انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اجازه دهید کمی علوم اجتماعی را تکان دهیم!

یکولاس کریستاکیس ترجمه ی امیر غریب عشقی

-۲۵ سال پیش زمانی که من دانشجوی تحصیلات تکمیلی بودم گروههای آموزشی متعددی در زمینه علوم طبیعی وجود داشتند که امروزه اثری از آنها نیست. گروههایی مانند آناتومی، بافت شناسی، بیوشیمی و فیزیولوژی که عملاً محو شده اند و جای خود را به گروههای آموزشی جدیدی از جمله زیست شناسی سلولهای بنیادی، زیست شناسی سیستم های عصبی و بیوفیزیک مولکولی داده­ اند.

-براساس عقیده داروین، ویژگی مهم علوم طبیعی ارتباط آن با زمان است. امروزه توسعه روشهای شبیه سازی ((cloning)) منجر به رشد علوم مربوط به زیست شناسی سلولهای بنیادی شده است. همچنین پیشرفت های رخ داده در علوم کامپیوتر به توسعه زیست شناسی سیستم ها یاری رسانده است. این حوزه های جدید علمی در کنار گروههای دانشگاهها و متخصصین مربوطه همگی در نهایت منجر به اکتشافات جدید و ابزارهای جدیدتر می­شود.

-از سوی دیگر در همین بازه زمانی علوم اجتماعی با نوعی رکورد مواجه شده است. عالمان این حوزه ها همچنان همان گروههای آموزشی و رشته های سنتی را حفظ کرده اند که دارای قدمتی در حدود ۱۰۰ سال می­باشد. جامعه شناسی، اقتصاد، انسان شناسی، روان شناسی و علوم سیاسی.این موضوع نه تنها خسته کننده و ملال آور است بلکه دارای اثرات معکوس و محدود کننده در توسعه این علوم و خلق ایده های جدید و نوآورانه بوده است.

-این رکورد عملاً نشانگر یک احساس ناامنی غیرضروری و نوعی محافظه کاری افراطی می­باشد و می­تواند گویای چرایی این مسئله باشد که همچنان علوم اجتماعی نمی­تواند واجد وجهه علمی درخشانی در حد علوم طبیعی در سطح جهان باشد. یک دلیل این امر که چرا شهروندان ، سیاست مداران و دانشگاهیان فاقد اعتماد کافی به علوم اجتماعی هستند این است که غالباً دانشمندان علوم اجتماعی فرصت ابراز وجود و تأکید بر موفقیت های خود را در مواجهه با رویدادهای جدید از دست میدهند.به عبارت بهتر اهالی علوم طبیعی به راحتی از این عنوان استفاده می­کنند که ما توانستیم به خوبی و با اطمینان بالایی این موضوع را تشریح کنیم و لذا بلافاصله دنبال موقعیت و هدف جدیدتری می­رویم. اما واقعاً آنها کارآیی ندارند.

-نظر من هرگز این نیست که اهالی علوم اجتماعی آموزش و تحقیقات کلاسیک خود را مثلاً در مورد انحصار، مسائل نژادی و بی عدالتی های بهداشتی را کنار بگذارند. اما حقیقت این است که همه می­دانند قدرت انحصار بر بازار بسیار بد است و یا اینکه انسان ها تمایلات نژادپرستانه دارند و یا اینکه بیماریها و هزینه های آن منجر به توزیع نامناسب طبقات اجتماعی می­گردد.اما حقیقت این است که بایستی چنین موضوعات تحقیقاتی کاهش یابند چراکه عملاً نتایج این کارها نمی­تواند به ما در سطح اجتماع برای تثبیت این معضلات یاری برساند.

-حقیقت این است که دانشمندان علوم اجتماعی بایستی جایگاه محدود اما مستحکمی برای این موضوعات تعریف کنند و آنرا تثبیت نمایند اما پس از آن بایستی نیرو و انرژی خود را معطوف حوزه های جدید تحقیقاتی مرتبط با انسان از جمله عصب شناسی اجتماعی، اقتصاد رفتاری، روان شناسی تکاملی و یا ژنتیک تکاملی اجتماعی (Social Epigenetic) کنند. اتفاقی نیست که بسیاری از این موضوعات دارای نقاط مشترک با هر دو علوم طبیعی و علوم اجتماعی هستند. بعنوان مثال اقتصاد رفتاری از روان شناسی برای تعریف دوباره اقتصاد کلاسیک استفاده می­کند.

