انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آلبر کامو(۱۹۶۰-۱۹۱۳) (۱) (زندگی، جایگاه ادبی و ادبیات فلسفی)

دانشنامه اینترنتی فلسفه ترجمه امیر غریب عشقی

آلبر کامو(Albert Camus )،یک نویسنده، روزنامه­ نگار، رمان نویس، نمایشنامه­نویس و خالق یادداشت­های فلسفی و برنده جایزه نوبل فرانسوی – الجزایری بود .وی نه بدلیل تحصیل فلسفه و نه بعنوان یک فیلسوف حرفه­ای بلکه از طریق فعالیت خسته ناپذیر و انتشار یادداشت­ها و سخنرانی­هایش، تأثیرات بسیار مهمی در سطح وسیعی از مسائل انسانی از جمله فلسفه اخلاق بر جای گذاشت.این مسائل مورد اشاره و بحث کامو، موضوعاتی متنوع از تروریسم و خشونت سیاسی تا خودکشی و مجازات مرگ را شامل می­شود.در سال ۱۹۵۷ زمانی که وی برنده جایزه نوبل گردید،کمیته انتخابی نوبل دلیل این انتخاب را تلاش پیوسته نویسنده در ” برجسته کردن موضوع وجدان بشری و لزوم احیاء دوباره آن ” و پیشرو بودن نویسنده در استفاده از ادبیات بعنوان وسیله­ای مؤثر در طرح و بسط اندیشه­های فلسفی و حقایق اخلاقی عنوان نمود. حرکتی که نه تنها در نسل معاصر کامو تأثیرگذار بود بلکه حتی تا امروز نیز اثرات آن قابل مشاهده می باشد. زمانیکه وی در سال ۱۹۶۰ در یک حادثه غم انگیز رانندگی جان خود را از دست داد، وی در بالاترین جایگاه حرفه­ای خود بعنوان یک رمان نویس، طراح نمایشنامه­هایی برای تئاتر، فیلم و تلویزیون بود و همواره در تمامی آثارش بدنبال راه حلی برای گشودن معضلات عذاب آور سیاسی سرزمین مادری خود الجزایر بود.

این زندگینامه سعی دارد در چندین بخش مجزا بخشهای مهم زندگی و فعالیت البر کامو را تشریح کند :

زندگی:

آلبرکامو نویسنده، در ۷ نوابر ۱۹۱۳ درموندوی( Mondovi )دهکده­ای کوچک نزدیک بندر بون( Bone )که امروز بنام عنابه( Annaba )خوانده می­شود در شمالی­ترین نقطه الجزایر تحت سلطه فرانسه زاده شد. دومین فرزند یک کهنه سرباز ومنشی یک شرکت حمل و نقل شراب بنام لوسین آگوست کامو(Lucien Auguste camus) وکاترین ماری کاردونا( Catherine Marie Cardona ) که خانه دار و کارگر پاره وقت کارخانه بود، محسوب می­شود.( توجه :اگرچه کامو خود معتقد بود که پدر وی از نسل اول مهاجران به الجزایر از اعقاب آلزاسی ها است، در عین حال یک پژوهشگر زندگینامه کامو به نام هربرت لوتمن(Herbert Lottman ) معتقد است که ریشه خانواده کامو از اهالی بندر بوردوهستند واولین فرد از خانواده کامو که به مقصد الجزایر کوچ کرده است در اصل جد پدری کامو می­باشد که در اوایل قرن ۱۹، بعنوان بخشی از موج اول مهاجران اروپایی وارد مناطق شمال آفریقا شدند).

