مجله ی علوم انسانی فرانسه برگردان آریا نوری
در دنیایی که از اطلاعات اشباع شده ، نهاد مدرسه در حال از دست دادن جایگاه یگانه ی خود به عنوان انتقال دهنده ی اطلاعات و دانش است ؛ همین مساله سبب شده که این نهاد ، چه در کشور فرانسه و چه در سایر کشورهای دنیا ، با بحرانی هویتی دست و پنجه نرم کند.
آیا نظام آموزشی در فرانسه یا بحرانی جدی دست و پنجه نرم می کند؟ این اندیشه ی جدیدی نیست ، از اواخر قرن بیستم به بعد ، متخصصان حوزه ی آموزشی این مساله را مطرح می کنند. اما به گفته ی فرانسوآ دورپر (۱) و بئاتریس مابیلون بونفیس(۲) ، بحرانی که در حال حاضر دامان نظام آموزشی فرانسه را گرفته ، ماهیت تازه ای دارند. آن ها در کتاب جدید خود تحت عنوان پایان مدرسه (۳) به این مساله اشاره می کنند. در نظر آن ها بحران جدید وجهه ای سه گانه دارد : آموزش ، آموزگاران و دانش آموزان.در وهله ی اول ، برنامه های آموزشی روز به روز سخت تر و یچیده تر می شوند بدون آنکه ابزار مناسب برای اجرای آن ها در اختیار معلمان و دانش آموزان قرار بگیرد. برای مثال
، در دهه ی ۸۰ میلادی ، یک دانش آموز مدرسه ی ابتدایی باید حوادث مهم تاریخی را به ترتیب زمانی می آموخت. این الگوی آموزشی با گذشت زمان و به اجرا درامدن برنامه های اصلاحی ، از میان برداشته شد.در زمانی که ژک لان (۴) در سال ۲۰۰۲ بر مسند وزیر آموزش و پرورش تکیه زده بود ، منابع درسی تاریخ به بیش از ۳۰۰ صفحه رسیده بود؛ البته به علت پیچیدگی بسیار و حجم بیش از حد ، کتاب های تاریخ به مرور زمان سبک تر شد.
به مرور زمان ، هدف اصلی برنامه ریزان و نویسندگان کتاب های درسی وزارت آموزش و پرورش بر آن گذاشته شد که همه ی دانش آموزان به سطحی حداقلی و برابر از دانش های مورد نیاز برسند.همین مساله موجب شد تا شرایط آموزش در مدارس دستخوش تحول شود : در شرایطی که یک آموزگار مدرسه ی ابتدایی ، تا قبل از سال ۱۹۶۹ ، در طول هفته در حدود ۳۰ ساعت زمان برای آموزش در اخنیار داشت ، این میزان امروزه به ۲۴ ساعت رسیده است. از طرفی توجه به این مساله نیز حائز اهمیت است که تغییراتی که در ماهیت حرفه ی آموزگاران شکل گرفته نیز یکی از سرچشمه های اصلی بحران در نهاد آموزشی فرانسه است. دورپر و بونفیس به این مساله اشاره می کنند که متاسفانه در حال حاضر ، در مواردی ، آموزگاران بیش از آنکه به فکر تعهدی باشند که به ملت فرانسه داده اند ، اهداف و اغراض شخصی خویس را دنبال می کنند و به نوعی فرصت طلبی می کنند. البته بدون یک نباید دیدی یکسان به همه گان داشت.
سقوط حرفه
افت شرایط کاری معلمان ( کلاس های شلوغ ، پیچیدگی بیش ازحد برنامه های درسی ، کاهش مدت زمانی که برای آموزش در اختیار معلم است و . . . ) را نیز نباید بی ارتباط با بجران فعلی قلمداد کرد. در سال ۲۰۱۳ تعداد داوطلبان برای اشتغال در بخش معلمی در وزارت آموزش و پرورش به طرز محسوسی کاهش پیدا کرد ، مساله ای که سبب شد نزدیک به ۲۰۰۰ پست خالی بماند. این شرایط استثنایی از یک طرف به علت اصلاحاتی که در حوزه ی آموزش معلمان صورت گرفت و از طرفی دیگر به علت فقر داوطلبان متخصص در برخی از حوزه های درسی – به خصوص ریاضی – شکل گرفته است. حرفه ی معلمی در فرانسه در حال تغییر و تحول است ، افزایش روز به روز تعداد معلمان زن به خوبی این مساله را به تصویر می کشد. مطابق آخرین آماری که توسط مرکز ملی آمار فرانسه ارائه شده ، در سال ۲۰۱۳ ، ۸۲ درصد معلمان مدرسه ی ابتدایی و ۵۸ درصد معلمان مدرسه ی راهنمایی ، زن هستند. شاید بتوان در اینجا به نوعی به سخن مارتین کاکو بیتو (۵) اشاره کرد :
کاهش اعتبار یک شغل ، سبب زنانه شدن آن می شود.
