انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آلبر کامو ( تصویر یک سرگردانی )/مختصات روشنفکری کلاسیک

نویسنده : امیر غریب عشقی

مقدمه : سایت انسان و فرهنگ هر سال به مناسبت یکصد مین سالگرد تولد یکی از تاثیر گذاران تاریخ اندیشه مدرن فردی را انتخاب ،معرفی و در معرض تحقیق و اندیشه ورزی قرار می دهد. و مقالات مختلفی را اعم از ترجمه و تألیف در باره این شخصیت ها منتشر میکند . این نوشته محصول مشارکت در این برنامه و ترجمه مطالبی در مورد آلبرکامو، نویسنده،نمایش نامه نویس ،فیلسوف و فعال اجتماعی و در یک عنوان روشنفکر فرانسوی – الجزایری می باشد . توجه به شخصیت خاص وی، نحوه زندگی پرتلاطم و شرافت شخصی وی ، دیدگا های انسانی و جهانی او و عدم دلبستگی به روزمرگی های معمول زندگی نکاتی بوده است که این نوشته را پدید آورده است.

رنساس را شاید بتوان یکی ازمهمترین و تاثیر گذار ترین مقاطع تاریخی در تاریخ اندیشه و حیات انسان تلقی کرد. جدا از اینکه رنسانس و محصول فکری و نرم افزاری آن را با چه تعریفی و از چه منظری و با چه مدلی تفسیر و تبیین کنیم ، مدرنیسم را الزاماً بایستی فرزند این دوره تاریخی و تحولات فکری و فلسفی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی آن بدانیم . مدرنیسم را با هر تعریفی و در هر سطحی (تاریخی، فلسفی، سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی) بررسی کنیم، تغییر نحوه تفکر بشر یا همان متدولوژِی تفکر را می توان اساسی ترین محصول مدرنیسم قلمداد کرد. در این میان، گروهی از اندیشمندان که هر کدام سهمی در این تحول نحوه تفکربشری را بر عهده داشته اند را نیز نبایستی از قلم انداخت .گروهی که بعد ها تحت عنوان کلی روشنفکری وارد حوزه اندیشه ایرانی گشته اند و به تبع ماهیت خود، منجر به تحولات قابل توجهی در سطح جهان نیز گردیده اند. عنوانی که هنوز نیز همانند سایر پدیده های مدرن وارد شده در ایران، معنای روشن و مورد توافقی ندارد. شاید مطالعه و بررسی پدیده روشنفکری در دنیای مدرن و کشورهای مبداء و خواستگاه این پدیده بتواند، ویژگی های مشترک این پدیده را بیشتر نمایان کند . آلبرکامو را از این جهت می توان یک نمونه تیپیک و مناسب در نظر گرفت که کارکردهای خاص مفهوم روشنفکری را با خود حمل کرده و از چندین نظر نیز مدل مناسبی برای این مطالعه می باشد. در این جا سعی خواهد شد با توجه به زندگی آلبرکامو برخی از ویژگیهای روشنفکری کلاسیک مورد بحث و بررسی قرار گیرد . بررسی و مطالعه زندگی آلبرکامو از دوران کودکی تا مرگ زود هنگام می تواند در یافتن اصول کلی و تئوریک روند پدید آمدن، زندگی شخصی، اجتماعی و فکری وی مورد استفاده قرار گیرد. که بخشی از آنها به ترتیب زیر قابل طرح می باشد .

روان شناسی شخصی ( ضد انحصار ، نوگرا، پرسش گر،ذهن انتزاعی و با درجه بالای درک و دریافت رنج بشری )

