانى مراسم تاجگذارى خود را در تیسفون انجام مىدادند. مداین/تیسفون بر سر راههاى اصلى تجارت و صنعت و سیاست قرار داشته است (هوف، ص ۱۶)، بنابراین مداین/تیسفون علاوه بر داشتن کاخها، خزانه، نهادهاى نظامى و سیاسى در خود، یک مرکز بازرگانى نیز بود (هوف، ص ۱۲) و همانند شهر نسا، کلانشهرى بوده شامل پایتخت، یک قلعه (کهندژ یا اقامتگاه شاهانه)، شارستان وسیع با بازار و معابد و غیره، ربض و روستاها و املاک زمینداران بزرگ (دهگانان) (هوف ، ص۱۶ و۱۷)، بازار یونجهفروشان شهر تیسفون، میدان اعدام آن نیز بود (پیگولوسکایا، ۱۳۶۳، ص ۱۲۴). ظاهرآ هرم جمعیتى آن را اقوام مختلف، اقلیتهاى مذهبى گوناگون و قشربندى اجتماعى آن زمان، یعنى شاهزادگان، روحانیان، سرداران و جنگاوران، دهگانان، هنرمندان و صنعتگران و بالاخره زارعان و رعایا کامل مىکردند. ابن فقیه مىنویسد(ص ۲۱۰) مداین از جمله ده جاى کشور قباد بوده که مردمان آنها از همه کاملتر بودهاند.
پیروان ادیان گوناگون در مداین ساکن بودند. تعدادى از شاگردان معتبر مانى و جماعتى از مانویه در آن زندگى مىکردند (کریستنسن، ص۲۲۳). یهودیان نیز در تیسفون رونقى داشتند، در دوره پارتیان مناسبات با یهودیان دوستانه و قدرت سیاسى ایران در بین النهرین مسلط بود (یارشاطر، ص ۸۲). قصر یهودیان تبعیدى در زمان یزدگرد اول (۳۹۹- ۴۲۱ میلادى)، در ماحوزا، یعنى در دو شهذ مجتور هم مداین وتیسفون بود (آیلرز، ص ۶۱۱). این شاه نسبت به این قوم هم که اهمیت سیاسى نداشت، خوشرفتارى مىکرد (کریستنسن، ص۲۹۶). یک مدرسه عالى یهود از قرن سوم در وهاردشیر وجود داشت و رئیس جامعه کلیمیان بابل در ماحوزا اقامت مىگزید (همان، ص۴۱۱). ارامنه موقعیت ویژهاى داشتهاند. سواره نظام ارمنى وقتى وارد تیسفون مىشد شاهنشاه شخصآ از فوج آنها سان مىدید (همان، ص۲۳۶-۲۳۷). در زمان شاپور دوم تیسفون از مراکز عمده مسیحیت در امپراتورى ساسانى بود (هرمان، ص ۱۱۳). کلیساى روم بِطریفى [سراسقف] را براى اداره امور مسیحیان شرق به مداین مىفرستاد و آنجا مرکز بِطریق سریانى تیسفون بوده است (مسعودى، التنبیه والاشراف، ص۱۳۴،۱۳۵، ۱۳۶). اسقفنشین تیسفون از ۳۱۵ میلادى به بعد در رأس کلیساهاى ایران قرارگرفت و قدرت فراوان یافت (کریستنسن، ص۲۹۱- ۲۹۰). در زمان شاپور دوم، سیمون برصباغى، رئیس نصارى بود و چون از گردآورى مالیات به میزان دوبرابر، از نصاریان خود دارى کرد، به دستور شاپور به زندان افتاد و کشته شد. این وقایع ابتداى تعقیب عیسویان ایران بود که از سال ۳۳۹ تا فوت شاپور دوم دوام داشت (اتوکورز، ص ۶۹۶). این شاه با احساس خطر از جانب مسیحیان، دستور ویرانى کلیساهاى آنها را داد (مسعودى، ص۱۳۶؛ پیگولوسکایا، ص۳۴۲، ۳۴۶،۳۴۷، ۳۵۲، ۳۵۳). یزدگرد اول ( ۳۹۰ تا ۴۲۱) فرمان داد کلیساهاى خراب شده را مجددآ بنا کنند و رعایایى را که به جرم عیسویت به زندان افتاده بودند، آزادى دهند. در ۴۱۰ میلادى مجمع دینى عیسویان تحت ریاست اسقف تیسفون منعقد شد. اسقف تیسفون