مدت زمان کوتاهی پس از فاجعه جنگ جهانی اول، و زمانیکه کامو کمتر از یکسال داشت پدر او مجدداً به خدمت فرا خوانده شد و در ۱۱ اکتبر ۱۹۱۴ بر اثر جراحات حاصل از انفجار در اولین حمله ای که به منطقه مارن (Marne) در شمال فرانسه شد ، کشته شد.تنها چیزی که از پدر در خاطر وی مانده بود صحنه­ای بود که پدرش پس از اینکه شاهد یک مراسم اعدام بود به شدت بیمار گشت. این حادثه که در قالب یک افسانه در رمان کامو به نام ” بیگانه “( L’Etranger )و همچنین در یادداشت­های فلسفی وی تحت عنوان ” تاملاتی درباره ی گیوتین ” (Reflections on the Guillotine )مورد اشاره قرار گرفته ، به شدت کامو را تحت تأثیر قرار داده و زندگی وی و مخالفت دائمی وی با مجازات مرگ را تا پایان عمر سبب شد.

پس از مرگ پدر، کامو به همراه مادر و برادر بزرگ­ترش به الجزیره نقل مکان کرده و در آنجا به همراه عموی مادری و مادر بزرگش در طبقه دوم خانه مخروبه و تنگی در محله کارگر نشین بلکور (Belcourt) ساکن شدند.

مادر کامو کاترین (Catherine) که بی سواد و کمی هم مشکل شنوایی داشت و از مشکل گویش نیز رنج می­برد در یک کارخانه مهمات سازی بعنوان کارگر و همچنین خدمتکار در منازل مردم کار می­کرد تا بتواند خانواده را اداره کند.در اولین اثری که پس از مؤلف تحت عنوان ” نخستین انسان “( The First Man) از کامو به چاپ رسیده است، وی این دوران را ترکیبی از رنج و عاطفه توصیف می­کند. وی به روشنی شرایط یک زندگی سرشار از فقر شدید ( زندگی در یک آپارتمان سه اتاقه بدون حمام و آب لوله کشی و بدون برق ) را تشریح می­کند و در کنار آن نیز صحنه­هایی از عوامل تسکین دهنده این رنج را که این زندگی را قابل تحمل­تر می­کرد از جمله رفتن به شکار، گردش­های خانوادگی، بازیهای کودکانه و زیبایی­های طبیعی حاصل از نور خورشید، ساحل دریا و کوهها و صحرا را به رشته تحریر درآورده است.

کامو وارد مدرسه عمومی محلی شد و در آنجا برای اولین بار در مواجهه با مربیانی قرار گرفت که فراتر از یک معلم صرف بودند و توانستند استعداد پسر جوان را شناخته و احیاء کنند.یکی از این مربیان که نقشی پدرگونه را در زندگی او بازی کرد دنیای جدیدی را به او معرفی کرد که در آن تاریخ و ادبیات وجود داشت و توانست تصویر جدیدی فراتر از خیابانهای خاکی محله بلکور و محله کارگرنشین فقرا را برای وی ترسیم کند. در این میان وی بعنوان فرزند یک کهنه سرباز که زندگی­اش بستگی زیادی به کمک­های عمومی داشت ، در عین حال دچار مشکلات مکرر سلامتی نیز بود ، ناگهان خود را بعنوان یک دانش آموز واقعی باور کرد و ناگهان موفق به استفاده از یک بورس تحصیلی برای ورود به دبیرستان برگزیده ( Grand lycee) گردید. این دبیرستان در منطقه مشهورقصبه( Kasbah) واقع بود که به او این امکان را می داد که با جمعیت­های بومی مسلمان نیز آشنا شود و زمینه فهم و کار کردن روی ایده بیگانه و غیر خودی را در ذهن وی فرآهم آورد.

در طی دوران دبیرستان، وی با ولع تمام شروع به خواندن آثار بزرگانی از قبیل آندره ژید(Gide )، پروست(Proust )، برگسون(Bergson) ، ورلن(Verlaine) و دیگران نمود. زبان انگلیسی و لاتین را آموخت.دراین دوران علاقه عجیبی و ماندگاری را نسبت به ادبیات، هنر، تئاتر و فیلم در خود پدید آورد.او همچنین از ورزش بویژه فوتبال لذت می­برد آنچنانکه ( او در مورد اولین تجربه دروازه بانی خود ) چنین نوشت : ” من آموختم که یک توپ هرگز از مسیری که پیش بینی می­کنی به سویت نمی­آید ،این ایده بعدها بویژه پس از مهاجرت به سرزمین اصلی فرانسه به من بسیار کمک کرد چرا که در انجا نیز هیچ کسی رو بازی نمی­کرد”. در این دوران بود که کامو اولین آثار حمله حاصل از بیماری سل را مشاهده کرد. بیماری که مدت ها وی را آزار می­داد.

