پرسه زنی چیست و اساسا وجه تمایزش با پیاده روی کجاست؟
برای اینکه به این پرسش پاسخ دهیم، باید به زبان و فرهنگ و همچنین زمانهای که از آن سخن میگوییم، توجه کنیم. این واژه همچون بسیاری از واژگان فارسی مدرن – که پیشینهاش را شاید بتوان به ابتدای قرن بیستم رساند، یعنی اواخر قاجار ولی بیشک دموکراتیزاسیون و همه گیر شدنش در فاصله ۱۳۴۰ تا امروز یعنی در طول پنجاه سال ابداع و رایج شده است – در خود نوعی ابهام دارد. در زبان عام، این واژه کمابیش بار منفی دارد. اما بنا بر گروه اجتماعی که آن را به زبان میآورد، هر اندازه سرمایههای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی بالاتری داشته باشد، قاعدتا این بار منفی کاهش مییابد؛ به صورتی که برای نمونه امروز در زبان یک «روشنفکر» (مثلا یک هنرمند، یک نویسنده یا یک دانشگاهی) این واژه را کمتر میتوان دارای بارمنفی دانست و به نوعی، معنای «سیر وسیاحت»ی میدهد که درون شهر انجام میگیرد. این گروه پرسهزنی را نوعی کشف و شناخت و تجربه زیسته از شهر میدانند و آن را غیرقابل تفکیک از شیوه شهرنشینی مدرن در نظر میگیرند. اما اگر در اقشار اجتماعی به سراغ دارندگان سرمایههای پایین برویم، میزان منفی بودن واژه افزایش مییابد و قاعدتا برای گروههای کمدرآمد، و با سرمایههای اجتماعی و فرهنگی پایینتر شهری معنای این واژه میتواند به نوعی «پیاده روی بدون هدف» و حتی احتمالا به قصد «مزاحمت برای دیگران» معنا شود. این نکته را نمیتوان درباره واژه «پیاده روی» که البته آن هم جدید است، ولی با واژگان قدیمیتری مثل «قدم زدن» و «راه رفتن» پیوند نزدیک دارد، ادعا کرد. واژگان اخیر در فارسی امروز، یک موقعیت حرکتی را بیان میکنند و مثل «پرسه زدن» لزوما یک استناد شهری در خود ندارند. افزون بر این، آنها نه بار و معنایی مثبت نه منفی ندارند. یک فرد میتواند در خانه خویش، در خیابان، یا در یک ایستگاه اتوبوس، یا هر جای دیگری «راه برود» یا «پیاده روی» کند. تفاوت واژههای اول و دوم، یک تفاوت در شکل و در زمان و نحوه حرکت است، نه تفاوتی ماهوی، ارزشی و اخلاقی یا همراه با ارزیابیهای معنایی و نمادین و غیره. اما این را درباره پرسه زنی نمیتوان گفت. به این مسئله دو نکته دیگر را به صورت اشاره میگویم که شاید در مباحث بعدی بازشان کنم. اولا انطباق معانی یادشده با بالا یا پایین بودن سرمایههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نسبی است و نه مطلق؛ بنابراین بنا برموردی که تحلیل میکنیم، باید ارزیابی دقیق و تحلیل واژگانی، زبانشناختی، نمادین و معنایی متفاوف و انعطافآمیزی داشته باشیم. دومین نکته اینکه: در یک خط زمانی، به دلیل تغییر موقعیت زیستگاهی شهر و تبدیل آن از یک زیستگاه اشرافی به یک زیستگاه دموکراتیک و مردمی، ما تقریبا شاهد معکوس شدن تعبیر واژه پرسه زنی یا واژگان و مفاهیم معادل آن بودهایم. یعنی مثلا در قرن نوزدهم، «گردش در شهر» که میتواند به معنای ِ پرسه زنی امروز نزدیک باشد، یک بار مثبت و با استناد به نوعی اشرافیت داشت که اولا قدرت «گردش کردن» را در کنشگر نشان میداد (که عمومیت نداشت) و ثانیا قدرت همراه کردن این گردش را با عملی دیگر مثل تفریح و خرید. ولی در همین زمان ما واژهها و معنای معادل «ولگردی» را نیز داریم که از قرن هفدهم در بریتانیا با قوانین علیه فقرا به شدت مجازات میشد. افراد عادی و به ویژه روستاییان حق نداشتند بدون اجازه از زادگاه خود دور شوند، وگرنه دستگیر و مجازات میشدند و «گردش» در شهر، عملا جز برای ثروتمندان معنایی نداشت. روابط دمکراتیک از نیمه قرن نوزدهم و به ویژه در قرن بیستمی این موارد را به کلی تغییر میدهند. اما هنوز می بینیم که چارلی چاپلین میتواند از شخصیت «ولگرد با شخصیت» خود یک قربانی مدرنیته را بسازد زیرا شهر مدرن هم پرسهزنی را دموکراتیک میکند و هم در واقع آن را تغییر شکل و معنا داده و در «مسیر» های خانه به کار و برعکس محدود می کند، که این بحث دیگر و مفصلی نیاز دارد.