جاثلیق کل یا خلیفه اعظم عیسویان به شمار مىرفت، پنج مطران [رئیس کلیسای یک ایالت» در پنج بلاد ایران داشت و سى اسقف تحت فرمان او بودند (کریستنسن، ص۲۹۴-۲۹۵؛ پیگولوسکایا، ص۶۱۳-۶۱۴). جاثلیق تیسفون در ۴۲۱ میلادى با اعلام جدایى کلیساى ایران از روم در زمان بهرام گور (۴۲۱ تا ۴۳۹ میلادى)، کماکان جاثلیق کل عیسویان ایران بود (نولدکه، ص۲۰۷). صومعه پثیون در خود تیسفون واقع بود. به فرمان خسرو دوم (حکومت ۵۹۰ تا ۶۲۸ میلادى) کلیساهائى به نامهاى مریممقدس و ژرژقدیس بنا کردند (کریستنسن، ص۴۱۱). سلوکیه-تیسفون در زمان خسرو دوم، میان سالهاى ۶۰۹ میلادى تا ۶۲۸ میلادى، فاقد اسقف بود (اتوکورز، ص ۶۹۶). ساسانیان، به فرماندهى شهروراز در ژوئن ۶۱۴ میلادى بیتالمقدس را گشودند و نیمى از صلیب اصلى را که عیسى مسیح روى آن مصلوب شده بود و در اورشلیم نگاهدارى مىشد، براى خسرو پرویز به تیسفون فرستادند (پورداود، آناهیتا، ص ۳۵۰؛ اتو کورز،ص ۶۹۶؛ هرمان، ص ۱۴۱) در زمان ملکه بودن پورانداخت (حکومت ۶۲۸، ۱۸ ماه)(دختر خسرو پرویز)، در۱۴ سپتامبر ۶۲۹، آن را، پس از پانزده سال که در تیسفون بود و جهانى را به دشمنى برانگیخت، توسط جاثلیقى به نام ایشو عَهْبْ براى امپراتور هراکلیوس پس فرستاد، بدون آن که مهر غلاف نقرهاى آن شکسته شده باشد، همانطور که از اورشلیم آمده بود (طبرى، ترجمه نولدکه، ص ۵۴۷ و تعلیقات شماره ۱۶۶ نولدکه در ص ۵۸۹؛ پورداود، آناهیتا، ص ۳۵۰ و ۳۷۲).
«تل ذهب» کنونى در تیسفون تختگاه مقدس عظیمى بوده که براى آئین اهورامزدا برپا شده بود و از هر طرف آن پلکانهائى رو به بالا داشته است (گیرشمن ۱۳۸۱، ص ۲۸۸). این تختگاه و مجسمه گچى یک روحانى قرن پنجم یا ششم میلادى که در نیایشگاه تیسفون پیدا شده ( اکنون در موزه برلین است) (همان، ص۱۱) نشان از حضور اهورامزدائیان در تیسفون دارد. ولى شاهنشاهان ایران به هنگام رسیدن به پادشاهى با کمال احترام پیاده به زیارت آتشکده آذرگشنسب که در گنجک یا شیز (تختسلیمان امروزى) واقع در آذربایجان مىرفتند (ابن خرداذبه، ص ۱۱۹؛ کریستن سن، ص ۱۹۰).
کشتار مزدکیان در اواخر سال ۵۲۸ یا اوایل ۵۲۹ میلادى، در زمان قباد یا کواذ (حکومت ۵۳۱-۴۸۸م)، در نزدیکى مداین/تیسفون در میان آب نهروان و جارِ اتفاق افتاد (نولدکه، ص ۷۰۰- ۶۹۹) که خبر از وجود پیروان مزدک در این ناحیه مىدهد.
در تیسفون، پایگاه اجتماعى بیگانگان به قشر پائین جامعه محدود نمىشد، بلکه آنها بدون هیچ مانعى به محافل دربارى راه مىیافتند و مىتوانستند بر سیاست دولت اثر بگذارند. پزشکى در دربار تیسفون بطور نیمه انحصارى در دست مسیحیان بود و به همین دلیل بیگانگان زیادى به دربار ایران آمد و شد مىکردند. حضور همسران مسیحى در دربار شاهنشاه و پناه دادن خسرو یکم به فیلسوفان که پس از بسته شدن آکادمى افلاطون به فرمان یوستىنیانوس (۵۲۷ تا ۵۶۵) مپراتور بیزانس، در ۵۲۹ میلادى از آتن رانده شدند (اتو کورز، ص ۶۸۶) یکى از زمینههاى رشد فرهنگ و علوم در تیسفون بود.