تا سال ۱۹۳۲ او مدرک لیسانس خود را گرفته بود. قبل از این تاریخ او در ماهنامه ادبی سود (جنوب)( Sud )، مقاله می­نوشت و مشتاقانه بدنبال یک شغل بعنوان روزنامه­نگار، هنرمند یا تحصیل در مقطع بالاتر بود.چهار سال بعدی (۳۷-۱۹۳۳) مقطعی بسیار پرتراکم برای وی بود.چرا که او وارد کالج گردید و همزمان یک دو جین شغل داشت. با اولین همسرش سیمون هی (Simone Hie )ازدواج کرد، طلاق گرفت وموقتاً به حزب کمونیست پیوست و دوران فعالیت حرفه­ای خود را به عنوان نویسنده تئاتر و کارگردان تئاتر شروع کرد. اما در میان مشاغل متعددی که کامو داشت یکی از انها که شامل ثبت داده­های هواشناسی و همچنین ثبت نامه­های اداری و تحصیلی در یک مرکز اداری بودو در اصل تصور این که وی همزمان با این مشاغل خود مفاهیم مشهور و تأثیر گذار خود همچون مفاهیم مشهور موجود در مجادلات سیزیفی (Sisyphean struggle) و همچنین مبارزات پی گیر و بی امان خود را که از طریق طرح مفهوم پوچی (Absurd ) جهت تغییر تصویر جهان پیرامون خود با جدیت ادامه می­داد کمی عجیب می­نماید.

در سال ۱۹۳۳ کامو جهت اخذ دیپلم عالی مطالعاتی ( Superieures d’etudes) در رشته فلسفه، جامعه شناسی و روانشناسی وارد دانشگاه الجزیره گردید. در سال ۱۹۳۶ او به همراه تعدادی دیگر از جوانان پیشرو جزو هیأت موسس گروه تئاتر کارگری( Théatre du travail)گردید و در این قالب بصورت حرفه­ای در جهت اجرای تئاترهایی با گرایش چپ اقدام نمودند.کامو در این گروه همکاری گسترده­ای بعنوان بازیگر، کارگردان، نویسنده دیالوگ، نیز فعالیت می­کرد.همچنین اولین نمایشنامه چاپ شده اش با نام شورش در آستوریا( Revolt in Astaria )در این زمان چاپ شد. نمایشنامه­ای که موضوع آن مربوط به کارگری بدشانس در دوران جنگ داخلی اسپانیا بود. در همان سال وی مدرک خود را گرفت و پایان نامه خود را ارائه داد که موضوع آن مطالعه ای در مورد تاثیر فلوطین و نوفلوطینی ها بر افکار و آثار سنت آگوستین(St. Augustine) بود.

در طی سه سال بعد او سعی کرد انرژی خود را صرف اثبات خود بعنوان نویسنده، روزنامه­نگار و یک متخصص تئاتر کند.پس از سرخوردگی شدید و سرانجام اخراج از حزب کمونیست او مجدداً مجموعه هنری خود را راه انداخت و آنرا تئاتر تیمی (“Theatre de Equipe” )نامید. این تغییر نام در اصل تأکیدی بر درام کلاسیک و اصول زیبایی شناسانه نوآورانه و آوانگارد(avant – garde) و یک تغییر جهت از مسیر سیاستهای کارگری و تبلیغات سیاسی بود.در سال ۱۹۳۸ او به گروه نویسندگان روزنامه جدید جمهوری الجزایر(Alger Républicain) پیوست که یادداشت­های وی بعنوان گزارشگر و تحلیل گر در مورد کلیه مسائل معاصر و روزمره اروپایی از ادبیات تا سیاست را چاپ می­کرد. در این دوران بود که او برای اولین بار ۲ تا از آثار ادبی خود را به نام پشت و رو (L’Envers et l’endroit) یا (Betwix & Between) که مجموعه­ ای از پنج نوشته با موضوعات فلسفی و زندگی نامه شخصی وی بود، که در سال ۱۹۳۷ منتشر شد و دیگری نیز به نام عیش(Noces) یا ( Nuptials) که مجموعه­ای بود از نوشته­های شاعرانه وتغزلی در مورد ایده­ها و آرزوهایی که وی در مورد وضعیت سیاسی و فلسفی در مورد منطقه مدیترانه و شمال آفریقا به رشته تحریر درآورده بود را منتشر کرد.