چرا همه انسانها، روشنفکر نمی شوند ؟ چرا تمام تحصیل کرده ها روشنفکر نمی شوند؟ چرا همه اندیشمندان و فیلسوفان و فعالان اجتماعی روشنفکر نمی شوند؟ پاسخ به این سوال و دقت در زندگی بسیاری از افرادی که صفت روشنفکری را با خود حمل می کنند می تواند بر اهمیت ژنتیک در مسیر آینده این افراد تأکید کند . به نظر می رسد، اصولاً ریشه اصلی در تبدیل شدن فرد به روشنفکر، خصوصیات فردی وی می باشد. شاید دقت در این پرسش ها تفاوت شخصی روشنفکری را کمی روشن تر کند . به نظر می رسد از لحاظ روان شناسی افرادی که بعدها تبدیل به روشنفکر می شوند دارای حساسیت بسیار بالاتری نسبت به مقوله رنج و درد بشری می باشند. این افراد بدلایل فردی ، روان شناسی و تربیتی دارای حس همدلی بالایی نسبت به سایر انسان ها و ، انواع و اقسام رنج های موجود در اطراف محیط انسانی خود هستند. به جرأت می توان گفت که هدف اصلی ویا انگیزه شخصی موجود در فعالیت های روشنفکری واکنش به درجه و سطح رنج فردی و اجتماعی محیط انسانی آنها و در مقیاس بالاتر رنج بشری می باشد. این ویژگی محرک اصلی و درونی و نهادینه شده فعالیت روشنفکری می تواند قلمداد شود. به زبان دیگر، شاید بتوان چنین گفت که تیپ شخصیتی روشنفکری اصولاً در نوعی ناآرامی دائمی و پیوسته روحی و ذهنی نسبت به جهان واقعی پیرامونی خویش بسر میبرد و همواره نابسامانی ها، عدم تعادل ها در جهان فردی و اجتماعی حضور موثری در تیپ شخصیتی روشنفکری دارد. به دیگر سخن شاید بتوان چنین نیز بیان کرد که روشنفکر در این جهان هیچگاه، احساس سرجای خود بودن اجزای جهان را نمی کند و در سرگشتگی دائمی در یافتن نسبت خویش، انسان و جهان می باشد. او هیچگاه راضی نسیت و نوعی از کمال گرایی و به زبان اجتماعی در ارزوی مدینه فاضله بودن (اتوپیا گرایی) و باور به این که می توان جهان بهتری ایجاد کرد در پس اندیشه روشنفکری وجود دارد.شاید انگیزه و دغدغه اصلی و نهانی و ذهنی فعالیت روشنفکری و تبدیل یک فرد به روشنفکر در آینده نیز چنین فضای روحی و ذهنی میباشد. درک عدم تعادل در جامعه بشری و تلاش در جهت بسامان کردن ان از دغدغه های اصلی فعالیت روشنفکری می باشد .

در زندگی آلبرکامو نیز ، چنین مواجهه ای با جهان به روشنی قابل ردیابی است و محیط نا آرام و سرشار از رنج و نا بسامانی کودکی ،جنگ ،فقر ، خشونت ، زمختی زندگی واقعی در کنار درک بالای فردی و گیرندگی بالاتر از حد متوسط و میانگین انسان های عادی ویژگی خاص فردیت آلبرکامو می باشد که بعد ها خود را در مدل های مختلف و به اشکال گوناگون نمایان می کند. تصویری که در ذهن وی از جنگ و عوارض و عواقب آن بر جای مانده زمانی که با ذهن کنشگر و حافظه تصویری و احساس قوی وی در می آمیزد انگیزه قوی وی را در مبارزه با استعمار فرانسه و مبارزه علیه اشکال مختلف خشونت را توجیه میکند . به عبارت دیگر حافظه تصویری و حافظه احساسی قوی از نکات مشترک تیپ روشنفکری می باشد، که می تواند امتداد رنج را حتی پس از عبور شخصی از موقعیت رنج آور، حفظ کرده، تعمیم دهد و در جهت همدلی و همانند سازی این احساس اقدام کند . به عبارت دیگر رنج بشری و کاهش میانگین آن در سطح جهان هدف اعلام نشده فعالیت روشنفکری می باشد . این افراد عموماً دارای ذهنی خلاق، جستجوگر،پرسش گر ،غیر خطی و دارای هوش اجتماعی بالا هستند .این ویژگی مشترک را با مطالعه تاریخ روشنفکری می توان دریافت. همچنین نوگرایی، به استقبال تحولات رفتن و شخصیت ضد محافظه کاری داشتن از صفات عمومی افراد روشنفکر بوده است . اصولاً روشنفکران از لحاظ شخصیتی، تحول گرا، نوگرا،و محدودیت ناپذیر می باشند.