نوشتههای مرتبط
فایده پرسه زنی در شهر برای شهروند و شهر چیست؟
ابتدا باید دید از چه زمینهای صحبت میکنیم من در شرایطی از شکل گیری شهروندی (citizenship) صحبت میکنم که یک نظام حقوقی و تعلق سیاسی دموکراتیک آن را ایجاد کرده باشد، ولو به صورت نسبی، یعنی رابطه هژمونیک از بالا به پایین به رابطهای از ارزش یافتن نسبی اقشار فرودست، نسبت به حامیت تبدیل شده باشد . شهروندی یک مفهوم سیاسی است که با انقلاب فرانسه به وجود میآید، اما بیش از صدو پنجاه سال طول میکشد تا در همان فرانسه به تحقق برسد. در کنار این، شرایط یک شهر قابل زیست و مطلوب آن است که نه تنها شهروندی در آن معنا داشته باشد، بلکه مردم یا کنشگران شهری در آن از «شهرمندی» (civism) برخوردار باشند، یعنی راه و روش با هم زیستن و کمک به یکدیگر، تحمل مثبت یکدیگر و پذیرش تفاوت به مثابه محور سبکهای زندگی در آنها درونی و شرایط رخدادنش فراهم شده باشد تا بدین ترتیب بتوانند در همان حال که با هم بسیار متفاوت هستند براساس قوانین و عرف، مشترکاتی به اندازه کافی گسترده ایجاد کرده باشمد که افراد بدون ایجاد مزاحمت برای یکدیگر و بدون از دست دادن آزادیهایشان در حدی که به آنها فشار بیاید، بتوانند با هم زندگی کنند. اگر این دو شرط که یکی شهروندی، سیاسی-اقتصادی است و دومی، شهرمندی، اجتماعی و فرهنگی، در شهری وجود داشته باشند، پرسه زدن را میتوان نظامی حرکتی و غیرموتریزه برای جابهجایی در شهر تعریف کرد که عموما با یک یا چند عملکرد دیگر نیز همراه است(خرید، تمشای شهر، تفریح، دیدار با دوستان و….) در این صورت، پرسه زدن به دلیل روابط انسانی که در شهر ایجاد میکند، نه تنها برای شهر مفید است، زیرا دو اصل اساسی بقا و تقویت انسجام شهری، یعنی شهروندی و شهرمندی را تقویت میکند، بلکه به دلیل وابستگی شدید آفرینش زمانی – مکانی شهر، به روابط حسی درون تک تک افراد و میان آنها با یکدیگر و با سایر موجودات (از جمله اشیاء شهری) فرایندی برای آفرینش شهر، ایجاد هویت و تعلق شهری به حساب میآید.