در دهه ۱۹۴۰ کامو به تدریج به شخصیتی با جایگاه جهانی در میان روشنفکران تبدیل می­شد. در این دهه وی به عنوان یک نویسنده و نمایشنامه نویس مورد تحسین قرار گرفت اما سطح این شهرت هنوز در سطح الجزیره بود. اما در پایان این دهه او خود را به عنوان رمان نویس، درام نویس، روزنامه­نگار، نویسنده مطالب فلسفی و قهرمان آزادی مطرح کرده بود.این دوران مصادف بود با دوران شوم آغاز جنگ در اروپا، اشغال فرانسه، سانسورهای رسمی و سخت گیری­های بیشتر در مورد مجلات و نشریات با گرایش چپ.کامو هنوز هم فاقد یک شغل ثابت و درآمد معین و قابل اطمینان بود. در این زمان او با همسر دوم خود فرانسین فور( Francine Faure )در دسامبر ۱۹۴۰ ازدواج کرد و لیون (Lyons ) جایی را که او بعنوان روزنامه نگار کار می­کرد ترک کرد و به الجزایر بازگشت. در این زمان وی در یک مدرسه خصوصی درمنطقه اوران (oran) بصورت پاره وقت( تاریخ فرانسه و جغرافیا)شروع بکار کرد.همزمان وی در حال اتمام کار بروی رمان ” بیگانه “( L’Etranger) یا (The Stranger) بود که در سال ۱۹۴۲ چاپ شد که در ان زمان ژان پل سارتر ( Jean-Paul Sartre) هم اقدام به نوشتن یک نقد مفصل و تأثیر گذار در مورد این اثر نمود.

کامو در سال ۱۹۴۲ به فرانسه بازگشت و یکسال بعد شروع به همکاری با نشریه زیرزمینی «مبارزه» (کمبا) (Combat) نمود که به عنوان بازوی مطبوعاتی و صدای جریان مقاومت فرانسه عمل می­کرد.در طی این دوران او مجدداً درگیر بیماری سل بود که عود کرده بود. او همزمان اقدام به انتشار کتاب افسانه سیریف (Le Mythe de Sisyphe ) یا (The Myth of Sisyphus) ) نمود که دارای چهارچوبی فلسفی و در مورد پوچی و بدبینی بود و همزمان به انتشارات گالیمار( Gallimard )بعنوان ویراستار پیوست ،شغلی که تا زمان مرگ مشغول آن بود.