واکنش به تحولات محیط، از محصولات ناگریز هوش اجتماعی بالا است . این خصوصیت نقطه متمایز روشنفکر با عالمان اندیشه ورز اجتماعی کلاسیک و یا فیلسوف یا تکنسین های علمی دانشگاهی می باشد. به عبارت دیگر روشنفکر مرد یا زن صرفا متفکر (طبقه دانشگاهی) نیست و به نوعی حلقه واسط تئوریها و زندگی واقعی اجتماعی و فردی می باشند. روشنفکر به نوعی واسط ذهن(subject) و عین (object) و در تلاش برای ایجاد تعادل بین این دو در سطح اجتماع می باشند. ذکر این نکته شاید بتواند، تفاوت سنت روشنفکری را در شرق و غرب به نوعی نشان دهد. در سنت روشنفکری غرب که خاستگاه ابتدایی این مفهوم بوده، و طیفی بنام روشنفکر آنجا ظهور و بروز پیدا کرده است که به نوعی وظیفه عملیاتی کردن و نزدیک کردن تئوریهای اندیشمندان و فیلسوفان بازندگی روزمره اجتماعی را بر عهده داشته اند. به عبارت دیگر روشنفکری وظیفه پراتیک کردن تئوری ها از یک سو و ترجمه آنها به مسایل روزمره فردی و اجتماعی را بر عهده داشته اند.و از سوی دیگر وظیفه پرسش گری و ایجاد چالش درچهارچوب هاو پارادایم پذیرفته شده را همزمان بر عهده داشته اند. و به نظر می رسد نقص اساسی سنت روشنفکری در شرق (جهان غیر غرب به مفهوم فلسفی و فرهنگی) و جهان غرب بوده و می باشد. البته دلیل این امر نیازمند بررسی دیگر و مجزایی است که شاید بتوان انرا به فضای اجتماعی و تاریخی جوامع نیز مربوط دانست. فعالیت کامو بر ضداستعمار فرانسه در آفریقا و بر ضد مارکسیسم – لنینیسم و مجازات اعدام نمونه هایی از پرسش گری های خلاف جریان پذیرفته توسط کامو می باشد.

ضد انحصار بودن پدیده روشنفکری

روشنفکری پدیده ای مدرن و محصول تحولات فضای فکری واجتماعی مدرن بوده و هست و از سوی دیگر خود نیز در جهت بسط اندیشه مدرن فعالیت کرده و می کند .و این هماهنگی مدرنیسم با روشنفکری را می توان در دفاع از فردیت بشری و حق انتخاب وی تعریف و تبیین کرد.این هدف ناگریز منجر به فعالیت هایی می گردد که گرچه ممکن است در اشکال گوناگون و فعالیت های مختلفی از لحاظ فرم نمود پیدا کند ولی هدف نهایی آن دفاع از آزادیهای فردی، تنوع فرهنگی، فردیت بشری و مبارزه با هر نوع فعالتی می باشد که ممکن است حق انتخاب فردی را محدود یا سرکوب کند . پیگیری این هذف ناگریز به حوزه قدرت نیز کشیده می شود. لذا روشنفکری اصولاً در موقعیتی خارج از قدرت قرار گیرد که در صدد دفاع از فردیت بشری در مقابل میل قدرت به بسط و توسعه خود می باشد. این تقابل با قدرت در زمانهای مختلف و در موقعیت های متفاوت، مصادیق متفاوتی می تواند داشته باشد. از حاکمیت کلیسا در قرون وسطی، تا حاکمیت دولت در مفهوم مدرن ان و حتی قدرت نرم دوران معاصر ( رسانه ها، مطبوعات ، اینترنت ) .اصولاً روشنفکری ضد انحصار عمل می کند و لذا نه تنها حامی جامعه مدنی و اقلیت می باشد بلکه وجود وحضور و بقای خود را نیز در وجود و تقویت جامعه مدنی بعنوان سرعت گیر قدرت و لایه محافظ فردیت در مقابل سیل ویرانگر قدرت می داند. حضور آلبرکامو، در مجامع فرهنگی مستقل، روزنامه ها، حمایت از اقلیت ها و به چالش کشاندن قدرت به روشنی این استدلال را تقویت می کند. کامو بدون وجود جامعه مدنی و فرصت وفضای حیاتی که اجزای جامعه مدنی فراهم می کردند امکان بقای فرهنگی و ابراز وجود و رشد و تاثیر گذاری نداشت، در مقابل فعالیت های وی نیز متقابلاً منجر به تقویت،هویت بخشی و اعتبار سازی نقش جامعه مدنی در فرانسه و اروپای دوران او گردید. نقدکاموبر خشونت انقلابی و ترور در کتاب طاغی (۱۹۵۱) و نقدهای برنده اش بر مارکسیم –لنینیسم از نقاط بر برجسته کاروی بعنوان روشنفکری کلاسیک در دفاع از فردیت انسانی است.