تحول مداین در بستر تاریخ:
در باب بناى تیسفون به دست پیشدادیان و کیانیان، نویسندگان مسلمان افسانهها و روایاتى را نقل کردهاند: ابن فقیه ساختن آن را به قباد بن فیروز نسبت مىدهد(ص ۲۱۲). حمزه اصفهانى (ص ۳۲) مىنویسد جمشید حدود تیسفون را تعیین کرد و بر دجله پلى از سنگ و آجر ساخت. مقدسى (ج ۴، ۸۱) آن را نخستین شهر و بانى آن را هوشنگ معرفى مىکند. مستوفى (نزهتالقلوب، ص ۴۶) مىگوید طهمورث دیوبند پیشدادى آن را ساخت و جمشید آن را به انجام رساند. در متنى پهلوى آمده است که شهرستان تیسفون را به فرمان توس در زمان کیخسرو و کیکاوس بنا کردهاند (صادق هدایت، ص ۴۰). مارکوارت (ص ۵۱) نیز با توجه به همین متن پهلوى نوشته است تیسفون به دستور توس و به وسیله ورژاک ویپکان بنا شد (شاید نام آن ترکیبى از توس+فون باشد؟). مستوفى در جاى دیگر (تاریخ گزیده، ص۱۰۹) مىگوید مدائن را شاپور اول (۲۴۲-۲۷۳ م) ساخت. خواندمیر (ص ۳۲) سازنده تیسفون را کیومرث مىداند. مصاحب مىنویسد نام تیسفون براى اولین بار در ۲۲۰ قبل از میلاد در آثار پولوبیوس آمده است (مصاحب، ذیل ماده تیسفون). ولى بر اساس حفاریهاى باستانشناختى معلوم شده است که تاریخ واقعى تیسفون از زمان اشکانیان شروع مىشود (کیانى، ص۴۳).
تحولات تاریخى پادشاهان اشکانى را وادار کرد که شهر صد دروازه (قومس، در نزدیکى دامغان) واقع در ولایت پارت را بعد از قریب دو قرن رها کنند و پایتخت خود را به کنار دجله و به تیسفون انتقال دهند (کریستنسن، ص۳۱). احتمالا در زمان مهرداد اول (حکومت ۱۷۱ تا ۱۳۸ قم) در قرن دوم از میلاد بود که پایتخت از شهر قومس به تیسفون که غربىتر بود منتقل گردیده است (هرمان، ص۳۹). سلوکیه دجله خودمختارى خود را که تا زمان مبارزه قدرت بین پسران اردوان سوم(۱۷ تا ۴۰ میلادى)، یعنى گودرز دوم (۳۸ تا ۴۱ میلادى) و یروان (۳۹ تا ۴۷میلادى) حفظ کرده بود، از دست داد و تیسفون در سوى دیگر دجله رسمآ پایتخت زمستانى پارتها شد (هوف، ص ۱۱). اردوان سوم (۱۲ تا ۴۰ میلادى) در ۱۷ میلادى وارد تیسفون شد و تا پایان عمر سلطنت کرد. رواج فراوان سکههاى وى دلیل شکوفائى دوران سلطنت اوست (هرمان، ص ۵۵). تیسفون در زمان گودرز دوم (حکومت ۴۰ تا ۵۱) نیز تختگاه زمستانى پارتها بود (پیگولوسکایا، ص۹۰،۹۶، ۱۰۰). این شهر در سال ۱۱۶ به دست امپراتور ترایانوس (تراژان)(حکومت ۹۸ تا ۱۱۷ میلادى) افتاد (یارشاطر، ص ۵۹؛ بیکرمان، ص ۱۸۹)؛ در ۱۶۲ میلادى به دست سوروس، فرستاده روم فتح شد (آیلرز، ص ۶۰۱)، در سال ۱۶۴ وروس آن را تسخیر و غارت کرد (یارشاطر، ص ۵۹). در دسامبر ۱۶۵ به دست رومیان افتاد و آنان پس از تسخیر شهر، قصر بلاش را با خاک یکسان کردند (بیکرمان، ۱۹۳).