پس از روزنامه لیبراسیون (Liberation) نیز کامو به همکاری با کمبا(Combat) ادامه داد و کار دو نمایشنامه به نام های سوء تفاهم( misundestanding)و کالیگولا( “caligula” ) را ادامه داد و به سرانجام رساند. و در تداوم جریان روشنفکری در پاریس به همراه ژان پل ساتر( Jean-Paul Sartre) و سیمون بولیوار(Simone de Beauvoir) نقش فعالی را بازی کرد.در اواخر دهه ۱۹۴۰ شهرت وی به عنوان نویسنده و اندیشمند با انتشار کتاب طاعون (La Peste) یا (The Plague) که اثری تمثیلی بود و همچنین مبارزه­اش با مسئله اشغال­گری نازی­ها و رسالت مقاومت و همزمان انجام سخنرانی­هایی در امریکا و امریکای جنوبی به اوج رسیده بود. درسال ۱۹۵۱ کتاب انسان طاغی(L’Homme Revolté )یا (The rebel) را که اثری در مورد ماهیت آزادی و حق اعتراض و نقدی فلسفی بر خشونت انقلابی بود به چاپ رساند. در این اثر قدرتمند و غیر متداول که وی شدیداً به تقد و محکومیت مارکیسم – لنینسیم و دیدگاه غیر قابل بحث آن تفکر در دفاع از خشونت بعنوان راهی برای آزادی انسان ،پرداخته بود که نهایتاً منجر شد از چشم سارتر بیفتد و مورد غضب بسیاری از گروههای کمونیست اروپا قرار گرفت.او در این مقطع به عنوان نوای بلند دفاع از آزادی فردی و منتقد بی پروای ظلم و تروریسم شناخته می­شد ،در حالیکه از سوی هر دو تفکر راست و چپ مورد اتهام قرار می­گرفت.

در سال ۱۹۵۶ کتاب سقوط(La Chute ) یا(The fall )را که کتابی کوتاه و نوعی اعتراف بود را منتشر کرد که متأسفانه آخرین کار تمام شده و به سرانجام رسیده وی قبل از مرگ بود. در تمام این دوران وی همزمان با بیماری سل دست و پنجه نرم می­کرد.وی همزمان با اشکال گوناگون استعمار و استعمار در سرزمین الجزایر مبارزه و مخالفت می­کرد. او همچنین تلاشهایی در جهت نزدیک کردن بومیان الجزایر با مهاجران فرانسوی از طریق یافتن نقاط مشترک بین آنها انجام داد.اما او خود نیز آگاه بود که نقاط افتراق و اختلاف در این زمینه بسیار قویتر از آن بود که بسادگی بتوان این دو مجموعه را بهم نزدیک کرد.

در پائیز ۱۹۵۷ که وی کار چاپ (تبعید و سلطنت) (L’Exil et le Royaume ) یا (Exile and the Kingdom )را به اتمام رسانده بود با خبر ناگهانی و غیر قابل باور دریافت جایزه نوبل ادبی مواجه گردید.پاسخ وی به این حادثه حسی سرشار از فروتنی، قدردانی و بهت بود.او همزمان اعلام کرد که از نظر او فردی شایسته تر از وی نیز برای این جایزه وجود دارد و او کسی نیست جز آندره مالرو(Andre Malraux). او همچنین حس کرد که دریافت این جایزه شاید پایان دوران وی بعنوان نویسنده را به ارمغان بیاورد. وی این دیدگاه خود را در سخنرانی افتتاحیه خود در استکهلم سوئد نیز ابراز داشت و تأکید کرد که وی خود را در میانه راه و در حال اوج ، بعنوان یک نویسنده کنشگر می­داند.

“هر فرد و مشخصاً هر هنرمندی علاقه مند به این است که مورد توجه قرار گیرد. پس من هم چنین هستم اما من قادر به درک این توجه از جانب شما نیستم بدون اینکه به موقعیت کنونی خود نظر داشته باشم .اما چگونه فردی که نه جوان است نه ثروتمند و آثارش هنوز در حال تکامل و رشد است میتواند حس تعجب و شوک شدن خود را از اینکه انتخاب شود و در مرکز توجه قرار گیرد پنهان کند.و چگونه میتواند این جایزه را بپذیرد در حالیکه نویسندگان دیگری در اروپا بزرگ­تر از وی حضور دارند اما خاموش اند و در عین حال کشور آن نویسنده در وضعیت نکبت باری قرار دارد.”

البته کامو درک درستی از موقعیت خود نداشت و نمی­دانست که بسیاری از نویسندگان دیگر در سطح پایین تری از وی قرار دارند. در طی دو سال بعدی او همچنان مشغول نگارش، تولیدو کارگردانی بود در این مدت وی روایت شخصی خود از اثر بزرگ داستایوسکی(Dostoyevsky’s) بنام تسخیرشدگان (The Possessed) را منتشر و اجرا نمود.