علاوه بر مسائل ذکر شده ، نهاد مدرسه در حال حاضر باید با عوامل متعددی که امروزه بر دانش آموزان تاثیر می گذارند ، رو به رو شود. به گفته ی بونفیس و دورپر ، نهاد مدرسه امروزه با هیولای تکنولوژی لیبرال دست و پنچه نرم می کند. دنیای مجازی ، حرفه ی آموزگاری را به طور کامل متحول کرده است. برای مثال ، در کانادا ، هنری ژیرو (۶) ، محقق ، اعتقاد دارد که تبلت ، لپ تاپ و تلفن های هوشمند می توانند به دانش آموزان کمک کنند تا دسترسی بسیار راحت تری به اطلاعات داشته باشند اما از طرفی دسترسی آنها را به بسیاری از چیزهای دیگر که وقت آن ها را تلف می کند نیز ممکن می سازد . . . خانواده ها در این میان نقش آفرینی می کنند. به گفته ی فیلیپ گومبر (۷) ، جامعه شناس ، والدین ، به خصوص آن هایی که جزو قشر با فرهنگ جامعه به حساب می آیند ، امروزه به همکاران اصلی و فعال نهادهای آموزشی تبدیل شده اند (L’École et ses stratèges, 2008). آن ها با انتخاب مدارسی که بیش ترین کارایی را برای فرزندانشان دارند و حتی زیر سوال بردن دانش های سنتی و یا نحوه ی کار آموزگاران ، نقش آفرینی می کنند.
نهاد مدرسه مرده است . . . زنده باد مدرسه!
نهاد مدرسه که تحت تاثیر تضادهای فراوانی قرار دارد ، سعی در بازیابی خود دارد. این نهاد در قرن بیست و یکم چه مسئولیت هایی را بر عهده دارد؟ بونفیس و دورپر آموزشی نوین را پیشنهاد می دهند : آموزش صحیح برقراری ارتباط. به گفته ی آن ها ، نحوه ی یادگیری هرکسی متفاوت است ، همین مساله یادگیری جمعی را با مشکل مواجه کرده است. این مساله به خصوص در دوره ای که از رسانه های گوناگون برای آموزش بهره برده می شود ، بیشتر به چشم می خورد. فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی باید شرایط یادگیری فردی را برای هر کس مهیا سازند. برای مثال « هوش مصنوعی می تواند کمک کند تا در حین تدریس آموزگار ، مطالب برای هر دانش آموز ، به صورت مفرد ، در سطح خودش ، رده بندی شود.»
بونفیس و دورپر اینگونه نتیجه گیری می کنند که مدرسه سلطه ی خود در انتقال دانش به کودک و نوجوان را از دست داده است اما با این وجود بیش از همیشه به آن نیاز است. نهاد مدرسه باید بتواند در دوره ای که هرکس ممکن است تحت تاثیر عوامل متعددی قرار بگیرد ، امکان برقراری ارتباط با دیگری را فراهم کند. در دنیایی که همه ی اعضایش با هم ارتباط دارند ، کودک باید برای آنکه بتوانند نحوه ی صحیح استفاده از فناوری را بیاموزند ، به خوبی آموزش داده شود. سیلوی اکتبر(۸) ، جامعه شناس و متخصص تفریحات دوران نوجوانی نیز به نتیجه ای یکسان دست یافته است : در شرایطی که جوانان از ابزار فرهنگی برای پیشبرد توانایی های خود بهره می برند ، معلمان و آموزگاران به نوعی میانجی میان فرهنگ جوانی و تحصیلات آکادمیک بدل گشته اند.
اشاره به این مساله الزامی به نظر می رسد که همه گان نری یکسان در خصوص رابطه ی بین فناوری و آموزش ندارند. به گفته ی آندره تریکو (۹) ، روانشناس ، رابطه ی انسانی سرچشمه و شریان اصلی هرگونه آموزش عمیق است. اگر فناوری بیش از حدی که باید در آموزش به کار گرفته شود ، سبب شکل گیری سوالاتی بی انتها می شوند که باید درست یا غلط به آن ها پاسخ داد. در این شرایط ، دانش آموز دانش جدیدی کسب نمی کند بلکه می تواند تا هراندازه که بخواهد خود را آموزش دهد. وانگهی ، برای آنکه دانش آموز بتواند با بهره گیری از فناوری های جدید آموزشی ، خود اقدام به یادگیری کند ، نیاز به دانشی ابتدایی در این زمینه دارد.
تریکو در این رابطه می گوید : « برای آنکه یک شخص بتواند دانش دقیق از ندانسته های خود در یک زمینه داشته باشد ، باید در آن زمینه دانشی با پایه ای قوی داشته باشد. من میل دارم اینگونه فکر کنم که در دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم ، دنیایی که روز به روز پیچیده تر ، غیر قابل پیش بینی تر ، ثروتمندتر و متفاوت تر می شود ، فرزندان ما روز به روز بیش تر به دانش هایی نیاز دارند که به صورت آرام اما پیوسته منتقل می شود ، انتقالی که در حال حاضر تنها نهاد مدرسه از پس آن بر می آید.»
François Durpaire
Béatrice Mabilon-Bonfils
La Fin de l’école (2014)
Jack Lang
Marlaine Cacouault-Bitaud
Henry Giroux
Philippe Gombert
Sylvie octobre
André Tricot