-حقیقت این است که چنین پروژه­های بین رشته ای در عین حال می­تواند دیدگاههای جدیدی را برای حل معضلات اساسی از جمله بیماریهای مزمن، صرفه جویی در انرژی، بیماریهای واگیر، فقر بین نسلی و اضطراب های بازار فرآهم کند.بعنوان مثال درک بهتر ساختار و عملکرد شبکه های اجتماعی انسانی به ما در درک اینکه کدام افراد در چنین سیستم های اجتماعی دارای تأثیرات غیرعادی در مواجهه با گسترش میکروب ها و یا گسترش ایده ها می­باشند کمک می کند . در نتیجه ما امروزه می­توانیم نتایج این روشهای جدید را به طور ملموس در زندگی روزمره مطالعه کنیم. این حوزه از گستره ای از واکسیناسیون در مناطق روستایی شروع و تا استفاده از کمربند ایمنی برای کودکان در سطح شهرها را شامل می­شود.

– هم اکنون دیگر زمان ایجاد گروههای جدید در علوم اجتماعی فرا رسیده است. گروههایی که منعکس کننده واقعیت پیچیده مشکلاتی باشند که ما در عصر نو ظهور قرن ۲۱ با آن مواجه می­شویم. این گروهها می­توانند چنین عناوینی را داشته باشند. علوم زیست اجتماعی (Biosocial) علوم شبکه (Network) ، عناصر عصبی اقتصاد (Neuroeconomic) ، ژنتیک رفتاری و علوم اجتماعی قابل محاسبه (Computationed) .البته برخی از این مثالها، حالت پیشنهادی دارند و می­توانند تغییر کنند.

-در دانشگاه Yale ، مؤسسه جکسون برای مطالعات جهانی رشته های جدیدی را در حوزه مطالعات مسائل بین المللی ارائه می­کند. در هاروارد زیر رشته هایی برای انسان شناسی فیزیکی ارائه می­شود که اصولاً مرتبط با ژنتیک می­باشد. در حقیقت ما هنوز نتوانسته­ایم DNA اصلی علوم اجتماعی را تغییر دهیم. لذا در چنین شرایطی ما هنوز می­توانیم از ترکیب برخی رشته ها با علوم طبیعی بعنوان راه حل استفاده کنیم.علوم اجتماعی جدید می­تواند به این ترتیب از الگوی علوم طبیعی استفاده کند که با درگیر کردن دانشجویان با موضوعات جدیدتر ، دانشجوی سال اول را که هنوز مشغول انجام آزمایشات می­باشد درگیر کند، چرا چنین سیستمی در علوم اجتماعی نادر است؟

-زمانیکه دانش جویان با یک پدیده اجتماعی روبرو می­شوند چرا آنها نباید در آزمایشگاه با آن مواجهه شوند؟ چگونه بازارها به تعادل می­رسند؟ چگونه مردم همکاری می­کنند؟چگونه ارتباطات اجتماعی شکل می­گیرد؟ چگونه ابزارهای جدید چنین فعالیت­هایی را ممکن می­کنند؟ اینترنت امروزه این امکان را فرآهم می­کند که بتوان هزاران فرد را برای مشارکت در آزمایشات تصادفی گرد هم آورد.این ایده­ها البته کمی رادیکال به نظر خواهد رسید در صورتیکه گروههای آموزشی امروزه برنامه هایی برای آموزش چنین تکنیک­هایی را فرآهم نکنند.

-در قرون گذشته انسانها برای حل معضلات روزمره خود در زندگی چشم به راه علوم طبیعی بودند. اما علوم اجتماعی نیز وعده­های مشابهی برای توسعه رفاه انسانی فرآهم می­کند. زندگی ما عمیقاً می­تواند توسعه یابد اگر ما شناخت بهتری از انسان و رفتارهای جمعی آن داشته باشیم. اما برای تحقق بخشیدن به این وعده­ها علوم اجتماعی نیز همانند علوم طبیعی بایستی خود را با مقتضیات زمان و چالشهای فکری معاصر هماهنگ کند.

نیکولاس کریستاکیس :

پزشک و جامعه شناس در دانشگاه Yale، معاون مؤسسه پژوهشی علوم شبکه­ای در این دانشگاه نیز می­باشد.

 

منبع : نیویورک تایمز ژوئیه ۲۰۱۳