اولویت حقیقت بر مصلحت، و نقد بدون محدودیت و انتقاد از خود

سنت روشنفکری کلاسیک ، همواره موید اولویت حقیقت بر مصلحت بوده است . اصولاً کار روشنفکری نقد است، نقد وضع موجود . این نقد نه تنها شامل قدرت، سنت ها و تاریخ می شود و حتی شامل خود سنت روشنفکری نیز می باشد از این رو نقد گذشته خود روشنفکر نیز به عنوان بخشی از این فرآیند قابل شناسایی است . به عبارت دیگرشاید بتوان این خصوصیت را به نوعی ضد ایدئولوژی گرایی نیز تعریف کرد . با این معیار می توان تفاوت سنت روشنفکری غرب و شرق را نیز دریافت، در شرق ، مفهومی که برای اصلاح و با ابزار نقد وارد می شود( روشنفکری) از نقد خود عاجز است و یا با ان مخالفت می کند و خود تبدیل به نوعی پارادایم غالب می شود که در لباس روشنفکری و با دغدغه های روشنفکری تبدیل به ایدئولوژِی می گردد. اما آلبرکامو به روشنی سنت ارجحیت حقیقت بر مصلحت را نشان می دهد. هنگامی که از حزب کمونیست که زمانی دلبسته آن بود انتقاد می کند و یا زمانی که از ژان پل سارتر و دیدگاههای وی فاصله می گیرد و به نقد آنها می پردازد و یا زمانی که وی را اگزیستانسیالیست می خوانند علی رغم اینکه گرایش زیادی یه این دیدگاه دارد ولی خود را اگزیستانسیالیست به مفهوم سارتری آن نیز نمی داند تا بتواند بدون تعلق با تغبیر زاویه دید ذهنی و فلسفی خود حقیقت را هر چه روشن تر کشف و به عرضه عمومی ارائه کند.

این نقد بدون محدودیت که شامل نقد خویش و گذشته خود نیز می شود عامل پویایی اندیشه در جریان روشنفکری است . این نقد امکان می دهد که سنت روشنفکری خود را دائما چک و اصلاح کند و ارتباط ارگانیک خود را با حیات فردی و اجتماعی حفظ کند. فرآیند باز خورد یا feedback را تقویت کند. همواره بعنوان سیستم عصبی اجتماعی به حیات ارگانیک خود ادامه دهد. در قبال تحولات واکنش نشان دهد و خود نیز عامل تحول گردد. به عبارت دیگر سنت روشنفکری ضد دگماتیسم عمل می کند. آثار متعدد کامو به روشنی بیانگر این تحولات پیوسته در روند فکری و دغدغه ها و پرسش های وی و راه حل های پیشنهادی می باشد. آثار فلسفی وی از جمله طاغی(The Rebel) نمونه روشن این مدعاست. تعلقات حزبی ، گروهی، صنفی، مذهبی، ملی نمی تواند مانع ارجحیت حقیقت بر مصلحت گردد و این خاصیت نقد بدون مرز سنت روشنفکری است که کامو به بهترین وجه این امررا نشان داده است . مخالفت قاطع وی با مارکسیم – لنینیسم که به نام تاریخ و عدالت، انسانها را قربانی می کردند و قرار گرفتن در جبهه مخالف چپ های اروپا نمونه بارز این ویژگی آلبر کامو بعنوان یک روشنفکر کلاسیک است .

