انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آموزش دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار

رینگر، م.، آموزش دین و گفتمان اصلاح فرهنگی دوران قاجار، ۱۳۸۱، ترجمهی مهدی حقیقتخواه، تهران: نشر ققنوس

این کتاب با نگاهی به جنبه‌های مختلف دوران قاجار؛ تغییرات فرهنگی، تکنولوژیک، نظامی و… این دوره را در ارتباط با غربی شدن مطرح می‌کند. نقطه‌ی عطفی که از آن به مثابه‌ی آغاز رویارویی سیستم نظامی ایران با سیستم نظامی اروپایی یاد می‌شود‌، شکست عباس میرزا در جنگ‌ با روسیه است. این رویارویی و درک ناکارآمدی شیوه‌های سنتی جنگ برای مقابله با قدرت‌های جهانی، سرآغازی برای فرستادن دانشجویان به خارج از کشور برای کسب مهارت‌هاست. نخستین اعزامیان به کشورهای اروپایی، برای تحصیل فنون نظامی و مهارت‌های عملی که دارای نتایج کاربردی برای دربار ایران باشد، اعزام شدند؛ که مرور رشته‌های متنوع‌تری را شامل شد.

می‌توان گفت، فهم تمایزات نهادی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی غرب برای ایرانیان از شیوه‌های نظامی آغاز شد و به سایر حوزه‌ها تسری یافت و احساس نیاز به تحول در نظام آموزشی، در ادامه‌ی تحولات مربوط به امور جنگی و دفاعی حاصل شد. در آغاز، این روند تحولات با عنوان «نظام جدید»، با اقدامات عباس‌میرزا و میرزا‌ی بزرگ(امبیر کبیر) همراه است و در زمان محمد‌ شاه هم ادامه می‌یابد.

در بخش‌های آغازین کتاب از نخستین تحصیل‌کردگان خارج از کشور نام می‌برد و حوزه‌های فعالیت آن‌ها را بازگو می‌کند‌. بیشتر آن‌ها به سبب بالا رفتن موقعیت اجتماعی، دارای مناصب درباری بوده‌اند و در فهم اوضاع کشورهای اروپایی و دلایل پیش‌رفت اروپاییان، در حکم مشاوران و کارشناسان دربار عمل می‌کرده‌اند. بیشتر این افراد به ضرورت ساخت مدارس به شیوه‌ی جدید، به عنوان یکی از عوامل مؤثر بر رفع «کاستی»‌ها، تأکید کرده‌اند و گرچه این دیدگاه با کمی ساده‌انگاری همراه بود، اینان از نخستین مشوقان تأسیس مدارس به حساب می‌آیند.