ولى در همین سال طاعون همهگیرى در تیسفون شایع بود که موجب عقبنشینى رومیان از تیسفون و به جا گذاشتن غنایم گردید (هرمان، ص ۸۳). در ۱۹۷ میلادى سپتیموس سوروس (۱۹۳ تا ۲۱۱م) امپراتور روم، آن را غارت کرد (آیلرز، ص ۶۰۱). اردشیر ساسانى نیز در ۲۲۴ پس از کشتن اردوان پنجم، آخرین پادشاه اشکانى، تیسفون را پایتخت خود اعلام و در ۲۲۶ در آن تاجگذارى کرد (گدار، ص۲۲۹؛ گیرشمن ۱۳۳۵، ص۱۲۳،۱۲۴؛ کالج، ص ۱۵۵). نبرد شاپوراول (حکومت ۲۴۱ تا ۲۷۴) با رومىها نیز که گزارش آن در کتیبه سه زبانه کعبه زردشت آمده، در سال ۲۴۴ در قلمرو ساسانى در محلى نزدیک به تیسفون صورت گرفته است (هرمان، ص ۱۰۶). در ۲۸۳ کاروس، امپراتور روم (حکومت ۲۸۳-۲۸۲م) تیسفون را غارت کرد (هرمان، ص ۱۱۰). اوج عظمت، زیبائى و شکوه تیسفون از زمان شاپور دوم یا شاپور ذوالاکتاف (حکومت ۳۷۹-۳۱۰ م.) آغاز شد. او پس از پیروزى بر روم به ساماندهى تیسفون مشغول و در آن ساکن شد (شمسالدین آملى ج۲، ص ۲۱۵؛ بناکتى، ص ۵۵). قباد (حکومت ۵۳۱-۴۸۸م) نیز در تیسفون تاجگدارى کرد، او را توسعه دهنده تیسفون دانستهاند (ابن فقیه، ص ۲۱۲). در ۵۸۹ میلادى یکی از شاهزادگان ترک، پس از جنگهاى بسار با بهرام چوبین و شکستهاى پىدرپى، در تیسفون با هرمزد چهارم دیدار کرد و پیمان صلح به امضاء رسید و جنگ سنگین ایران و ترکان به نفع ایران پایان یافت (کولسینکف، ص ۱۲۶).،
در زمان پادشاهى هرمز چهارم، بهرام چوبین، مرزبان، سر به شورش برداشت و در تیسفون طغیان شد و هرمزد را کور کردند و خسرو (خسرو پرویز، خسرو دوم)، پسر هرمزد، را به تخت نشاندند (کولسینکف، ص ۱۳۵). بهرام که از کودتا مطلع شد، از رى عازم تیسفون گردید و به کنار رود نهروان رسید که نیروى خسرو پرویز در آن سوى آن اردو زده بود. خسرو شکست خورد و از تیسفون گریخت و تخت شاهى بدون صاحب ماند(کولسینکف، ص ۱۴۴- ۱۴۵، ۱۴۷). بهرام در روز نهم ۵۹۰ در تیسفون به تخت نشست و این رویداد را آغاز سال نو ایرانیان قرار داد و در شهرهاى ابرشهر، مرو، رى و تیسفون به نام بهرام سکه زدند ولى شهرستانهاى مرکزى، جنوبى، و بیشتر شهرستانهاى کستک آذربایجان، به خسرو وفادار ماندند (کولسینکف، ص ۱۴۸- ۱۴۹). بهرام همه هزینههاى سپاه را از گنجهاى تیسفون پرداخت و به قولى آن را غارت کرد، و شهر تیسفون را به آتش کشید و کاخ خسرو را ویران ساخت (کولسینکف، ص ۱۵۰). پس از آن که بهرام از پایتخت رفت، یکى از سرداران خسرو به نام مبد (مهبد؟) توانست مداین را بگیرد و ثروتهاى خزانه شاهى را به دست آورد (کولسینکف، ص ۱۵۵). در زمان قباد طاعونى شیوع یافت که نیم یا یک ثلث اهالى تیسفون تلف شدند (مسعودى، ص ۶۲۷۴). در ۶۲۸ میلادى هراکلیوس، امپراتور بیزانس (حکومت ۶۱۰ تا ۶۴۱میلادى) ، آن را تاراج نمود. با این که شهرهاى مداین بارها به دست رومیان گشوده شد، اما این پیروزىها صرفآ رویدادهاى فرعى زودگذرى بودند و پىآمدهاى پایدارى نداشتند، بیشار