آیا فکر میکنید شهری مثل تهران این کنش را به عنوان یکی از مشخصه های زندگی شهری پذیرفته است؟
نه تهران، نه به نظرم هیج یک از کشورهایی که در فرایندهای استعماری – مستقیم یا غیر مستقیم – در طول قرون پانزده تا نوزده و سپس در فرایندهای نظامی – سیاسی و نفوذ و تقسیم جهان میان قدرتهای بزرگ به صورت برون زاد «شهری» شدند، نه دارای شهروندی به معنای کامل کلمه هستند و نه به خصوص شهرمندی. البته بنا بر اینکه از چه کشور و چه دورهای و چه شهری صحبت میکنیم موضوع میتواند به گونههای مختلف تفسیر شود. من این گونه از شهرها را، شهرهای جهان سومی مینامم زیرا واژه «جهان سومی»، برغم تمام مشکلاتی که دارد، برای بیان نسبی موقعیت آنها یعنی کمبود و یا نبود فاحش شکلگیری شهروندی و شهرمندی گویاست. حال اگر به شهر تهران باز گردیم. به نظر من تا پیش از انقلاب این شهر به شدت از نبود هر دو روند رنج میبرد؛ البته به جز اقلیت کوچکی در آن، که به گونهای میتوانست با دیکتاتوری حاکم کنار بیاید، و به دلایل مختلف دارای تجربه زیسته شهرمندی در خانواده یا تربیت خود یا گاه تجربه زیستی خارج از کشور در کشورهای توسعهیافته بودند و واقعا رقم آنها را در شهری مثل تهران، فکر نمیکنم بتوان دو سه درصد دانست و در شهرهای دیگر از این هم کمتر بودند. برای یک نمونه بگویم: جمعیت دانشجویی ایران در سال ۱۳۵۷ حدود ۱۷۵ هزار نفر برای حدود ۳۵ میلیون جمعیت بود. بیش از صد هزار نفر از دانشجویان در شهر تهران بودند که در سال ۱۳۵۵، حدود ۴ و نیم میلیون نفر جمعیت داشت، یعنی در طول بیست سال جمعیتش تقریبا دو برابر شده بود. بنابراین، جمعیت دانشجویی شهر تهران که وضعیتی استثنایی از لحاظ تمرکز تمام سرمایههای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی داشت، تقریبا زیر سه درصد جمعیت این شهر بود. در سال های دهه ۱۳۵۰ هنوز یکی از ستونهای اصلی مجلات روشنفکرانه ایران، ستونی برای اعلام افراد «باسواد» بود. در این شرایط میبینیم که انتظار اینکه چنین مردمی خواسته باشند شهروندی یا شهرمندی داشته باشند، بیهوده بود.
پس از انقلاب شرایط بسیار بهتر شد، اما به دلایل زیادی همچون غلبه ایدئولوژی بر پراگماتیسم در حاکمیت و مدیریتهای شهری، سلطه نولیبرالیسم و فساد در زمین و معاملات شهری و کالایی و خصوصی شدن خدمات، و البته فشار جنگ و قدرتهای خارجی که حاضر نبودند و نیستند استقلاب ژئوپلیتیکی ایران را در منطقه خاورمیانه و شکل گیری یک دموکراسی در این منطقه استبدادزده را بپذیرند، متاسفانه ما نتوانستیم پیشرفت بسیار زیادی در هیچ یک از این دو مقوله ببنیم. هر چند که به نظر من پیشرفت های قابل ملاحظه ای داشتهایم، وضعیت مصرف فرهنگی، هنری، گروه های مدنی، تقویت حضور نقش زنان، قوانین اجتماعی، بهتر شدن وضعیت شهری وسامان یافتن آنها به صورت غیرمتمرکز در صدها شهری که امروز در ایران داریم، امیدوار کننده است. اما سرعت این تغییرات بسیار کمتر از میزان لازم و قابل انتظار و همین یک موتور و عامل همیشگی برای نارضایتی مردم و رشد نکردن هویت و تعلق شهری و همه آسیبهای ناشی از این امر است. حال میتوان در قاعده کلی گفت که هراندازه ما بتوانیم این دو جنبه مهم در شهر را به صورت مثبت تغییر دهیم به همان میزان نیز میتوانیم این کنش را هم به وسیلهای برای بهبود فعالیتهایمان و هم به نتیجهای حاصل از آنها تبدیل کنیم.