«در گذشته اصلاح طلبان از پذیرش هرچیز اساساً جدید طرف‌داری نمی‌کردند. برعکس، اصلاح به طور ضمنی به معنای بازسازی یا بازگردانی یک نظام یا نهادی بود که دست کم تصور می‌شد در گذشته وجود داشته است. رهنمودهای شیرازی و افشار برای اصلاح متضمن پذیرش نهادها و فن‌آوریِ به کلی متفاوت و (به وضوح) جدید بود. آن‌ها نکوشیدند به طرح‌های اصلاحی خود با تکیه بر الگوهای گذشته مشروعیت بخشند. آن‌ها اصلاح لازم را به صورت بازپذیری نهادهای ایرانی و اسلامی تصور نمی‌کردند، بلکه اصلاح را با مدرن‌سازی یکی می‌گرفتند. آن‌ها از این جهت نیز از گفتمان‌های اصلاحی پیشین فاصله می‌گرفتند که به دولت توصیه می‌کردند در حوزه‌هایی از فعالیت قبول مسؤلیت کند که پیش از آن در قلمروش نبود. آموزش و خدمات اجتماعی، که سابقاً به طور عمده در اختیار، اگرنه امتیاز ویژه، دستگاه دینی بود، اینک به دولت محول می‌شد. شیرازی و افشار افکار دور و درازی درباره‌ی مسؤلیت دولت داشتند که به وضوح از سفر آن‌ها به اروپا به شدت تأثیر پذیرفته‌بود.»
در ادامه، نخستین تکاپوها برای تأسیس مدارس به شیوه‌ی اروپایی را توضیح می‌دهد. «دارالفنون» از مهم‌ترین این تکاپوها، با فراز و نشیب بسیار در جذب دانش‌آموزان و اساتید، با دیدگاه‌ها و سیاست‌گذاری‌های متفاوت و کشمکش‌های موافقان و مخالفان همراه بود. این مرکز آموزشی در رشته‌های و با پیشینه‌های آموزشی مختلف، دانش‌آموز می‌پذیرفت که اغلب برای مشاغل دولتی و درباری آماده می‌شدند. (اگرچه نسبت فرزندان متصدیان حکومتی به سایر حِرَف نشان دهنده‌ی تمایز آشکاری در گزینش دانش‌آموزان است.)
قطب‌های موافق اصلاحات و اروپایی شدن ایران و مخالفان آن (طرف‌داران شیوه‌های سنتی و مذهبیون)، موقعیت سیاسی-اجتماعی ایران در نظرگاه کشورهای اروپایی، مصالح و منافع درباریان و قدرتی که شاه مایل به از دست دادنش نبود؛ موقعیت چندگانه برای موضع‌گیری حکومت دربرابر غربی شدن ایجاد و آن‌را دشوار می‌ساخت. به این دلیل جهت‌گیری‌ حکومت قاجار در رابطه با ساخت مدارس جدید، غالباً آمیزه‌ای از اشتیاق و هراس است.
مدارس میسیونری، از دیگر مدارس نوین هستند که در قرن سیزده، توسط گروه‌های مختلفی از مبلغان و اروپاییان ساکن در ایران برپا شدند و فعالیتشان بر روند آموزش ایران مؤثر بود. این مدارس به مرور علاوه بر اقلیت‌های مذهبی، مسلمانان را نیز پذیرفتند و هم‌چنین آغازی برای پذیرش دختران در مدارس محسوب می‌شوند.
«… مدارس میسیونری و خارجی‌ای که در ایران تأسیس شد نمایانگر هدف‌های سیاسی، تجاری، مذهبی و اجتماعی بنیانگذاران اروپایی آن‌ها بود. آموزش به عنوان وسیله‌ای برای جاه‌طلبی‌های سیاسی و دستیابی به بازارهای تجارتی، و هم‌چنین بهبود سطح زندگی و ایجاد نوزایی معنوی در خاورمیانه، به کار می‌رفت.
مدارس خارجی و میسیونری از آن جهت نیز که انگیزه‌ای برای آموزش زنان در دوران پیش از مشروطیت فراهم کردند، شایان اهمیت‌اند. در واقع باید به آن‌ها به عنوان پیشگامان آموزش زنان ارج گذاشت. میسیونرها از آغاز فعالیتشان در ایران آموزش دختران را به عنوان بخشی از تلاششان برای تغییر مذهب گروه‌های مسیحی ایرانی در دستور کارشان قرار دادند.»
پس از مدارس میسیونری، مدارس دیگری توسط پیشگامان اصلاحات آموزشی در شهرهای مختلف به ویژه تهران و تبریز تأسیس شد. این مدارس هم مانند نمونه‌های پیشین در کشمکش مخالفت‌ها و مقاومت‌ها قرار داشته و برای ادامه‌ی بقا؛ به بازسازی، تحول و تغییر برنامه‌های آموزشی نیاز داشتند. با این وجود نیاز به آموزش نوین، نگرش‌ها نسبت به آن و نتایج حاصل از آن در حال عمومی شدن بود.
انجمن معارف از جمله‌ی تلاش‌هایی بود که نشان‌دهنده‌ی پرداختن به امر آموزش خارج از سیستم دولتی بود، اگر چه در ادامه به سبب اختلافات درونی، استقلال خود دربرابر دولت و تصمیمات دولتی را از دست داد، اما «صرف تأسیس انجمن معارف نشانه‌ی جابجایی پیشگامی اصلاحات از جایگاه صدر اعظم و دربار به سوی مشارکت روز افزون افرادی از طیف اجتماعی-اقتصادی گسترده‌تر بود.»
در بخش «مدرن‌سازی، اصالت فرهنگی و نبرد برای ایران» آرا مختلف اصلاح‌طلبان پیرامون مدرن‌سازی، حفظ اصالت فرهنگی و ایجاد سازگاری بین آموزه‌های شریعت و مصادیق و مفاهیم غربی‌سازی را توضیح می‌دهد. از این رهگذر، به نظریات اصلاح سیاسی می‌رسد، که زیربنا و لازمه‌ی سایر تحولات فرهنگی دانسته می‌شد. در مجموع این کتاب گذری بر مواجهه‌، آمیختگی و تحولات فرهنگی دوره‌ی قاجار است که اصلاح شیوه‌های آموزش را محور اصلی مباحث خود قرار می‌دهد.
«بسیاری از اصلاحات متمرکزسازی و عقلانی‌سازی که از سوی تعدادی از صدر اعظم‌ها و سایر اصلاح‌طلبان پیشنهاد می‌شد، دستگاه دینی را، به موازات صاحب منصبان محلی دولت و سایر صاحبان منافع در وضع سیاسی موجود، مستقیماً مورد تهدید قرار می‌داد. باز هم مهم‌تر از آن، علما از امتیازات ویژه‌ای در دو نظام قضایی و آموزشی برخوردار بودند. هر دو این نهادها در سراسر قرن آماج عرفی‌سازی و عقلانی‌سازی بودند، که عملاً به معنای کاهش نظارت علما بود. اصلاح‌طلبان یقیناً درک می‌کردند که با تعیین اصلاحات آموزشی و قضایی به عنوان پیش‌شرط تغییرات اساسی سیاسی و اجتماعی، داشتند به حوزه قدرت و امتیازات علما دست‌اندازی می‌کردند.»