۴-واکنش به رنج بشری

دربحث از انگیزه اصلی جریان روشنفکری به واکنش بالای این افراد به رنج بشری و وسعت گسترش و نحوه توزیع آن اشاراتی شده این انگیزه فردی اما با حس ترحم و همدردی ساده فردی که ممکن است در بسیاری از افراد وجود داشته باشد تفاوت های اساسی دارد. واکنش به رنج بشری در سنت روشنفکری بیش از آنکه به ترحم فردی ترجمه شود به سطح اجتماع و جامعه ترجمه می گردد. و از دل ان مفهومی به نام عدالت پدید می آید که می توان به جرأت پدیده عدالت در سطح اجتماع را مصداق ان ذکر کرد. اصولاً عدالت اجتماعی با مفهومی که امروزه بعنوان یک مفهوم آشنا، و پذیرفته شده در بسیاری از جوامع انسانی و سیستمهای اقتصادی و اجتماعی وجود دارد، محصول سنت روشنفکری و اعتراض های ان به بهره کشی بی لجام سرمایه و سیستم ذاتا بی رحم سرمایه داری قرن ۱۹ است و از سوی دیگر با توجه به ماهیت مدرن روشنفکری، مسئله فردیت و دفاع از حق انتخاب آن نیز از اهداف روشنفکری کلاسیک تلقی می شود. عدالت اجتماعی به معنای تعادل درقدرت به منظور حفظ فضای حیات اجتماعی و عدم رابطه غالب و مغلوبی در کنار دفاع از آزادی های فردی دو هدف عمده سنت روشنفکری قلمداد می گردد. نکته مهم در این زمینه واکنشی است که سنت روشنفکری به آن نشان میدهد. این دو هدف محصول نوعی انسان شناسی خاص است که فردیت بشری را محصول اثر متقابل انسان و اجتماع تعریف میکند . ریشه ان اعتقاد به انسان در موقعیت است . و به نقش بالای فضای اجتماعی در سرنوشت بشری تأکید می کند . آلبرکامو در این حوزه با مفهوم سرنوشت دغدغه شخصی داشته است. مسئله قضاء قدر، سرنوشت، مرگ، زندگی، دایره انتخاب های بشری ، محدوده اراده فردی در تقابل با طبیعت و تاریخ همه جزو مسائلی بوده است که تلاش در جهت درک آنها وی را به وادی فلسفه کشانده است و آثار متعدد وی که ریشه های فلسفی دارد موید این واقعیت است. در پاسخ به این پرسش های شخصی است که وی ناگریز به موضوع گناه می رسد مفهوم گناه و جرم که ترجمه اجتماعی گناه است، همواره وی را درگیر خود نگه داشته است. و به دنبال آن مسئله مجازات است .سوال منطقی دیگری است که وی را با خود به این سوو آن سو برده است .درگیری ذهنی وی با مفهوم مسئولیت بشری است که در تعارض با آموخته های دوران کودکی وی بعنوان یک مسیحی قرار می گیرد. در چنین فضای فکری و روحی است که مفاهیمی همچون پوچی و دیدگاههای الحادی خاص پدید می آید. اگر مسیر زندگانی وی را درکنار تحولات وحشت آور دوران جنگ جهانی قرار دهیم و حجم و شدت و سرعت مصائب بشری را که در طی ان دوران پدید می آمده است را با روحیه حساس وی تلفیق کنیم رسیدن آلبرکامو به مفاهیمی تلخ و ناامید کننده منطقی به نظر می رسد. نامه ای به یک دوست آلمانی مصداق بارز تجسم جهان تلخ و غیر قابل تحمل برای روحی حساس و متاثر می باشد که در نهایت بدلیل ارزش والایی که به انسان می دهد، پاسخی امیدوارانه و همچنان قابل احترام به زندگی بشری می دهد. جستجوی معنا در جهانی سرشار از خشونت، کشتار با تکنیک بالا، در سطحی وسیع، و برنامه ریزی شده و تلاش قدرت ها در جهت تبدیل جامعه های بشری به جوامع توده ای و محو یا رام کردن فردیت بشری، کامورا به این نقطه هدایت می کند که بشر نیازمند یک رویش مجدد و شروعی از صفر است .و در این جاست که اندیشه خودکشی وی مطرح می شود . سقوط در واقع چنین دیدگاهی را طرح و بسط می دهد و منطقا وی در این مسیر به فلسفه اخلاق می رسد .

۵- مخالف با خشونت و تکثیر خشونت

سنت روشنفکری بر اندیشه تغییر جهان استوار است، که خود اندیشه ای مدرن است و از این نظر نوعی تحول خواهی دائمی در آن وجود دارد اما از سوی دیگر با خشونت نیز سرسازگاری ندارد. کامو به شدت به فعالیت های ضد خشونت خود ادامه میدهد. مخالفت با جنگ، فاشیسم، توتالیتاریسیم مستقر در مارکسیسم- لنینیسم نشانه های روشن این تفکر بوده است. تیزبینی خاص وی در پیش بینی عواقب مارکسیسم شوروی وی را از سایر روشنفکران هم عصر خود از جمله سارتر متمایز می کند.وی به عنوان یک روسنفکر کلاسیک هرگز حاضر به فدا کردن فردیت بشری و آزادی انتخاب بشری در وعده آرمانشهر سوسیالیسم نیست. و به همین دلیل به سارتر خرده می گرفت و علی رغم تعلق خاطر قبلی خود به مارکسیسم به دلیل داعیه های عدالت طلبانه آن، حاضر به نفی آزادی فردی در قبال عدالت ادعایی مارکسیم نشد. حتی به قیمت مخالف شدید روشنفکران چپ آن زمان اروپا و فرانسه. اما تاریخ به خوبی نشان که تشخیص کامو بهتر و دقیق تر بوده است و او به عنوان یک روشنفکر کلاسیک همچون ولتر فرد و حمایت از اراده و ازادی تشخیص انسان در مقابل ماشین قدرت را وظیفه اصلی خود می داند. مخالفت وی با مجازات اعدام گر چه بیشتر انگیزه شخصی و روان شناسانه داشته و مربوط به خاطرات تلخ دوران کودکی خود از مشاهده اعدام ها با گیوتین می باشد اما عملاً فعالیتی است ضد خشونت که چرخه باطل تکثیر خشونت را قطع می کند و عواقب فردی و اجتماعی بسیاری را در سطح اروپا و بعد ها در سطح جهان پدید آورده است. تاملاتی در باب گیوتین اثری است موثر و چند وجهی که بعدها منجر به حذف مجازات اعلام در کل اتحادیه اروپا گردید.کامو به خوبی درک کرده است که برای مبارزه با خشونت نمی توان از خشونت استفاده کرد و یا آنرا توصیه نمود لذا ابزار تغییر در سنت روشنفکری کلاسیک تغییر بدون خشونت است و این نکته تفاوت روشنفکری با انقلابی گری را نشان میدهد.