جنبه انتقام جویی داشتند زیرا رومیان در صدد جبران غارتهائى بودند که پارتیان در قلمرو آنان مىکردند (آیلرز، ص ۵۹۵). مجموعه مداین که تا قبل از سقوط ساسانیان تمام شهرهاى بینالنهرین را تحتالشعاع خود قرار داده بود، سرانجام در دوره خلافت عمر (حکومت ۱۳ تا ۲۳ هجرى)، به دست سعدبنابىوقاص (فوت، ۵۵ ه ) در ۱۴ هجرى (یعقوبى، البلدان، ص۱۰۰) و یا ۱۶هجرى/۶۳۷م (طبرى، ج۱۱، ص۲۴۴۷؛ یاقوت در صفحه ۴۴۵ جلد چهارم معجمالبلدان، سال فتح آن را ۱۹ هجرى نوشته است) گشوده و دستخوش غارت شد و پس از آن براى همیشه از صحنه تاریخ بیرون رفت (آیلرز، ص ۶۰۱). در این جریان خزاین گرانبهاى آن از جمله تاج خسرو پرویز، قباى زربفت و مرصع به جواهرات سنگین و مروارید، جامه هاى زربفت، زره، کلاهخود، رانبند و زانوبند و شمشیر وى که همه از طلا بود و نیز قالى معروف بهارستان به دست اعراب افتاد (طبرى ج۱۱، ص۲۴۴۷؛ مارکوارت، ص۷۵). اینها را براى خلیفه عمر فرستادند که بین مسلمانان تقسیم شد. عمر تاج را در کعبه آویخت که صاحب نهایهالعرب فى اخبارالفرس والعرب مربوط به نیمه نخستین قرن یازدهم نوشته است امروز هنوز هم در آنجاست (کریستن سن، ص ۵۲۹). مسعودى میگوید در زمان عمر، که فتح مداین اتفاق افتاد، مرزبان مدائن سالار دههزار تن از اسواران ایران بود (ص ۶۶۷). پس از فتح مداین، اراضى کنار چشمهها که صاحبانشان جلاى وطن کرده بودند، به مسلمانان واگذار شد و به اقطاع آنها درآمد (بلاذرى، ص ۴۱۰). مسلمانان آب و هواى شهر را ناسازگار و بیمارىزا یافتند و به دستور عمر به موضع امروزى کوفه منتقل شدند (همان، ص ۳۹۵). نخستین مسجدى جامعى که در سواد بنا شد، مسجد مداین بود (همان،ص ۴۲۲). محمد منتصر، خلیفه عباسی (حکومت ۲۴۷ تا ۲۴۸هجرى قمرى) پس از رسیدن به خلافت به سامراء نقل مکان کرد و به مردم دستور داد که از ماحوزه منتقل شوند و منازل را ویران سازند و مصالح شکسته را به سامراء حمل کنند، مردم همین کار را کردند و منازل و مساکن و بازارهاى تیسفون در مدتى اندک ویران گشت گوئى که ساکنى در آن وجود نداشته است و سرزمینهاى معمور چنان بىآب و گیاه شد که گوئى معمور نبوده است (یعقوبى، البلدان، ص ۴۱). پیگولوسکایا مىنویسد (۱۳۶۳، ص ۱۵۵) «شهر تیسفون در حمله اعراب ویران شد، سوخته شد، غارت شد و خلوت شد و دیگر در هیچ عهدى احیاء نگشت».
به روایت تاریخ، از وِنُن دوم (حکومت سال ۵۱ میلادى) تا اردوان پنجم (حکومت ۲۵۹-۲۲۶ میلادى)، جمعآ ۱۱ شاه از سلسله اشکانى؛ و از اردشیر اول (۲۲۴میلادى) تا یزدگرد سوم (۱۴/۶۳۵ میلادى)، جمعآ ۲۶ شاه و دو ملکه از سلسله ساسانیان در مداین/تیسفون به تخت نشستند و پادشاهى کردند. پس از اسلام نیز سلمان فارسى (فوت، ۳۶ هجرى قمرى) در عهد خلافت عمر حاکم مداین شد و تا زمان فوت در این منصب بود (مسعودى، ص ۴۶۳).
