در مقالۀ «غرامت جنگی ایران از عراق؛ نگاه تاریخی، موانع و راهکارهای حقوقی» به شکل مستند و قابل اعتنا تر به دلایل تاریخی و معاصر وقوع جنگ میان ایران و عراق و بعد حقوقی آن پرداختهایم. در اینجا مساله را به شکل دیگری با تشابهاتی پی میگیریم، و گمان میبریم که طرح پرسش با چند کلید واژه از پاسخ نسبی به آنها مهمتر است. منظور از سازندگی چیست؟ شباهت با بازسازی ایران پس از جنگ جهانی (ساختگی) دوم در دورۀ پهلوی کدام است؟ چه موانعی وجود داشت، و اینکه آیا در این دوره فشار نظام تکقطبی بر جهان حاکم بود؟ حقیقت ادعای کابینه تکنوکرات و یا دولت توسعهگرا چه بود؟
نامگذاری برخی دولتها به مفاهیم انتزاعی «دولت بهار»، «اعتدال» و … موجب میشود تحلیل ادعای «دولت سازندگی» در دورۀ هشت ساله ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی (۱۳۷۶-۱۳۶۸) که هم زمان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود، قدری ملموس تر باشد. اما منظور از سازندگی چیست؟ با توجه به ویرانی پس از جنگ، نخستین مسالهای که به ذهن میآید «بازسازی» است. به هر حال این مساله برای نویسندگان غیر پارسی زبان در انتخاب برابر انگلیسی هم دشوار است. اریک سندر لاب به عنوان پژوهشگر بررسی برخی نهادهای انقلاب اسلامی در کتاب «تاریخچه سازمانی جهاد سازندگی ایران» از عنوان “Reconstruction” بهره برده است. در سایر پژوهشها در رابطه با دولت سازندگی و یا بازسازی ویرانی پس از جنگ جهانی دوم در اروپا و آسیا (توکیو، لندن، برلین و…) از همین واژه استفاده شده است. اما با توجه پیشینۀ به کارگیری این واژه در بازسازی ایالات متحده آمریکا و توجه به بعد سیاسی همزمان با بعد اقتصادی قابل تامل است.
نوشتههای مرتبط
ساختن نیروگاه ها، بیمارستان، سدها، جادهها، کارخانههای زیربنایی، مترو، ایجاد شهرکهای صنعتی، اماکن مسکونی، تفریحی و …آن چیزی است که معمولا همراه با نقد وزرای تکنوکرات و بعد اقتصادی محض در این دوره مطرح است. اما هرگز اشاره نشده است که منبع تامین مالی این پروژهها مسالهای است که این دوره را به ادامه دورۀ پهلوی دوم پیوند میدهد. به بیان روشن اینکه؛ پس از جنگ جهانی دوم با وام و قرض خارجی ایران تا حدی بازسازی شد. در دورۀ سازندگی وامهای زیاد از صندوق بینالمللی پول به جای تلاش برای دریافت غرامت، ایران را به نوعی خمودگی و وابستگی کشاند. از آن رو که میبایست با برخی از استراتژیهای و استانداردهای صندوق و برنامه تعدیل ساختاری صندوق بین المللی پول (SAPs – Structural Adjustment Program) خود را همانگ میکرد، در پی آن رویکرد گریزناپذیر جهانی شدن اقتصاد که بر رابطۀ دولت و بازار تاثیر داشت. فشار گروههای بانفوذ در حکومت و مجلس بر دولت در اجرای این میزان از اهداف، تورم بالا، حاشیه نشینی، خشم اجتماعی در دهه ۷۰ و به طور خاص بحران شهر مشهد در نهم خرداد ۱۳۷۱ موانع موقت ایجاد کردند. وقوع این مسایل پایینترین مشارکت مردم در انتخابات را در پی داشت. (ما با واژۀ «اشراف گرایی» برای دگرگونی دکوراسیون و تجملگرایی خُرد که گاه ضروری است، در این دوره مخالف هستیم.) اما برخی تصمیمات اقتصاد آزاد و یا برگزاری کنفرانسهای بین المللی مناطق جنگ زده توسط ستاد مرکزی و بازسازی و نوسازی که خود هزینهبردار بودند، جای تامل دارد. دولتی که به دلیل رویکرد تکنوکراسی مورد انتقاد بود، با شعار «دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر است»، تلاش میکرد برنامههای خود را با شدت بیشتر و زمان کوتاهتری پیش ببرد. در نهایت به نظر میرسد علت اصلی مهمترین تصمیمات این دوره برنامه تعدیل ساختاری (اجباری) و هماهنگی با تصمیمات صندوق بین الملی پول بوده است. بنابراین پیش از آنکه در کتابها و مقالات دربارۀ این دوره و کابینه وقت نقد صورت گیرد، به نظر میرسد عملکرد صندوق در این دوره اهمیت بیشتری داشته باشد. حتی بیطرفی ایران در جنگ کویت هم تا حدی به این مساله برمیگردد.
از طرفی ادعا میشود به دلیل فروپاشی شوروری سابق، نظام تکقطبی از دلایل و موانع پیشبرد اهداف دولت سازندگی بود. این خود یک مسالۀ جدا و از پیش رخ داده است، اما تشدید این وضعیت به عملکرد حکومت وقت نیز برمی گشت. نپذیرفتن مشروعیت کامل حکومت اسلامیِ روی کار آمده در ایران توسط برخی کشورهای بانفوذ در شورای امنیت، و دلایلی همچون تسخیر لانه جاسوسی که در ایجاد جنگ و پیامدهای آن موثر بودهاند. انگیزۀ آمریکا هم حل مساله سفارتخانه و آزادی گروگانها بود. از طرفی عراق ۱۳۵۱ با شوروی قرارداد دوستی و همکاری امضاء کرده بود. نگرانی شوروی زمانی تشدید که حزب توده سحاق شد. قطع ارتباط با انگلیس و ماجرای سلمان رشدی و خواهش وزیرخارجه وقت شوروی ادوارد شواردنادزبه اینکه بیشتر از این روابط با غرب را تیره نکنیم، از عوامل تشدید آن بوده است. بنابراین ادعای فشار نظام تکقطبی حاکم در زمان دولت سازندگی نیز چندان منطقی به نظر نمیآید.