وی همچنین چهارچوب ها و مفاهیم جدیدی را در مورد فیلم و تلویزیون ارائه داد و نقش مهمی نیز در هدایت مرکز ملی تئاتر تجربی داشت. همچنین تلاشهای قابل توجهی نیز در اعتراض به وضعیت صلح و وضعیت سیاسی در الجزایرنیز به خرج داد که متاسفانه هیچ کدام از این تلاشها به نتیجه مطلوب نرسید.و در ژانویه ۱۹۶۰ کامو در طی یک حادثه تراژیک رانندگی کشته شد و همراهان وی از جمله دوست وی و ناشر آثارش میشل گالیمار (Michel Gallimard )نیز به شدت مجروح گشتند.جنازه وی در قبرستان محلی در لورمارین( Lourmarin )روستایی درپرورانس جایی که همسر و خواهرانش برای یک دهه در آن زندگی کرده بودند به خاک سپرده شد.

به محض شنیدن خبر فوت کامو ،سارتر مقاله­ای در فرانس اوبزرور (France-Observateur) به چاپ رساند. در این مقاله سارتر نه به عنوان دوست سابق خود و نه به عنوان نقش مهم وی در رشد ادبیات فرانسه بلکه به عنوان مبارز راه دفاع از انسان و انسانیت در زمانه­ای که همه چیز در حال متلاشی شدن بود از وی یاد کرده و تقدیر نمود.

جایگاه ادبی

بر اساس توصیف سارتر از کامو، جایگاه وی بعنوان نویسنده رمان هرگز به جایگاه وی بعنوان نویسنده داستان های فلسفی و اخلاقی نمی­رسد. سارتر، کامو را متعلق به سنت نویسندگی ولتر می­داند. این دیدگاه با قضاوت خود کامو در مورد آثارش نیز هماهنگی دارد که آنها را نه داستان­هایی واقعی بلکه مجموعه­هایی متراکم از جزئیاتی سرشار از مسائل اجتماعی می­دانست همچون کارهایی که نویسندگانی مانند بالزاک ، تولستوی و پروست داشته­اند.داستانهایی کوتاه وروایت هایی موجز که ترکیبی از دیدگاههای فلسفی و روان شناسانه بودند.

با این وجود او خود را هیچ گاه به عنوان یک فیلسوف حرفه­ای و اندیشمند عمیق نیز فرض نکرد.در عین حال او همواره خود را نه یک نویسنده صرف، بلکه یک نویسنده مولف تعریف می کرد و این تعریف برای تعیین و ارزیابی جایگاه وی در میان جریان روشنفکری تاریخ و فلسفه اروپا از اهمیت زیادی برخوردار است.اما به هیچ عنوان نمیتوان وی را بعنوان بنیانگذار یک سیستم فکری و فلسفی منسجم یا یک تئوریسین تعریف کرد.در اصل وی فردی همه فن حریف بود.یک منتقد، یک فیلسوف مدرن، یک اسطوره شناس، منتقد ناپاکی ها و دغل بازی­ها، دشمن ترور، صدای منطق و شفقت انسانی و صدای سخنگوی ندای آزادی بود. در این جا مجددا صحت نظر سارتر تایید می شود. در اصل وی پیرو حقیقی سنت روشنفکری ولتر و دیدرو بود. به همین دلیل نیز در ارزیابی جایگاه و آثار کامو، او را می­توان در درجه اول نویسنده ای تلقی کرد که صراحت و شفافیت و استحکام فلسفی را بخوبی می­توان در اثار آن تشخیص داد.

کامو، ادبیات فلسفی و رمان ایده­ها

برای درک اینکه چرا بایستی کامو را یک نویسنده فلسفی تلقی کرد نیازمند مقایسه وی با سایر نویسنده­ها هستیم. البته با حذف لوکریتوس(Lucretius) و دانته در این مقایسه ما می­توانیم حداقل یک مقایسه محدود بین کامو و پاسکال، نیچه و کی یرکیگارد انجام دهیم چراکه این نویسندها نیزبیشتر نویسنده­ هایی فلسفی یا مذهبی بوده­اند.