مداین امروز:
مسافران و سیاحانى که از مداین گذشته و آن را دیدهاند اطلاعات بسیارى از ویرانههاى آن دادهاند. اولین آنها استرک است که در سالهای ۱۹۰۰ و ۱۹۱۷ اطلاعاتى درباره تیسفون منتشر کرده است. هرتسفلد اولین کسى است که از سالهای ۱۹۰۳ تا ۱۹۱۳ پنج فصل حفارى منظم باستانشناختى در تیسفون انجام داد (د.ایرانیکا، همانجا) و در ۱۹۲۰ کاخ عظیم ساسانیان در تیسفون نزدیک بغداد را معرفى کرد (هرمان، ص۱۹). با کشف بستر خشک و قدیمى رود دجله در حدود شرق شهرکهن سلوکیه، یک حلقه استحکامات مدور وسیع در شرق بستر قدیمى این رود نیز کشف شد. در حال حاضر این حلقه استحکامات با قطرى در حدود ۳ کیلومتر به دو بخش نامساوى تقسیم شده است. ویرانههاى پراکندهاى تا حدود ۷ کیلومتر در قسمت شرقى در امتداد شمال – جنوب دیده مىشود که کم و بیش به موازات رودخانه گسترده شدهاند (هوف، ص ۱۳). وسعت زمینى که بین شط و حصار نیمدایره وجود داشت، بطوریکه آثار آن هنوز دیده مىشود، تقریبآ به ۵۸ هکتار مىرسد و این همان است که آن را مدینهالعتیق یا شهرقدیم مىگویند. خرابههاى یک کلیساى عهد ساسانى نیز کشف شده است (کریستنسن، ص۴۰۸). در محله اسپانبر آن نیز بقعه سلمان فارسى و دهکدهسلمان پاک ساخته شدهاند که از آثار اسلامى هستند. دهکده سلمان پاک در قرن سیزده هجرى در مقابل آرامگاه سلمانفارسى و در شمال ویرانههاى طاق کسرى با مصالح ساختمانى ضلع شمالى تالار بزرگ که در ۱۲۶۷ش/۱۸۸۸م در اثر سیلى ویرانگر فروریخت، ساخته شده است (مصاحب، همانجا). خرابههاى بسیارى نیز در اطراف طاق کسرى دیده مىشود که باغ و بستان شاهى بودهاند. زاویه دیوارى که امروزه بستان کسرى نامیده مىشود در حقیقت بقیه دیوارى است که باغ گوزنهاى خسرو را احاطه مىکرده است. تپه کوچکى که آن را تلذهب یا خزانه کسرى مىنامند، در همین محل است (کریستنسن، ص۴۰۸). در مجاورت بلافصل طاقکسرى ویرانههایى دیده مىشود که بین آنها در طرف جنوب پشتهاى به ارتفاع ۶ متر از پارهاى مصالح ساختمانى است. مردم آن را حریمکسرى مىنامند (کریستنسن، ص ۴۱۳. مصاحب، همانجا). در اواخر قرون وسطى مسیر دجله تغییر یافت و امروزه، ویرانههاى مرتبط به شهر این ناحیه در میان بستر کنونى رود دجله و بستر قدیمى آن و در بخش سلوکیه قدیمى قرار دارند (کیانى، ص۴۴).
در سالهای ۳۲-۱۹۳۱ ضمن حفاریهاى باستانشناختى، بنیان چند کوشک ساسانى در شرق و شمال طاق کسرى پیدا شد و مقدار زیادى از بقایاى گچبریهاى تزئینى عمارات به دست آمد. اشکال حیوانات و کتیبههائى با تصویر خرس و گراز و شکل درخت زندگانى که طاووسان برآن نشستهاند و آجرهائى که تصویر پدران و دختران بر روى آنها رسم شده است. در میان این قطعات شکسته مجسمههاى کوچکى از زنان رقصنده و نوازندگان عود و مستان خفته در بستر و غیره به دست آمد (کریستنسن، ص۴۱۲-۴۱۱).