پرسه زنی در منظر شما امری است که توسط شهرها یا قدرت از طریق مثلا معابر یا ارایه آزادی¬ها و غیره تشویق و توسعه داده می شود و یا اساسا امری است که از سوی پرسه زن یا شهروندان به قدرت و ساختار شهری تحمیل می شود؟ به عبارتی آیا میشود شهر را برای پرسه زنی طراحی کرد؟
مبنای شهر مدرن را به نظر دیوید هاروی باید طراحی جدیدی بگیریم که هوسمان در پاریس با قدرت لویی بناپارت و با تخریب تقریبا کامل پاریس قدیمی با کوچههای تنگ و باریکش و تبدیل آنها به بلوارای بزرگ وساختمانهای باشکوه گرد آورد. درست است که پاریس اواخر نیمه دوم قرن بیستم یعنی شاید از دهه ۱۹۷۰ به بعد شاهد یک پرسه زنی دموکراتیک به مثابه شیوهای استراتژیک در ابداع یک روزمرگی در معنای مثبت آن ( در برابر «ابداع روزمرگی» میشل دوسرتو و «زندگی روزمره» هانری لوفبور، و «جامعه نمایش» گی دوبور، که همه، رابطه زمانی – مکانی با شهر مدرن را بر اساس سرکوب آن تعریف و تحلیل میکنند و تا حد زیادی نیز بر حق هستند) به نظر من کلید آغاز شهر مدرن دموکراتیک، جنبش مه ۱۹۶۸ و تسخیر دوباره خیابانها بود که تا امروز عملا با جنبش وال استریت و جنبشهای آزادی زنان و فرودستان شهری ادامه یافته است.
در چنین شهری، پرسه زنی را نباید صرفا در قدم زدن در خیابان های شیک شهر برای تماشای ویترینها در نظر گرفت، تسخیر خیابان ( منظور راههای خودرو) به وسیله پیادهها، یک عملکرد انقلابی و یک پرسه زنی واقعی برای احیا یا تقویت پرسه زنی در مفهوم شهروندی و شهرمندی آن است. امروز دیگر نمیتوان پاریس را بدون جنبش ماه مه و یا حتی جلیقه زردهای شانزه الیزه یا نیویورک را بدون جنبشهای مدنی سیاهان در دهه ۱۹۶۰ یا جنبش ضد وال استریت یا لس آنجلس و برکلی را بدون تظاهرات گسترده دانشجویان علیه جنگ ویتنام تصور کرد، دلیل اصلی نیز آن است که چنین حرکات و صدها و بلکه میلیون ها حرکت دیگر [غیر موتریزه) و یورش پیادگان در شهر هستند که در معنای حسی آن در تعبیر پیر سانسو، توانستند این شهرها را بیافرینند. روشن است که قدرت هژمونیک نیز در تلاشی متقابل همواره سعی کرده و میکند که پرسه زنان خود را به وجود بیاورد از ظرسه زنی به سبک «شیوه زندگی آمریکایی» یعنی یک زندگی مصرف گرای مبالغه آمیز – که نتیجهاش را به صورت کرونا ویروس و قرنطنیه اجباری کل جهان امروز می بینیم – گرفته تا هژمونی بازپس گیری خیابان ها نه برای «روزمرگی» صنعتی (که امری بدیهی فرض می شود) بلکه حتی برای مناسک سازمانیافتهای که هژمونی بالایی آن را تعیین کند، میبینیم. چیزی که بهترین تصویر آن رژههای نظامی در رژیمهای توتالیتر کمونیتسی در شوروی پیشین و چین و کره شمالی و یا نمایشهای مسخره برای جلب رضایت دیکتاتورهای در استادیومهای وررزشی و سایر نقاط شهری است. که روشن است نه تنها چیزی به شهروندی و شهرمندی اضافه نمیکنند، بلکه عملا آنها را تخریب و تضعیف هم میکنند.