با این تفاوت که این افراد در کاخ نویسندگی برای خود از نظر سبک دارای جایگاه مخصوص به خود می­باشند.

کامو خود نیز آگاه بود که جای پای روش نویسندگی کی یرکیگارد و نیچه در آثار وی کاملاً مشهود است و این را بویژه در افسانه سیزیف و انسان طاغی می­توان به روشنی مشاهده کرد و شاید اگر بیماری سل به وی اجازه می­داد، می­شد انتظار داشت که وی در این سبک از این نویسندگان نیز پیش بگیرد.

شاید کامو بهتر از هر کس دیگری جایگاه خود بعنوان نویسنده­ای فلسفی را به این شکل تشریح کرده است وقتی که وی همچون ملویل(Melville )، استاندال(Stendhal )، داستا یوفسکی و کافکا می­نویسد ” بزرگ­ترین رمان نویس­ها، رمان نویس­های فلسفی هستند ،چرا که آنها از تشریح سیستماتیک وقایع پرهیز می­کنند و در عوض اقدام به خلق تصاویر بجای مباحثه و مجادله­ها می­کنند”.

با این اوصاف و تعاریف، کامو خود نیز به این جایگاه و تعریف پی برده بود. وی دارای دیدگاهی ویژه و شخصی در مورد مسائل و جهان اطراف خود بود. او از خلق تصاویر، شخصیت­ها و حوادث خیالی و ارائه درامانتیک حوادث بسیار بیشتر از تجزیه و تحلیل و مباحثه­ها و عبارات مستقیم برای ارائه نظرات خود استفاده می­کرد.

او همچنین یک رمان نویس ایده­ها و رمان نویس روان شناسانه نیز بود و طبیعتاً در این حوزه وی با داستایوفسکی و سارتر که آنها نیز عملاً مفاهیم فلسفی را با موقعیت­های روانشناسانه ترکیب و ارائه می­نمودند مقایسه می­شود. سارتر نیز مانند کامو، یک نمایشنامه نویس بود و داستایوفسکی هم شاید برای همیشه برترین درام نویس تاریخ باقی بماند کسی که کامو شخصا دو تا از آثار وی به نام برادران کارامازوف (The Brothers Karamazov ) وتسخیرشدگان (The Possessed ) را برای صحنه باز نویسی نمود.

منابع مورد استفاده ومفید برای مطالعه بیشتر:

Barthes, Roland. Writing Degree Zero. New York: Hill and Wang, 1968.

Bloom, Harold, ed. Albert Camus. New York: Chelsea House, 1989.

Brée, Germaine. Camus. New Brunswick, NJ: Rutgers University Press, 1961.

Brée, Germaine, ed. Camus: A Collection of Critical Essays. Englewood Cliffs, NJ: Prentice-Hall, 1962.

Cruickshank, John. Albert Camus and the Literature of Revolt. London: Oxford University Press, 1959.

Cruickshank, John. The Novelist as Philosopher. London: Oxford University Press, 1959.

Kauffman, Walter, ed. Religion from Tolstoy to Camus. New York: Harper, 1964.

Lottman, Herbert R. Albert Camus: A Biography. Corte Madera, CA: Gingko Press, 1997.

Malraux, Andre. Anti-Memoirs. New York: Holt, Rinehart, and Winston, 1968.

Thrody, Philip. Albert Camus, 1913-1960. London: Hamish Hamilton, 1961.

Sartre, Jean-Paul. “Camus’ The Outsider.” In Situations. New York: George Braziller, 1965.

Todd, Olivier. Albert Camus : A Life. New York: Alfred A. Knopf, 1997.

۲۰۱۳: صدمین سالگرد تولد آلبرکامو
www.anthropology.ir/albert-camus