در حال حاضر از تیسفون عتیق یک دیوار هلالى و از تیسفون جنوبى یا اسبانبر، ویرانههاى طاق کسرى، و دو دیوار خرابه تقریبآ عمود بر هم به نام بوستان کسرى و تپهاى دست ساز به نام تلذهب باقی مانده و دهکده سلمان پاک و آرامگاه سلمان فارسى نیز دیده مىشود.
———————-
منابع:
آیلرز، ویلهلم، «ایران و بینالنهرین»، در: تاریخ ایران کمبریج، از سلوکیان تا فروپاشى دولت ساسانیان، چاپ احسان یارشاطر، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۷۳ش؛
ابن خرداذبه، المسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن، ۱۸۸۹، چاپ افست ۱۹۶۷؛
ابن فقیه، مختصر کتابالبلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۸۵، چاپ افست ۱۹۶۷؛
اتوکورز، «مناسبات فرهنگى میان پارت و روم»، در: تاریخ ایران کمبریج، از سلوکیان تا فروپاشى دولت ساسانیان، چاپ احسان یارشاطر، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۷۳ش؛
بلاذرى، فتوحالبلدان، ترجمه دکتر محمد توکل، نشر نقره، ۱۳۶۷ش؛
بناکتى، داود بن محمد، تاریخ بناکتى یا روضهاولىالالباب فىالمعرقهالتواریخ والانساب، چاپ دکتر جعفر شعار، انتشارات انجمن آثار ملى، تهران، ۱۳۴۸ش؛
بیکرمان، «تاریخ سیاسى» در: تاریخ ایران کمبریج، از سلوکیان تا فروپاشى دولت ساسانیان، چاپ احسان یارشاطر، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۷۳ش؛
پورداود، ابراهیم، آناهیتا(پنجاهگفتار پورداود)، چاپ مرتضى گرجى، امیرکبیر، ۴۳-۱۳۴۱ش؛
پیگولوسکایا و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا سده هجدهم، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام، ۱۳۶۳ش؛
پیگولوسکایا، شهرهاى ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمه عنایتالله رضا، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۶۷ش؛
تشنر، مقبول احمد، تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامى، ترجمه دکتر محمد حسن گنجى، بنیاد دائرهالمعارف اسلامى، ۱۳۶۸ش؛
حمدالله مستوفى، ابنابىبکر نصربن احمد قزوینى، تاریخ گزیده، چاپ دکتر عبدالحسین نوائى، انتشارات امیرکبیر، تهران ۱۳۶۲ش؛
حمدالله مستوفى، نزههالقلوب، چاپ لسترنج، دنیاى کتاب، تهران ۱۳۶۲ش؛
حمزه اصفهانى، حمزهبن حسن، سنى ملوکالارض و الانبیاء، بیروت، دارالمکتبه الحیاه، ۱۹۶۱ میلادى، ۱۳۴۰ش؛
خوارزمى، کتاب صورهالارض، چاپ فون مژیک، ۱۹۲۶؛
خواندمیر، غیاثالدینبن حمامالدین، تاریخ حبیب السیر فى اخبارافرادالبشر، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران ۱۳۳۳ ش، ۴ ج، چاپ افست ۱۳۵۳ش، ۱۳۶۲ش.
دائرهالمعارف ایرانیکا، ج۶؛
دائرهالمعارف جهان اسلام، جلدهاى ۱، ۳؛
بنیاد دایرهالمعارف اسلامى، دانشنامه جهان اسلام، جلدهاى اول و هشتم.
دینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، اخبارالطوالّ، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰؛
رادیتسا، لئو، «ایران در آسیاى صغیر»، در :تاریخ ایران کمبریج، از سلوکیان تا فروپاشى دولت ساسانیان، چاپ احسان یارشاطر، ترجمه حسن انوشه، ۱۳۷۳؛
سهراب، کتاب عجایب الاقالیم السبعه نهایه العماره، چاپ هانس فون مژیک، ۱۹۲۹؛
شمسالدین آملى، محمد بن محمود، نفائسالفنون فى عرایسالعیون، چاپ سید ابراهیم میانجى، کتابفروشى اسلامیه، تهران ۱۳۷۹ هجرىقمرى؛
طارق مظلوم، «طیسفون»، در، سـومر، ج ۲۷، شماره۲-۱،بغداد ۱۹۷۱م؛
طبرى،محمدبن جریر، تاریخالطبرى: تاریخالامم والملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ]۱۳۸۲-۱۳۸۷/۱۹۶۲- ۱۹۶۷[؛
کالج، مالکوم، پارتیان، ترجمه مسعود رجبنیا، اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر، تهران (۱۳۵۵ش) ۲۵۳۵؛
کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى، ابن سینا، تهران ۱۳۵۱ش؛
کریمی، اصغر، «جاده ابریشم»، در: دانشنامه جهان اسلام. چ۹، تهران ۱۳۸۴.