آسیبهایی که یک فرد پرسه زن در جریان پرسه زنی متحمل آن می شود چیست؟
باز بنا بر مورد بسیار متفاوت است. فکر میکنم این سئوال را اگر در لندن قرن هجده یا نوزده میکردید، پاسخ روشن بود: خطر دستگیری و روانه شدن به زندان یا محل های نگهداری فقرا؛ اگر این سئوال را در شهرهای مافیایی آمریکای مرکزی و جنوبی بکنید، پاسخش این است که قربانی سرقت و اخاذی و حتی کشته شدن به دست باندهای جنایتکار شدن؛ این را اگر در تهران امروز بپرسید، شاید بتوانیم بگویم بالا رفتن احساس محرومیت و خشم از تفاوت طبقاتی زمانی که یک پرسهزن از اقشار پایین و متوسط آدمهایی را میبینند که در مگامالهای شمال شهر خودنمایی میکنند و وقتی به او میگویند قطر هر متر مربع این ساختمانها ممکن است برابر دستمزد چند سال کار او باشد. پرسه زدن برای این افراد در این محلها، به دلایل مختلف هنوز ممنوع نشده اما شاید در آینده بشود، اما آسیبی که به فرد میخورد، سوق دادن او به سمت شورشی شدن، بریدن هرچه بیشترش از سیستم، خشمش از نابرابری اقتصادی و اجتماعی و البته در مواردی نیز دست زدن و ارتکاب به خشونت و جرم است. اما اینکه این گونه پرسه زنیها مثلا باعث بهتر شدن وضعیت اجتماعی و فرهنگی و غیره بشود، یا به نوعی «تخلیه انرژی» به قول روانشناسان، من زیاد اعتقادی به آن ندارم مگر آنکه ما گروه اجتماعی خودمان را خیلی کوچک کنیم و خواسته باشیم مسئله را به صورت جزیرهای بررسی کنیم: مثالی برایتان بزنم. پرسه زنی گروهی از جوانان روشنفکر و مثلا دانشجو در محله و درون خانه هنرمندان تهران و خیابانهای اطراف آن بیشک برای خود آنها (صرف نظر از وضعیت کنونی کرونا ویروس) بیشک شاید حالشان را بهتر کند؛ همین را می توان درباره بسیاری از کسانی که به پرسه زنی در کوه می روند هم گفت. اما نه فقط آسیبی درازمدت که انفراد اجتمااعی است خود این افراد را تهدید میکند بی آنکه گاه حتی آن را درست بشناسند، در همان حال کسانی دیگری هم هستند که به حرکات و زندگی آنها و سبک زندگیشان نگاه میکنند و فکر میکنم ممکن است این کارها باعث جریحهدار شدن روحیه آنها و بالا گرفتن اخساسات پوپولیستی و تنش میان آنها شود که نمونههایش را بسیار در شهرهایمان می بینیم و نتیجههای بسیار سختی هم به همراه دشاته باشد که گاه یک یا چند زندگی را برای همیشه تباه کند. ابعاد مسئله میتواند بسیار بزرگتر از آن چیزی باشد که ممکن است کسانی در ذهن داشته باشند. بیاییم به یک مثال جهانی که به نظرم سرنوشت کل جهان را برای همیشه تغییر داد نگاه کنیم: سالهای سال، گروههای ممتاز در نیویورک و سواخل شرقی آمریکا از یک طرف و کالیفرنیا و سواخل غربی از طرف دیگر، چنان زندگی و فکر میکردند که گویی مرکز نخبگان جهان هستند، در همه چیز از علم و