تلاش برای تغییراتی تدریجی، پیوسته و با ابزار آگاه سازی و حضور در فضای اجتماعی و جامعه مدنی در مقابل تغییرات ناگهانی ،ناپایدار، بی ثبات ،خشن و برگشت پذیر و با تکیه بر خشونت تحت نام انقلاب (گرچه انقلاب خود نیز پدیده ای مدرن است )اما تفاوتی با فعالیت روشنفکری داشته و دارد و از همین استدلال نیز می توان به ابزار کار روشنفکر کلاسیک که تلاش در جهت آگاه سازی و مبارزه با جهل در مفهوم عام آن می باشد پی برد. و قلم وکاغذ و زبان مهمترین ابزار روشنفکری خواهد بود. کامو همچون پیشینیان خود می نوشت، منتشر می کرد و نشان میداد. نمایشنامه نویسی، روزنامه نگاری و سخنرانی، مهمترین ابزارهای کارکردی آلبرکامو بودند. او از لوازم این ابزارها به خوبی و در حد امکان استفاده می کرد. اما نکته مهم در سنت روشنفکری آلبرکامواصولاً روشنفکری، وجود حداقل هایی از فضای اجتماع و جامعه مدنی رشد یافته است که به روشنفکر اجازه ظهورو بروز و بقا و رشد و فعالیت می دهد. وجود حداقل هایی از انعطاف پذیری اجتماعی نه تنها نیاز رشد روشنفکری است بلکه ابزار کار روشنفکری نیز می باشد امری که توجه به آن می تواند تفاوت شرق غرب فرهنگی نیز معنا کند . در این جا مناسب است پرسشی همیشگی را بار دیگر مطرح کرد که در نهایت این جامعه مدنی است که روشنفکر تولید می کند یا روشنفکر است که جامعه مدنی پدید می اورد . ایا بدون وجود حداقل هایی از فضای اجتماعی امکان ظهور پدیده وفعالیت روشنفکری ممکن و مقدور است ؟. و ایا هر جامعه ای با هر سطحی از توسعه فرهنگی اجتماعی و اقتصادی می تواند واجد جامعه مدنی باشد؟ اصولا ایا هر جامعه ای با هر میزان از ذخایر فرهنگی و سرمایه اجتماعی امکان باز تولید جامعه مدنی را دارد؟ و یا اصولا هر جامعه ای نیاز مند جامعه مدنی و پدیده روشنفکری است ؟ ایا در هر سیستم سیاسی – اقتصادی می توان روشنفکر باز تولید کرد ؟