کولسینکف، آ. اى. ایران در آستانه یورش تازیان، ترجمه محمد رفیق یحیائى،انتشارات آگاه، ۱۳۵۷(۲۵۳۷)؛
کیانى، یوسف، پایتختهاى ایران، سازمان میراث فرهنگى کشور، ۱۳۷۴ش؛
گدار، آندره، هنر ایران، ترجمه دکتر بهروز حبیبى، انتشارات دانشگاه ملى ایران، تهران بىتا؛
گیرشمن، رومن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه دکتر محمدمعین، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۴۹ش؛
گیرشمن، رومان، هنر ایران در دوره پارتى و ساسانى، ترجمه دکتر بهرام فرهوشى، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۵۰ش؛
گیرشمن، بردِ نشانده و مسجد سلیمان، ترجمه اصغر کریمى، سازمان میراث فرهنگى کشور؛
لسترنج، گى، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران ۱۳۶۴ش؛
مارکوارت، یوزف، ایرانشهر بر مبناى جغرافیاى موسى خورنى، ترجمه مریم میراحمدى، انتشارات اطلاعات، تهران ۱۳۷۳ش؛
مسعودى، علىبنالحسین، التنبیه والاشراف، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۹۴، چاپ افست ۱۹۶۷. مسعودى، علىبنالحسین، مروجالذّهب و معادنالجوهر، ترجمه ابولقاسم پاینده، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، جلد۱، ۱۳۴۴ش، جلد ۲، ۱۳۴۷ش؛
مصاحب، غلامحسین، دائرهالمعارف فارسى، تهران ۱۳۴۵-۱۳۷۴ش؛
مقدسى، مطهربن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى، انتشارات آگه، تهران ۱۳۷۴؛
نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، انجمن آثار ملى، بىتا.
هدایت، صادق، «شهرهاى ایران»، در نوشتههاى پرکنده صادق هدایت، به کوشش ابوالحسن قائمیان؛
هرمان، جورجیا، تجدید حیات هنر و تمدن در ایران باستان، ترجمه مهرداد وحدتى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران ۱۳۷۳؛
هوف، دیتریش، «نظرى اجمالى به پایتختهاى ایران از آغاز تا ظهور اسلام»، در : پایتختهاى ایران، چاپ محمدیوسف کیانى، سازمان میراث فرهنگى کشور، ۱۳۷۴ش؛
یارشاطر، احسان،« پیشگفتار»، در تاریخ ایران کمبریج، از سلوکیان تا فروپاشى دولت ساسانیان، چاپ احسان یارشاطر، ترجمه حسن انوشه، ۱۳۷۳ش؛
یاقوت بن عبدالله حموى، کتاب معجمالبلدان، چاپ فریناند دوستنفلد، لایپزیک، ۱۸۷۳۱۸۶۶، چاپ افست.
یعقوبى، احمدبن یعقوب، تاریخ یعقوبى، ترجمه دکترمحمدابراهیم آیتى، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران (۱۳۵۶ش) ۲۵۳۶.
یعقوبى، احمد بن اسحاق، کتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۹۲، چاپ افست ۱۹۶۷.
Fiay, J.M., “Topography of al-Mada’in (Seleucia-Ctesiphon area), در: سومر، جلد ۲۳، سال ۱۹۶۷
Strabo, The geography of Strabo, withe an Englishe translation by Horace Leonard Jones, vol. 7, London 1966.
ماخذ: طارق مظلوم«المداین (طیسفون)». مجله سومر، شماره ۱-۲، ۱۹۷۱ م.
[۱] این مقاله در ۱۳۸۴ در جلد نخست محموعه مقالات سومین کنگره تاریخ معماری و شهرسازی این چاپ شده است.