فکر و دانش گرفته تا هنر و معماری و ادبیات و البته سیاست و مدیریت و اقتصاد: آنها به آمریکای کارگران، کمسواد، دانشگاه نرفته، فقرزده فرهنگی در ایالات کارگری میانه دو کرانه، بیاعتنا بودند و در نهایت تصورشان این بود که سرریز ثروت و دانش و هنر سبب خواهد شد این ایالات مرکزی میان دو کرانه فرهنگی و تغییر اساسی کنند و روحیه نژادپرستی، لومپنیسم و بیخردی در آنها وجود دارد پایان یابد، اما در نهایت چه اتفاقی افتاد: فردی کلاهبردار و بیسواد (به معنی واقعی کلمه) و بی فرهنگ، یک لمپن واقعی را دیدند که ناگهان سوار بر یک موج بزرگ و مخرب لومپنیسم اجتماعی به نام ترامپیسم، امروز سه سال و نیم است دارد به عنوان رییس جمهورشان بر آنها حکومت و کشور خود و جهان راتخریب میکند و امروز از جمله محصولات کار او در کشور خودش ۸۰ هزار کشته و یک میلیون سیصد هزار نفر مبتلا به کروناویروس، یک فاجعه اقتصادی با ۳۵ میلیون بیکار و نرخ بیکاری ۲۰ درصدی در آمریکاست که از دهه ۱۹۳۰ تا امروز سابقه نداشته. ممکن است بپرسید ربطش به پرسه زنی چیست؟ ربطش دقیقا در آن است که پرسه زنی حرکتی اجتماعی است که انسانها را در نزدیکی فیزیکی و حسی با یکدیگر و با جهان قرار میدهد و این نزدیکی باید با درک و پذیرش و برنامهریزی متقابل انسانها برای یکدیگر همراه باشد وگرنه به فاجعه میانجامد. در نهایت میان راه رفتن در خیابان یا همزیستی و همنشینی با یکدیگر در یک کشور بزرگ، یک رابطه ساختاری روشن وجود دارد. این نتیجه آم است که یک جامعه را خوسه باشیم جزیرهای مدیریت کنیم.
جامعه ایران به دلایل گوناگونی با گونه¬ای از پرسهزنی سواره نیز مواجه است مثلا خیابان جردن، خیابان فرشته و یا بلوار اندرزگو تفاوت این دو را در کجا می بینید؟ اصلا می توان به اینها پرسه زن گفت با توجه به اینکه این فرآیند شمایل از آُسیب شناسی اجتماعی را هم برخوردار است اما خب از سوی دیگر از المان های پرسه زنی هم برخوردار است.
برای بررسی دقیق و اظهارنظر واقعا علمی ما نیاز به امکان مطالعات میدانی گسترده کمی و کیفی داریم که تاکنون برای آن امکان زیادی وجود نداشته است. اما بر اساس مشاهدات اتنوگرافیک میتوان گفت که ما با ترکیبهای بسیار متفاوتی از پرسه زنان سر و کار داریم و اولا همه اینها را میتوان پرسه زن گفت، زیرا بنا بر تعریف به صورت غیرموتوریزه در شهر حرکت می کنند (به پرسش شما یعنی پرسه زنی سواره هم می رسیم) و هدفشان لزوما «یک سفر شهری» یا فقط چنین سفری، یعنی رفتن از نقطه «الف » به «ب» نیست. آنها حرکت پیاده خود را در خیابان با سرعت کمتر ، با ایستادن های مکرر، با ورود و خروج به مغازهها و مراکز تجاری و غیره دائما تغییر میدهند پس در حال «پرسه زنی» هستند و نه «پیاده روی» یا «راه رفتن» و «قدم زدن». اما ترکیبهای اجتماعی بسیار متفاوت و انگیزههایی بینهایت متفاوت با یکدیگر دارند. قدرت خرید بسیار پایین اکثریت مردم ما سبب میشود که این پرسه زنی به نوعی «چشم چرانی» مصرفی کاهش پیدا کند که بیشتر از آنکه سبب آرامش و خوشخالی افراد بشود، همان نکات منفی را که به آنها اشاره کردم، افزایش میدهد به خصوص احساس نابرابری و اختلاف طبقاتی را. در آنچه شما «پرسه زنی سواره» مینامید، اتفاقا ما هم نوعی تخفیف احساس محرومیت از یک پرسهزنی واقعی را می بینیم و هم یک خودنمایی را. این امر را من پرسه زنی نمیدانم وبیشتر آن را دستکم در ایران، یک آسیب کاملا بارز شهری میبینم، زیرا به قول هانری لوفبور حتی خود ِ اتوموبیل یک عامل اساسی تخریب شهر است، ولو وقتی در کارکرد اصلی خود عمل میکند یعنی جا به جا کردن آدم ها در مسیرهای سفر شهری، حال وقتی به یک کژکارکرد مثل «دورزدن با ماشین» میرسیم بدون شک با یک آسیب جدی روبرو هستیم. البته نمیخواهم مبالغه کنم چون در فرهنگهای شهری مختلف دنیا «گردش» و این گونه «دورزدنها» و حتی گاه «کورس گذاشتن»ها سابقه دارد و در مواردی جزو جرمهای کوچک شهری به حساب میآیند؛ حتی حرکت ماشینها در شهر به گونهای از روایت های شهری نیز تبدیل شده و در واقعیت و در بازنمایی های هنری و ادبی و تصویری آنها را می بینیم. اما این با آنچه اغلب در خیابانهای تهران شاهدش هستیم و گویای کامل خودنمایی و تازه به د.ران رسیدگی است متفاوت بوده و اغلب با آسیبهای فیزیکی و تصادفات رانندگی و دستکم آلودگی بیشتر هوا همراه است و تفاوتی جدی دارد. باید توجه داشت در گروه های نزدیک به هم در اقشار بالای اجتاعی، رفتارهای «خودنمایانه» ، «تازه به دوران رسیدگی» ، «مصرف گرایی مبالغه آمیز و بیمارگونه» در این موارد بسیار زیاد است که به شدت به شهر ضربه زده و آن را زشت و امکان ایجاد هویتها و تعلقهای شهری را کاهش میدهد. هراندازه در یک شهر مصرفکنندگانی از این دست و محرومانی از آن دست که اشاره کردم، وجود داشته باشد، امکان استفاده از فضای شهری برای ایجاد هویت و تعلقهای شهری کمتر شده و آن شهر انسجام خود را بیشتر از دست داده و مردمش در آن کمتر احساس راحتی میکنند و در نتیجه، شهر به طور کلی هویت خود را از دست می دهند و برعکس. هر مال و مگامالی که ساخته میشود، با هزاران متر مربع فضایی که میگیرد و با افزایش ناگزیر حرکت موتوریزه یعنی با افزایش ناگزیر خودروها در شهر، آن شهر را بیشتر ضعیف میکند تا جایی که شهر ممکن است به یک مگامال بزرگ و البته جذاب تبدیل شود، مثل شهر- کشورهای جنوب خلیح فارس که البته برای کسانی که دوست دارند در مراکز تجاری مصرف و خود نمایی یا چشم چرانی کنند بسیار جذاب است، اما از آنها «شهر» ساخته نمی شود.