۶- خرد مدرن ابزار کار سنت روشنفکری کلاسیک

آیا روشنفکر یک سیاست مدار است؟ یک فیلسوف است؟ یک مصلح اجتماعی است ؟ یک مخترع است ؟ دانشمند به مفهوم عام ان است؟ یک استاد دانشگاهی است ؟ پاسخ به این سوالات مبتنی بر تعریف خرد مدرن و کارکرد و نقش ویژه ان در دوران مدرن بعنوان سنگ محک تشخیص برای عقل بشری است . روشنفکر می تواند هریک از این نقش های ذکر شده را نیز همزمان داشته باشد اما انچه وی را متمایز میکند ابزار وی در این مسیر است. روشنفکر ابزاری بعنوان خرد مدرن و خود بنیاد دارد که سنگ محک وی برای ارزیابی و قضاوت و نقد است . و این همان تفاوت ویژه سنت و کارکرد روشنفکری با سایر نقش های اجتماعی است که می توانند در کار اصلاح و تغییر فرد و جامعه موثر باشند و قبل از دوران مدرن نیز حضور داشته اند. خرد مدرن محتوا نمی دهد بلکه روش نوینی برای شناخت و ارزیابی و رد یا قبول ارائه می دهد. بعبارت فنی تر خرد مدرن متودولوژی متفاوتی برای شناخت انسان و جهان ارائه میدهد و بدین وسیله ذهنی نو ، انسانی متفاوت و جهانی نو پدید اورده و میاورد . چراغ قوه ای متفاوت باسطح نفوذ و تکنولوزی متمایزی ارائه می دهد که می توان جهان را طور دیگری دید . روشنفکر در مفهوم کلاسیک خود مدافع ، منتشر کننده و بکار گیرنده حرفه ای این ابزار در سطح اجتماع خود است . که با خلق نگاهی نو سعی در شکل دادن جهانی خردمندانه ترو قابل تحمل تر و متعادل تر نه الزاما خردمندترو ایده ال م متعادل دارد . روشنفکر سیاست مدار نیست چون اصولا قواعد بازی قدرت را بلد نیست . تکنوکرات هم نیست . اما نا گزیر به اظهار نظر در این موارد است . یک روشنفکر کلاسیک هیچگاه سیاست مدار خوبی نخواهد شد . کارکرد ویژه روشنفکری نگاه از بیرون به ساختار هاست . در نهایت شاید بتوان چنین نتیجه گیری کرد که روشنفکری بعنوان محصول رنسانس و دوران مدرن خود مقوم و تثبیت کننده و منتشر کننده و مدافع مدرنیسم در مفهوم فلسفی ان و انسان شناسانه ان است و ابزار ویژه ان نیز خرد مدرن و هدف ان نیز دفاع از ازادی و فردیت بشری و همچون لنگری بین عدالت و ازادی انتخاب فردی عمل می کند. و عامل حیات مدرنیسم نیز می باشد چرا که خود مدرنیسم نیز از حملات خرد مدرن در امان نیست و همواره در حال باز سازی و گرفتن Feedback است . دائما خود را چک و اصلاح میکند و بعنوان سیستمی باز در حال مبادله با محیط و واقعیات در حال تغییر هستی است .

۷- زندگی شخصی غیر خطی

زندگی شخصی نابسامان آلبرکامو محصول شرایطی بود و خود این شرایط نیز بر شخصیت وی تاثیرات مهمی گذاشته بود. وی بعنوان انسان محصول روندی تاریخی بود. فردیتی ویژه داشت، خانواده ویژه و محیط رشد و پرورش خاص اما دغدغه شخصی نیز داشت این نا ارامی ذهنی وی را به این سوو آن سو می کشاند .بدنبال پاسخ می گشت از فلسفه تا این اعتقادات الحادی .دوری از کلیسای کاتولیک . در گیری با مفهوم حیات و مرگ .از روزنامه نگاری و از انتشار کتاب تا سخنرانی تا شرکت در راهپیمایی ها از درگیری های قلمی مختلف با اندیشمندان طیف های فکری متفاوت و متضاد . روحیه ای نا آرام با ذهنی متلاطم به همراه روانی حساس وآسیب دیده و خراشیده اما انسان گرایانه و همچون هر انسان دیگری محتاج ملزومات زیستی، خواب و خوراک و پول .اما وی هیچگاه شغل ثابتی نداشت و یا نمی توانست داشته باشد.وی هیچگاه درآمد ثابت و قابل اتکایی نداشت و نمی توانست داشته باشد. لذا مانند بسیاری از هم سلکان خود منطقاً زندگی خانوادگی و شخصی پایدار ،خطی و قابل پیش بینی هم نداشت . وی دارای جسمی رنجور بوده و از بیماری نیز رنج می کشید. و همه این عوامل در کنار هم نتیجه ای جز تلاطم های شدید خانوادگی را به همراه نخواهد داشت. وی زندگی زناشویی موفقی نداشت و نمی توانست داشته باشد .چون زندگی با چنین موجودی اصولاٌ غیر ممکن است. و چنین شخصیت هایی با روحیه ای جهانی و دغدغه ای جهانی و درگیری های ذهنی و فلسفی و انتروپولوژیک گسترده نمی توانند زندگی خطی و با سرعت ثابت داشته باشند. چنین فعالیت هایی نیازمند زندگی متنوع از نظر مکانی ، زمانی ، ارزشی و اخلاقی و اجتماعی و انسانی است. چرا که دائما در حال پرسش و ازمون و خطا هستند . روشنفکری مفسر و مدافع گونه ها و اشکال مختلف حیات فردی و اجتماعی است . او دائما موقعیت فلسفی و انتولوژیک خود را تغییر می دهد تا به تصویر جامع تری دست پیدا کند لذا تلاطم ، تغییر ، بی ثباتی در شیوه زندگی و بی قراری احساسی و عقلی بخش مهمی از وجد منطقی جریان روشنفکری است .زندگی خطی مبتنی بر پرسش های ثابت و پاسخ های از پیش تعیین شده است فردی که انسانیت و انسان در مفهوم عام آن برایش ارزشمند بود . دغدغه جهانی و کلان داشت، نمی توانست ذهن و تمرکز خود را معطوف به یک نقطه کند . زندگی زناشویی موفق، نیازمند، تعریف نیازها امکانات و عقل ابزاری معطوف به منافع فردی زمانی و مکانی محدود است . زندگی خانوادگی یعنی تخصیص حجم بزرگی از احساس و مسئولیت و انرژی به تعداد بسیار محدودی از افراد اما وی و امثال وی انرژی و حیات و دغدغه هایی جهانی و انسانی داشت ولذا آلبرکامو هرگز قادر به این کار نبود . او وجود خود را به میزان گسترده در میان تعداد بسیاری انسان تقسیم کرده بود .و اصولاً سنت روشنفکری کم و بیش شاهد چنین وضعیتی مشابه بوده است. و این امر به نظر طبیعی می رسد . کامو از دو شانس بزرگ نیز در زندگی خود برخوردار بود که نقش عظیمی در آینده وی داشتند . یکی وجود معلمی در دبیرستان که به استعداد وی پی برد و دیگری بورس تحصیلی که به وی تعلق گرفت که یقیناً در تبدیل کامو به شخصیت اینده اش اهمیت بی نظیری داشت . چنین فرصتی به وی امکان رشد توانایی ها و دغدغه هایش را داد و اما در کنار این دو انچه در تبدیل وی به شخصیتی جهانی نقش عمیق و غیر قابل اغماضی داشت شانس وی در زندگی در فرانسه و پاریس بود.

۸- آلبر کامو مترجم رنج های بشری

نوشته های کامو همچنان مهمترین دلیل برماندگاری وی است چرا که رنج های بشری ظاهراً دائمی و ماندگارند.عدالت و آزادی و یافتن نقطه تعادل بین این دو مفهوم نامتعین اما پر مشتری همچنان مسئله بشری بوده و احتمالاً خواهد بود . خرد بشری ، کرامت بشری ، اخلاق ، قدرت ،خشونت ومذهب و نسبت و رابطه این عوامل از مهمترین سر فصل های درگیری های ذهنی و روحی وی بوده است .البرکامو خالق مفاهیم بسیاری بود و مهمتر از مفاهیم مطرح در آثار وی، او پرسش های ماندگاری پدید آورد که همچنان زنده و حاضر است. وی همچنین صاحب این ویژگی بود که زندگی سیاسی و اجتماعی خود را نیز هماهنگ با فلسفه خود بنا کرد. او نه تنها واژگان خود را بلکه اقدامات فردی را نیز بر جای گذاشت که شامل عدالت در کنار احترام به شخصیت انسانی و محدود کردن خشونت و مقاومت در برابر ظلم در فرمولاسیون های مختلف یادگارهای ماندگار اندیشه و اقدامات وی در زندگی کوتاه مدت وی بوده اند. آلبر کاموو بررسی شخصیت و اقدامات و آثار وی و فضای اجتماعی زیست وی می تواند همواره موضوع مطالعه های متعددی در مورد شناخت سنت روشنفکری غرب محسوب می شود.

منابع مورد استفاده ومفید برای مطالعه بیشتر:

Barthes, Roland. Writing Degree Zero. New York: Hill and Wang, 1968.

Bloom, Harold, ed. Albert Camus. New York: Chelsea House, 1989.

Brée, Germaine. Camus. New Brunswick, NJ: Rutgers University Press, 1961.

Brée, Germaine, ed. Camus: A Collection of Critical Essays. Englewood Cliffs, NJ: Prentice-Hall, 1962.

Cruickshank, John. Albert Camus and the Literature of Revolt. London: Oxford University Press, 1959.

Cruickshank, John. The Novelist as Philosopher. London: Oxford University Press, 1959.

Kauffman, Walter, ed. Religion from Tolstoy to Camus. New York: Harper, 1964.

Lottman, Herbert R. Albert Camus: A Biography. Corte Madera, CA: Gingko Press, 1997.

Malraux, Andre. Anti-Memoirs. New York: Holt, Rinehart, and Winston, 1968.

Thrody, Philip. Albert Camus, 1913-1960. London: Hamish Hamilton, 1961.

Sartre, Jean-Paul. “Camus’ The Outsider.” In Situations. New York: George Braziller, 1965.

Todd, Olivier. Albert Camus : A Life. New York: Alfred A. Knopf, 1997