ایا تفاوتی بین پرسه زنی در جنوب شهر و شمال شهر می بینید، به خصوص که اینها از طبقات و فرهنگهای مختلفی هم هستند؟
آنچه پرسه زنی در شهر مدرن را متفاوت می کند و گونههای مختلف به وجود میآورد کنشگران و محیطشناسی و رابطههای متفاوت با زمان ومکان است. از این لحاظ در شهر تهران بدون آنکه بتوانیم به صورت قطعی خط کشی کنیم، در حال حاضر شمال شهر در نقاطی که قابل «پرسه زنی» هستند، ما با تعداد بیشماری مال و مگامال روبرو هستیم و تعداد اندکی خیابانهای بزرگ. اما میتوان گفت که پرسه زنی بیشتر جنبه درونی دارد و در مراکز تجاری اتفاق میافتد. برعکس در جنوب شهر، مکانهای این پرسه زنیها در مراکز تجاری ارزان قیمت و کوچکتر و خیابانهای باریک تر و آکنده از مغازههای کوچک پیشپاافتاده و نه چندان تماشایی یا چند فضای سبز اغلب آسیب زده است و موقعیت شلوغ و در همی که میتوان در مابین آنها یافت. یکی از ساختارهایی که بسیار در تهران مشاهده میشود نیز البته نوعی «کوچ» در آخر هفته ازجنوب به سوی شمال شهر است: پرسه زنی جوانان فقیرتر در خیابان ها و مالها و مگامالهای ثروتمندان. این وضعیت، چند سال پیش تا جایی پیش رفته بود که برخی از این مراکز خرید، اجازه ورود به هر کسی به خصوص پسران جوان تنها را نمیدادند. اما به طور کلی میتوان گفت، در جنوب و مناطق فقیر کمتر جایی و کمتر موقعیتی برای پرسه زنی، مگر در قالب نوعی «حضور بی هدف» در خیابان دیده میشود، در حالی که در شمال مغازههای لوکس، مالها و مگامالها و حتی آدمها و لباسهایشان ماشینها و اصولا شکل و شمایل شهر جایگاهی میدهد برای یک دو گانه چشمچرانی. خودنمایی که گاه و نه همیشه با دوگانه جنوب شهری / شمال شهری قابل انطباق است ، آنها که فقط میتوانند «ببینند» بدون آنکه صاحب چیزی باشند یا اختیار کاری را داشته باشند و آنها که میتوانند خود را «نشان دهند» و کنش اصلی را در دست داشته باشند. این دوگانه آنجا که به تحقق بپیوندد (و باز تکرار میکنم اتوماتیسمی درکار نیست) ایجاد یک پتانسیل شورشی و ایجاد عدم انسجام و آنومی شهری نیز میکند. بنابراین میتوان گفت پرسهزنی در شمال و یا در جنوب به هر حال بیشتر از آنکه تاثیری مثبت و هویت سازنده برای کنشگران و شهر داشته باشد، تاثیر مخرب و ویرانگر بر آنها دارد.
آیا پرسه زنی مشمول قاعده سنی و زیستی مشخصی است؟
مطالعات زیادی بر روی کنش «قدم زدن» یا «راه رفتن» انجام گرفته است و این بررسیهای انسانشناختی و جامعهشناختی از مارسل موس انسان شناسی فرانسوی در «فنون بدنی» تا داوید لوبروتون، جامعه شناس فرانسوی و «درستایش قدم زدن» او و بسیاری از آثار دیگر مطرح شده اند، اما گفتم که پرسه زنی نوعی فعالیت شهری است که شاید رفرانسهای مهمی در این زمینه به صورت غیرمستقیم بتوان در «زندگی روزمره» هانری لوفبور، در «جامعه نمایش» گی دوبور و در «ابداع روزمرگی» میشل دوسرتو یافت. در مطالعات جدید مربوط به روششناسان مردمی مثل گارفینکل و سیکورل نیز همین طور و در ایران در زمینه مطالعاتی که خواسته است تا اندازهای دنبالهروی مطالعات فرهنگی مکتب بیرمنگام باشد، کنشهای شهری خُردی مثل پرسه زنی، خرید، بازی و نمایش و اجرا در خیابان مطالعه شده اند که صرفا نخستین قدمها در راه مطالعات گسترده ای است که باید انجام شوند. روزمرگی از مهم ترین مطالعات شهری مدرن است زیرا شهر تا حد زیادی چه بخواهیم و چه نه در قالبهای مادی و ذهنی آن تعریف میشود ودر این زمینه بسیار کم کار شده است و جای کار به خصوص در زمینه بازنماییهای هنری و ادبی و تصویری بسیار زیاد است.
مجله تهراشهر شماره ۴، خرداد ۱۳۹۹